google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
20-40 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه۳۵ترجمه شرح ابن میثم بحرانی(تلاش در هدایت خوارج )

(۳۶صبحی صالح) و من خطبه له ( علیه ‏السلام  ) فی تخویف أهل النهروان‏

فَأَنَا نَذِیرٌ لَکُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هَذَا النَّهَرِ وَ بِأَهْضَامِ هَذَا الْغَائِطِ عَلَى غَیْرِ بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ لَا سُلْطَانٍ مُبِینٍ مَعَکُمْ قَدْ  طَوَّحَتْ بِکُمُ الدَّارُ وَ احْتَبَلَکُمُ الْمِقْدَارُ وَ قَدْ کُنْتُ نَهَیْتُکُمْ عَنْ هَذِهِ الْحُکُومَهِ فَأَبَیْتُمْ عَلَیَّ إِبَاءَ الْمُنَابِذِینَ حَتَّى صَرَفْتُ رَأْیِی إِلَى هَوَاکُمْ وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الْهَامِ سُفَهَاءُ الْأَحْلَامِ وَ لَمْ آتِ لَا أَبَا لَکُمْ بُجْراً وَ لَا أَرَدْتُ لَکُمْ ضُرّاً

لغات

اهضام: جمع هضم، سرزمین پست و هموار.

غائط: زمین پست، گود

طوّحت بکم: شما را به شبهه و گمراهى افکند.

بحرا: کارى بزرگ و عظیم، هجرا هم روایت شده که به معناى سخن بى‏اعتبار و بى‏ارزش است، و عرّا هم نقل شده که به معناى گناه و بیماریى که لبهاى شتر بدان مبتلا مى‏شود است. و در این جا کنایه از مصیبتى بزرگ است.

احتبلکم: قضاى الهى شما را در دام انداخت.

نکر: کار زشت، منکر

ترجمه

خطبه ‏اى از آن حضرت (ع) در بیم ‏دادن نهروانیان

من شما را مى ‏ترسانم، از آن گاه که کشته در کنار این رود، یا در پست و بلند این بیابان به خاک افتاده باشید، بدون آنکه، نزد پروردگار خود حجتى یا دلیلى روشن داشته باشید. این دنیاى ناپایدار به ورطه هلاکتان افکند و قضاى الهى شما را به دام خود کشید.

بسا شما را از «حکمیت» منع کردم و شما سر بر تافتید و مخالفت ورزیدید، چون کسانى که عهد و بیعت شکسته باشند.تا بناچار رأى خود با خواست شما هماهنگ کردم.

براستى، مردمى سبک مغز و سفیه و نابردبار هستید –  اى بى ‏ریشه‏ ها-  من هیچگاه برایتان موجب شرّى نبوده ‏ام و نخواسته‏ ام به شما زیانى برسانم.

   ترجمه‏ نهج ‏البلاغه(آیتى)، صفحه‏ ى ۱۰۳

شرح

روى سخن در این خطبه، به خوارجى است که در نهروان آنها را کشت.

حکم خداوندى در باره آنها که بر علیه امام (ع) خروج کردند، چنین رقم خورده بود.

در خبر صحیحى نقل شده، که روزى رسول خدا (ص) مشغول تقسیم بیت المال یا غنایم جنگى بود. مردى از قبیله بنى تمیم پیش آمد و عرض کرد: اى محمّد (ص)، عدالت کن نام این شخص ذو الخویصره بود. پیامبر فرمود: به یقین عدالت مى ‏کنم: دوباره عرض کرد: اى محمّد (ص) عدالت کن، تو عدالت نمى‏ کنى رسول خدا (ص) فرمود واى بر تو اگر من به عدالت رفتار نکنم چه کسى به عدالت رفتار مى‏ کند عمر از بى‏ ادبى و جسارت این شخص ناراحت شد، بپاخاست و عرض کرد یا رسول اللّه اجازه بدهید تا گردن این مرد را بزنم. رسول خدا (ص) فرمود او را بخود واگذار، بزودى از نژاد این شخص افرادى پدید مى‏ آیند، چنان که تیر از کمان بیرون مى‏ رود از دین خارج خواهند شد، و علیه بهترین گروه از مردم خروج خواهند کرد، تظاهر آنها به دیانت بدان حدّ است، که نماز و روزه شما در برابر نماز و روزه آنها حقیر و ناچیز شمرده شود، قرآن را تلاوت مى ‏کنند، ولى از زبان و لبشان فراتر نمى ‏رود در قلبشان اثر نمى ‏کند در میان آنهامردى سیاه چهره خواهد بود که یکى از دو دستش ناقص و شبیه پستان زنان است و یا داراى یک انگشت است. او را گروهى بر حق خواهند کشت.

در کتاب مسند احمد بن حنبل از مسروق نقل شده است، که عایشه همسر رسول خدا، به من گفت: اى مسروق تو به منزله اولاد من و دوست‏ترین فرد هستى نسبت به من، آیا از «مخرج» (ناقص الخلقه) چیزى مى‏ دانى در پاسخ گفتم: در کنار رودى که به قسمت بالاى آن تأمر و به قسمت پایین آن نهروان مى‏ گفتند جایى است بین لخاقیق و طرفاء. على بن ابى طالب (ع) او را کشت. عایشه پرسید اگر براى این ادّعاى خود دلیلى دارى بیاور. افرادى را حاضر کردم و در نزد عایشه گواهى دادند که مخرج در نهروان بدست على (ع) کشته شد. سپس من عایشه را به حرمت پیامبر سوگند دادم که اگر از رسول خدا (ص) در باره آن شخص چیزى مى ‏داند. بگوید.

عایشه گفت: از پیامبر خدا (ص) شنیدم که مى ‏فرمود: آنها بد سرشت‏ ترین مردمند، به دست بهترین خلق و نزدیکترین فرد به خدا و نیکو سرشت ‏ترین شخص کشته خواهند شد.

امّا سبب خروج آن گروه بر حضرت: پس از این که امام (ع) از ناحیه اصحابش مجبور به قبول حکمیّت شد. آنها چنین وانمود کردند که امام (ع) بر این امر رضایت داشته است. با وجودى که آن بزرگوار اصحابش را از قبول حکمیّت برحذر داشت، آنها را پند و اندرز داد، ولى آنها توجّه نکردند و عهدنامه حکمیّت را نوشتند.

اشعث بن قیس آن را گرفت و به رؤیت پیروان معاویه رساند و آنها رضایت خود را اعلام کردند و سپس به رؤیت بعضى از اصحاب امیر المؤمنین (ع) رساند و آنها نیز اظهار رضایت کردند.

ولى وقتى که اشعث بن قیس عهدنامه متارکه جنگ را بر جمعیّت تحت‏ پرچم «عنزه» که حدود چهار هزار سوار بودند و در صفّین با على (ع) حضور داشتند خواند دو نفر از جوانهاى آنها گفتند: «لا حکم الّا للّه» (فرمانى جز فرمان خدا نیست) و سپس بر سپاهیان معاویه حمله کردند، و پس از درگیرى سختى کشته شدند. این دو نفر اوّل کسانى بودند که حکمیّت را رد کردند.

اشعث بن قیس عهدنامه را پیش قبیله «مراد» و بنى راسب، و بنى تمیم برد و متن عهدنامه را بر آنها خواند، همگى گفتند: حکمى جز حکم خدا نیست، ما به این عهدنامه رضایت نداریم و افراد را در باره دین خدا حکم قرار نمى‏ دهیم.

اشعث بازگشت و جریان را به على (ع) طورى خبر داد که امیر المؤمنین (ع) مخالفت آنها را کوچک شمرد و تصوّر حضرت این شد، که آنها تعدادى اندک هستند.

هنگامى که جریان حکمین به مخالفان رسید، آن را رعایت نکردند، جمعیّت از هر طرف فریاد برآوردند: جز حکم خدا حکمى نیست، حکم از آن خداست اى على، نه حق تو، ما وقتى که حکمیّت را قبول کردیم، اشتباه کردیم، اینک به سوى خدا باز مى ‏گردیم و توبه مى ‏کنیم، تو نیز در پیشگاه خداوند توبه کن، و گر نه از تو بیزارى مى‏ جوییم.

امام (ع) پیشنهاد مخالفان را رد کرد و فرمود: واى بر شما اگر از عهد و پیمان خود برگردیم با فرموده حق تعالى که دستور مى ‏دهد وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ«»: چه کنیم، خوارج از سخن حضرت پند نگرفتند و آن را رد کردند، حکمیّت را گمراهى دانستند و آن را به باد تمسخر گرفتند. و از امیر المؤمنین (ع) بیزارى جستند. امام (ع) از آنها کناره گرفت. ابتدا خوارج در محلّى بنام «حرور» اجتماع کردند و بدین دلیل حضرت آنها را حروریّه نامید، در آن مکان امام (ع) با آنها گفت و گویى انجام داد و مناظره ‏اى کرد، دو هزار نفر از عقیده‏ شان برگشتند.

باقیمانده آنها به نهروان رفتند و در آن روز فرمانده آنها شخصى بود به نام‏عبد اللّه بن کفرّا و به هنگام پیکار با آنها فرمانده ‏شان عبد اللّه بن وهب راسبى بود امام (ع) در نهروان به سمت آنها رفت، خطبه‏ اى ایراد کرد و آنها را پند داد و فرمود: «ما خانواده نبوّت و پایگاه رسالت، و جایگاه نزول فرشتگان و اساس و اصل بخشش و رحمت و کان دانش و حکمت، اى گروه، من شما را از کیفر خداوند، بیم مى‏ دهم و بر حذر مى ‏دارم و…» امام (ع) بیانات خود را در ارشاد آنها بدین طریق ادامه داد ولى آنها نپذیرفتند در روایتى آمده است که پس از پایان کارزار و نبرد با خوارج حضرت، جستجوى زیادى را براى پیدا کردن کشته «ذو الثّدیه«»» انجام داد و مرتّبا مى ‏فرمود: نه رسول خدا به من دروغ گفته و نه من به شما دروغ مى ‏گویم، جسد او را جستجو کنید، به یقین جزو کشتگان است. فراوان گشتند، تا سرانجام او را در زیر کشته ‏هاى دیگر یافتند، او مردى بود، با دست ناقص، که مانند پستان زنان در روى سینه‏اش قرار داشت و بر آن موهایى شبیه سبیل گربه، روییده بود. با دیدن جسد وى امام (ع) تکبیر گفت و حاضران با آن حضرت تکبیر گفتند. با روشن شدن حقیقت و صدق کلام رسول خدا (ص) همگان شاد شدند.

خلاصه این خطبه و این فصل از سخن مولا امیر المؤمنین (ع) در برحذر داشتن خوارج از هلاکت ایراد گردیده، بدین توضیح که آنان براى مخالفتشان دلیلى روشن و برهانى محکم از طرف پروردگارشان نداشتند تا بدان بر حق بودن ادّعایشان را استدلال نمایند و با تکیه بر آن استدلال با امام (ع) بجنگند. با نداشتن حجّت و دلیلى از جانب خداوند است، که باید از محروم ماندن سعادت دنیا و آخرت بر حذر و هراسناک باشند.

در عبارت حضرت، حجت و دلیل به طور استعاره «سلطان» نامیده شده، که به معناى غلبه کردن و چیره شدن بر طرف مقابل است.

قد طوّحت بکم الدّار

دار، شما را به هلاکت انداخت. دار کنایه از دنیاست و این که حضرت هلاکت، یا دور بودن‏شان از حقیقت، و یا گرایش آنها به دنیا را سبب هلاکت و نابودى آنها دانسته ‏اند، براى این است که، نابود کننده و سبب حیرت آنها، پیروى از هواهاى باطل نفسانى بوده، و اساس پیروى نفس، به دست آوردن، مال و مقام و مانند این امور است. بنا بر این، دنیا چیزى است که طلب آن شخص را، از رحمت خدا دور، و از فرمان حق خارج مى ‏کند.

و احتبلکم المقدار

فراز دیگر عبارت امیر المؤمنین (ع) که حکم الهى شما را گرفتار کرده است استعاره زیبایى است، در محیط و مسلّط بودن قدر الهى که از قضاى خداوندى و حکم آسمانى مایه مى ‏گیرد، مانند دام صیاد که هرگاه بر پرنده‏اى فرو افتد توان فرار از آن را ندارد.

سپس فرموده ‏اند: «من شما را از این حکمیّت نهى کردم ولى شما از هواى نفستان پیروى کردید.» این عبارت امام (ع) اقامه دلیلى علیه خوارج نهروان است، بدین شرح که، اگر پذیرش حکمیّت حق و لازم نبود چرا مانند مخالفان گناهکار، با اصرار آن را خواستید، و گفته مرا که از حکمیّت بر حذر مى ‏داشتم، نپذیرفتید، تا مجبور شدم به خواست شما گردن نهم و نظر خود را با نظرتان وفق دهم و اگر وقوع و تحقّق ‏پذیرى حکمیّت حق بود چرا پس از عهد کردن و پیمان بستن، در پذیرفتن آن با من مخالفت مى ‏کنید. بنا بر این در هر دو صورت شما گناهکار هستید.

قوله علیه السلام: و أنتم معاشر اخفّاء الهام سفهاء الاحلام:

«واى بر شما جمعیّت کم عقل احمق که در اندیشه‏ هاى خود ثبات و بردبارى ندارید.» «واو» در «و أنتم» براى بیان حالت آنها است و عمل کننده در حال فعل: «صرفت» در جمله قبل مى ‏باشد. اضافه «أخفّاء» و «سفهاء» اضافه خالص نیست و به همین‏ دلیل براى کلمه «معاشر» صفت واقع شده ‏اند.

عبارت «خفّه الهام» کنایه از اخلاق پست، متزلزل است که ضدّ فضیلت، ثبات و پایدارى است و «السّفه» کنایه از خصلت زشت، دلهره و اضطراب که ضد فضیلت حلم و بردبارى است در نظر گرفته شده است.

پایدارى و بردبارى دو صفت اخلاقى و از ویژگیهاى شجاعت به شمار مى‏آیند. از این نظر که آن دو صفت پست و زشت نسبتى با صفات فضیلت دارند به «هام»، به معناى تفکر، و «احلام» به معناى عقول اضافه شده ‏اند.

و لم آت لا ابا لکم...

حضرت آخرین فراز خطبه را چنین به انجام مى‏ رسانند-  «اى بى ‏پدرها-  من در باره شما کار منکرى انجام ندادم و قصد ضررى نداشتم.» این عبارت بمنزله نوعى دلجویى و معذرت خواهى است که بیانگر انجام کارى شایسته و بجا است که منکر را از پیروان خود دور ساخته، و قصد ضرر زدن به آنها را نداشته است. به این امید که خوارج به سر عقل آیند و از شبه‏اى که برایشان حاصل شده، اجتناب ورزند.

اگر سؤال شود که جمله معترضه-  لا ابا لکم–  نوعى اهانت است و با دلجویى مناسبتى ندارد مى‏ گوییم این نوع عبارت در زبان عرب آن روز رایج بوده است، جوهرى دانشمند لغت شناس مى‏ گوید: عربها از این جمله ستایش را قصد مى‏ کرده ‏اند. ولى دیگران گفته‏ اند از این عبارت، بدگویى و مذمت منظور بوده، زیرا کسى که به پدرش ملحق نباشد، موجب ننگ و دشنام است. برخى دیگر این عبارت را نفرین، در لباس دعا دانسته‏ اند، چه این که پدر سبب عزّت و پشتیبانى است نفى پدر کردن، بمنزله نفى قبیله و فامیل است. آن که اقربا و خویشاوند نداشته باشد، خوار و ذلیل و بى یاور مى ‏شود. به هر حال حقیقت امر را خداوند مى ‏داند.

  ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن ‏میثم بحرانی)، ج ۲    ، صفحه‏ ى ۲۰۰-۱۹۵

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=