ابن ابى الحديد شارح معتزلى نهج البلاغه در شرح همين خطبه احاديث متعدد و بسيار با اهميتى را درباره على (ع) كه در راس خاندان عصمت و طهارت بعد از پيامبراكرم (ص) قرار دارد،آورده است.ما در مجلد اول از همين مجلدات مباحثى را به عنوان شناسايى على بن ابيطالب (ع) نماينده رسالتهاى كلى از ص 168 تا ص 303 مطرح نمودهايم.مى توانيم از مطالعه كنندگان و محققان ارجمند خواهش كنيم كه به مباحث مزبور مراجعه فرمايند.در اين مبحث،به آن احاديث بسيار با اهميتى كه ابن ابى الحديدنقل كرده است،مى پردازيم.
ابن ابى الحديد با اين جملات شروع مىكند:«ذكر الاحاديث والاخبار الواردة فى فضائل على»:بدان، اگر امير المؤمنين عليه السلام افتخار به خويشتن نمايدو در شمارش مناقب و فضائل خود با آن فصاحتى كه خدا به او داده است و او را به آن مخصوص فرموده است و به اضافه اين،همه فصحاى عرب در اين توصيفات و بيان مناقب و فضائل او،على (ع) را يارى كنند به يك دهم آنچه كه از رسول صادق (ص) درشان على (ع) وارد شده است،نمى رسند.
و منظور من آن اخبار و احاديث شايع كه اماميه به امامت على (ع) بر آنها احتجاج مىكنند،نمى باشد.مانند داستان غدير،منزلت،داستان سوره برائت،و خبر مناجات و داستان خيبر و قضيه خانه در مكه در آغاز دعوت و ماننداينها،بلكه آن احاديث خصوصى را مى گويم كه پيشوايان حديث آنها را نقل نموده اند.
آن احاديث كه كمتر از اندكى از آنها درباره غير على (ع) بروز نكرده است و من از اين اخبار چيزى اندك از آن روايات مىآورم كه علماى حديث نقل كرده اند[علمايى كه در نقل حديث متهم و مشكوك نيستند]اين علماء به برترى اشخاصى غير از على (ع) رابه آن بزرگوار معتقدند.بنابراين،روايات مى آورم آنان درباره على (ع) آن آرامش خاطر ايجاب مى كند كه از عهده روايات ديگر برنمىآيد. (پيش از نقل اخبار،اين نكتهرا متذكر مىشويم كه منابع اخبار در اين مبحث منقول از ابن ابى الحديد،ج 9 از صفحه167 تا صفحه 174.)
خبر اول:«يا على،خداوند تو را با زينتى آراسته است كه بندگان خود را با بهتر از آن،نياراسته است:اين زينت ابرار (صالحترين نيكوكاران) در نزد خداوند متعال است،پارسايى در دنيا،تو را توفيق داده است كه چيزى از دنيا را نگيرى و محبت بينوايان را به تو عنايت فرموده است كه تو را به پيروى آنان از تو و رضايت آنان به امامت تو،راضى و خشنود ساخته است.»احمد بن حنبل در كتاب مسند جمله بعدى را اضافه نموده است: «پس خوشا كسى كه تو را دوست دارد و واى بر كسى كه تو را دشمن بدارد و حقايق رادرباره تو تكذيب كند.» (4)
خبر دوم:پيامبر (ص) به گروهى از قبيله ثقيف فرمود:اسلام بياوريد در روايتى ديگر(از تبهكاريهايتان دست برداريد) و الا مردى را به طرف شما كه از من است يا مساوى بامن است[عديل نفسى]مى فرستم كه شما را شكست بدهد (بكشند جنگجويانتان را واموالتان را بگيرد) عمر گفته است:من فرماندهى را هرگز تا آن روز آرزو نكرده بودم وسينه براى اين كار جلو مى آوريم به اين اميد كه بگويد:آن شخص اين است.سپس دست على (ع) را گرفت و دوباره فرمود:او اين است.»ابوذر گفت:طولى نكشيد از پشت سرخنكى دست عمر را به كمرم احساس كردم،به من گفت:به نظر تو پيامبر چه كسى راقصد كرده است؟به او گفتم: مقصودش تو نيستى و جز اين نيست كه او وصله كننده كفشش (على بن ابيطالب عليه السلام) را قصد كرده است و او دوباره اشاره به على (ع) كرد. (5)
خبر سوم:«ابو نعيم از ابو برزه اسلمى«پيامبر فرموده است:خداوند متعال درباره على عهدى فرموده است،عرض كردم اى پروردگار من،براى من بيان فرما،خداوند فرمود:بشنو،على پرچم هدايت است و پيشواى اولياى من است و نور استبراى كسى كه به من اطاعت كند و او آن كلمه اى است كه انسانهاى با تقواى را به آن الزام نموده ام.هر كس اورا دوست بدارد مرا دوست مى دارد و هر كس او را اطاعت كند مرا اطاعت كرده است.
اين[فضايل]را به او بشارت بده.گفتم:اى خداى من،او را به اين فضايل بشارت دادم،على گفت: من بنده خدايم و در اختيار اويم،اگر مرا عذاب كند به سبب گناهان من است،او هيچ ظلمى نمىكند و اگر آنچه را كه به من وعده فرموده است،عنايت كند،اوست شايسته اين لطف و كرامت.من به او دعا كردم و گفتم خدايا،روشن فرما و خوشى او رادر ايمان به تو قرار بده، خداوند فرمود:قرار دادم.و لكن من،على را آزمايشى مخصوص خواهم كرد كه هيچ يك از اولياى خودم را به آن آزمايش وارد ننموده ام.
عرض كردم:پروردگارا،على برادر و صاحب (يار) من است!فرمود:در سبقت كه اوبوسيله او عده اى آزمايش مى شوند و خود او هم آزمايش مى گردد.! (6) ابو نعيم اين روايت را با اسناد ديگر با الفاظ متفاوت نقل كرده است:على در روز قيامت امين من وصاحب پرچم من است و خزائن رحمت پروردگار من به دست على است.»
خبر چهارم:«از پيامبر اكرم (ص) هر كس بخواهد به حضرت نوح (ع) بنگرد درقدرت تصميمش و حضرت آدم (ع) در علمش و به حضرت ابراهيم (ع) در تقوايش وبه حضرت موسى (ع) در هشياريش و به حضرت عيسى (ع) در زهدش،بنگرد به على ابن ابيطالب.» (7)
خبر پنجم:«از پيامبر اكرم (ص) «هر كس بخواهد حيات او مانند حيات من و مرگش مانند مرگ من باشد و به شاخه اى از ياقوت تمسك كند كه خداوند او را آفريده و سپس به آن فرموده است:«باش»و آن هم به خلعت وجود خود آراسته شده است،به ولايت على بن ابيطالب تمسك نمايد.» (8)
خبر ششم:«از پيامبر اكرم (ص) :سوگند به آن خدايى كه جانم به دست او است،اگرگروههايى از امت من نمى گفتند درباره تو مانند عده اى از نصارى كه درباره حضرت عيسى (ع) مبالغه كردند،امروز درباره تو سخنى مى گفتم كه به هيچ جمعى از مسلمانان نمى گذشتى مگر اينكه خاك پاى تو را براى تبرك مى گرفتند.» (9)
خبر هفتم:«پيامبر اكرم (ص) در شام عرفه به طرف حجاج رفت و به آنان فرمود:خداوند متعال درباره شما به فرشتگانش مباهات فرمود و همه شما را بخشيد و درباره على مباهات خاصى فرمود و مغفرت خاصى نصيبش ساخت.من براى شما سخنى مى گويم بدون طرفدارى از خويشاوندى با على:بزرگترين سعادتمند كسى است كه على را در زندگى و مرگش وست بدارد.» (10)
خبر هشتم:«پيامبر فرمود:من اولين كسى هستم كه روز قيامت دعوت مى شوم و درسايه عرش در طرف راست عرش مى ايستم،سپس با لباس فاخر زيبايى پوشانده مى شوم،آنگاه پيامبران پشت سر هم دعوت مى شوند و در طرف راست عرش مى ايستند و لباس فاخر و زيبايى پوشانده مى شوند.
سپس على بن ابيطالب به جهت خويشاوندى نزديك ومنزلت و مقام با عظمتى كه دارد دعوت مى شود و پرچم حمد به او داده مى شود،حضرت آدم و پايينتر از آن حضرت زير آن پرچم مى ايستند.سپس پيامبر به على فرمود:پس تو حركت مى كنى و ما بين من و ابراهيم خليل مىايستى،سپس لباس فاخر وزيبايى به تو پوشانده مى شود،آنگاه ندايى از عرش طنين اندازه مىگردد چه پدر با عظمتى است پدرت ابراهيم الخليل!چه برادر با عظمتى است برادرت على!بشارت باد به تو كه هر وقت من دعوت شوم تو دعوت مى شوى و پوشيده شوم تو پوشيده مى شوى و زنده مى شوى هر وقت كه من زنده شوم.»
خبر نهم:«پيامبر فرمود:اى انس،براى من آب وضو آماده كن و سپس برخاست ودو ركعت نماز گذاشت.سپس فرمود:اولين كسى كه از اين در به تو وارد مى شود،پيشواى متقيان است،و آقاى همه مسلمانان و رئيس مسلمانان و خاتم اوصياء و پيشواى پيشانى سفيدان مشهور«انس مى گويد:گفتم،خداوندا،اين كسى را كه پيامبر (ص) مى فرمايد ازانصار قرار بده و اين دعايم را يادداشت كردم،على وارد شد پيامبر (ص) فرمود:«اى انس كه بود آمد؟»عرض كردم:على، پيامبر در حال انبساط و تبشير برخاست و دست به گردن على انداخت عرق پيشانى او را پاك كرد.
على عرض كرد يا رسول الله[درود خدابر تو و خاندانت]امروز عواطفى از تو مى بينيم كه پيش از اين،درباره من ابراز نفرموده بودى؟پيامبر فرمود:چه مانعى از اين اظهار يگانگى وجود دارد،زيرا تويى كه بعد ازمن،هر آنچه را كه من تعهد به آن داشتهام خواهى كرد و تويى كه صداى مرا به جهانيانخواهى رساند و تويى كه همه مواردى را كه بعد از من در آنها اختلاف خواهند كردتبيين خواهى نمود.» (11)
خبر دهم:«پيامبر فرمود:«سيد عرب على را براى من صدا كنيد»و عائشه گفت:«مگرتو سيد عرب نيستى؟»حضرت فرمود:«من سيد فرزندان آدم (ع) هستم و على سيدعرب.» (12) هنگامى كه على آمد او را به طرف انصار فرستاد و آنان را خواست و به آنان فرمود:«آيا شما را به چيزى دلالت نكنم كه مادامى كه به آن تمسك كنيد گمراه نخواهيد گشت؟»عرض كردند يا رسول الله،بلى،فرمود:«اين على است،او را همانندمحبتى كه به من داريد،محبت بورزيد و همانند كرامتى كه درباره من معتقديد به على نيزاعتقاد كنيد،زيرا جبرائيل مرا به همان دستورى كه به شما دادم،از خداوند مامور ساخته است.» (13)
خبر يازدهم:«پيامبر فرمود:«مرحبا به سرور مؤمنان و پيشواى متقيان.به على (ع)گفته شد: چگونه اين نعمت را سپاسگزار خواهى بود؟فرمود:خدا را به آنچه كه به من داده است ستايش مى كنم و شكرگزارى را از مقام ربوبى مسئلت مى دارم كه اين لطف رابه من عنايت فرمود و آن را بيفزايد.» (14)
خبر دوازدهم:پيامبر فرمود:«هر كس خوشحال باشد به اينكه زندگى و مرگش مطابق زندگى و مرگ من باشد و در بهشت عدن كه پروردگار من آنرا آماده فرموده است،بعداز من،على و هر كس را كه دوستدار او باشد،دوست بدارد و از امامان بعد از من پيروى نمايد،زيرا آنان عترت (دودمان) من هستند و از خميره من سرشته شده اند و فهم و علم برين به آنان عطا شده است. پس،واى به آن گروه از امت من كه آنانرا تكذيب كند وپيوند خويشاوندى آنانرا با من ببرند، خداوند نسازد.» (15)
خبر سيزدهم:پيامبر اكرم (ص) هر يك از على (ع) و خالد بن الوليد را در راس گروهى به يمن فرستاد و فرمود:اگر با هم باشيد،فرمانده كل على است و اگر از همديگر جدا باشيد هر يك فرمانده گروه خود باشد.پس از پيروزى در يمن،على (ع) جاريه اى را از حق خود برداشت.
خالد به چهار نفر از مسلمانان كه يكى از آنها بريده اسلمى بودگفت:برويد و به پيامبر جريان را گزارش بدهيد.آنان راهى جايگاه پيامبر شدند و يكى پس از ديگرى درباره على آنچه را كه خالد گفته بود،مطرح كردند.پيامبر از آنان رويگردان شد.بريده اسلمى آمد و داستان جاريه را گفت،پيامبر فرمود:«على را رهاكنيد»و اين جمله را تكرار فرمود:«على از من است و من از على»و فرمود،سهم على ازخمس،بيش از آن است كه برداشته است و او ولى هر مؤمن ست بعد از من.» (16)
خبر چهاردهم:از پيامبر اكرم (ص) :«من و على پيش از چهارده هزار سال از ولادت آدم (ع) نورى در پيشگاه خدا بوديم،وقتى كه آدم (ع) را آفريد آن نور در آدم (ع) به دو جزء-جزئى من و جزئى على بود،و صاحب كتاب فردوس به اين حديث اضافه كرده است:سپس منتقل شديم… تا در صلب عبد المطلب قرار گرفتيم،نبوت براى من بودو وصايت براى على.» (17)
خبر پانزدهم:از پيامبر اكرم (ص) :«يا على،نظر بر روى تو عبادت است.تو سرورى در دنيا و سرورى در آخرت.هر كس كه تو را دوست بدارد مرا دوست داشته است ودوستدار من دوستدار خدا است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدااست.واى بر كسى كه تو را دشمن بدارد.ابن عباس اين حديث را چنين تفسير مى كرد ومى گفت:«هر كس به على مى نگرد مى گويد،پاك خداوندا،چه قدر عالم است اين جوان!چقدر شجاع است اين جوان! چقدر فصيح است اين جوان!» (18)
خبر شانزدهم:«هنگامى كه شب بدر رسيد رسول خدا (ص) فرمود:كيست كه ما را ازآب سيراب كند،مردم (از ترس) خوددارى كردند.على برخاست و مشكى را با خودبرداشت.به سوى چاهى بسيار عميق و تاريك رفت و به آن چاه داخل شد.خداوند به جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل دستور داد:آماده شويد به پيروزى محمد (ص) و برادرخويش.آنان از آسمان فرود آمدند،آنان صدايى داشتند كه هر كس مى شنيد،هراسان مى گشت،وقتى كه به چاه رسيدند، همه آنان از روى تكريم و تجليل به على (ع) سلام كردند.احمد بن حنبل در كتاب«فضائل على عليه السلام»از طريقى ديگر از انس بن مالك اضافه كرده است كه«پيامبر فرمود:يا على،در روز قيامت با ناقه اى از ناقه هاى بهشتى وارد مى شوى در حاليكه زانوها و پاهاى تو با زانوها و پاهاى من بهم پيوسته است تا وارد بهشت شوى.» (19)
خبر هفدهم:«پيامبر اكرم (ص) در روز جمعه،خطبه اى ايراد فرمود،[و درباره فضيلت قريش سخنانى فرمود]و آنگاه چنين فرمود:اى مردم،شما را وصيت مى كنم به محبت ذوى القربى قريش (خاندان پيامبر) -برادرم و پسر عمويم على بن ابيطالب،دوست نمى دارد او را مگر انسان با ايمان و دشمن نمى دارد او را مگر منافق.هر كس او را دوست بدارد،مرا دوست داشته است و هر كس او را دشمن بدارد مرا دشمن داشته است و كسى كه با من دشمنى بورزد، خداوند او را با آتش معذب خواهد فرمود. (20)
خبر هيجدهم:پيامبر (ص) فرمود:صديقون سه نفرند:«حبيب نجار كه از اقصى نقاط شهر آمد و تلاش مى كرد و مؤمن آل فرعون كه ايمان خود را مخفى مى داشت و على بن ابيطالب و او با فضيلت ترين همه آنها است.» (21)
خبر نوزدهم:پيامبر (ص) فرمود:«درباره على پنج چيز براى من عطا شده است براى من بهتر است از دنيا و هر چه در آن است.
يكى از آنها…و
دوم:پرچم حمددست او است و آدم (ع) و فرزند آدم (ع) در زير آن قرار مى گيرند.
سوم:على درحوض من مى ايستد هر كه را از امت من كه بشناسد،سيرابش مى كند.
چهارم:پوشاننده حريم نهانى من و كسى كه مرا به خدايم تسليم مى نمايد.
پنجم:اين براى او بيمى از آن ندارم كه پس از ايمان،كفر بورزد و مرتكب زنا پس باشد.»
خبر بيستم:خانه هاى گروهى از صحابه پيامبر (ص) نزديك به مسجدبود كه درهاى آنها به آن مسجد باز مىشد.روزى پيامبر اكرم (ص) فرمودببنديد،مگر در خانه على را،همه درها بسته شد،جمعى در اين دستورمىگفتند و آن سخن به پيامبر رسيد.فرمود:جمعى در بستن درها مگرسخن مى گويند!من باز نكردم و نبستم،بلكه امرى به من رسيد،من نمودم.» (22)
خبر بيست و يكم:«پيامبر اكرم (ص) در جنگ طائف،على را خواست و با او بطور آهسته و خصوصى صحبت كرد و اين صحبت به درازا كشيد.بعضى گفتند:امروز پيامبر با پسر عموى خود (على) صحبت آهسته و خصوصى طولانى نمود!
اين سخن به پيامبر اكرم (ص) رسيد،آن حضرت عده اى از آنها را احضار نموده فرمود: «گويندهاى گفته است من امروز با پسر عمويم سخن پنهانى طولانى داشتم.بدانيد من با او نجوى (سخن سرى) نداشتم،خداوند بود كه او را براى اين نجوى دستور داد.» (23)
خبر بيست و دوم:پيامبر (ص) فرمود يا على،من درباره پيامبرى بر تو برترى دارم وتو در هفت موضوع بر همه مردم برترى دارى كه هيچ كس از قريش آنها را نمى تواندمنكر شود:1.تو اولين كسى از قريش هستى كه به خدا ايمان آورد.2.تو باوفاترين مردم به عهدى كه با خدا بسته اى.3.تو مقاومترين انسانها هستى در امر الهى.4.تويى كه بيت المال را مساوى تر از همه قسمت مى كنى.5.تويى عادلترين مردم در ميان مردم.6.تويى بيناترين مردم به قضايا. (يا امور قضايى) 7.تويى داراى با عظمت ترين امتياز نزدخدا. (24)
خبر بيست و سوم:فاطمه (ع) به پيامبر اكرم (ص) عرض كرد:تو مرا به ازدواج شخصى فقير درآوردى!آن حضرت فرمود:من تو را به نكاح مردى درآوردم كه پيش از همه اسلام آورده و حلم او بالاتر از همه مردم،و علمش بيش از همه آنان مى باشد.مگر نمى دانى خداوند با علم به زمين و مردم آن نخست پدر تو را برگزيد و سپس همسر ترا. (25)
خبر بيست و چهارم:«هنگامى كه پس از برگشتن پيامبر از جنگ حنين،سوره (اذا جاء نصر الله و الفتح) دو ذكر سبحان الله،استغفر الله را فراوان مى گفت،سپس فرمود:يا على،آنچه كه براى من وعده شده فرا رسيده است.پيروزى آمده و مردم دسته دسته به دين خدا داخل مى شوند و هيچ كس براى مقام من شايسته تر از تو نيست به جهت سابقه اسلامى كه تو پيش از همه آن را پذيرفتى و نزديكى تو به من،و اينكه تو همسر دختر من هستى و سيدة النساء فاطمه (ع) در نزد توست و پيش از اينها ابتلاء به تحمل سختى ها كه پدر تو ابو طالب در موقع فرود آمدن قرآن،درباره رسالت من داشت،من مشتاقم كه ارزش آن همه زحمات و بردبارى هاى ابوطالب را درباره فرزندش مراعات كنم. (26)
________________________
4.حافظ ابو نعيم در كتاب معروفش حلية الاولياء
5.اين روايت كه مجموع دو متن است،احمد در كتاب مسند و فضائل على (ع) آورده است.
6.حلية الاولياء،ابو نعيم.
7.مسند،احمد بن حنبل و احمد البيهقى در صحيح.
8.حلية الاولياء،ابو نعيم و مسند،ابو عبد الله احمد حنبل.
9.ماخذ مزبور.
10.ماخذ مزبور.
11.حلية الاولياء،ابو نعيم.
12.ماخذ مزبور اينكه پيامبر اكرم (ص) درباره على (ع) سيد العرب فرمود:«بدون ترديد منظور«عرببالخصوص»نبوده است،زيرا همانگونه كه درصدها روايات مىبينيم و شخصيت على (ع) نيز اثبات مىكند او پس از پيامبر سيد اولاد آدم (ع) است.و كلمه مزبور براى اين بوده است كه پس از پيامبر ‹اكرم (ص) كه برترى نژاد عرب را همانگونه كه در مغز اكثر عرب بوده،مطرح مىكردند و اسلام را برمحور عرب مىچرخاندند،امير المؤمنين به اين كلمه پيامبر هم استناد فرمايد.نه اينكه سيادت على (ع) اختصاص به عرب داشته باشد.
13.ماخذ مزبور.
14.ماخذ مزبور.
15.ماخذ مزبور.
16.مسند،احمد بن حنبل.احمد اين روايت را بارها نقل كرده است و در كتاب فضائل على نيز آورده واكثر محدثين اين روايت را نقل نمودهاند.
17.همين ماخذ.
18.همين ماخذ.
19.همين ماخذ.
20.احمد در كتاب فضائل على (ع) نقل كرده است.
21.احمد بن حنبل در كتاب فضائل على (ع) .
22.مسند،احمد بن حنبل در چند مورد و كتاب فضائل على (ع) .
23.همين ماخذ.
24.حلية الاولياء،ابو نعيم.
25.مسند،احمد بن حنبل.
26.تفسير القرآن،ابو اسحاق ثعلبى.
خطبه شماره ۱۵4 (ترجمه و شرح فلسفی علامه محمد تقی جعفری)