
حکمت ۱۱۳ صبحی صالح
۱۱۳-وَ قَالَ ( علیهالسلام )لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا وَحْدَهَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ وَ لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ وَ لَا کَرَمَ کَالتَّقْوَى وَ لَا قَرِینَ کَحُسْنِ الْخُلُقِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ وَ لَا قَائِدَ کَالتَّوْفِیقِ وَ لَا تِجَارَهَ کَالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ لَا رِبْحَ کَالثَّوَابِ وَ لَا وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَهِ وَ لَا زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِی الْحَرَامِ وَ لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ وَ لَا عِبَادَهَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ وَ لَا إِیمَانَ کَالْحَیَاءِ وَ الصَّبْرِ وَ لَا حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ وَ لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ وَ لَا عِزَّ کَالْحِلْمِ وَ لَا مُظَاهَرَهَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَهِ
حکمت ۱۰۹ شرح ابن أبی الحدید ج ۱۸
۱۰۹: لَا مَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ وَ لَا وَحْدَهَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ- وَ لَا عَقْلَ کَالتَّدْبِیرِ وَ لَا کَرَمَ کَالتَّقْوَى- وَ لَا قَرِینَ کَحُسْنِ الْخُلْقِ وَ لَا مِیرَاثَ کَالْأَدَبِ- وَ لَا قَائِدَ کَالتَّوْفِیقِ وَ لَا تِجَارَهَ کَالْعَمَلِ الصَّالِحِ- وَ لَا زَرْعَ کَالثَّوَابِ وَ لَا وَرَعَ کَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَهِ- وَ لَا زُهْدَ کَالزُّهْدِ فِی الْحَرَامِ وَ لَا عِلْمَ کَالتَّفَکُّرِ- وَ لَا عِبَادَهَ کَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ- وَ لَا إِیمَانَ کَالْحَیَاءِ وَ الصَّبْرِ وَ لَا حَسَبَ کَالتَّوَاضُعِ- وَ لَا شَرَفَ کَالْعِلْمِ وَ لَا عِزَّ کَالْحِلْمِ- وَ لَا مُظَاهَرَهَ أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَهِ قد تقدم الکلام فی جمیع هذه الحکم- . أما المال فإن العقل أعود منه- لأن الأحمق ذا المال طالما ذهب ماله بحمقه- فعاد أحمق فقیرا- و العاقل الذی لا مال له طالما اکتسب المال بعقله- و بقی عقله علیه- . و أما العجب فیوجب المقت- و من مقت أفرد عن المخالطه و استوحش منه- و لا ریب أن التدبیر هو أفضل العقل- لأن العیش کله فی التدبیر- . و أما التقوى فقد قال الله- إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ- .
و أما الأدب فقالت الحکماء- ما ورثت الآباء أبناءها کالأدب- . و أما التوفیق فمن لم یکن قائده ضل- . و أما العمل الصالح فإنه أشرف التجارات- فقد قال الله تعالى- هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلى تِجارَهٍ تُنْجِیکُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِیمٍ- . ثم عد الأعمال الصالحه- . و أما الثواب فهو الربح الحقیقی- و أما ربح الدنیا فشبیه بحلم النائم- . و أما الوقوف عند الشبهات فهو حقیقه الورع- و لا ریب أن من یزهد فی الحرام- أفضل ممن یزهد فی المباحات- کالمآکل اللذیذه و الملابس الناعمه- و قد وصف الله تعالى أرباب التفکر فقال- وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ- و قال أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا- و لا ریب أن العباده بأداء الفرائض فوق العباده بالنوافل- و الحیاء مخ الإیمان- و کذلک الصبر و التواضع مصیده الشرف- و ذلک هو الحسب- و أشرف الأشیاء العلم لأنه خاصه الإنسان- و به یقع الفضل بینه و بین سائر الحیوان- . و المشوره من الحزم فإن عقل غیرک تستضیفه إلى عقلک- و من کلام بعض الحکماء- إذا استشارک عدوک فی الأمر فامحضه النصیحه فی الرأی- فإنه إن عمل برأیک و انتفع ندم على إفراطه فی مناواتک- و أفضت عداوته إلى الموده- و إن خالفک و استضر عرف قدر أمانتک بنصحه- و بلغت مناک فی مکروهه
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حکمت (۱۰۹)
لا مال اعود من العقل، و لا وحده اوحش من العجب، و لا عقل کالتدبیر، و لا کرم کالتقوى، و لا قربن کحسن الخلق، و لا میراث کالادب، و لا قائد کالتوفیق، و لا تجاره کالعمل الصالح، و لا زرع کالثواب، و لا ورع کالوقوف عند الشبهه، و لا زهد کالزهد فى الحرام، و لا علم کالتفکّر، و لا عباده کاداء الفرائض. و لا ایمان کالحیاء و الصبر، و لا حسب کالتواضع و لا شرف کالعلم و لا عزّ کالحلم، و لا مظاهره اوثق من المشاوره.
«هیچ مالى از خرد سود بخشتر نیست، و هیچ تنهایى از به خود شیفته بودن وحشتناکتر نیست، هیچ خردى چون چاره اندیشى، و هیچ بزرگوارى چون پرهیزگارى، و هیچ همنشینى چون خوش خویى، و هیچ میراثى چون ادب، و هیچ راهبرى چون توفیق، و هیچ تجارتى چون کردار نیک نیست، و هیچ کاشتى چون ثواب اندوختن نیست، و هیچ پارسایى چون درنگ کردن به هنگام شبهه نیست، و هیچ پرهیزکارى همچون زهد ورزیدن در حرام نیست، و هیچ دانشى چون اندیشیدن نیست و هیچ عبادتى همچون انجام دادن واجبات نیست و هیچ ایمانى چون آزرم و شکیبایى نیست و هیچ تبارى چون فروتنى نیست و هیچ شرفى چون علم و هیچ عزتى چون بردبارى و هیچ پشتیبانى استوارتر از رایزنى نیست.» در باره همه این سخنان حکمت آمیز پیش از این سخن گفته شد.
در مورد مال تردید نیست که عقل از آن سود بخشتر است، زیرا احمق صاحب مال چه بسا که مال خود را با حماقت خویش از میان ببرد و فقیر شود و عاقل بدون مال چه بسا که در پناه عقل خویش مال به چنگ آورد و عقلش هم براى او باقى مى ماند. به خود شیفتگى موجب دشمنى مى شود و کسى که از لحاظ دیگران ناخوشایند است از مراوده با دیگران باز مى ماند و در تنهایى و وحشت مى افتد، و شک نیست که تدبیر و چاره اندیشى برترین عقل است که خوب زیستن همه اش در پناه چارهاندیشى است.
اما در باره تقوى همین بس که خداوند متعال فرموده است: «همانا گرامى ترین شما در پیشگاه خداوند پرهیزگارترین شماست.» در باره ادب حکیمان گفته اند: پدران هیچ میراثى چون ادب براى پسران خود باقى نگذاردهاند. در باره توفیق هم امکان ندارد که دارنده اش گمراه شود. در باره کردار نیک که بهترین تجارت است، خداوند متعال فرموده است: «آیا شما را به تجارتى دلالت کنم که شما را از عذاب دردناک برهاند.» در مورد ثواب تردید نیست که سود واقعى آن است که سود این جهانى شبیه خوابهاى شخص خوابیده است.
در باره درنگ کردن به هنگام شبهه تردید نیست که حقیقت ورع همان است و بدون شک آن کس که در مورد شبهه و حرام درنگ مىکند افضل از کسى است که در کارهاى مباح نظیر خوراکهاى خوشمزه و لباسهاى نرم خوددارى مى کند.
خداوند متعال آنان را که مى اندیشند نیکو وصف کرده و فرموده است: «در آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند» و مکرر فرموده است «آیا نمى نگرند.» و عبادت در انجام فرایض بالاتر از عبادت در انجام دادن مستحبات است. و آزرم مغز ایمان است، همچنین شکیبایى و تواضع ابزار شکار کردن شرف است که همان تبار و حسب است. شریفترین چیزها علم است که مختص آدمى است و حد فاصل میان او و دیگر جانداران است. مشورت و رایزنى هم از دور اندیشى است که عقل دیگرى را هم بر عقل خود مىافزایى و از سخن یکى از حکیمان است که گفته است: اگر دشمنت با تو رایزنى کرد، در رأى خود براى او خیر اندیش باش که اگر به اندیشه تو عمل کند و سود برد در دشمنى خود با تو پشیمان مىشود و دشمنى او به دوستى مبدل مىشود و اگر با تو مخالفت کند و زیان بیند، باز هم قدر نصیحت تو را مىشناسد و آرزوى تو هم در باره او برآورده شده است.
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۷ //دکتر محمود مهدوى دامغانى
بازدیدها: ۱۴۶
دیدگاهها