خطبه۱۷۲ ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه۱۷۳صبحی صالح)

و من خطبه له ( علیه‏السلام ) فی رسول اللّه، ( صلى‏الله‏علیه‏وسلم )، و من هو جدیر بأن یکون للخلافه و فی هوان الدنیا رسول الله‏

أَمِینُ وَحْیِهِ وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ وَ بَشِیرُ رَحْمَتِهِ وَ نَذِیرُ نِقْمَتِهِ أَیُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّ أَحَقَّ اَلنَّاسِ بِهَذَا اَلْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَیْهِ وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اَللَّهِ فِیهِ فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اُسْتُعْتِبَ فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ وَ لَعَمْرِی لَئِنْ کَانَتِ اَلْإِمَامَهُ لاَ تَنْعَقِدُ حَتَّى یَحْضُرَهَا عَامَّهُ اَلنَّاسِ فَمَا إِلَى ذَلِکَ سَبِیلٌ وَ لَکِنْ أَهْلُهَا یَحْکُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا ثُمَّ لَیْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ یَرْجِعَ وَ لاَ لِلْغَائِبِ أَنْ یَخْتَارَ أَلاَ وَ إِنِّی أُقَاتِلُ رَجُلَیْنِ رَجُلاً اِدَّعَى مَا لَیْسَ لَهُ وَ آخَرَ مَنَعَ اَلَّذِی عَلَیْهِ أُوصِیکُمْ عِبَادَ اَللَّهِ بِتَقْوَى اَللَّهِ فَإِنَّهَا خَیْرُ مَا تَوَاصَى اَلْعِبَادُ بِهِ وَ خَیْرُ عَوَاقِبِ اَلْأُمُورِ عِنْدَ اَللَّهِ وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ اَلْحَرْبِ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ أَهْلِ اَلْقِبْلَهِ وَ لاَ یَحْمِلُ هَذَا اَلْعَلَمَ إِلاَّ أَهْلُ اَلْبَصَرِ وَ اَلصَّبْرِ وَ اَلْعِلْمِ بِمَوَاقِعِ اَلْحَقِّ فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ وَ لاَ تَعْجَلُوا فِی أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَیَّنُوا فَإِنَّ لَنَا مَعَ کُلِّ أَمْرٍ تُنْکِرُونَهُ غِیَراً أَلاَ وَ إِنَّ هَذِهِ اَلدُّنْیَا اَلَّتِی أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَهَا وَ تَرْغَبُونَ فِیهَا وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُکُمْ وَ تُرْضِیکُمْ لَیْسَتْ بِدَارِکُمْ وَ لاَ مَنْزِلِکُمُ اَلَّذِی خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لاَ اَلَّذِی دُعِیتُمْ إِلَیْهِ أَلاَ وَ إِنَّهَا لَیْسَتْ بِبَاقِیَهٍ لَکُمْ وَ لاَ تَبْقَوْنَ عَلَیْهَا وَ هِیَ وَ إِنْ غَرَّتْکُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْکُمْ شَرَّهَا فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِیرِهَا وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِیفِهَا وَ سَابِقُوا فِیهَا إِلَى اَلدَّارِ اَلَّتِی دُعِیتُمْ إِلَیْهَا وَ اِنْصَرِفُوا بِقُلُوبِکُمْ عَنْهَا وَ لاَ یَخِنَّنَّ أَحَدُکُمْ خَنِینَ اَلْأَمَهِ عَلَى مَا زُوِیَ عَنْهُ مِنْهَا وَ اِسْتَتِمُّوا نِعْمَهَ اَللَّهِ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَهِ اَللَّهِ وَ اَلْمُحَافَظَهِ عَلَى مَا اِسْتَحْفَظَکُمْ مِنْ کِتَابِهِ أَلاَ وَ إِنَّهُ لاَ یَضُرُّکُمْ تَضْیِیعُ شَیْ‏ءٍ مِنْ دُنْیَاکُمْ بَعْدَ حِفْظِکُمْ قَائِمَهَ دِینِکُمْ أَلاَ وَ إِنَّهُ لاَ یَنْفَعُکُمْ بَعْدَ تَضْیِیعِ دِینِکُمْ شَیْ‏ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْیَاکُمْ أَخَذَ اَللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِکُمْ إِلَى اَلْحَقِّ وَ أَلْهَمَنَا وَ إِیَّاکُمُ اَلصَّبْرَ

ترجمه

از خطبه‏هاى آن حضرت علیه السّلام است :

«پیغمبر اکرم (ص) امین وحى خداوند، و خاتم پیامبران، و مژده آور رحمت و بیم دهنده عذاب او بود.
اى مردم سزاوارترین مردم براى این امر (خلافت) کسى است که نسبت به آن از همگى نیرومندتر و به دستورهاى خداوند در این باره، از همه کس داناتر باشد، پس اگر فتنه‏جویى به آشوبگرى پردازد باید از او خواسته شود دست از آن باز دارد و اگر باز نایستد باید کشته شود، به جان خودم سوگند اگر امامت و پیشوایى جز با حضور همگى مردم منعقد نمى‏شود براى تحقّق آن راهى نیست لیکن کسانى که شایستگى حلّ و عقد امور را دارند از جانب کسانى که حضور ندارند رایزنى مى‏کنند و خلیفه را برمى‏گزینند، پس از آن کسى که حاضر بوده نمى‏تواند از رأى خود باز گردد، و آن که غائب بوده نباید راهى دیگر برگزیند، آگاه باشید من با دو کس مى‏جنگم، یکى آن که ادّعاى چیزى کند که در آن حقّى ندارد و دیگر کسى که از اداى حقّى که بر اوست شانه تهى کند.

اى بندگان خدا شما را به پرهیزکارى سفارش مى‏کنم، زیرا این بهترین چیزى است که بندگان خدا باید آن را به همدیگر سفارش کنند، و نیکوترین سرانجامى براى کارها در نزد خداوند است، اینک باب جنگ و ستیز میان اهل قبله گشوده شده است، و کسى نمى‏تواند پرچمدار مقابله با آن شود مگر این که اهل بینش و شکیبایى بوده و به موارد حقّ دانا باشد. پس به آنچه فرمان داده مى‏شوید اقدام کنید و از آنچه نهى مى‏شوید باز ایستید و تا امرى را روشن و معلوم نکرده‏اید در باره آن شتاب نکنید، زیرا براى ماست که آنچه را شما نمى‏پسندید تغییر دهیم.

بدانید این دنیایى که آرزومند آنید، و به آن دلبستگى دارید، و گاهى شما را خشمگین و زمانى خشنود مى‏سازد، سرا و منزلگاهى که شما براى آن‏ آفریده شده و به آن دعوت شده باشید نیست، آگاه باشید که نه دنیا براى شما باقى مى‏ماند و نه شما براى آن، و اگر دنیا شما را فریب مى‏دهد از شرّ خود نیز بر حذر مى‏دارد، پس با توجّه به هشدار او آنچه را مایه فریب است رها کنید و با بیمى که مى‏دهد از طمع برانگیزیهاى آن دورى ورزید، براى رسیدن به سرایى که به آن دعوت شده‏اید بر یکدیگر سبقت جویید، و از ته دل از دنیا روگردان باشید، هیچ یک از شما نباید بر چیزى از دنیا که از او گرفته شده همچون کنیزکان گریه و ناله سر دهد، و نعمتهایى را که خداوند بر شما ارزانى داشته با شکیبایى بر طاعت و محافظت بر احکامى که در کتابش اجراى آنها را از شما خواسته است بر خویشتن کامل گردانید، آگاه باشید اگر پایه دین خود را استوار سازید، تباهى چیزى از دنیایتان به شما زیانى نمى‏رساند، و هم بدانید اگر دین خود را تباه گردانید آنچه از دنیا براى خویش نگه داشته‏اید سودى براى شما نخواهد داشت، خداوند دلهاى ما و شما را به سوى حقّ متوجّه گرداند، و به ما و شما شکیبایى مرحمت فرماید.»

شرح

آغاز این خطبه در ستایش پیامبر اکرم (ص) است، گواه این که آن حضرت امین وحى و تنزیل است و آن را از تحریف و تبدیل حفظ مى‏کند عصمت اوست، و گواه این که خاتم پیامبران است قول خداوند متعال است که فرموده است «وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ» و دلیل این که مژده دهنده رحمت الهى به دادن ثوابهاى فراوان و بیم دهنده کیفر او به وسیله عذابهاى سخت و دردناک است آیه شریفه «إِنَّا أَرْسَلْناکَ بِالْحَقِّ بَشِیراً وَ نَذِیراً«»» مى‏باشد. سپس امام (ع) نکاتى را به شرح زیر بیان کرده است:

۱- احکامى که بر طبق آنها آن حضرت از همگان براى خلافت سزاوار و شایسته‏تر است، حصر حقانیّت و شایستگى به آن بزرگوار از دو نظر است: اوّل این که باید نیرومندترین مردم، عهده‏دار امر خلافت شود، و آن حضرت در سیاست و اداره امور مملکت از همگان نیرومندتر، و در شناخت شرایط و موقعیّتها و چگونگى تدبیر امور شهرها و اداره جنگها از همه کس داناتر، و به سبب داشتن این صفات شجاعترین و دلیرترین مردم بوده است. دوم این که زمامدار باید بیش از دیگران دستورهاى خداوند را در امور خلافت به کار بندد.
و این کار مستلزم آن است که امام در اصول و فروع دین داناتر از دیگران باشد تا هر کارى را در جاى خود انجام دهد، همچنین لازمه این امر، حفظ و مراعات شدید حدود الهى و عمل به آنهاست و این خود مستلزم آن است که از همه افراد مردم زاهدتر و پارساتر و عادلتر باشد، و چون همه این فضیلتها در وجود آن حضرت مجتمع بود، با این سخن اشاره به نفس نفیس خویش فرموده است.

۲- احکامى است در باره کسى که پس از انعقاد بیعت با امام فتنه انگیزى و آشوبگرى کند که باید در آغاز به نرمى او را راضى کنند و بخواهند که به راه حقّ باز گردد، پس از این اگر امتناع ورزد باید با او پیکار شود، و این حکم به مقتضاى گفتار خداوند متعال است که فرموده است: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما«»».

۳- در چگونگى برگزیدن امام از طریق اجماع است که آن را طىّ عبارت: و لعمری تا ما إلى ذلک سبیل بیان فرموده است، و مفهوم آن این است که در اجماع شرط نیست همه مردم حتّى مردم عامى در آن شرکت داشته باشند، زیرا اگر مشروط به این شرط باشد هرگز اجماع متحقّق و منعقد نخواهد شد، و لازم مى‏آید امامت هیچکس به صحّت صورت نگیرد، براى این که اجتماع همگى مسلمانان از اطراف و اکناف روى زمین امرى متعذّر و غیر ممکن است، بلکه آنچه دراجماع شرط و معتبر است این است که اهل حلّ و عقد از امّت محمّد (ص) در یکى از امور اتّفاق کنند«»، و اهل حلّ و عقد همان علما و دانشمندان امّتند، و اینها همگى در هنگام بیعت با آن حضرت اجتماع و اتّفاق داشته‏اند و هیچ کس از آنها و غیر آنها از عوام مردم نمى‏تواند پس از انعقاد امامت از اطاعت سر باز زند، همچنین کسى که غایب بوده و در اجماع حضور نداشته نمى‏تواند راهى غیر از آنچه اهل حلّ و عقد بر آن اتّفاق کرده‏اند، برگزیند.

 

اگر گفته شود امیر مؤمنان (ع) تنها به اجماع مردم بر بیعت خود استدلال کرده است و اگر نص یا دلیل دیگرى بر صحّت امامت او وجود داشت استدلال به نصّ سزاوارتر بود و از اجماع سخن نمى‏فرمود.
پاسخ این است که استدلال آن حضرت به اجماع، افاده نفى نصّ و یا اثبات آن را نمى‏کند، بلکه جایز است ضمن احتجاج به اجماع، نصّ هم موجود باشد، و به مناسبت سابقه عمل نسبت به خلفاى پیشین تنها به اجماع استدلال فرموده باشد، و هم محتمل است که خوددارى آن حضرت از استدلال به نصّ براى این بوده که مى‏دانسته است با وجود آن، به ذکر و یادآورى نصّ التفات و توجّهى نمى‏شود زیرا وقتى که در ابتداى کار و هنگام رحلت رسول خدا (ص) به آن اعتنا نشده است پس از گذشت مدّتى طولانى از صدور آن، و دگرگونى اوضاع، در ذکر آن سودى متصوّر نیست.

۴- بیان این است که جنگ با دو کس واجب است، اوّل آن کسى که پس‏ از انجام یافتن بیعت با امام عادل، بر او خروج کرده سر به نافرمانى بردارد و ادّعا کند که پیشوایى حقّ اوست در حالى که براى دیگران به اجماع ثابت است که حقّ او نیست، دوّم مردى که در برابر امام سرکشى و طغیان کند و هیچ یک از احکام و فرمانهاى او را نپذیرد، روشن است که مراد از دسته اوّل اصحاب جمل است و دوّمین اشاره به معاویه و یاران اوست.
امام (ع) در دنباله این سخنان به تقوا و پرهیزگارى سفارش مى‏کند، زیرا پرهیزگارى و دورى جستن از معصیت خداوند بهترین توشه‏اى است که انسان آن را در کوششها و جنبشهاى زندگیش دنبال مى‏کند، از این رو تقوا نیکوترین چیزى است که باید بندگان خدا به یکدیگر سفارش کنند.

فرموده است: و قد فتح باب الحرب… تا غیرا.
این گفتار مشتمل بر اعلام حکم متجاوزان و سرکشان از اهل قبله است که بطور اجمال بیان، و تفصیل آن را به اوامرى که در باره جنگ با آنان صادر مى‏کند احاله فرموده است، زیرا مردم پیش از رویداد جنگ جمل تکلیف خود را در باره جنگ با اهل قبله نمى‏دانستند و آگاه نبودند که سنّت و حکم شرعى در این باره چیست تا این که مسائل آن را از آن حضرت فرا گرفتند، از شافعى«» نقل شده که گفته است: اگر على (ع) نمى‏بود احکامى که در باره متجاوزان از اهل اسلام است به هیچ وجه شناخته نمى‏شد.
فرموده است: و لا یحمل هذا العلم إلّا أهل البصر.
یعنى پرچم مقابله با ستمکاران و متجاوزان اهل قبله را جز صاحبان بینش و خردهاى برتر کسى نمى‏تواند به دوش کشد، و آنانى که در برابر رویدادهاى‏ ناگوار شکیبایى، و در قبال وسوسه‏ها از شتاب خوددارى و به موارد حقّ آگاهى دارند مى‏توانند آن را رهبرى کنند، باید دانست که در آن زمان مسلمانان جنگ با اهل قبله یعنى نبرد با یکدیگر را گناهى بزرگ و مهمّ مى‏شمردند، و با ترس و بیم در این امر شرکت مى‏کردند، از این رو امام (ع) فرموده است که پرچم قیام علیه متجاوزان اهل اسلام را جز آنانى که بر شمرده کسى نمى‏تواند به دوش کشد، و واژه علم (پرچم) در خطبه به فتح لام روایت شده است. و معناى آن روشن است زیرا در جنگ، پرچمدار، به منزله مدار و محور است و دلهاى رزمندگان به آن بسته است، لذا لازم است کسى که رایت این کار را بر عهده دارد به صفاتى که ذکر فرموده آراسته باشد تا بتواند هر کارى را در محلّ و موقع خود انجام دهد.

سپس امام (ع) مردم را به اصولى کلّى توجّه مى‏دهد که در هنگام عزیمت براى نبرد با متجاوزان اهل قبله رعایت کنند، و عبارت است از این که به هر چه فرمان داده مى‏شوند اقدام کنند و از هر چه نهى مى‏شوند دست باز دارند، و در باره کارى که آن را به خوبى روشن و مشخّص نکرده‏اند شتاب نورزند، مراد از جمله اخیر این است که در انکار امرى که آن حضرت انجام و یا فرمان داده، پیش از آن که چگونگى و فایده آن را از او جویا شوند شتاب نکنند، زیرا آن حضرت مى‏تواند هر امرى را که ناپسند آنهاست تغییر دهد یعنى اگر حقیقه در آن امر مصلحت و سودى نباشد در آن دگرگونى به عمل آورد، این که امام (ع) دستور مى‏دهد اگر امرى مورد ناخشنودى و انکار آنهاست چگونگى آن را روشن سازند براى این است که امکان دارد آنچه ناپسند آنهاست در حقیقت زشت و ناپسند نباشد، و به سبب ناآگاهى به علل و مصالح، آن را زشت شمارند و با زبان یا عمل به انکار آن بشتابند و در نتیجه دچار خطا و لغزش شوند.
یکى از شارحان در باره گفتار آن حضرت که فرموده است: فإنّ لنا عند کلّ أمر ینکرونه غیرا گفته است: این سخن اشاره دارد به این که او مانند عثمان نیست که آنچه را نهى مى‏کرد و مردم اعتنا نکرده مرتکب آن مى‏شدند درنگ کند، بلکه‏ هر چیزى را که مسلمانان ناخوش مى‏دارند و عرف و شرع اقتضاى دگرگونى آن را دارد نسبت به تغییر آن اقدام مى‏کند

 

پس از این امیر مؤمنان (ع) با ذکر امورى چند لزوم نفرت و بیزارى جستن از دنیا را بدین شرح گوشزد مى‏کند:

۱- از این که مردم آرزومند و مایل به دنیا باشند و در برابر محرومیّت از خوشیها و نعمتهاى آن خشمگین و هنگام برخوردارى از آنها خشنود شوند دستور بیزارى مى‏دهد، زیرا دنیا خانه و منزلگاهى نیست که انسان‏ها براى آن آفریده شده و بدان خوانده شده باشند، و این خود هشدارى است بر لزوم توجّه به جهان واپسین و کار و کوشش براى آن.

۲- با ذکر این که مال و متاع دنیا براى کسى باقى نمى‏ماند، و مردم هم در این جهان پایدار نمى‏مانند از شیفتگى و دلبستگى به دنیا دستور نفرت و بیزارى مى‏دهد.

۳- تذکّر مى‏دهد که در دنیا حقیقه سودى نیست، و اگر چه انسان را با زرق و برق خود فریب مى‏دهد و معتقد مى‏گرداند که در آن خیر و کمالى است امّا در برابر به حدوث آفات و بروز دگرگونیهاى ناگوار و گوناگون نیز هشدار مى‏دهد، از این رو سزاوار است مردمان، خیر اندک آن را به خاطر شرّ بسیارى که دارد رها کنند و با توجّه به بیمهایى که مى‏دهد از دواعى دل انگیز آن چشم پوشند، و در راه به دست آوردن سود واقعى و سرایى که به آن دعوت شده و براى آن آفریده شده‏اند بر یکدیگر سبقت جویند، و از ته دل از دنیا منصرف باشند یعنى در آن زهد حقیقى پیشه کنند، زیرا زهد ظاهرى کسى که در برابر محرومیّت از متاع دنیا و ناکامیهاى آن آه و ناله سر مى‏دهد سودى ندارد، امام (ع) این آه و فغان زاهد نمایان را به بانگ و ناله کنیزکان تعبیر فرموده است، زیرا این آواز، بیشتر از آنها که معمولا مورد ضرب و شتم قرار مى‏گیرند شنیده مى‏شود، و بر اثر آن به ناله و زارى مى‏پردازند. باید دانست به جاى واژه حنین که به معناى بانگ زارى است خنین‏ با خاى نقطه‏دار نیز روایت شده که به معناى از توى دماغ گریه کردن است.

پس از آن که امام (ع) سفارش فرمود که مردم زهد حقیقى را پیشه سازند آنها را به شکیبایى بر فرمانبردارى و بندگى خداوند و محافظت بر اجراى اوامر و نواهى کتاب او توصیه مى‏کند، زیرا انسان با در پیش گرفتن زهد و بى‏میلى و بیزارى از دنیا مى‏تواند موانع درون و برون را بر طرف سازد، و با طاعت و عبادت نفس بد کنش را فرمانبردار نفس مطمئنّه گرداند، و این نتیجه و پاداش تحمّل سختى در تهذیب نفس و سلوک در راه خداست، امام (ع) به صبر بر طاعت خدا ترغیب فرموده چون موجب کامل شدن نعمت الهى است و روشن است که فرمانبردارى خداوند سبب بزرگى در افاضه نعمتهاى دنیوى و اخروى پروردگار به انسان است.
سپس آن بزرگوار تأکید مى‏کند که در نگهدارى آنچه دین بدان پا بر جا و برقرار است کوشا باشند و بدانند که اگر چیزى از نعمتهاى دنیا را از دست دهند و یا از آن بى‏بهره باشند با محافظت بر دین و سلامت آن زیانى نکرده‏اند، زیرا نگهدارى دین و عمل به آن متضمّن خیر کامل و ابدى اخروى است و آن را با خیر دنیا نمى‏توان مقایسه کرد، و در حفظ متاع دنیا سودى نیست، یعنى چنانچه انسان دین خود را تباه و خود را از قید آن رها سازد کوشش در حفظ آنچه از دنیا در دست دارد براى او سودى ندارد، و این امرى مسلّم و بى‏نیاز از توضیح و اثبات است.

سپس امام (ع) گفتار خود را با دعا براى خود و آنان پایان داده از خدا مى‏خواهد که دلهاى آنها را به سوى حقّ متوجّه سازد، یعنى آنان را ملهم فرماید که حقّ را طلب کنند و به آن هدایت شوند و در راه آن گام بردارند، پس از آن صبر و شکیبایى براى آنان از خداوند درخواست مى‏کند، یعنى صبر بر طاعت و شکیبایى از ارتکاب معصیت. و توفیق از خداوند است.

ترجمه‏ شرح ‏نهج ‏البلاغه ابن ‏میثم بحرانی ج ۳

بازدیدها: ۲۵

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.