214 (صبحي صالح)و من خطبة له ع يصف جوهر الرسول، و يصف العلماء، و يعظ بالتقوى
وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَكَمٌ فَصَلَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ كُلَّمَا نَسَخَ اللَّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِهِمَا لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ وَ لَا ضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَيْرِ أَهْلًا وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدَ كُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ يَقُولُ عَلَى الْأَلْسِنَةِ وَ يُثَبِّتُ [بِهِ] الْأَفْئِدَةَ فِيهِ كِفَاءٌ لِمُكْتَفٍ وَ شِفَاءٌ لِمُشْتَفٍ
صفة العلماء
وَ اعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْتَحْفَظِينَ عِلْمَهُ يَصُونُونَ مَصُونَهُ وَ يُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَايَةِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بِالْمَحَبَّةِ وَ يَتَسَاقَوْنَ بِكَأْسٍ رَوِيَّةٍ وَ يَصْدُرُونَ بِرِيَّةٍ لَا تَشُوبُهُمُ الرِّيبَةُ وَ لَا تُسْرِعُ فِيهِمُ الْغِيبَةُ عَلَى ذَلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ فَكَانُوا كَتَفَاضُلِ الْبَذْرِ يُنْتَقَى فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يُلْقَى قَدْ مَيَّزَهُ التَّخْلِيصُ وَ هَذَّبَهُ التَّمْحِيصُ
العظة بالتقوى
فَلْيَقْبَلِ امْرُؤٌ كَرَامَةً بِقَبُولِهَا وَ لْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا وَ لْيَنْظُرِ امْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ فِي مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلًا فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ وَ أَصَابَ سَبِيلَ السَّلَامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ وَ طَاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ وَ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ- 66 وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ وَ اسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ وَ أَمَاطَ الْحَوْبَةَ فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ هُدِيَ نَهْجَ السَّبِيل
205 از خطبه هاى آن حضرت ( ع ) است :
وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ وَ حَكَمٌ فَصَلَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ ؟ مُحَمَّداً ؟ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ كُلَّمَا نَسَخَ اَللَّهُ اَلْخَلْقَ فِرْقَتَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِهِمَا لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ وَ لاَ ضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ أَلاَ وَ إِنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَيْرِ أَهْلاً وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدَ كُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اَللَّهِ سُبْحَانَهُ يَقُولُ عَلَى اَلْأَلْسِنَةِ وَ يُثَبِّتُ اَلْأَفْئِدَةَ فِيهِ كِفَاءٌ لِم
لغات
نسخ : زدود و دگرگون كرد .
عاهر : زناكار ، چه زن باشد چه مرد ، و كلمه « فاجر » نيز به همين معناست .
كفاء : كفايت و بىنيازى .
ريّه : سيرآبى ، حالتى كه پس از آب خوردن براى انسان پيدا مىشود .
ريبه : نيرنگبازى و فريبكارى .
قارعه : سخت ، از شدايد روزگار .
اماط : زدود .
تمحيص : آزمايش .
يرديه : او را در ورطه هلاكت مىاندازد .
حوبه : گناه .
ترجمه
« گواهى مىدهم كه ذات پروردگار حقيقت عدل است و عدالت مىكند ، و حاكمى است كه حق را از باطل جدا مىسازد ، و گواهى مىدهم كه محمد ( ص ) بنده و فرستاده اوست و سرور بندگان او . آنگاه كه خداوند آفريدگان خود را به دو گروه درآورد ، او را در بهترين آن دو گروه قرار داد كه زناكار را در آن سهمى و فاجر را در آن بهرهاى نبود .
آگاه باشيد كه خدا ، براى خير و نيكى ، اهلى شايسته و براى حقيقت ،پايه هايى استوار و براى اطاعت و عبادت مخلصانى قرار داده است ، براى هر كدام از شما در هنگام عبادت ، مددى از خدا مىرسد كه بر زبانها جارى مىسازد و دلها را ثابت نگه مىدارد و در آن ، براى طالب بىنيازى ، بىنيازى و براى آن كه خواستار بهبودى است ، بهبودى مىباشد .
بدانيد : بندگان او كه حافظان علم اويند آنچه را كه بايد نگهدارى شود ،نگهدارى مىكنند ، و چشمه هاى دانش الهى را به جريان مىاندازند ، براى كمك يكديگر با هم ارتباط دارند ، و با محبّت و دوستى همديگر را ديدار مى كنند ، و به وسيله جامهاى علم و معرفت قلوب يكديگر را آبيارى مىنمايند ، و با سير آبى برمىگردند ، شكّ و شبهه و بد گمانى در دل آنها راه نمىيابد ، و غيبت و بد گويى بر زبان آنها جارى نمى شود ، پروردگار مهربان فطرت و خوى آنان را بر اين ويژگيها آفريد ، لذا اين گونه با هم دوستى و ارتباط دارند ، فضيلت آنان نسبت به ديگران مانند برترى بذر نسبت به دانه هاى ديگر است ، كه پاك شده قسمتى از آن انتخاب و ( آنچه نامطلوب است ) بدور ريخته مىشود ، خالص بودن باعث امتياز و آزمايش شدن وسيله پاكى آن گرديده است ، پس بايد انسان شرافت و بزرگوارى را با پذيرش اين ويژگيها بپذيرد ، و از مرگ پيش از فرا رسيدن آن دورى كند ، و در كوتاهى روزهاى عمر و اندك بودن اقامت در اين سرا دقت كند تا موقعى كه به منزلى در عالم آخرت منتقل شود ، و بايد براى آن سرا و نشانههاى ورود به آن كار كند ، پس خوشا به حال آن كه قلبى سليم دارد و راهنماى خود را پيروى مىكند و از گمراه كننده دورى مىجويد ، با توجه كردن به ارشاد هدايت كننده و تبعيت از فرمان او ، راه سلامت را دريافته و پيش از آن كه درهاى آن بسته و وسيلههاى آن قطع شود به منزلگاه سعادت و هدايت بشتابد ، باب توبه را باز كند و ننگ گناه را از خود بزدايد .
چنين شخصى در راه راست گام نهاده و به جادّه پهناور حقيقت راه يافته است . »
شرح
امام ( ع ) در آغاز اين خطبه از باب مجاز ، لفظ « عدل » را به جاى « عادل » آورده است ، يعنى لازم را ذكر و ملزوم را اراده فرموده است .
جريان عدل در سراسر عالم هستى
خداى متعال نظر به علم و آگاهيش بر همه چيز ، حكومت و قضايش عادلانه است و هر دستورى كه صادر مىفرمايد بر طبق نظام كلى آفرينش و حكمت بالغه اوست ، و اين مطلب شامل تمام موجودات مىشود زيرا همه چيز به فرمان او به وجود مىآيند ، در اين جا شارح اشكالى را كه براى بعضى در مورد همگانى بودن عدل به وجود مىآيد پاسخ مىگويد : اشكال آن است كه در عالم طبيعت امور جزئى وجود دارد كه شرّ به شمار مىآيند و بر حسب صورت ستم است ( افراد ستمگر ، باد ، طوفان ، زمين لرزهها ) ، جواب آن است كه اينها شرّ و فساد مطلق نيستند بلكه هر كدام نسبى است يعنى نسبت به بعضى از امور و برخى اشخاص شرّاند ، و با اين حال اينها از لوازم عدل و خير هستند زيرا بدون آن ، وجود خير و عدل امكان ندارد ، چنان كه انسان ، وقتى انسان است كه داراى قواى خشم و شهوت نيز باشد ، كه اين صفات اندكى فساد و شرّ به همراه دارد ، و چون خير بيشتر از شرّ است و رها كردن خير بسيار به خاطر شر اندك خود شرّى بزرگ در برابر بخشش و حكمت خداوند است ، بنابراين وجود اين شرور جزئى لازم است و لطمهاى به نظام عدل كلّى در جهان آفرينش وارد نمىآورد .
امام ( ع ) با گفتار خود : عدل اشاره به اين مطلب فرموده است كه هم اكنون در عالم نظام عدل موجود و بر قرار است ، و با عبارت سيّد عباده به سخن خود پيامبر اشاره كرده كه فرموده است : « من سرور اولاد آدم هستم ولى اين مايه افتخار من نيست [ 1 ] . »
كلما نسخ اللَّه الخلق فرقتين ،
منظور حضرت آن است كه مردم هر زمانى به دو گروه خير و شرّ تقسيم مىشوند .
چون تقسيم كردن هر چيز موجب تغيير در ذات مقسوم و از بين رفتن حالت يگانگى و وحدت آن است . لذا امام در اين عبارت كلمه نسخ را كه به معناى نابودى و زوال است ، به معناى تقسيم به كار برده و فرموده است : خداوند جامعه را به دو گروه : خير و شرّ تقسيم كرده است .
جعله فى خيرهما ،
اين سخن امام نيز اشاره به كلام ديگرى از خود پيامبر است كه مطّلب بن ابى وداعه از آن حضرت نقل كرده است كه فرمود : من محمّد پسر عبد المطّلب هستم ، خدا كه آفريدگان خويش را بيافريد ، مرا از بهترين آنها قرار داد ، آن گاه گروه دوم را به دو قسمت تقسيم كرد و مرا در ميان بهترين آنان قرار داد ، و گروه اخير را چند قبيله كرد و من را در قبيله بهتر قرار داد ،سپس آن قبيله را به خانوادههايى تقسيم فرمود و مرا در بهترين خانواده به وجود آورد ، بنابراين من از نظر خانوادگى و ويژگيهاى روحى و نفسانى از همه شما برتر و بهترم .
لم يسهم فيه عاهر ،
و لا ضرب فيه فاجر ، معناى اين سخن امام اين است كه در نسب شريف پيامبر براى زناكار بهرهاى نبوده و در اصل و ريشه او ، گناه دخالت نداشته است ضرب فى كذا بنصيب ، يعنى براى او در آن بهرهاى است اين دو جمله اشاره است به پاكى و طهارت و منزّه بودن اصل و ريشه و نژاد رسول خدا از آلودگى به زنا و فحشاء ، چنان كه از خود پيامبر نقل شده است كه : پيوسته پروردگار متعال مرا از اصلاب پاك به رحمهاى پاك منتقل كرده است ، و نيز مىفرمايد : چون خداوند حضرت آدم را آفريد ، نور وجود مرا در پيشانى او به وديعت نهاد ، و پيوسته آن را از صلب پدران نيكو به ارحام مادرانى پاك منتقل مىكرد تا موقعى كه به عبد المطلّب رسيد و نيز آن حضرت فرموده است : « با پيوندى كه شرعى بوده است زاده شدهام نه از راه نامشروع [ 2 ] . »
الا و انّ اللَّه . . . عصما ،
امام ( ع ) در اين جمله . شنوندگان خود را تشويق و وادار مىكند كه پايههاى استوار حقيقت بوده همواره مطيع فرمان خدا باشند تا سرانجام بتوانند خويش را اهل بهشت قرار دهند ، و نيز در جمله و انّ لكم . . .
من اللَّه با اين بيان كه براى آنها موقع اطاعت و عبادت الهى از ناحيه خداوند كمك و يارى مىرسد ، آنان را به پرستش حق تعالى و پيروى از فرمان او تشويق مىكند ،و ظاهرا مراد امام ( ع ) از كلمه عون ( ياور ) ، قرآن كريم است .
يقول على الالسنه و يبيّت الافئده ،
حضرت در اين دو جمله راههاى گوناگون كمكهايى را كه از طرف خدا در هنگام انجام دادن اعمال نيك به انسان مىرسد بيان مىفرمايد : و آنها بر دو قسم است : زبانى و قلبى :
1 وعده پاداشهاى عظيمى كه خداوند با زبان پيامبران خود به اطاعت كنندگان داده و آنان را ستايش فرموده ، و به آنان مژده بهشت و رضوان داده است ،و خود اين نويدها انسان را در راه انجام دادن اطاعت و عبادت خدا تقويت و كمك مىكند .
2 كمكهايى كه از ناحيه اطمينان و آرامش قلبى براى او پيدا مىشود همان آمادگى وجودى او براى عبادت و آگاه شدن به اسرار علم الهى و كشف حقايق از كتاب خداوند مىباشد چنان كه مىفرمايد : « ألا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئنُّ الْقُلوْبُ [ 3 ] . » ، و نيز مىفرمايد : « . . . كَذلِكَ لِنُثَبِّتَ بِه فُؤادَكَ وَ رتَّلْناهُ تَرْتيلا [ 4 ] . » بطور كلى آيات قرآن از يك طرف انسان را از عقوبت و كيفر كارهاى ناپسند بر حذر مىدارد و از طرفى با بيان پاداشهاى اعمال نيك ، دل آدمى را از غير خدا مىكند و به آرامشى كه در سايه قرب الهى به سبب اطاعت و عبادت به دست مىآيد وادار مىكند .
فيه كفاء لمكتف و شفاء لمشتف ،
معناى اين عبارت چنين است : هر كس طالب كمالات نفسانى و شفاى بيماريهاى درونى و خصوصيات اخلاقى است ،بداند كه اين سخن او را كفايت و دردهاى او را درمان مىسازد .
امام ( ع ) پس از گواهى دادن به عدل الهى و تنزيه پيامبر و تشويق انسانها به عبادت پروردگار متعال ، ويژگيهاى بندگان خدا را كه حافظان علم و اسرار آفرينش او هستند بر شمرده تا شنوندگان راه آنها را گرفته و همراه آنان باشند .
در اين مورد ده صفت براى ايشان بيان فرموده است كه عبارت است از :
1 بندگان خدا آنچه را كه بايد از نااهلان بدور داشت بدور مى دارند ، و اسرار الهى را جز در نزد اهل سرّ بازگو نمىكنند .
2 چشمه هاى علم الهى را براى مردم مىشكافند ، شارح براى كلمه « عيون » دو احتمال ذكر كرده است :
اول اين كه منظور اذهان و عقول پيامبران و اولياى خدا باشد .
دوم اين كه اصول علمى و ريشههاى پاك دانش و وحى باشد كه اولياى خدا بر آن آگاهى دارند ( و لفظ تفجير براى دلالت و جدا كردن و شرح اصول علمى و ريشههاى پاك دانش و وحى استعاره آورده شده است . )
3 به منظور كمك به پيشرفت دين خدا و برقرارى حدود الهى به همديگر مىپيوندند .
4 با محبت و دوستى با هم برخورد مىكنند ، كه خواسته شارع مقدس است تا مانند يك روح در بدنهاى مختلف قرار گيرند .
5 يكديگر را با جام سير آب كنندهاى آب مىدهند ، لفظ كأس را امام ( ع ) براى علم ، استعاره آورده است يعنى از همديگر كمال استفاده علمى مىكنند ،امام ( ع ) با ذكر رويّه استعاره را ترشيح كرده و مقصودش بهرهمندى كامل مىباشد .
6 به هنگامى كه از هم جدا مىشوند مملوّ از كمالات نفسانى و آگاهى و حقايق عرفانى هستند ، لفظ ريّه را استعار آورده .
7 در ميان آنان شك و شبههاى نسبت به همديگر وجود ندارد و با هم نفاق و بد بينى و حسد . . . ندارند .
8 و لا تسرع فيهم الغيبة ،
غيبت در ميان آنها به زودى يافت نمىشود .
شارح در عبارت فوق كه سرعت در غيبت را نفى كرده است ، دو احتمال ذكر كرده :
الف : احتمال اوّل اين كه چون همه آنها معصوم از گناه و خطا نيستند ،ممكن است گاهى به غيبت اقدام كنند ، و آنچه كه در آنها نيست سرعت بر اين عمل است ، لذا امام عليه السلام اين كار را تنها از آنان بعيد شمرده است ، نه اين كه به كلى آن را نفى كرده باشد .
ب : احتمال دوّم : اين نفى سرعت در رابطه با ديگران است يعنى به دليل اين كه عيب و نقص آنها بسيار اندك است ، كسى بزودى نمىتواند زبان به غيبت آنها بگشايد .
9 خداوند سرشت آنها را براى ويژگيها و كمالات قرار داده است و آنان را بر طبق قضاى خود ايجاد كرد و بيافريد ، بنابراين مطابق سرشت و سرنوشت خود به يكديگر دوستى مىورزند و پيوند بر قرار مىكنند .
10 برترى آنان بر بقيه مردم همانند برترى دانه بذر نسبت به بقيه دانهها است ، امام ( ع ) در اين سخن : ينتقى . . . التمحيص وجه شباهت اولياى خدا را به دانه بذر بيان فرموده و شرح آن چنين است : آنان خالصان و پاكان مردمند كه عنايت و رحمت پروردگار شامل حال آنها شده به راه مستقيم هدايت يافتهاند ، و با دستوراتى كه خدا به آنها داده آنها را مورد آزمايش و امتحان قرار داده است .
فليقبل امرء كرامة بقبولها . . . ،
اين جا حضرت پس از بيان ويژگيهاى بندگان خاصّ خدا به موعظه و نصيحت و پند و اندرز برگشته و مىفرمايد : بايد انسان به سبب اطاعت و عبادت ، پذيراى بخششها و نعمتهاى بزرگ از طرف پروردگار باشد و آنها را بر وجه شايسته و دور از ظاهرسازى و نفاق بپذيرد مانند پذيرشى كه حق تعالى درباره مريم فرمود : « فتقبّلها ربُّها بقبولٍ حسن [ 5 ] » ، و مقصود از « قارعه » كوبندهاى كه پيش از آمدنش بايد از آن حذر كرد و ترسيد ، مرگ است .
« و لينظر . . . منزلا » ،
شارح در معناى اين عبارت دو احتمال ذكر كرده است :
1 انسان بايد از توجه به اندك بودن توقفش در اين دنيا كه لازمه آن ، رفتن به سراى ديگرى است ، عبرت بگيرد .
2 با توجه به اين كه بايد اين منزل را ترك كرده و به ديار دگر رهسپار شود ،
خود را آماده كند .
فرق دو احتمال ظاهرا در اول توقف اندك در اين عالم مدّ نظر است ، و در احتمال دوم ترك كردن دنيا و رفتن از آن به سراى ديگر را مورد توجّه قرار دادهاند .
فليصنع . . . و لمعارفه . . . ،
اين دو جمله در حقيقت نتيجه گفتار بالا است كه وقتى چنان توجه شد كه بالاخره بايد از اين سرا رفت ، سزاوار است كه آدمى براى آبادى منزل بعد كار كند ، و منظور از عبارت و لمعارف منتقله جايگاههايى است كه مىداند به آن خواهد رفت .
« فطوبى » اين كلمه بر وزن فعلى و از ماده طيب اشتقاق يافته و چون حرف ما قبل ياء مضموم بوده حرف ياء تبديل به واو شده است .
بعضى هم گفتهاند : اين كلمه نام درختى است كه در بهشت قرار دارد ،
منظور از قلب سليم در سخن امام ( ع ) دلى است كه به اخلاق ناپسند و صفات رذيله و جهل مركب آلوده نشده باشد .
من يهديه ،
منظور خود امام و بقيه پيشوايان معصوماند ، و از جمله : من يرديه منافقان و گمراه كنندگان را اراده كرده كه انسان را به ورطه هلاكت سوق مىدهند .
و اصاب سبيل السّلامه ،
با توجه به راهنماييهاى هدايت كننده و پيروى از دستورهاى او ، در سر دو راهيهاى حق و باطل ، جاده مستقيم حق را تشخيص داده و آن را مى پيمايد .
و بادر . . . ،
انسان حق جو بايد پيش از بسته شدن درهاى هدايت به سوى آن بشتابد . در اين عبارت امام ( ع ) دو استعاره ترشيحيه [ 6 ] بكار برده اند :
1 در كلمه ابواب كه منظور خود آن حضرت و بقيّه امامان بعد از اوست ،
و غلق ( بستن ) را كه از ويژگيهاى در است براى آن آوردهاند ، و مراد از بسته شدن درها از ميان رفتن امامان ( ع ) يا از ميان رفتن خود كسى است كه جوينده حق است و مىخواهد هدايت شود .
2 لفظ اسباب را نيز براى امامان ( ع ) استعاره آورده ، زيرا آنان با حقيقت اتصال دارند ، همانند ريسمانها ، و كلمه قطع را كه از لوازم مشبّه به يعنى ريسمان است ذكر فرمود و منظور وفات يافتن آنهاست .
استفتح التوبة ،
به استقبال توبه رفته و آن را آغاز كرده است .
« و اماطة الحوبة » به سبب انجام دادن عمل توبه ، لوث گناه را از نفس و روح خود بر طرف كرده است .
فقد أقيم ،
با اين سخن كه آخرين جمله امام در اين خطبه است اشاره به اين فرموده است كه راهنمايان به حق كه دانشمندان و كتاب آسمانى الهى و سنّت پاك پيامبر مىباشند براى ارشاد آماده اند تا مردم به آنها اقتدا كرده و راه روشن و طريق راستى را با آگاهى و بصيرت بپيمايند توفيق از خداوند است .(6)
_____________________________________
[ 2 ] ولدت من نكاح ، لا من سفاح .
[ 3 ] سوره رعد ( 13 ) قسمتى از آيه ( 27 ) يعنى : آگاه باشيد كه تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد .
[ 4 ] سوره فرقان ( 25 ) قسمتى از آيه ( 31 ) يعنى : . . . ما قرآن را اين چنين نازل كرديم تا قلب تو را به آن محكم گردانيم و آيات خود را بر تو با ترتيبى روشن مرتّب كرديم .
[ 5 ] سوره آل عمران ( 3 ) قسمتى از آيه ( 37 ) يعنى : پس خداوند او را به وجهى شايستهتر پذيرفت .
[ 6 ] استعاره ترشيحيّه : استعارهاى است كه مشتمل بر صفت مستعار منه ( مشبه به ) باشد چنان كه در آيه اشتروا الضلالة بالهدى . . . كه جمله فما ربحت . . . به عنوان صفت مستعار منه ذكر گرديده است . ( مترجم ) .