208 (صبحي صالح)و من كلام له ع قاله لما اضطرب عليه أصحابه في أمر الحكومة
أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرِي مَعَكُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِكَتْكُمُ الْحَرْبُ وَ قَدْ وَ اللَّهِ أَخَذَتْ مِنْكُمْ وَ تَرَكَتْ وَ هِيَ لِعَدُوِّكُمْ أَنْهَكُ.
لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُون
199 گفتار آن حضرت ، هنگامى كه يارانش در امر حكومت ، با او به مخالفت برخاستند چنين فرمود :
أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنَّهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرِي مَعَكُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ حَتَّى نَهِكَتْكُمُ اَلْحَرْبُ وَ قَدْ وَ اَللَّهِ أَخَذَتْ مِنْكُمْ وَ تَرَكَتْ وَ هِيَ لِعَدُوِّكُمْ أَنْهَكُ .
لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً فَأَصْبَحْتُ اَلْيَوْمَ مَأْمُوراً وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً فَأَصْبَحْتُ اَلْيَوْمَ مَنْهِيّاً وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ اَلْبَقَاءَ وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ
لغت
نهكتكم : شما را كهنه و خسته كرد .
ترجمه
« اى مردم تا كنون امر ميان من و شما بر طبق خواسته من بود تا اين كه جنگ شما را خسته كرد ، و به ضعف و ناتوانى كشاند ، و به خدا سوگند كه اين جنگ بسيارى از شما را نابود كرد ، و برخى را به دست حوادث سپرد ، امّا براى دشمنان شما خسته كنندهتر بود .
ديروز فرمانرواى شما بودم ولى امروز تحت فرمانم ، و ديروز نهى كننده بودم و امروز نهى شده ، شما زنده ماندن را دوست مىداريد و من نمىتوانم ، شما را به آنچه ميل نداريد ، مجبور كنم . »
شرح
على ما احبّ ،
تا كنون چنان كه من دوست داشتم از من اطاعت و پيروى مىكرديد . اسناد دادن نهك : كهنگى به جنگ ، استعاره است براى آن كه جنگ آنها را ناتوان ساخته بود و بعد حضرت آن را به جامهاى مانند ساخته است كه بر اثر پوشيدن كهنه شده باشد و جنگ را كه سبب اين ناتوانى است ، به پوشيدن لباس تشبيه كرده است ، و معناى عبارت اين است : در گذشته حال من چنين بود كه مرا اطاعت مىكرديد ، تا زمانى كه اين چنين از جنگ خسته شديد .
و اللَّه اخذت منكم و تركت ،
كنايه از آن است كه جنگ وضع آنها را دگرگون كرده و گويى همين امر براى آنها عذرى شده است كه از زير بار جنگ شانه خالى كنند و با جمله و هى لعدّوكم انهك اراده كرده است كه به بهانه اين عذر كه جنگ آنها را خسته كرده از پاى ننشينند .
پس از بيان عذر ياران و پند دادن آنان شكايت آنها را به سوى خودشان برده و آنها را مورد عتاب و سرزنش قرار مىدهد زيرا علاوه بر آن كه حرف او را گوش نداده و فرمانش را اطاعت نكردند ، او را به زور وادار كردند كه تن به حكميّت ديگران دهد و در نتيجه شخصى كه در گذشته نه چندان دور ، فرمانده جامعه بود و آنان را امر و نهى مىكرد ، اكنون ديگران او را امر و نهى مىكنند و اين امرى است بر خلاف وظيفه آنها و كارى است كه بايد آن را انجام نمى دادند .
و قد احببتم البقاء ،
ياران خود را توبيخ مىكند كه علاقه به زندگى دنيا آنها را به ترك جنگ وادار كرده است .
و ليس . . . . :
معناى اين عبارت چنين است : من توانائى بر آن ندارم كه شما را بر آنچه دوست نمىداريد ( جنگ ) وادار كنم ، يعنى بر حسب ظاهر بر آن توانايى ندارم اگر چه در صورت وجود مصلحت و اقتضاى شرع ، حق آن را دارم .