نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲۶۱ صبحی صالح(عبدالمحمد آیتی)

۲۶۱- وَ قَالَ ( علیه‏السلام ) لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَهُ أَصْحَابِ مُعَاوِیَهَ عَلَى الْأَنْبَارِ فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِیاً حَتَّى أَتَى النُّخَیْلَهَ وَ أَدْرَکَهُ النَّاسُ وَ قَالُوا یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَحْنُ نَکْفِیکَهُمْ‏

فَقَالَ مَا تَکْفُونَنِی أَنْفُسَکُمْ فَکَیْفَ تَکْفُونَنِی غَیْرَکُمْ إِنْ کَانَتِ الرَّعَایَا قَبْلِی لَتَشْکُو حَیْفَ رُعَاتِهَا وَ إِنَّنِی الْیَوْمَ لَأَشْکُو حَیْفَ رَعِیَّتِی کَأَنَّنِی الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَهُ أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَهُ

فلما قال ( علیه‏السلام ) هذا القول فی کلام طویل قد ذکرنا مختاره فی جمله الخطب تقدم إلیه رجلان من أصحابه

فقال أحدهما إنی لا أملک إلا نفسی و أخی فمر بأمرک یا أمیر المؤمنین ننقد له فقال ( علیه‏السلام )
وَ أَیْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِیدُ

شماره حکمت براساس نسخه صبحی صالح

حکمت ۲۵۳ دکتر آیتی

 هنگامى که به او خبر رسید که یاران معاویه بر شهر انبار تاخته ‏اند، خود پیاده از کوفه بیرون آمد تا به نخیله رسید. در آنجا مردم بدو پیوستند و گفتند: یا امیر المؤمنین، ما تو را در نبرد با آنان کفایت مى ‏کنیم.

على (ع) گفت: به خدا سوگند، شما مرا از زیان خود نگاه ندارید. چگونه مى‏ توانید از آسیب آنها نگه دارید. اگر زین پیش، رعیت از جور حاکمان مى‏ نالید، من امروز از جور رعیتم مى‏ نالم. گویى ایشان پیشوا هستند و من پیرو ایشانم یا من فرمانبرم و ایشان فرمانده.

على (ع) این سخن را در کلامى طولانى بیان فرمود و ما گزیده آن را در ضمن خطبه ‏ها آورده ‏ایم. در این حال دو مرد از اصحاب پیش آمدندو یکى از آن دو گفت: مرا جز بر خود و این برادرم تسلطى نیست. اى امیر المؤمنین، بفرماى تا به جاى آوریم.
على (ع) در پاسخ او فرمود: شما کجایید و آنچه من مى‏ خواهم کجا.

ترجمه عبدالمحمد آیتی

 

بازدیدها: ۵۴

نامه ۶۲ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه : ۶۲

و من کتاب له ع إ لى اءَهْلِ مِصْرَ مَعَ مالِکِ الا شْتَرِ رَحِمَهُ اللّهُ لَمَا وَلاهُ إ مارَتَها:

اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّدا ص ‍ نَذِیرا لِلْعَالَمِینَ، وَ مُهَیْمِنا عَلَى الْمُرْسَلِینَ، فَلَمَّا مَضَى ص تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْاءَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ.

فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یُلْقَى فِی رُوعِی ، وَ لاَ یَخْطُرُ بِبَالِی اءَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هَذَا الْاءَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ ص ‍ عَنْ اءَهْلِ بَیْتِهِ، وَ لاَ اءَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إِلا انْثِیَالُ النَّاسِ عَلَى فُلاَنٍ یُبَایِعُونَهُ فَاءَمْسَکْتُ یَدِی حَتَّى رَاءَیْتُ رَاجِعَهَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلاَمِ یَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَیْنِ مُحَمَّدٍ صلى الله علیه وآله .

فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ اءَنْصُرِ الْإِسْلاَمَ وَ اءَهْلَهُ اءَنْ اءَرَى فِیهِ ثَلْما اءَوْ هَدْما تَکُونُ الْمُصِیبَهُ بِهِ عَلَیَّ اءَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلاَیَتِکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِیَ مَتَاعُ اءَیَّامٍ قَلاَئِلَ یَزُولُ مِنْهَا مَا کَانَ کَمَا یَزُولُ السَّرَابُ، اءَوْ کَمَا یَتَقَشَّعُ السَّحَابُ، فَنَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْاءَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ، وَاطْمَاءَنَّ الدِّینُ وَ تَنَهْنَهَ.

وَ مِنْ هَذا الْکِتابِ:

إِنِّی وَاللَّهِ لَوْ لَقِیتُهُمْ وَاحِدا وَ هُمْ طِلاَعُ الْاءَرْضِ کُلِّهَا مَا بَالَیْتُ وَ لاَ اسْتَوْحَشْتُ، وَ إِنِّی مِنْ ضَلاَلِهِمُ الَّذِی هُمْ فِیهِ وَالْهُدَى الَّذِی اءَنَا عَلَیْهِ لَعَلَى بَصِیرَهٍ مِنْ نَفْسِی وَ یَقِینٍ مِنْ رَبِّی ، وَ إِنِّی إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ، وَ لِحُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاجٍ، وَ لَکِنَّنِی آسَى اءَنْ یَلِیَ اءَمْرَ هَذِهِ الْاءُمَّهِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَیَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلاً، وَ عِبَادَهُ خَوَلاً، وَالصَّالِحِینَ حَرْبا، وَالْفَاسِقِینَ حِزْبا، فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِی شَرِبَ فِیکُمُ الْحَرَامَ وَ جُلِدَ حَدّا فِی الْإِسْلاَمِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ یُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلاَمِ الرَّضَائِخُ، فَلَوْ لاَ ذَلِکَ مَا اءَکْثَرْتُ تَاءْلِیبَکُمْ وَ تَاءْنِیبَکُمْ وَ جَمْعَکُمْ وَ تَحْرِیضَکُمْ، وَ لَتَرَکْتُکُمْ إِذْ اءَبَیْتُمْ وَ وَنَیْتُمْ.

اءَ لاَ تَرَوْنَ إِلَى اءَطْرَافِکُمْ قَدِانْتَقَصَتْ وَ إِلَى اءَمْصَارِکُمْ قَدِافْتُتِحَتْ، وَ إِلَى مَمَالِکِکُمْ تُزْوَى ، وَ إِلَى بِلاَدِکُمْ تُغْزَى ؟!

انْفِرُوا رَحِمَکُمُ اللَّهُ إِلَى قِتَالِ عَدُوِّکُمْ، وَ لاَ تَثَّاقَلُوا إِلَى الْاءَرْضِ فَتُقِرُّوا بِالْخَسْفِ، وَ تَبُؤُوا بِالذُّلِّ وَ یَکُونَ نَصِیبُکُمُ الْاءَخَسَّ، وَ إِنَّ اءَخَا الْحَرْبِ الْاءَرِقُ، وَ مَنْ نَامَ لَمْ یُنَمْ عَنْهُ، وَالسَّلاَمُ.

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح
ترجمه :

نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم مصر. (این نامه را با مالک اشتر هنگامى که او را حکومت مصر داده بود فرستاد.)

اما بعد. خداوند سبحان محمد (صلى الله علیه و آله ) را فرستاد تا مردم جهان را بیم دهد و گواه بر پیامبران باشد. چون رسول الله (ص ) درگذشت ، مسلمانان در امر خلافت به نزاع پرداختند. به خدا سوگند، هرگز در خاطرم نمى گذشت که عرب پس از رحلت محمد (صلى الله علیه و آله ) خلافت را از اهل بیت او به دیگرى واگذارد، یا مرا پس از او از جانشینیش باز دارد و مرا به رنج نیفکند جز شتافتن مردم به سوى فلان و بیعت کردن با او. من چندى از بیعت دست باز داشتم ، تا آنکه دیدم گروهى از مردم از اسلام برمى گردند و مى خواهند دین محمد (ص ) را از بن بر افکنند.

ترسیدم که اگر اسلام و مسلمانان را یارى ندهم در دین رخنه اى یا ویرانیى خواهم دید که براى من مصیبت بارتر از فوت شدن حکومت کردن بر شما بود. آن هم حکومتى که اندک روزهایى بیش نپاید و چون سراب زایل گردد، یا همانند ابرهایى که هنوز به هم نپیوسته پراکنده شوند. در گیر و دار آن حوادث از جاى برخاستم تا باطل نیست و نابود شد و دین بر جاى خود آرام گرفت و استوارى یافت .

به خدا سوگند، اگر با ایشان روبرو شوم ، من تنها باشم و آنها روى زمین را پر کنند، نه باک دارم و نه هراس ، زیرا به آن گمراهیى که آنان در آن غرقه اند و آن هدایتى که خود بدان آراسته ام ، نیک آگاهم . و از جانب پروردگارم با یقین همراهم . من به دیدار خداوند و ثواب نیکویى که مرا ارزانى دارد، امید بسته ام و منتظر آن هستم .

ولى اندوه من از این است که مشتى بیخردان و تبهکاران این امت حکومت (۴۴) را به دست گیرند و مال خدا را میان خود دست به دست گردانند و بندگان خدا را به خدمت گیرند و با نیکان در پیکار شوند و فاسقان را یاران خود سازند. از آنان کسى است (۴۵) که در میان شما حرام مى نوشد، حتى بر او حد اسلام جارى شده و کسى است که تا اندک مالى نستد به اسلام نگروید. اگر نه از حکومت اینان بر شما بیم داشتم ، هرگز شما را بر نمى انگیختم و سرزنش نمى کردم و فرا نمى خواندم و تحریضتان نمى نمودم ، بلکه تا سر بر مى تافتید یا سستى به خرج مى دادید، رهایتان مى کردم .

آیا نمى بینید سرزمینهایى را که در تصرف داشتید، نقصان یافته و شهرهایتان ، یک یک ، فتح مى شود و کشورهایتان از دست مى رود و بلادتان مورد حمله و هجوم دشمن قرار گرفته است . روى به رزم دشمنانتان نهید. خدایتان بیامرزد. در خانه ها درنگ مکنید که به ستم گرفتار خواهید شد و به خوارى خواهید افتاد و نصیبتان اندک خواهد شد. مردان سلحشور همواره بیدارند که هر که خود به خواب رود، دشمنش به خواب نرفته است . والسلام .


۴۴- یعنى ، لشکر معاویه .
۴۵- مراد ولید بن عقبه بن ابی معیط است که از سوی عثمان حکومت بصره را داشت .

ترجمه عبدالحمید آیتی۶۲

بازدیدها: ۴۶

نامه ۵۸ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه : ۵۸

و من کتاب له ع کَتَبَهُ إلى اءَهْلِ الا مْصارِ یَقْتَصُّ فِیهِ ما جَرى بَیْنَهُ وَ بَیْنَ اءَهْلِ صِفَّینَ:

وَ کَانَ بَدْءُ اءَمْرِنَا اءَنَّا الْتَقَیْنَا وَ الْقَوْمُ مِنْ اءَهْلِ الشَّامِ وَ الظَّاهِرُ اءَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَ نَبِیَّنَا وَاحِدٌ وَ دَعْوَتَنَا فِی الْإِسْلاَمِ وَاحِدَهٌ، وَ لاَ نَسْتَزِیدُ هُمْ فِی الْإِیمَانِ بِاللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ لِرَسُولِهِ وَ لاَ یَسْتَزِیدُونَنَا الْاءَمْرُ وَاحِدٌ إِلا مَا اخْتَلَفْنَا فِیهِ مِنْ دَمِ عُثْمَانَ وَ نَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ.

فَقُلْنَا: تَعَالَوْا نُدَاوِى مَا لاَ یُدْرَکُ الْیَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَهِ وَ تَسْکِینِ الْعَامَّهِ، حَتَّى یَشْتَدَّ الْاءَمْرُ وَ یَسْتَجْمِعَ، فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ، فَقَالُوا: بَلْ نُدَاوِیهِ بِالْمُکَابَرَهِ، فَاءَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَ رَکَدَتْ وَ وَقَدَتْ نِیرَانُهَا وَ حَمِشَتْ فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَ إِیَّاهُمْ وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِینَا وَ فِیهِمْ، اءَجَابُوا عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى الَّذِی دَعَوْنَاهُمْ إِلَیْهِ، فَاءَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا، حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَیْهِمُ الْحُجَّهُ وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَهُ، فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذَلِکَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِی اءَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَکَهِ، وَ مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُوَ الرَّاکِسُ الَّذِی رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ، وَ صَارَتْ دَائِرَهُ السَّوْءِ عَلَى رَاءْسِهِ.

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح

ترجمه :

از نامه آن حضرت (ع ) به مردم شهرها نوشته و در آن از آنچه میان او و سپاه صفین گذشته است حکایت مى کند:.

ابتداى کار ما چنین بود که با شامیان روبرو شدیم . به ظاهر خداى ما یکى بود و پیامبرمان یکى بود و دعوت ما به اسلام یکسان بود. نه ما از آنها خواستیم که بر ایمان خویش به خداوند و گواهى دادنشان به پیامبرش ‍ بیفزایند و نه آنها از ما مى خواستند. در همه چیز هم ، عقیده ما یکى بود جز در باب خون عثمان که میانمان اختلاف بود. آنها ما را بدان متهم مى کردند و ما از آن مبرّا بودیم .

گفتیم بیایید تا بافرو کشتن آتش انتقام و آرام ساختن مردم ، کار را چاره کنیم که چون لهیب آن بالا گیرد، چاره اش ‍ نتوان نمود. تا کارها به سامان آید و انتظام یابد و بتوانیم حق را به جایگاهش قرار دهیم . گفتند نه که چاره کار را جز جنگ ندانیم . تا سرانجام جنگ در گرفت و قوت کرد و افروخته شد و شعله بر کشید. چون مرگ دندانهاى خود در ما و ایشان فرو برد و چنگالهاى خود بر تن ما بیفشرد، در این حال ، به آنچه دعوتشان کرده بودیم ، گردن نهادند و ما نیز به آنچه دعوتمان کردند، گردن نهادیم و در پذیرفتن خواستهاشان شتاب ورزیدیم ، تا حجت بر آنان آشکار گردید و راه عذرخواهى بسته آمد. هر کس از آنان که بر این سخن اقرار دارد، خداوندش از هلاک برهاند و هر که لجاج ورزد و در گمراهى خویش بماند، پیمان شکنى بیش نیست . خداوند بر دلش پرده افکنده و حوادث ناگوار به گرد سرش ‍ چرخ مى زند.

ترجمه عبدالحمید آیتی۵۸

بازدیدها: ۹

نامه ۵۷ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه : ۵۷

و من کتاب له ع إ لى اءَهْلِ الْکُوفَهِ عِنْدَ مَسیِرِه مِنَ الْمَدِینَهِ إ لَى الْبَصْرَهِ:

اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی خَرَجْتُ مِنْ حَیِّی هَذَا، إِمَّا ظَالِما وَإِمَّا مَظْلُوما وَإِمَّا بَاغِیا وَإِمَّا مَبْغِیّا عَلَیْهِ، وَ اءَنَاٍّ اءُذَکِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ کِتَابِی هَذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَیَّ، فَإِنْ کُنْتُ مُحْسِنا اءَعَانَنِی ، وَ إِنْ کُنْتُ مُسِیئا اسْتَعْتَبَنِی .

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح

ترجمه :

نامه اى از آن حضرت (ع ) به مردم کوفه هنگامى که از مدینه به بصره مى رفت:

اما بعد. من از موطن قبیله خویش بیرون آمده ام . ستمکارم یا ستمدیده ، گردنکشم یا دیگران از فرمانم رخ برتافته اند. خدا را به یاد کسى مى آورم که این نامه من به او رسد تا اگر به سوى من آید، بنگرد که اگر سیرتى نیکو داشتم یاریم کند و اگر بدکار بودم از من بخواهد تا به حق بازگردم .

ترجمه عبدالحمید آیتی۵۷

بازدیدها: ۱۴

نامه ۵۴ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالحمید آیتی)

نامه : ۵۴

و من کتاب له ع إ لى طَلْحَهَ وَ اءلزُّبَیرِ، (مَعَ عِمْرانَ بْنِ اءلْحُصَیْنِ اءلْخُزاعِىٍَّّ)، ذَکَرَهُ اءَبُوجَعْفَرٍ اءلا سْکافِىٍُّّ فِی کِتابِ اءلْمَقاماتِ فِی مَناقِبِ اءَمِیرِاءل اءلْمُؤ مِنِینَ عَلَیهِ اءلسَّلامُ:

اءَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ کَتَمْتُمَا اءَنِّی لَمْ اءُرِدِ النَّاسَ حَتَّى اءَرَادُونِی ، وَ لَمْ اءُبَایِعْهُمْ حَتَّى بَایَعُونِی ، وَ إِنَّکُمَا مِمَّنْ اءَرَادَنِی وَ بَایَعَنِی ، وَ إِنَّ الْعَامَّهَ لَمْ تُبَایِعْنِی لِسُلْطَانٍ غاصِبٍ وَ لاَ لِعَرَضٍ حَاضِرٍ، فَإِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی طَائِعَیْنِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِیبٍ وَ إِنْ کُنْتُمَا بَایَعْتُمَانِی کَارِهَیْنِ فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِی عَلَیْکُمَا السَّبِیلَ بِإِظْهَارِکُمَا الطَّاعَهَ وَ إِسْرَارِکُمَا الْمَعْصِیَهَ؛ وَ لَعَمْرِی مَا کُنْتُمَا بِاءَحَقِّ الْمُهَاجِرِینَ بِالتَّقِیَّهِ وَ الْکِتْمَانِ، وَ إِنَّ دَفْعَکُمَا هَذَا الْاءَمْرَ مِنْ قَبْلِ اءَنْ تَدْخُلاَ فِیهِ کَانَ اءَوْسَعَ عَلَیْکُمَا مِنْ خُرُوجِکُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِکُمَا بِهِ.

وَ قَدْ زَعَمْتُمَا اءَنِّی قَتَلْتُ عُثْمَانَ، فَبَیْنِی وَ بَیْنَکُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّی وَ عَنْکُمَا مِنْ اءَهْلِ الْمَدِینَهِ، ثُمَّ یُلْزَمُ کُلُّ امْرِئٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ، فَارْجِعَا اءَیُّهَا الشَّیْخَانِ عَنْ رَاءْیِکُمَا، فَإِنَّ الْآنَ اءَعْظَمَ اءَمْرِکُمَا الْعَارُ مِنْ قَبْلِ اءَنْ یَجْتَمِعَ الْعَارُ وَالنَّارُ، وَالسَّلاَمُ

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح

ترجمه :

نامه اى از آن حضرت (ع ) به طلحه و زبیر با عمران بن حصین خزاعى . آن را ابو جعفراسکافى در کتاب مقامات درمناقب امیرالمؤ منین (ع ) آورده است :

اما بعد. شما نیک مى دانید، هر چند کتمان مى کنید، که من آهنگ مردم نکردم تا آنها آهنگ من کردند. من از آنها بیعت نخواستم تا آنها با من بیعت کردند.شما دو تن از کسانى بودید که به سوى من آمدید و به من دست بیعت دادید.بیعت کردن مردم با من ، بدان سبب نبود که مرا قدرتى است غالب یا مالى است مهیا.اگر شما از روى رضا با من بیعت کرده اید از این بیعت شکنى باز گردید و بر فور توبه کنید و اگر به اکراه بیعت کرده اید، به سبب تظاهر به طاعت و در دل نهان داشتن معصیت ، راه بازخواست خود را بر من گشاده داشته اید. به جان خودم سوگند، که شما از دیگر مهاجران به تقیه و کتمان سزاوارتر نبوده اید. نپذیرفتن بیعت من ، پیش از آنکه داخل در بیعت شوید، براى شما آسانتر بود از بیعت کردن و خارج شدن از آن .

پندارید که من عثمان را کشته ام . میان من و شما از اهل مدینه ، کسانى هستند که نه با من هستند و نه با شما.

اینان قضاوت کنند تا هر کس هر اندازه در این امر دخالت داشته بر گردنش آید و از عهده آن برآید. اى دو مرد سالخورده ، از این راءى و نظر که دارید، بازگردید که اگر امروز چنین کنید، تنها عار گریبانگیر شماست و اگر داورى به قیامت واگذارید، هم عار است و هم نار. والسلام .

ترجمه عبدالحمید آیتی۵۴

بازدیدها: ۲۰۶

نامه ۴۱ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه : ۴۱

و من کتاب له ع إلى عَبْدُاللّهِ بْنِ عَبّاس عامِلِهِ بِبَصْرَه :

اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّی کُنْتُ اءَشْرَکْتُکَ فِی اءَمَانَتِی وَ جَعَلْتُکَ شِعَارِی وَ بِطَانَتِی وَ لَمْ یَکُنْ رَجُلٌ مِنْ اءَهْلِی اءَوْثَقَ مِنْکَ فِی نَفْسِی لِمُوَاسَاتِی وَ مُوَازَرَتِی وَ اءَدَاءِ الْاءَمَانَهِ إِلَیَّ، فَلَمَّا رَاءَیْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّکَ قَدْ کَلِبَ وَ الْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ وَ اءَمَانَهَ النَّاسِ قَدْ خَزِیَتْ وَ هَذِهِ الْاءُمَّهَ قَدْ فَتَنَتْ وَ شَغَرَتْ، قَلَبْتَ لاِبْنِ عَمِّکَ ظَهْرَ الْمِجَنِّ، فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِینَ وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِینَ وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِینَ، فَلاَ ابْنَ عَمِّکَ آسَیْتَ وَ لاَ الْاءَمَانَهَ اءَدَّیْتَ وَ کَاءَنَّکَ لَمْ تَکُنِ اللَّهَ تُرِیدُ بِجِهَادِکَ وَ کَاءَنَّکَ لَمْ تَکُنْ عَلَى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّکَ وَ کَاءَنَّکَ إِنَّمَا کُنْتَ تَکِیدُ هَذِهِ الْاءُمَّهَ عَنْ دُنْیَاهُمْ وَ تَنْوِی غِرَّتَهُمْ عَنْ فَیْئِهِمْ.

فَلَمَّا اءَمْکَنَتْکَ الشِّدَّهُ فِی خِیَانَهِ الْاءُمَّهِ اءَسْرَعْتَ الْکَرَّهَ وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَهَ وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَیْهِ مِنْ اءَمْوَالِهِمُ الْمَصُونَهِ لِاءَرَامِلِهِمْ وَ اءَیْتَامِهِمُ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْاءَزَلِّ دَامِیَهَ الْمِعْزَى الْکَسِیرَهَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِیبَ الصَّدْرِ تَحْمِلُهُ غَیْرَ مُتَاءَثِّمٍ مِنْ اءَخْذِهِ، کَاءَنَّکَ لاَ اءَبَا لِغَیْرِکَ حَدَرْتَ إِلَى اءَهْلِکَ تُرَاثَکَ مِنْ اءَبِیکَ وَ اءُمِّکَ، فَسُبْحَانَ اللَّهِ! اءَ مَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ اءَ وَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ؟

اءَیُّهَا الْمَعْدُودُ کَانَ عِنْدَنَا مِنْ ذَوِی الْاءَلْبَابِ، کَیْفَ تُسِیغُ شَرَابا وَ طَعَاما وَ اءَنْتَ تَعْلَمُ اءَنَّکَ تَأْکُلُ حَرَاما وَ تَشْرَبُ حَرَاما؟ وَ تَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَ تَنْکِحُ انِّسَاءَ مِنْ مالِ الْیَتَامَى وَ الْمَسَاکِینِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُجَاهِدِینَ الَّذِینَ اءَفَاءَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ هَذِهِ الْاءَمْوَالَ وَ اءَحْرَزَ بِهِمْ هَذِهِ الْبِلاَدَ!

فَاتَّقِ اللَّهَ وَ ارْدُدْ إِلَى هَؤُلاَءِ الْقَوْمِ اءَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ اءَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْکَ لَاءُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِیکَ وَ لَاءَضْرِبَنَّکَ بِسَیْفِی الَّذِی مَا ضَرَبْتُ بِهِ اءَحَدا إِلا دَخَلَ النَّارَ.

وَ اللَّهِ لَوْ اءَنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَیْنَ فَعَلاَ مِثْلَ الَّذِی فَعَلْتَ مَا کَانَتْ لَهُمَا عِنْدِی هَوَادَهٌ وَ لاَ ظَفِرَا مِنِّی بِإِرَادَهٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا وَ اءُزِیحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا.

وَ اءُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ: مَا یَسُرُّنِی اءَنَّ مَا اءَخَذْتَهُ مِنْ اءَمْوَالِهِمْ حَلاَلٌ لِی اءَتْرُکُهُ مِیرَاثا لِمَنْ بَعْدِی ، فَضَحِّ رُوَیْدا فَکَاءَنَّکَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى وَ عُرِضَتْ عَلَیْکَ اءَعْمَالُکَ بِالْمَحَلِّ الَّذِی یُنَادِی الظَّالِمُ فِیهِ بِالْحَسْرَهِ وَ یَتَمَنَّى الْمُضَیِّعُ فِیهِ الرَّجْعَهَ وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ.

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح

ترجمه :

نامه اى از آن حضرت (ع ) به عبدالله بن عباس فرماندارش در بصره

اما بعد. تو را در امانت خود شریک کردم . و یار و همراز خود شمردم و هیچیک از افراد خاندان من در غمخوارى و یارى و امانتدارى در نزد من همانند تو نبود. چون دیدى که روزگار بر پسر عمت (۳۷) چهره دژم کرده و دشمن ، آهنگ جنگ نموده و امانت مردم تباهى گرفته و این امت به تبهکارى دلیر شده و پراکنده و بیسامان گردیده ، تو نیز با پسر عمت دگرگون شدى و با آنان که از او رخ برتافته بودند، رخ بر تافتى و چون دیگران او را فرو گذاشتى و با خیانتکاران همراءى و همراز شدى . نه پسر عمت را یارى کردى و نه امانتش را ادا نمودى . گویى در همه این احوال ، مجاهدتت براى خدا نبوده و گویى براى شناخت طاعت خداوند حجت و دلیلى نمى شناخته اى شاید هم مى خواسته اى که بر این مردم در دنیایشان حیله کنى و به فریب از غنایمشان بهره مند گردى .

چون فرصت به دست آوردى به مردم خیانت کردى و شتابان ، تاخت آوردى و برجستى و هر چه میسرت بود از اموالى که براى بیوه زنان و یتیمان نهاده بودند، برگرفتى و بربودى ، آنسان ، که گرگ تیز چنگ بز مجروح را مى رباید. اموال مسلمانان را به حجاز بردى ، با دلى آسوده ، بى آنکه ، خود را در این اختلاس گناهکار پندارى . واى بر تو، چنان مى نمودى که میراث پدر و مادرت را به نزد آنها مى برى .

سبحان الله ، آیا به قیامت ایمانت نیست ، آیا از روز حساب بیمى به دل راه نمى دهى .

اى کسى که در نزد من از خردمندان مى بودى ، چگونه آشامیدن و خوردن بر تو گواراست و، حال آنکه ، آنچه مى خورى و مى آشامى از حرام است .کنیزان خواهى خرید و زنان خواهى گرفت ، آن هم از مال یتیمان و مسکینان و مؤ منان و مجاهدانى که خدا این مالها را براى آنها قرار داده و بلاد اسلامى را به آنان محافظت نموده است . از خداى بترس و اموال این قوم به آنان باز گردان که اگر چنین نکنى و خداوند مرا بر تو پیروزى دهد، با تو کارى خواهم کرد که در نزد خداوند عذر خواه من باشد. با این شمشیر، که هر کس را ضربتى زده ام به دوزخش فرستاده ام ، تو را نیز خواهم زد. به خدا سوگند، اگر از حسن و حسین چنین عملى سر مى زد نه با ایشان مدارا و مصالحه مى نمودم و نه هیچ یک از خواهشهایشان را بر مى آوردم ، تا آنگاه که حق را از ایشان بستانم و باطلى را که از ستم ایشان پاگرفته است ، بزدایم . به خدا، آن پروردگار جهانیان ، سوگند که آنچه تو به حرام از اموال مسلمانان برده اى ، اگر به حلال به دست من مى رسید، دلم نمى خواست براى بازماندگانم به میراث نهم . شتاب مکن ، گویى که به پایان رسیده اى و در زیر خاک مدفون شده اى و اعمالت را بر تو عرضه کرده اند و اکنون در جایى هستى که ستمگر فریاد حسرت بر مى آورد و تباه کننده عمر، آرزوى بازگشت به دنیا مى کند (و جاى گریز نیست ).


۳۷- بعضى گویند که این نامه را به عبدالله بن عباس نوشته و بعضى گویند به عبیدالله بن عباس .

ترجمه عبدالحمید آیتی۴۱

بازدیدها: ۸۱

نامه ۳۶ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه : ۳۶

و من کتاب له ع إ لى اءَخِیهِ عَقِیلِ بْنِ اءَبِی طالِبٍ فِی ذِکْرِ جَینشٍ اءَنفَذَهُ إِلى بَعْضِ اءلا عْداءِ وَهُوَ جَوابُ کِتابٍ کَتَبَهُ إ لَیْهِ عَقِیلْ:

فَسَرَّحْتُ إِلَیْهِ جَیْشا کَثِیفا مِنَ الْمُسْلِمِینَ فَلَمَّا بَلَغَهُ ذَلِکَ شَمَّرَ هَارِبا وَ نَکَصَ نَادِما، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِیقِ وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلْإِیَابِ، فَاقْتَتَلُوا شَیْئا کَلاَ وَ لا، فَمَا کَانَ إِلا کَمَوْقِفِ سَاعَهٍ حَتَّى نَجَا جَرِیضا بَعْدَ مَا اءُخِذَ مِنْهُ بِالْمُخَنَّقِ وَ لَمْ یَبْقَ مِنْهُ غَیْرُ الرَّمَقِ، فَلاَْیا بِلاَْیٍ مَا نَجَا.

فَدَعْ عَنْکَ قُرَیْشا وَ تَرْکَاضَهُمْ فِی الضَّلاَلِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِی الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِی التِّیهِ فَإِنَّهُمْ قَدْ اءَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِی کَإِجْمَاعِهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ ص قَبْلِی فَجَزَتْ قُرَیْشا عَنِّی الْجَوَازِی ، فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ سَلَبُونِی سُلْطَانَ ابْنِ اءُمِّی .

وَ اءَمَّا مَا سَاءَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَاءْیِی فِی الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَاءْیِی قِتَالُ الْمُحِلِّینَ حَتَّى اءَلْقَى اللَّهَ، لاَ یَزِیدُنِی کَثْرَهُ النَّاسِ حَوْلِی عِزَّهً وَ لاَ تَفَرُّقُهُمْ عَنِّی وَحْشَهً وَ لاَ تَحْسَبَنَّ ابْنَ اءَبِیکَ وَ لَوْ اءَسْلَمَهُ النَّاسُ مُتَضَرِّعا مُتَخَشِّعا وَ لاَ مُقِرّا لِلضَّیْمِ وَاهِنا وَ لاَ سَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ وَ لاَ وَطِی ءَ الظَّهْرِ لِلرَّاکِبِ الْمُتَقَعِّدِ وَ لَکِنَّهُ کَمَا قَالَ اءَخُو بَنِی سَلِیمٍ:

فَإِنْ تَسْاءَلِینِی کَیْفَ اءَنْتَ؟
فَإِنَّنِی صَبُورٌ عَلَى رَیْبِ الزَّمَانِ صَلِیبُ

یَعِزُّ عَلَیَّ اءَنْ تُرَى بِی کَآبَهٌ
فَیَشْمَتَ عَادٍ اءَوْ یُسَاءَ حَبِیبُ

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح

ترجمه :

از نامه آن حضرت (ع ) به برادرش ، عقیل بن ابى طالب ، در ذکر سپاهى که به جنگ یکى ازدشمنانش (۳۵) فرستاده بود.

این نامه در پاسخ نامه عقیل :

است سپاهى گران از مسلمانان به سوى او روانه کردم . چون خبر آن بشنید، دامن بر کمر زد و بگریخت و پشیمان از کرده خویش بازگردید. سپاه من در راه به او رسید.آفتاب نزدیک به غروب بود، با شتاب تمام جنگى کردند که بیش از ساعتى به دراز نکشید. و او که سخت به تنگنا افتاده بود و رمقى بیش ، از او باقى نمانده بود، با تاءسف ، رهایى یافت و شتابان روى بتافت . قریش را به حال خود گذار تا در گمراهى بتازد و در تفرقه و نفاق جولان دهد و در وادى سرگردانى به سرکشى خویش ادامه دهد. آنان براى نبرد با من همدست شدند، همانگونه که پیش از این در نبرد با رسول الله (صلى الله علیه و آله ) همدست شده بودند. آن خداوندى که کیفر گناهان را مى دهد، قریش را کیفر دهد، که پیوند خویشاوندى مرا بریدند و حکومتى را که از آن فرزند مادرم (۳۶) بود، از من بستدند.

پرسیده بودى که در پیکار با این قوم چه راهى دارم ؟ به خدا سوگند با این مردم پیمان شکن مى جنگم تا خدا را دیدار کنم . افزونى پیرامونیان بر عزّتم نیفزاید و پراکنده شدنشان به وحشتم نیفکند و مپندار که فرزند پدرت ، هر چند مردم رهایش کنند، در برابر دشمن تضرع و خشوع کند یا از ناتوانى زیر بار ستم رود یا زمام خود به دست دیگرى دهد و یا به کس سوارى دهد. بلکه او چنان است که آن شاعر بنى سلیم گفته است :

فان تساءلینى کیف انت فاننى
صبور على ریب الزمان صلیب

یهز علىّ ان ترى بى کآبه
فیشمت عاد اویساء حبیب

(اگر از من بپرسى که چگونه اى ؟ گویم در برابر سختى روزگار شکیبا و پایدارم ، بر من دشوار است که اندوهناکم ببینند تا دشمن سرزنش کند و دوست غمگین گردد.)


.۳۵- این دشمن بسرین ابى ارطاه است که بر یمن تاخته بود.
۳۶- مراد از فرزند مادرم ، حضرت رسول (ص ) است .

ترجمه عبدالحمید آیتی۳۶

بازدیدها: ۴۲

نامه ۳۵ (متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

نامه : ۳۵

و من کتاب له ع إ لى عَبُدِ اللَهِ بْنِ اءلْعَبَاسِ بَعْدَ مَقْتَلِ مُحَمَّدِ بنِ اءَبِی بَکْرٍ بِمِصْرَ:

اءَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اءَبِی بَکْرٍ رَحِمَهُ اللَّهُ قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَدا نَاصِحا وَ عَامِلاً کَادِحا وَ سَیْفا قَاطِعا وَ رُکْنا دَافِعا وَ قَدْ کُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ وَ اءَمَرْتُهُمْ بِغِیَاثِهِ قَبْلَ الْوَقْعَهِ وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّا وَ جَهْرا وَ عَوْدا وَ بَدْءا، فَمِنْهُمُ الْآتِی کَارِها وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ کَاذِبا وَ مِنْهُمُ الْقَاعِدُ خَاذِلاً.

اءَسْاءَلُ اللَّهَ تَعَالَى اءَنْ یَجْعَلَ لِی مِنْهُمْ فَرَجا عَاجِلاً، فَوَاللَّهِ لَوْ لاَ طَمَعِی عِنْدَ لِقَائِی عَدُوِّی فِی الشَّهَادَهِ وَ تَوْطِینِی نَفْسِی عَلَى الْمَنِیَّهِ، لَاءَحْبَبْتُ اَنْ لا اَبْقى مَعَ هَؤُلاَءِ یَوْما وَاحِدا وَ لاَ اءَلْتَقِیَ بِهِمْ اءَبَدا.

شماره نامه براساس نسخه صبحی صالح

ترجمه :

نامه اى از آن حضرت (ع ) به عبد الله بن عباس ، پس از کشته شدن محمد بن ابى بکر.

اما بعد. مصر گشوده شد و محمد بن ابى بکر (رحمه الله ) به شهادت رسید.پاداش او را از خداى مى طلبم . محمد، فرزندى بود نیکخواه و کارگزارى بود کوشنده و شمشیرى بود برنده و رکنى استوار بود در برابر دشمن . مردم را تحریض کردم که بدو پیوندند و، بیش از آنکه حادثه در رسد، یاریش کنند. آنان را پنهان و آشکارا فراخواندم و باز فراخواندم ، بعضى به اکراه آمدند و برخى بهانه هاى دروغ آوردند و شمارى در خانه هاى خود نشستند و ما را فرو گذاشتند.

از خدا مى خواهم که بزودى از ایشان رهاییم دهد. به خدا سوگند، اگر نه این بود که همه آرزویم به شهادت رسیدن است ، به هنگام رویارویى با دشمن و اگر نه دل بر مرگ نهاده بودم ، خوش نداشتم که حتى یک روز هم در میان اینان بمانم یا در روى ایشان بنگرم .

ترجمه عبدالحمید آیتی۳۵

بازدیدها: ۳۰

خطبه شماره ۲۱۷ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

کلام : ۲۱۷

۲۱۷- و من کلام له ( علیه‏السلام  ) فی التظلم و التشکی من قریش‏

اللَّهُمَّ إِنِّی اءَسْتَعْدِیکَ عَلى قُرَیْشٍ وَ مَنْ اءَعانَهُمْ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِی ، وَ اءَکْفَؤُوا إِنائِی ، وَ اءَجْمَعُوا عَلى مُنازَعَتِی حَقّا کُنْتُ اءَوْلَى بِهِ مِنْ غَیْرِی ، وَ قالُوا: اءَلا إِنَّ فِی الْحَقِّ اءنْ تَاءْخُذَهُ، وَ فِی الْحَقِّ اءنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ مَغْمُوما، اءَوْمُتْ مُتَاءَسِّفا، فَنَظَرْتُ فَإ ذا لَیْسَ لِی رافِدٌ وَ لا ذابُّ وَ لا مُساعِدٌ إِلا اءَهْلَ بَیْتِی ، فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِیَّهِ فَاءَغْضَیْتُ عَلَى الْقَذَى ، وَ جَرِعْتُ رِیقِی عَلَى الشَّجا، وَ صَبَرْتُ مِنْ کَظْمِ الْغَیْظِ عَلَى اءَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ، وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ حَزَّ الشِّفارِ.

قال الشریف رضی الله عنه :

وَ قَدْ مَضى هَذَا الْکَلامُ فِی اءثْناءِ خُطْبَهٍ مُتَقَدَّمهٍ إ لاَ اءَنَّی کَرَّرْتُهُ هاهُنا لاِختِلافِ الرَّوایَتَیْنِ

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) 

بار خدایا از تو مى خواهم که مرا در برابر قریش و یارانش یارى دهى که پیوند خویشاوندى مرا بریده اند و کاسه مرا سرنگون کرده اند. گرد آمده اند تا با من ستیزه کنند و حقى را که از آن من است و من از دیگران بدان سزاوارترم از من دریغ دارند.

گفتند که حق چیزى است که مى توانى آن را بگیرى و دیگران هم مى توانند تو را از گرفتن آن بازدارند. پس ، یا غمگنانه شکیبا باش یا از اندوه و حسرت بمیر. در آن حال ، نگریستم ، دیدم که مرا یاورى و مدافعى و مددکارى جز اهل بیتم نیست ، دریغم آمد که آنها را طعمه مرگ سازم . پس در حالى که ، خاشاک به دیده ام رفته بود، چشم پوشى کردم و در حالى که ، استخوان در گلویم شکسته بود، آب دهن اندک اندک فرو بردم . صبر کردم و خشم خود فرو خوردم ، بر چیزى که از حنظل تلختر بود و براى دل من از تیغ تیز دردآورتر.

شریف رضى گوید :

این سخن در ضمن خطبه هاى پیشین آمده بود ولى به سبب اختلاف روایت بار دیگر آن را نقل کردیم .

عبدالمحمد آیتی۲۰۸

بازدیدها: ۱۲۳

خطبه شماره ۲۰۲ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی(حضرت زهراءعلیها السلام)

کلام : ۲۰۲

و من کلام له ع رُوِیَ عَنْهُ اءَنَّهُ قالَهُ عِنْدَ دَفْنِ سَیِّدَهِ النِّساءِ فَاطِمَهَع کَالْمُناجِی بِهِ رَسُولَ اللَّهِص عِنْدَ قَبْرِهِ:

السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّی وَ عَنِ ابْنَتِکَ النَّازِلَهِ فِی جِوارِکَ، وَالسَّرِیعَهِ اللَّحاقِ بِکَ، قَلَّ یا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِیَّتِکَ صَبْرِی ، وَرَقَّ عَنْها تَجَلُّدِی ، إِلا اءَنَّ لِی فِی التَّاءَسِّی بِعَظِیمِ فُرْقَتِکَ، وَ فادِحِ مُصِیبَتِکَ مَوْضِعَ تَعَزِّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُکَ فِی مَلْحُودَهِ قَبْرِکَ، وَفاضَتْ بَیْنَ نَحْرِی وَ صَدْرِی نَفْسُکَ.
إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِیعَهُ، وَ اءُخِذَتِ الرَّهِینَهُ.

اءَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ، وَ اءَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ إِلَى اءَنْ یَخْتارَ اللَّهُ لِی دارَکَ الَّتِی اءَنْتَ بِها مُقِیمٌ، وَ سَتُنَبِّئُکَ ابْنَتُکَ بِتَضافُرِ اءُمَّتِکَ عَلَى هَضْمِها، فَاءَحْفِها السُّؤ الَ، وَاسْتَخْبِرْها الْحالَ؛ هذا وَ لَمْ یَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ یَخْلُ مِنْکَ الذِّکْرُ.

وَالسَّلامُ عَلَیْکُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ لا قالٍ وَ لا سَئِمٍ، فَإ نْ اءَنْصَرِفْ فَلا عَنْ مَلالَهٍ، وَ إِنْ اءُقِمْ فَلا عَنْ سُوءِ ظَنِّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِینَ.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) این سخن از آن حضرت روایت شده که هنگام به خاک سپردن سیده زنان، فاطمه (علیهما السلام ) بر سر قبر رسول اللّه (ص )، چنانکه گویى با او راز مى گوید،بیان داشته است

سلام بر تو، اى پیامبر خدا. سلام من و دخترت که اکنون در کنار تو فرود آمده و چه زود به تو پیوست . اى رسول خدا، بر مرگ دخت برگزیده تو، شکیبایى من اندک است و طاقت و توانم از دست رفته ولى مرا، که اندوه عظیم فرقت تو را دیده ام و رنج مصیبت تو را چشیده ام ، جاى شکیبایى است . من خود تو را به دست خود در قبر خواباندم و هنگامى که سر بر سینه من داشتى ، جان به جان آفرین تسلیم نمودى .(انا لله و انا الیه راجعون ).

آن ودیعت بازگردانده شد و آن امانت به صاحبش رسید. و اندوه مرا پایانى نیست . همه شب خواب به چشمم نرود تا آنگاه که خداوند براى من سرایى را که تو در آن جاى گرفته اى ، اختیار کند. بزودى ، دخترت تو را خبر دهد که چگونه امتت گرد آمدند و بر او ستم کردند. همه سرگذشت را از او بپرس و خبر حال ما از او بخواه .

اینها در زمانى بود که از مرگ تو دیرى نگذشته بود و تو از یادها نرفته بودى . بدرود تو را و دخترت را. بدرود کسى که وداع مى کند، نه بدرود کسى که رنجیده و ملول است . اگر از اینجا بازمى گردم نه از روى ملالت است و اگر درنگ مى کنم نه به سبب آن است که به وعده اى که خدا به صابران داده است بدگمان شده ام .

عبدالمحمد آیتی۱۹۳

بازدیدها: ۱۸۰

موضوعات نهج البلاغه(برچسب های)

برچسب ها

بازدیدها: ۴۱۰

خطبه شماره ۱۸۲ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۱۸۲

الْکُوفَهِ، وَ هُوَ قائِمٌ عَلَى حِجارَهٍ نَصَبَها لَهُ جَعْدَهُ بْنُ هُبَیْرَهَ الْمَخْزُومِیُّ، وَ عَلَیْهِ مِدْرَعَهٌ مِنْ صُوفٍ، وَ حَمائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ، وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلانِ مِنْ لِیفٍ، وَ کَاءنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَهُ بَعِیرٍ. فَقَالَ ع : 

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ مَصائِرُ الْخَلْقِ وَ عَواقِبُ الْاءَمْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِیمِ إِحْسانِهِ، وَ نَیِّرِ بُرْهانِهِ، وَ نَوامِی فَضْلِهِ وَ امْتِنانِهِ، حَمْدا یَکُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً، وَ لِشُکْرِهِ اءَدَاءً، وَ إِلى ثَوابِهِ مُقَرِّبا وَ لِحُسْنِ مَزِیدِهِ مُوجِبا، وَ نَسْتَعِینُ بِهِ اسْتِعانَهَ راجٍ لِفَضْلِهِ، مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ، واثِقٍ بِدَفْعِهِ، مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ، مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ.
وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِیمَانَ مَنْ رَجاهُ مُوقِنا، وَ اءَنابَ إِلَیْهِ مُؤْمِنا، وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِنا، وَ اءَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّدا، وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّدا، وَ لاذَ بِهِ راغِبا مُجْتَهِدا.

لَمْ یُولَدْ سُبْحانَهُ فَیَکُونَ فِی الْعِزِّ مُشارَکا، وَ لَمْ یَلِدْ فَیَکُونَ مَوْرُوثا هالِکا، وَ لَمْ یَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لا زَمانٌ، وَ لَمْ یَتَعاوَرْهُ زِیادَهٌ وَ لا نُقْصانٌ، بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِما اءَرانا مِنْ عَلاماتِ التَّدْبِیرِ الْمُتْقَنِ، وَ الْقَضاءِ الْمُبْرَمِ.

فَمِنْ شَواهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّماواتِ مُوَطَّداتٍ بِلا عَمَدٍ، قَائِماتٍ بِلا سَنَدٍ، دَعاهُنَّ فَاءَجَبْنَ طائِعاتٍ مُذْعِناتٍ، غَیْرَ مُتَلَکِّئاتٍ وَ لا مُبْطِئاتٍ، وَ لَوْ لا إِقْرارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِیَّهِ وَ إِذْعانُهُنَّ لَهُ بِالطَّواعِیَهِ لَما جَعَلَهُنَّ مَوْضِعا لِعَرْشِهِ، وَ لا مَسْکَنا لِمَلائِکَتِهِ، وَ لا مَصْعَدا لِلْکَلِمِ الطَّیِّبِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ.

جَعَلَ نُجُومَها اءَعْلاما یَسْتَدِلُّ بِها الْحَیْرانُ فِی مُخْتَلِفِ فِجاجِ الْاءَقْطارِ، لَمْ یَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِها ادْلِهْمامُ سُجُفِ اللَّیْلِ الْمُظْلِمِ، وَ لا اسْتَطاعَتْ جَلابِیبُ سَوادِ الْحَنادِسِ اءَنْ تَرُدَّ ما شاعَ فِی السَّماواتِ مِنْ تَلاءلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ.

فَسُبْحانَ مَنْ لا یَخْفَى عَلَیْهِ سَوادُ غَسَقٍ داجٍ، وَ لا لَیْلٍ ساجٍ فِی بِقاعِ الْاءَرَضِینَ الْمُتَطَاءْطِئاتِ، وَ لا فِی یَفاعِ السُّفْعِ الْمُتَجاوِراتِ، وَ ما یَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِی اءُفُقِ السَّماءِ، وَ ما تَلاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمامِ، وَ ما تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ تُزِیلُها عَنْ مَسْقَطِها عَواصِفُ الْاءَنْواءِ وَ انْهِطالُ السَّماءِ، وَ یَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَهِ وَ مَقَرَّها، وَ مَسْحَبَ الذَّرَّهِ وَ مَجَرَّها، وَ ما یَکْفِی الْبَعُوضَهَ مِنْ قُوتِها، وَ ما تَحْمِلُ مِنْ الْاءُنْثَى فِی بَطْنِها.

وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الْکائِنِ قَبْلَ اءَنْ یَکُونَ کُرْسِیُّ اءَوْ عَرْشٌ، اءَوْ سَماءٌ اءَوْ اءَرْضٌ، اءَوْ جانُّ اءَوْ إِنْسٌ، لا یُدْرَکُ بِوَهْمٍ، وَ لا یُقَدَّرُ بِفَهْمٍ، وَ لا یَشْغَلُهُ سائِلٌ، وَ لا یَنْقُصُهُ نَائِلٌ، وَ لا یَنْظُرُ بِعَیْنٍ، وَ لا یُحَدُّ بِاءَیْنٍ، وَ لا یُوصَفُ بِالْاءَزْواجِ، وَ لا یُخْلَقُ بِعِلاجٍ، وَ لا یُدْرَکُ بِالْحَواسِّ، وَ لا یُقاسُ بِالنَّاسِ، الَّذِی کَلَّمَ مُوسَى تَکْلِیما، وَ اءَراهُ مِنْ آیاتِهِ عَظِیما، بِلا جَوارِحَ وَ لا اءَدَواتٍ، وَ لا نُطْقٍ وَ لا لَهَواتٍ.

بَلْ إ نْ کُنْتَ صادِقا اءَیُّهَا الْمُتَکَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّکَ، فَصِفْ جِبْریلَ وَ مِیکائِیلَ وَ جُنُودَ الْمَلائِکَهِ الْمُقَرَّبِینَ فِی حُجُراتِ الْقُدُسِ مُرْجَحِنِّینَ، مُتَوَلِّهَهً عُقُولُهُمْ اءَنْ یَحُدُّوا اءَحْسَنَ الْخالِقِینَ.

وَ إِنَّما یُدْرَکُ بِالصِّفاتِ ذَوُو الْهَیْئاتِ وَ الْاءَدَواتِ، وَ مَنْ یَنْقَضِی إِذا بَلَغَ اءَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَناءِ، فَلا إِلَهَ إِلا هُوَ، اءَضاءَ بِنُورِهِ کُلَّ ظَلامٍ، وَ اءَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ کُلَّ نُورٍ.

اءُوصِیکُمْ عِبادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِی اءَلْبَسَکُمُ الرِّیَاشَ، وَ اءَسْبَغَ عَلَیْکُمُ الْمَعاشَ، فَلَوْ اءَنَّ اءَحَدا یَجِدُ إِلَى الْبَقاءِ سُلَّما، اءَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِیلاً لَکانَ ذَلکَ سُلَیْمانَ بْنَ داوُدَ ع الَّذِی سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مَعَ النُّبُوَّهِ وَ عَظِیمِ الزُّلْفَهِ.

فَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ، وَ اسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسِیُّ الْفَناءِ بِنِبالِ الْمَوْتِ وَ اءَصْبَحَتِ الدِّیارُ مِنْهُ خالِیَهً، وَ الْمَساکِنُ مُعَطَّلَهً، وَ وَرِثَها قَوْمٌ آخَرُونَ، وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَهِ لَعِبْرَهً.

اءَیْنَ الْعَمالِقَهُ وَ اءَبْنَاءُ الْعَمالِقَهِ؟ اءَیْنَ الْفَراعِنَهُ وَ اءَبْناءُ الْفَراعِنَهِ؟ اءَیْنَ اءَصْحابُ مَدائِنِ الرَّسِّ الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ، وَ اءَطْفَؤُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ، وَ اءَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ؟ اءَیْنَ الَّذِینَ سارُوا بِالْجُیُوشِ، وَ هَزَمُوا الْاءُلُوفِ، وَ عَسْکَرُوا الْعَساکِرَ، وَ مَدَّنُوا الْمَدائِنَ؟

مِنْهَا:

قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَهِ جُنَّتَها، وَ اءَخَذَها بِجَمِیعِ اءَدَبِها، مِنَ الْإِقْبالِ عَلَیْها، وَ الْمَعْرِفَهِ بِهَا، وَ التَّفَرُّغِ لَها، فَهِیَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضالَّتُهُ الَّتِی یَطْلُبُها، وَ حاجَتُهُ الَّتِی یَسْاءَلُ عَنْها، فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلامُ، وَ ضَرَبَ بِعَسِیبِ ذَنَبِهِ، وَ اءَلْصَقَ الْاءَرْضَ بِجِرانِهِ، بَقِیَّهٌ مِنْ بَقایا حُجَّتِهِ، خَلِیفَهٌ مِنْ خَلائِفِ اءَنْبِیائِهِ.

ثُمَّ قالَ عَلَیْهِ السَّلامُ:

اءَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی قَدْ بَثَثْتُ لَکُمُ الْمَواعِظَ الَّتِی وَعَظَ بِهَا الْاءَنْبِیاءُ اءُمَمَهُمْ، وَ اءَدَّیْتُ إِلَیْکُمْ ما اءَدَّتِ الْاءَوْصِیاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ، وَ اءَدَّبْتُکُمْ بِسَوْطِی فَلَمْ تَسْتَقِیمُوا، وَ حَدَوْتُکُمْ بِالزَّواجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا، لِلَّهِ اءَنْتُمْ اءَتَتَوَقَّعُونَ إِماما غَیْرِی یَطَاءُ بِکُمُ الطَّرِیقَ وَ یُرْشِدُکُمُ السَّبِیلَ؟

اءَلا إِنَّهُ قَدْ اءَدْبَرَ مِنَ الدُّنْیا ما کانَ مُقْبِلاً، وَ اءَقْبَلَ مِنْها ما کانَ مُدْبِرا، وَ اءَزْمَعَ التَّرْحالَ عِبادُ اللَّهِ الْاءَخْیارُ، وَ باعُوا قَلِیلاً مِنَ الدُّنْیَا لا یَبْقَى بِکَثِیرٍ مِنَ الْآخِرَهِ لا یَفْنَى ، ما ضَرَّ إِخْوَانَنا الَّذِینَ سُفِکَتْ دِماؤُهُمْ وَ هُمْ بِصِفِّینَ اءَنْ لا یَکُونُوا الْیَوْمَ اءَحْیَاءً یُسِیغُونَ الْغُصَصَ، وَ یَشْرَبُونَ الرَّنْقَ! قَدْ وَ اللَّهِ لَقُوا اللَّهَ فَوَفَّاهُمْ اءُجُورَهُمْ، وَ اءَحَلَّهُمْ دارَ الْاءَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ.

اءَیْنَ إِخْوانِیَ الَّذِینَ رَکِبُوا الطَّرِیقَ، وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ اءَیْنَ عَمَّارٌ، وَ اءَیْنَ ابْنُ التَّیِّهانِ، وَ اءَیْنَ ذُو الشَّهادَتَیْنِ، وَ اءَیْنَ نُظَراؤُهُمْ مِنْ إِخْوانِهِمُ الَّذِینَ تَعاقَدُوا عَلَى الْمَنِیَّهِ، وَ اءُبْرِدَ بِرُءُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَهِ؟

قالَ :

ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ عَلَى لِحْیَتِهِ الشَّرِیفَهِ الْکَرِیمَهِ فَاءَطالَ الْبُکاءَ،

ثُمَّ قالَ ع :

اءَوِّهِ عَلَى إِخْوانِیَ الَّذِینَ تَلَوُا الْقُرْآنَ فَاءَحْکَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَاءَقامُوهُ، اءَحْیَوُا السُّنَّهَ، وَ اءَماتُوا الْبِدْعَهَ، دُعُوا لِلْجِهادِ فَاءَجابُوا، وَ وَثِقُوا بِالْقائِدِ فَاتَّبَعُوهُ.
ثُمَّ نادَى بِاءَعْلَى صَوْتِهِ: الْجِهادَ الْجِهادَ عِبادَ اللَّهِ، اءَلا وَ إِنِّی مُعَسْکِرٌ فِی یَومِی هذا، فَمَنْ اءَرادَ الرَّواحَ إِلَى اللَّهِ فَلْیَخْرُجْ.

قالَ نَوْفٌ :

وَ عَقَدَ لِلْحُسَیْنِ ع فِی عَشَرَهِ آلافٍ، وَ لِقَیْسِ بْنِ سَعْدٍ رَحِمَهُ اللَّهُ فِی عَشَرَهِ آلافٍ، وَ لِاءَبِی اءَیُّوبَ الْاءَنْصارِیِّ فِی عَشَرَهِ آلافٍ، وَ لِغَیْرِهِمْ عَلَى اءَعْدادٍ اءُخْرَ، وَ هُوَ یُرِیدُ الرَّجْعَهَ إِلَى صِفِّینَ، فَما دارَتِ الْجُمُعَهُ حَتَّى ضَرَبَهُ الْمَلْعُونُ ابْنُ مُلْجَمٍ لَعَنَهُ اللَّهُ، فَتَراجَعَتِ الْعَساکِرُ، فَکُنَّا کَاءَغْنامٍ فَقَدَتْ راعِیها تَخْتَطِفُها الذِّئابُ مِنْ کُلِّ مَکانٍ.

ترجمه :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) از نوف بکالى روایت شده است که گفت : امیرالمؤ منین این خطبه رابراى ما در کوفه ادا فرمود. و او که بر سنگى که جعده بن هبیره المخزومى براى او نصب کرده بود، ایستاده بود. جبّه اى پشمین بر تن داشت و بند شمشیرش از لیف خرما بود و پاى افزارى از لیف خرما به پاى داشت و نشان سجده بر پیشانیش چون پینه هاى زانوى شتر پیدابود. و چنین فرمود:  

ستایش خداى را که بازگشت همه آفریدگان و پایان کارها به اوست . او را ستایش مى کنم ، به سبب احسان فراوانش و برهان روشنش و فضل و عطاى روز افزونش . ستایشى که حق او را به جاى آرد و سپاسش را ادا کند و ما را به ثواب او نزدیک سازد و موجب فزونى بخشش او شود. از او یارى مى جوییم ، همانند یارى جستن کسى که به فضلش امید مى دارد و به عطایش آرزومند است و به دفاعش دل بسته و به فراوانى نعمتش ‍ معترف است و به کردار و گفتار، فرمانبردار اوست . به او ایمان مى آوریم ، همانند ایمان کسى که از روى یقین به او امید بسته و از روى ایمان به او روى نهاده و خاشعانه در برابرش سر فرود آورده و از روى اخلاص به یکتاییش مى پرستد و بزرگش مى دارد و مى ستایدش و از دل و جان بدو پناه مى جوید. زاده نشده تا در عز و بزرگى شریکى داشته باشد، داراى فرزندى نیست تا چون بمیرد میراث او برد. نه وقتى بر او مقدم بوده است و نه زمانى . افزونى و کاستى را بر او راهى نیست . با نشانه هاى تدبیر درست و قضاى نافذ و استوار خود بر خردها آشکار گردید. از شواهد آفرینش او، آفرینش آسمانهاست که بى هیچ ستون و تکیه گاهى بر جاى و برپاى اند. و او آنها را فراخواند و آنها اجابت کردند، در نهایت فرمانبردارى و انقیاد، بیدرنگ و بى هیچ تاءخیرى . اگر آسمانها به ربوبیتش اقرار نکرده بودند، و امر او را به اطاعت گردن نمى نهادند، آنها را جایگاه عرش خود قرار نمى داد و نه جایگاه ملایکه اش و نه محل فرا رفتن سخن پاک و کردار شایسته آفریدگان خود. ستارگان آسمان را علاماتى قرار داد که مردم گمگشته هنگام سیر در راههاى گشاده زمین به آنها راه جویند و پرده سیاه شب تاریک ، مانع تابیدن نور آنها نگردید و پوشش سیاه شب ظلمانى نتوانست پرتو درخشان مهتاب را، که از آسمانها بر زمین مى آید، بازگرداند.

منزّه است خداوندى که بر او پوشیده نیست سیاهى تیره و تاریک و نه شب آرمیده در بقعه هاى پست زمین یا بر اوج کوههاى به هم نزدیک و مجاور یکدیگر، و آواز تندر در آفاق آسمان و آنچه از درخشیدن برقها در درون ابرها متلاشى و نابود گردد، و برگى که بر زمین مى افتد و وزش ‍ بادهایى که از انواء(۵۹) مى جهند یا بارانهایى که فرو مى ریزند، آن را از جاى مى جنبانند. خداوندى که مى داند جایهاى فرو افتادن قطره هاى باران و قرارگاه آنها را و مى داند که مور ضعیف از کجا دانه مى کشد و به لانه مى برد. و مى داند که روزى پشه از کجاست و زنان را چگونه فرزندى در شکم است .

ستایش خداوندى را که موجود بود، پیش از موجود شدن کرسى یا عرش یا آسمان یا زمین یا پریان یا آدمیان . وهْم او را درنیابد و فهم اندازه او نداند.

هیچ خواهنده اى او را به خود مشغول ندارد و بخشش هیچ عطایى در او کاستى نیاورد. به چشم دیده نمى شود و نتوان گفت که در کجاست . به داشتن جفت موصوف نگردد. آفریدنش به مدد عضوى نیست و به حواس درک نگردد. با مردم سنجیده نشود. خداوندى که با موسى سخن گفت ، سخن گفتنى و آیات بزرگ خود را به او نمایاند، بدون اعضا و ادوات و بدون آنکه به زبان سخن گوید یا از حنجره سود برد.

اى آنکه در وصف پروردگارت خویشتن را به رنج افکنده اى ، اگر راست مى گویى ، جبرییل و میکاییل و افواج ملایکه مقرب را، که در غرفه هاى قدس او هستند وصف نماى . ملایکه اى که از هیبت ذات الهى لرزان اند و عقولشان از شناساندن بهترین آفرینندگان واله و حیران است .

کسانى به صفات درک مى شوند که داراى شکل و هیئت و آلات و ابزار باشند یا کسى که چون زمانش سر آید فانى گردد. پس خداوندى جز او نیست . به نور او هر تاریکى روشنى گیرد و چون نور خویش دریغ دارد، هر درخششى روى به تاریکى نهد.

اى بندگان خدا، شما را به ترس از خدا سفارش مى کنم . خداوندى که بر شما جامه پوشید و وجه معاش شما بفراوانى مهیا داشت . اگر کسى مى توانست جاوید زیستن را راهى جوید یا دفع مرگ را وسیله اى اندیشد، کسى جز سلیمان بن داوود (ع ) نبود. آنکه خداوند پادشاهى جن و انس با پیامبرى و منزلت و مقام رفیع را مسخر او ساخته بود. چون روزى خود بتمامى بخورد و پیمانه عمرش لبریز گردید، کمانهاى فنا تیرهاى مرگ را به سوى او رها کردند، آن سراها تهى شد و آن کاخها خالى افتاد و آن مرده ریگ نصیب قوم دیگر گردید. هر آینه مایه هاى عبرت در قرنهاى پیشین ، فراوان است کجایند عمالقه و فرزندان عمالقه ؟ کجایند فراعنه و فرزندان فراعنه ؟ صاحبان شهرهاى (رسّ) کجا رفتند؟ آنان که پیامبران را مى کشتند و چراغ سنتهاى پیامبران را خاموش ‍ مى کردند و سنّتهاى جباران را زنده مى ساختند.

کجایند آنان که لشکرها روانه مى داشتند و هزاران تن را منهزم مى ساختند، آنها که لشکرگاهها ساختند و شهرها پى افکندند؟

از این خطبه :

درع حکمت بر تن کرد و آن را با همه آدابش فرا گرفت . بدان روى آورد و بشناختش و جز آن به چیزى نپرداخت . حکمت در نظر او گمشده اش ‍ بود که به طلبش برخاسته بود و نیازش بود که پیوسته از آن مى پرسید. او غریب است هنگامى که اسلام غریب شود. چونان اشترى که از شدت خستگى دم خود به حرکت آرد و گردن بر زمین نهد. او باقى بقایاى حجت اوست و خلیفه اى است از خلفاى پیامبران .

سپس ، چنین فرمود (ع ):

اى مردم ، براى شما اندرزهایى آوردم که پیامبران به امتهاى خود ارزانى دارند. سخنانى گفتم که اوصیاى پیامبران به جانشینان خود گویند. به تازیانه ام ادبتان کردم ، و به راه راست نیامدید، به اندرزها هشدار دادم ، مجتمع نشدید.

شما را به خدا، آیا امامى جز مرا توقع دارید که با شما راه پیماید و راه بنماید؟
آگاه باشید، که آنچه از دنیا روى آورده بود، پشت کرد و آنچه پشت کرده بود روى آورد. بندگان نیک خدا، عزم رحیل کردند. متاع اندک ناپایدار این جهان را به نعمت فراوان و پایان ناپذیر آخرت فروختند. برادران ما که خونشان در صفین ریخته شد، اگر امروز زنده نیستند، زیان نکرده اند تا اندوهگین شوند و شرنگ تیره گون جفاى دشمن را بیاشامند. به خدا سوگند با خدا دیدار کردند و خدا مزدهایشان را بتمامى بداد و پس از ترسان بودن به سراى امانشان درآورد. کجایند برادران من که قدم در راه نهادند و همراه حق درگذشتند؟ عمار بن یاسر کجاست ؟ ابن تیّهان کجاست ؟ ذوالشهادتین کجاست ؟ کجایند همانندان ایشان ، برادرانمان که با هم مرگ پیمان بستند و سرهایشان به سوى بزهکاران فرستاده شد.

سپس ، على (ع ):

دست در محاسن شریف و کریم خود زد و در گریه شد و بسیار گریست

سپس فرمود:

دریغا بر برادران من ، که قرآن تلاوت کردند و آن را نیکو آموختند و در آنچه واجب بود، اندیشیدند و بر پایش داشتند و سنت را زنده ساختند و بدعت را میرانیدند و چون به جهاد دعوت شدند، اجابت کردند و به پیشواى خود اعتماد نمودند و از او پیروى کردند.

سپس ، به آواز بلند ندا درد داد:

(الجهاد الجهاد)، اى بندگان خدا. بدانید که من امروز لشکر مى آرایم . هر که خواهد که با این سپاه به سوى خدا در حرکت آید به لشکرگاه روى نهد.

نوف گوید:

براى حسین (ع ) ده هزار سپاهى معین کرد و براى قیس بن سعد، ده هزار و براى ابو ایوب انصارى ده هزار و دیگران را هم شمارى دیگر. مى خواست به صفین بازگردد. هنوز روز جمعه نیامده بود که آن ملعون ، ابن ملجم لعنه الله او را ضربت زد. لشکرها بازگشتند و ما چون گوسفندانى بودیم بى چوپان که گرگها از هر سو آنها را بربایند.

___________________________________

۵۹-انواء جمع نوء است . هم به معنى باران است و هم به معنى غروب کردن منزلى است از منازل ماه و طلوع کردن منزل دیگر، مقابل آن .

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۲۰۰

خطبه شماره ۱۸۰ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۱۸۰

و من خطبه له ع فِی ذَمَّ اءَصْحابِهِ: 

اءَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ اءَمْرٍ، وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ، وَ عَلَى ابْتِلاَئِی بِکُمْ اءَیَّتُهَا الْفِرْقَهُ الَّتِی إِذَا اءَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ، إِنْ اءُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ وَ إِنْ اءُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّهٍ نَکَصْتُمْ، لاَ اءَبَا لِغَیْرِکُمْ، مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّکُمْ؟ الْمَوْتَ اءَوِ الذُّلَّ لَکُمْ.

فَوَ اللَّهِ لَئِنْ جَاءَ یَومِی وَ لَیَأْتِیَنِّی لَیُفَرِّقَنَّ بَیْنِی وَ بَیْنِکُمْ وَ اءَنَا لِصُحْبَتِکُمْ قَالٍ، وَ بِکُمْ غَیْرُ کَثِیرٍ.
لِلَّهِ اءَنْتُمْ! اءَما دِینٌ یَجْمَعُکُمْ وَ لاَ حَمِیَّهٌ تَشْحَذُکُمْ؟ اءَوَ لَیْسَ عَجَبا اءَنَّ مُعَاوِیَهَ یَدْعُو الْجُفَاهَ الطَّغَامَ فَیَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَیْرِ مَعُونَهٍ وَ لاَ عَطَاءٍ وَ اءَنَا اءَدْعُوکُمْ وَ اءَنْتُمْ تَرِیکَهُ الْإِسْلاَمِ وَ بَقِیَّهُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَهِ اءَوْ طَائِفَهٍ مِنَ الْعَطَاءِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنِّی وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَیَّ؟!

إِنَّهُ لاَ یَخْرُجُ إِلَیْکُمْ مِنْ اءَمْرِی رِضىً فَتَرْضَوْنَهُ، وَ لاَ سُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَیْهِ وَ إِنَّ اءَحَبَّ مَا اءَنَا لاَقٍ إِلَیَّ الْمَوْتُ، قَدْ دَارَسْتُکُمُ الْکِتَابَ وَ فَاتَحْتُکُمُ الْحِجَاجَ وَ عَرَّفْتُکُمْ مَا اءَنْکَرْتُمْ وَ سَوَّغْتُکُمْ مَا مَجَجْتُمْ، لَوْ کَانَ الْاءَعْمَى یَلْحَظُ اءَوِ النَّائِمُ یَسْتَیْقِظُ! وَ اءَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِیَهُ وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَهِ.

ترجمه :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) در نکوهش یارانش :  

ستایش مى کنم خداى را، بر هر امرى که مقرر ساخته و بر هر کارى که مقدّر فرموده . و بر اینکه مرا مبتلاى شما نموده است . اى گروهى که اگر فرمانتان دهم ، اطاعت نمى کنید و اگر بخوانمتان پاسخ نمى دهید و اگر مهلت یابید سرگرم سخنان بیهوده مى شوید، اگر به جنگتان کشند، سستى مى کنید و اگر مردم بر پیشواى خود گرد آیند، آنان را سرزنش ‍ مى کنید و طعنه مى زنید و اگر در کشاکش دشوارى افتید، بازپس ‍ مى نشینید.

نه شما بى پدر! از چیست که در یارى کردن من درنگ مى کنید و انتظار مى برید و براى گرفتن حقتان جهاد نمى کنید. مرگ و خوارى بر شما خواهد بود.

به خدا سوگند، اگر مرگ من فرا رسد و فرا خواهد رسید میان من و شما جدایى افکند. در حالى که ، من از مصاحبت با شما بیزارم و با شما چنانم که گویى یاورى ندارم . خدا را، شما چگونه مردمى هستید نه دین ، شما را گرد مى آورد و نه حمیت و غیرت شما را بر مى انگیزد. آیا این شگفت نیست که معاویه مشتى بلاجوى بى سر و پا را فرا مى خواند، بى آنکه هزینه یا عطایى به ایشان دهد، از او پیروى مى کنند. و من شما را که یادگار اسلام و باقى مانده مؤ منان نخستین هستید، دعوت مى کنم و هزینه و عطا مى دهم و شما از گرد من پراکنده مى گردید و با من مخالفت مى ورزید. هر چه مى گویم نمى پذیرید، خواه چیزى باشد که خشنودتان سازد یا به خشمتان آورد. کار شما، در هر حال ، مخالفت با من و سرپیچى از من است . چیزى را که بیش از هر چیز دوست دارم ، مرگ است که به سراغم آید. من کتاب خدا را به شما آموختم و باب حجت را بر رختان گشودم و آنچه نمى شناختید به شما شناساندم و شربتى را که از دهن مى افکندید، جرعه جرعه به کامتان ریختم .

اى کاش کور بینا مى شد و به خواب رفته بیدار مى گردید. چه نادان مردمى هستند، اینان که پیشوایشان معاویه است و آموزگارشان فرزند نابغه (۵۸)

_______________________________

۵۸-فرزند نابغه ، مراد، عمروبن العاص است .

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۵۵

خطبه شماره ۱۷۲ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۱۷۲

و من خطبه له ع  

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لاَ تُوَارِی عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً، وَ لاَ اءَرْضٌ اءَرْضا.

مِنْهَا:

وَ قَدْ قَالَ لِى قَائِلٌ: إِنَّکَ عَلَى هَذَا الْاءَمْرِ یَا ابْنَ اءَبِی طَالِبٍ لَحَرِیصٌ! فَقُلْتُ: بَلْ اءَنْتُمْ وَاللَّهِ لَاءَحْرَصُ وَ اءَبْعَدُ، وَ اءَنَا اءَخَصُّ وَ اءَقْرَبُ، وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقّا لِی وَ اءَنْتُمْ تَحُولُونَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ، وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دُونَهُ، فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّهِ فِی الْمَلاَ الْحَاضِرِینَ هَبَّ کَاءَنَّهُ بُهِتَ لاَ یَدْرِی مَا یُجِیبُنِی بِهِ.

اللَّهُمَّ إِنِّی اءَسْتَعْدِیکَ عَلَى قُرَیْشٍ وَ مَنْ اءَعَانَهُمْ، فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی ، وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِیَ، وَ اءَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی اءَمْرا هُوَ لِی ، ثُمَّ قَالُوا: اءَلاَ إِنَّ فِی الْحَقِّ اءَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِی الْحَقِّ اءَنْ تَتْرُکَهُ.

مِنْهَا فِی ذِکْرِ اءَصْحَابِ الْجَمَلِ:

فَخَرَجُوا یَجُرُّونَ حُرْمَهَ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه کَمَا تُجَرُّ الْاءَمَهُ عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِینَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَهِ، فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِی بُیُوتِهِمَا وَ اءَبْرَزَا حَبِیسَ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه لَهُمَا وَ لِغَیْرِهِمَا فِی جَیْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلا وَ قَدْ اءَعْطَانِی الطَّاعَهَ، وَ سَمَحَ لِی بِالْبَیْعَهِ طَائِعا غَیْرَ مُکْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِی بِهَا وَ خُزَّانِ بَیْتِ مَالِ الْمُسْلِمِینَ وَ غَیْرِهِمْ مِنْ اءَهْلِهَا فَقَتَلُوا طَائِفَهً صَبْرا، وَ طَائِفَهً غَدْرا.

فَوَاللَّهِ لَوْ لَمْ یُصِیبُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلا رَجُلاً وَاحِدا مُعْتَمِدِینَ لِقَتْلِهِ بِلاَ جُرْمٍ جَرَّهُ لَحَلَّ لِی قَتْلُ ذَلِکَ الْجَیْشِ کُلِّهِ، إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ یُنْکِرُوا وَ لَمْ یَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لاَ بِیَدٍ، دَعْ مَا اءَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِینَ مِثْلَ الْعِدَّهِ الَّتِی دَخَلُوا بِهَا عَلَیْهِمْ.

ترجمه :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) 

ستایش باد خداوندى را که آسمانى ، آسمان دیگر را بر او پوشیده ندارد و زمینى زمین دیگر را.

از این خطبه :

یکى به سخن آمد و به من گفت اى پسر ابو طالب ، چقدر به خلافت آزمندى .گفتم به خدا سوگند، شما بدان آزمندترید، با آنکه از رسول الله (صلى الله علیه و آله ) دورترید. و من از شما به خلافت مخصوصترم و به او نزدیکتر. من حقى را طلبیدم که از آن من بود و شما میان من و حق من حایل شدید و مرا از آن منع کردید. چون آن مرد را در برابر جمع با برهانى که آوردم اینچنین مغلوب نمودم ، مبهوت بماند و ندانست که مرا چه پاسخ دهد.

بار خدایا، مى خواهم که مرا در برابر قریش و آنان که قریش را یارى مى کنند یارى فرمایى . آنان پیوند خویشاوندى مرا بریدند و منزلت مرا خرد شمردند و براى نبرد با من ، در امرى که از آن من بود، دست به دست هم دادند. سپس در جایى گفتند حق آن است ، که آن را بستانى و در جاى دیگر گفتند که آن را واگذارى .

و هم از این خطبه (در ذکر اصحاب جمل ):

بیرون شدند و حرم رسول الله (صلى الله علیه و آله ) را با خود به هر سو کشاندند، آنگونه که کنیزى را براى فروختن به هر سو مى کشانند. او را به بصره بردند ولى آن دو، زنان خود را در خانه نشاندند و پرده نشین رسول الله (صلى الله علیه و آله ) را به خود و دیگران نشان دادند و همراه سپاهى به راه انداختند. سپاهى که در آن میان حتى یک تن نبود که به فرمانبردارى من گردن ننهاده باشد و به دلخواه و بدون اکراه با من بیعت ننموده باشد. بر عامل من و نگهبانان بیت المال مسلمین و دیگر مردم بصره تاخت آوردند. بعضى را در حبس یا اسارت کشتند و بعضى را به غدر و نیرنگ از پاى درآوردند.
به خدا قسم ، حتى اگر یک تن از مسلمانان را به عمد و بى هیچ جرمى کشته بودند، کشتار همه آن لشکر بر من روا بود. زیرا همه آنان در کشتن آن مرد حاضر بوده اند و کشتن او را منکر نشمرده اند و به دست و زبان یاریش نکرده اند و حال آنکه ، از مسلمانان به شماره سپاهیانى که به شهر داخل کرده بودند، کشتار کرده اند.

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۶۹

خطبه شماره ۱۳۷(متن عربی نسخه صبحی صالح ترجمه عبدالمحمد آیتی)

خطبه : ۱۳۷

و من کلام له ع فى مَعْنى طَلْحَهَ وَ الزُبَیْرِ:  

وَ اللَّهِ ما اءَنْکَرُوا عَلَیَّ مُنْکَرا، وَ لا جَعَلُوا بَیْنِی وَ بَیْنَهُمْ نِصْفا، وَ إِنَّهُمْ لَیَطْلُبُونَ حَقّا هُمْ تَرَکُوهُ، وَ دَما هُمْ سَفَکُوهُ، فَإِنْ کُنْتُ شَرِیکَهُمْ فِیهِ فَإِنَّ لَهُمْ نَصِیبَهُمْ مِنْهُ، وَ إِنْ کانُوا وَلُوهُ دُونِی فَمَا الطَّلِبَهُ إِلا قِبَلَهُمْ، وَ إِنَّ اءَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُکْمُ عَلَى اءَنْفُسِهِمْ وَ إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی ، ما لَبَسْتُ وَ لا لُبِسَ عَلَیَّ.

وَ إِنَّها لَلْفِئَهُ الْباغِیَهُ فِیهَا الْحَمَأُ وَ الْحُمَّهُ وَ الشُّبْهَهُ الْمُغْدِفَهُ، وَ إِنَّ الْاءَمْرَ لَواضِحٌ وَ قَدْ زاحَ الْباطِلُ عَنْ نِصابِهِ، وَ انْقَطَعَ لِسانُهُ عَنْ شَغْبِهِ.وَ ایْمُ اللَّهِ لَاءُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضا اءَنَا ماتِحُهُ، لا یَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِیِّ، وَ لا یَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِی حَسْیٍ.

مِنْهُ:

فَاءَقْبَلْتُمْ إِلَیَّ إِقْبالَ الْعُوذِ الْمَطافِیلِ عَلَى اءَوْلادِها، تَقُولُونَ: الْبَیْعَهَ الْبَیْعَهَ قَبَضْتُ کَفِّی فَبَسَطْتُمُوها، وَ نازَعَتْکُمْ یَدِی فَجَذَبْتُمُوها.
اللَّهُمَّ إِنَّهُما قَطَعانِی وَ ظَلَمانِى ، وَ نَکَثا بَیْعَتِى ، وَ اءَلَّبَا النَّاسَ عَلَیَّ، فَاحْلُلْ ما عَقَدا، وَ لا تُحْکِمْ لَهُما ما اءَبْرَما، وَ اءَرِهِمَا الْمَساءَهَ فِیما اءَمَّلا وَ عَمِلا، وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُما قَبْلَ الْقِتالِ، وَ اسْتَأْنَیْتُ بِهِما اءَمامَ الْوِقاعِ، فَغَمِطَا النِّعْمَهَ، وَ رَدَّا الْعافِیَهَ.

ترجمه : 

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره طلحه و زبیر: 

به خدا سوگند، که از انتساب هیچ منکرى به من خوددارى ننمودند و، در رفتار میان من و خود رعایت انصاف نکردند. ایشان حقى را طلب مى کنند که خود آن را واگذاشتند و خونى را مى خواهند که خود آن را ریخته اند.(۳۶) اگر من در آن کار با آنان شریک بوده ام آنان خود بى نصیب نبوده اند و اگر آنان خود و بى من چنان کرده اند، پس آنهایند که باید بازخواست شوند و نخستین گامى که در راه عدالت برمى دارند، باید به زیان خود حکم دهند. هر آینه ، بصیرت و بینایى من با من است . من امرى را بر کسى مشتبه نکرده ام و امرى هم بر من مشتبه نشده است . اینان گروه ستمکاران اند.در میان ایشان گل سیاه فتنه است و زهر کژدم گزنده و کارشان به شبهه افکندن است ، شبهه اى ظلمانى . و حال آنکه ، حقیقت آشکار است و باطل خود درختى است از ریشه برکنده . زبانش بریده است و شرانگیزى نتواند. به خدا سوگند برایشان به دست خود آبگیرى کنم که سیراب از آن بیرون نروند و از آن پس از هیچ آبگیرى آبى ننوشند.

هم از این سخن :

همانند ماده شترى که به کره خود مى گراید، به من روى نهادید و، در حالى که ، پیاپى مى گفتید بیعت ، بیعت . من دستم را مى بستم و شما آن را مى گشودید. من دستم را واپس مى بردم و شما مى گرفتید و آن را به سوى خود مى کشیدید. بار خدایا، آن دو طلحه و زبیر پیوند خود بریدند و بر من ستم کردند و بیعت من گسستند. و مردم را بر ضد من برانگیختند. بار خدایا، هر گره که بسته اند، بگشاى و آنچه تابیده اند، سست نماى و بدى و ناکامى را، در هر چه آروزیش را دارند و در راه و روشى که در پیش ‍ گرفته اند، به آنان بنماى .

پیش از آنکه جنگ را آغازند، از آنان خواستم به بیعتى که شکسته اند بازگردند، و درنگ و تاءنى نمایند، ولى نعمتى را که به ایشان ارزانى داشته بودم ، خوار شمردند و عافیت را پس زدند.

_________________________________________

۳۶-مراد، خون عثمان است .

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۶۴

خطبه شماره ۱۲۷(نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۱۲۷

و من کلام له ع لِلْخَوارِجِ اءَیْضا 

فَإ نْ اءَبَیْتُمْ إ لا اءَنْ تَزْعُمُوا اءَنِّی اءَخْطَاءْتُ وَضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّهَ اءُمَّهِ مُحَمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه بِضَلالِی ، وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطائِی ، وَ تُکَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِی ؟ سُیُوفُکُمْ عَلى عَواتِقِکُمْ تَضَعُونَها مَواضِعَ الْبُرْءِ وَالسُّقْمِ، وَ تَخْلِطُونَ مَنْ اءَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ یُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ اءَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه رَجَمَ الزّانِیَ الْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَیْهِ، ثُمَّ وَرَّثَهُ اءَهْلَهُ، وَ قَتَلَ الْقاتِلَ وَ وَرَّثَ مِیراثَهُ اءَهْلَهُ، وَ قَطَعَ السّارِقَ وَ جَلَدَ الزّانِیَ غَیْرَ الْمُحْصَنِ، ثُمَّ قَسَمَ عَلَیْهِما مِنَ الْفَیْءِ، وَ نَکَحَا الْمُسْلِماتِ، فَاءَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه بِذُنُوبِهِمْ، وَ اءَقامَ حَقَّ اللَّهِ فِیهِمْ، وَ لَمْ یَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلامِ، وَ لَمْ یُخْرِجْ اءَسْماءَهُمْ مِنْ بَیْنِ اءَهْلِهِ.

ثُمَّ اءَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ وَ مَنْ رَمى بِهِ الشَّیْطَانُ مَرامِیَهُ، وَ ضَرَبَ بِهِ تِیهَهُ وَ سَیَهْلِکُ فِیَّ صِنْفَانِ: مُحِبُّ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلى غَیْرِ الْحَقِّ، وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ یَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلى غَیْرِ الْحَقِّ، وَ خَیْرُ النَّاسِ فِیَّ حَالاً النَّمَطُ الْاءَوْسَطُ، فَالْزَمُوهُ، وَالْزَمُوا السَّوادَ الْاءَعْظَمَ، فَإِنَّ یَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَماعَهِ، وَ إِیَّاکُمْ وَالْفُرْقَهَ، فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّیْطَانِ، کَما اءَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ.

اءَلا مَنْ دَعا إِلى هذَا الشِّعارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ کانَ تَحْتَ عِمامَتِی هَذِهِ، وَ إِنَّما حُکِّمَ الْحَکَمانِ لِیُحْیِیا ما اءَحْیَا الْقُرْآنُ، وَ یُمِیتا ما اءَماتَ الْقُرْآنُ، وَ إِحْیاؤُهُ الاجْتِماعُ عَلَیْهِ، وَ إِماتَتُهُ الافْتِرَاقُ عَنْهُ.

فإِن جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَیْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ، وَ إِنْ جَرَّهُمْ إِلَیْنَا اتَّبَعُونا، فَلَمْ آتِ لا اءَبا لَکُمْ بُجْرا، وَ لا خَتَلْتُکُمْ عَنْ اءَمْرِکُمْ، وَ لا لَبَّسْتُهُ عَلَیْکُمْ إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَاءْیُ مَلَئِکُمْ عَلَى اخْتِیارِ رَجُلَیْنِ، اءَخَذْنا عَلَیْهِما اءَنْ لا یَتَعَدَّیَا الْقُرْآنَ فَتاها عَنْهُ، وَ تَرَکَا الْحَقَّ وَ هُما یُبْصِرانِهِ، وَ کانَ الْجَوْرُ هَوَاهُما فَمَضَیا عَلَیْهِ وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْناؤُنا عَلَیْهِما فِی الْحُکُومَهِ بِالْعَدْلِ وَ الصَّمْدِ لِلْحَقِّ سُوءَ رَاءْیِهِما، وَ جَوْرَ حُکْمِهِما.

ترجمه : 

سخنى از آن حضرت (ع ) خطاب به خوارج  

اگر گمان آن دارید که من خطا کرده ام و گمراه شده ام ، پس به چه سبب همه امت محمد (صلى اللّه علیه و آله ) را به گمراهى من ، گمراه مى شمرید و آنان را به خطایى که من کرده ام ، بازخواست مى نمایید و به گناهى که من مرتکب شده ام به کفر نسبت مى دهید شمشیرهاى خود را بر دوش نهاده ، بر سر بیگناه و گناهکار فرود مى آورید و گناهکار و بیگناه را با هم در مى آمیزید. و خود مى دانید، که رسول اللّه (صلى اللّه علیه و آله ) کسى را که مرتکب زناى محصنه شده بود، سنگسار نمود.

سپس ، بر او نماز کرد و میراثش را به کسانش داد. قاتل را کشت و میراثش را به کسانش داد. دست دزد را برید و زناکار غیر محصن را تازیانه زد ولى ، سهمى را که از غنایم نصیبشان مى شد به آنان پرداخت و رخصت داد که با زنان مسلمان ازدواج کنند. رسول الله (صلى اللّه علیه و آله ) آنان را به سبب گناهى که مرتکب شده بودند، مواخذه کرد و حدّ خدا را بر ایشان جارى ساخت ولى از سهمى ، که اسلام برایشان معین کرده بود منعشان ننمود و نامشان از میان مسلمانان نزدود.

شما بدترین مردم هستید، از کسانى که شیطان به هر سو که خواهد آنان را مى کشاند و گمراه و سرگردان مى سازد. بزودى دو گروه به سبب من هلاک شوند.
یکى ، دوستى که در دوستى من افراط کند و این دوستى او را از راه حق دور سازد و دیگر، دشمنى که در دشمنى من افراط کند و دشمنى با من او را از راه حق دور سازد.

بهترین مردم کسانى هستند که راه میانه را برگزیدند، پس همراه آنان باشید، همراه جماعت بزرگتر.(۳۱) زیرا دست خدا با جماعت است و از تفرقه حذر کنید، زیرا کسانى که از جماعت کنارى مى گیرند طعمه شیطان اند مانند گوسفندى که از گله جدا مى افتد و گرگ او را بر مى درد.

آگاه باشید، هر که مردم را به این شعار(۳۲) دعوت کند، بکشیدش اگر چه زیر این عمامه باشد.آن دو حکم به داورى پرداختند تا آنچه را که قرآن زنده داشته است زنده دارند و آنچه را میرانیده است بمیرانند. زنده داشتن قرآن ، گرد آمدن است بر آنچه حکم کرده و میراندن قرآن ، جدا شدن از احکام آن است . اگر قرآن ما را به جانب ایشان کشاند، از ایشان پیروى مى کنیم و اگر آنان را به جانب ما کشاند، باید که از ما پیروى کنند.

اى نابکاران ، من کار بدى نکرده ام و شما را در کارتان فریب نداده ام و به اشتباه نینداخته ام . بزرگان شما دو مرد را برگزیدند و ما از آن دو پیمان گرفتیم که از قرآن تجاوز نکنند، ولى ، آن دو گمراه شدند و حقیقت را، با آنکه به چشم مى دیدند، رها کردند. میلشان به ستم بود و به ستم گراییدند. ما پیش از آن که راءى ناصواب خود را آشکار کنند و حکمى ظالمانه دهند از ایشان پیمان گرفته بودیم که در حکمیت حق و عدالت را رعایت کنند.

______________________________________

۳۱-که با امام (ع ) بودند و خوارج در اقلیت بودند.
۳۲-شعار جدایى از گروهى که بر حق هستند.

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۲۷

خطبه شماره ۱۲۵(نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه :۱۲۵

و من کلام له ع فِى مَعْنى الْخَوارِج لَمَا اءَنْکَرُوا تَحْکِیمَ الرَّجالِ، وَ یَذُمُّ فِیِه اءَصْحابَهُ فِىالتَّحْکِیمِ، فَقالَ عَلَیْهِالسَّلامُ:

إ نّا لَمْ نُحَکِّمِ الرِّجالَ، وَ إِنَّما حَکَّمْنا الْقُرْآنَ، هذَا الْقُرْآنُ إِنَّما هُوَ خَطُّ مَسْطُورٌبَیْنَ الدَّفَّتَیْنِ، لا یَنْطِقُ بِلِسانٍ، وَ لا بُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمانٍ، وَ إِنَّما یَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ، وَ لَمّا دَعانَا الْقَوْمُ إ لَى اءَنْ نُحَکِّمَ بَیْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَکُنِ الْفَرِیقَ الْمُتَوَلِّیَ عَنْ کِتابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى ، وَ قَدْ قالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: فَإنْ تَنازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إ لَى اللّ هِ وَالرَّسُولِ فَرَدُّهُ إلَى اللَّهِ انْ نَحْکُمَ بِکِتابِهِ، وَرَدُّهُ إ لَى الرَّسُولِ انْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ، فَإ ذا حُکِمَ بِالصِّدْقِ فِی کِتابِ اللَّهِ فَنَحْنُ احَقُّ النّاسِ بِهِ، وَ إنْ حُکِمَ بِسُنَّهِ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه فَنَحْنُ احَقُّ النَّاسِ وَ اوْلاهُمْ بِهِ.

وَ امّا قَوْلُکُمْ: لِمَ جَعَلْتَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُمْ اجَلاً فِی التَّحْکِیمِ؟ فَإِنَّما فَعَلْتُ ذلِکَ لِیَتَبَیَّنَ الْجاهِلُ، وَ یَتَثَبَّتَ الْعالِمُ، وَ لَعَلَّ اللَّهَ انْ یُصْلِحَ فِی هَذِهِ الْهُدْنَهِ امْرَ هَذِهِ الْامَّهِ، وَ لا تُؤْخَذَ بِاکْظامِها، فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَیُّنِ الْحَقِّ، وَ تَنْقادَ لِاوَّلِ الْغَیِّ.

إ نَّ افْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ کانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ اءَحَبَّ إ لَیْهِ وَ إنْ نَقَصَهُ وَ کَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إ نْ جَرَّ إِلَیْهِ فَائِدَهً وَزَادَهُ، فَایْنَ یُتاهُ بِکُمْ، وَ مِنْ ایْنَ اءُتِیتُمْ؟ اسْتَعِدُّوا لِلْمَسِیرِ إلى قَوْمٍ حَیارى عَنِ الْحَقِّ لا یُبْصِرُونَهُ، وَ مُوزَعِینَ بِالْجَوْرِ لا یَعْدِلُونَ بِهِ، جُفاهٍ عَنِ الْکِتابِ، نُکُبٍ عَنِ الطَّرِیقِ.

ما اءَنْتُمْ بِوَثِیقَهٍ یُعْلَقُ بِها، وَ لا زَوافِرِ عِزِّ یُعْتَصَمُ إِلَیْها، لَبِئْسَ حُشّاشُ نارِ الْحَرْبِ اءَنْتُمْ، افِّ لَکُمْ لَقَدْ لَقِیتُ مِنْکُمْ بَرْحا! وَ یَوْما انادِیکُمْ، وَ یَوْما اناجِیکُمْ، فَلا اءَحْرارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّداءِ وَ لا إِخْوَانُ ثِقَهٍ عِنْدَ النَّجاءِ.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) درباره خوارج . هنگامى که حکمیت مردان را منکر شدند. اینک اصحابش رانکوهش مى کند.

ما مردان را حکم قرار ندادیم ، بلکه قرآن را حکم قرار دادیم . و این قرآن خطى است نوشته شده ، که در میان دو جلد جاى دارد. به زبان سخن نمى گوید. نیازمند ترجمانى است و مردان ترجمانى کنند. هنگامى که آن قوم ما را دعوت کردند که قرآن را حکم قرار دهیم ، از آنگونه مردم نبودیم که از کتاب خدا رویگردان شویم . که خداى تعالى گفته است (اگر در چیزى خصومت کردید آن را به خدا و پیامبرش بازگردانید.)(۲۹) بازگردانیدن به خدا این است ، که بر طبق کتاب او داورى کنیم و بازگردانیدن به رسول خدا این است ، که سنّت او را بگیریم . پس ، اگر از روى حقیقت به کتاب خدا داورى شود، ما از دیگر مردم بدان سزاوارتریم ، و اگر به سنّت رسول خدا داورى شود، ما از ایشان اولاتریم .

اما اینکه مى گویند، که چرا در این داورى مدت معین کردى از اینرو چنین کردم تا در این مدت آنکه جاهل است حقیقت را دریابد و آنکه داناست در اعتقاد خود ثابت قدم شود و شاید خداوند، در این مدت دست بازداشتن از جنگ ، کار امّت را به صلاح آورد. و او مثل کسى نباشد که گلویش را مى فشارند تا پیش از شناخت حق بدان شتاب ورزد و نخستین بار که باطل چهره نماید از پى آن رود.

برترین مردم در نزد خدا کسى است ، که حق ، هر چند با کاستى و رنج تواءم باشد، در نظر او محبوبتر از باطل باشد، هر چند، که باطل براى او فواید بسیار در پى داشته باشد.

چنین حیرت زده به کجا مى برندتان ، شما را از کجا آورده اند؟ مهیاى حرکت به سوى قومى (۳۰) شوید که در شناخت حق حیران اند و آن را نتوانند دید و گرفتار ستم شده اند و از آن رخ برنمى تابند. از کتاب خدا دورند و از راه راست منحرف گشته اند.اما شما دستگیره محکمى نیستید که در آن چنگ توان زد و نه یارانى در خور اعتماد، که به هنگام سختى از آنان یارى توان خواست . براى افروختن لهیب جنگ چه بد آتش زنه اى هستید.

اف بر شما، از شما جز بدى و رنج ندیده ام ، چه در آن روز که شما را به آواز بلند خواندم یا در آن روز که آهسته در گوشتان سخن گفتم . نه آنگاه ، که آوازتان دادم ، مردمى آزاده و صادق بودید و نه آنگاه ، که با شما آهسته سخن گفتم ، درخور اعتماد.

______________________________________

۲۹-سوره ۴، آیه ۵۹
۳۰-مراد، اصحاب معاویه است .

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۱۱

خطبه شماره ۱۲۱(نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه :۱۲۱

و من کلام له ع وَ قَدْ قامَ رَجُلٌ مِنْ اءَصْحابِهِ فَقالَ: نَهَیْتَنا عَنِ الْحُکُومَهِ ثُمَّ اءَمَرْتَنا بِها، فَلَمْنَدْرِ اءَیُّ الْاءَمْرَیْنِ اءَرْشَدُ؟ فَصَفَقَ ( علیه‏السلام  ) إِحْدَى یَدَیْهِ عَلَى الْاءُخْرَى . ثُمَّ قَالَ:  

هَذَا جَزاءُ مَنْ تَرَکَ الْعُقْدَهَ، اءَما وَ اللَّهِ لَوْ انّی حِینَ امَرْتُکُمْ بِما امَرْتُکُمْ بِهِ حَمَلْتُکُمْ عَلَى الْمَکْرُوهِ الَّذِی یَجْعَلُ اللَّهُ فِیهِ خَیْرا فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَیْتُکُمْ، وَ إ ن اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُکُمْ، وَ إ نْ ابَیْتُمْ تَدارَکْتُکُمْ لَکانَتِ الْوُثْقَى ، وَ لکِنْ بِمَنْ وَ إ لى مَنْ ارِیدُ انْ اءُداوِی بِکُمْ وَ انْتُمْ دائِی ؟ کَناقِشِ الشَّوْکَهِ بِالشَّوْکَهِ وَ هُوَ یَعْلَمُ انَّ ضَلْعَها مَعَها.

اللَّهُمَّ قَدْ مَلَّتْ اطِبّاءُ هَذا الدَّاءِ الدَّوِیِّ، وَ کَلَّتِ النَّزْعَهُ بِاشْطانِ الرَّکِیِّ، ایْنَ الْقَوْمُ الَّذِینَ دُعُوا إ لَى الْإِسْلاَمِ فَقَبِلُوهُ، وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَاءَحْکَمُوهُ، وَ هِیجُوا إ لَى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا الِّقَاحِ إ لَى اوْلادِها، وَ سَلَبُوا السُّیُوفَ اغْمادَها، وَ اخَذُوا بِاءَطْرافِ الْاءَرْضِ زَحْفا زَحْفا وَ صَفّا صَفّا؟ بَعْضٌ هَلَکَ وَ بَعْضٌ نَجا، لا یُبَشَّرُونَ بِالْاءَحْیاءِ، وَ لا یُعَزَّونَ عَنِ الْمَوْتَى .

مُرْهُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُکاءِ، خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ، ذُبُلُ الشِّفاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُ الْاءَلْوانِ مِنَ السَّهَرِ، عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَهُ الْخاشِعِینَ، اءُولئِکَ إِخْوانِىَ الذَّاهِبُونَ، فَحَقَّ لَنا اءَنْ نَظْمَاءَ إِلَیْهِمْ، وَ نَعَضَّ الْاءَیْدِىَ عَلَى فِرَاقِهِمْ.

إِنَّ الشَّیْطانَ یُسَنِّى لَکُمْ طُرُقَهُ، وَ یُرِیدُ انْ یَحُلَّ دِینَکُمْ عُقْدَهً عُقْدَهً، وَ یُعْطِیَکُمْ بِالْجَماعَهِ الْفُرْقَهَ، وَ بِالْفُرْقَهِ الْفِتْنَهَ، فَاصْدِفُوا عَنْ نَزَغاتِهِ وَ نَفَثاتِهِ، وَ اقْبَلُوا النَّصِیحَهَ مِمَّنْ اءَهْداها إِلَیْکُمْ وَ اعْقِلُوها عَلَى اءَنْفُسِکُمْ.

  ترجمه : 

سخنى از آن حضرت (ع ) یکى از اصحابش برخاست و گفت : ما را از حکمیت منع مى کردى و سپسخود حکمى برگماشتى ندانیم کدامیک از این دو به صواب نزدیکتر است ، على (ع ) دست بردست زد و فرمود:

این است جزاى کسى ، که آنچه را که بر آن پیمان بسته به کار نبندد. به خدا سوگند، هنگامى که شما را فرمان دادم به آنچه فرمان دادم ، شما را به کارى ناخوش آیند واداشتم ، ولى ، کارى بود که خدا خیر شما را در آن نهاده بود. اگر استقامت ورزیده بودید، شما را راه مى نمودم و اگر به راه کج مى رفتید به راه راستتان مى آوردم و اگر سر بر مى تافتید، چاره کار شما مى کردم . این روشى درست و راءیى استوار بود.

اما به که ؟ و با چه کسى ؟ مى خواهم درد خود را به شما درمان کنم و حال آنکه شما عین درد من هستید. همانند کسى که بخواهد با نوک خارى ، خارى را از پاى بیرون کند و مى داند که خار به خار متمایل است . بارخدایا، پزشکان این درد بیدرمان از علاج ملول شده اند و آنان که مى خواهند با طنابها از چاه ژرف آب بکشند، خسته و درمانده گشته اند.

کجایند آن مردمى که چون به اسلام دعوتشان کردند پذیرفتند و قرآن را مى خواندند و نیکو در مى یافتند و چون به جنگ بسیج مى شدند چنان با شوق تمام به حرکت مى آمدند، که ماده شترى مشتاقانه به سوى فرزندش مى رود. شمشیرها را از غلاف ها بر مى کشیدند و، فوج فوج و، صف صف به اطراف زمین مى تاختند.

برخى هلاک مى شدند و برخى نجات مى یافتند. نه زنده ماندن زندگان را به یکدیگر مژده مى دادند و نه مرگ کشتگان را تسلیت . از بس از خوف خدا گریسته بودند، دیدگانشان سفیدى گرفته بود. شکمهایشان از روزه داشتن ، لاغر شده و لبهایشان از دعا خشکیده و رنگشان از شب زنده دارى زرد شده و بر چهره هایشان گرد خشوع نشسته بود. اینان ، برادران من بودند که رفتند. شایسته است که تشنه دیدارشان باشیم و از جداییشان دست حسرت به دندان بگزیم .

شیطان راه خود را برایتان هموار نموده ، مى خواهد گره رشته ایمانتان بگلسد و به جاى اتحاد کارتان را به تفرقه کشد و فتنه و فساد برانگیزاند. از وسوسه ها و افسونهایش اعراض کنید. اندرز کسى را، که آن را به شما هدیه مى کند، بپذیرید و آویزه گوش جان سازید.

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۳۷

خطبه شماره ۱۱۹(نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۱۱۹

و من کلام له ع وَ قَدْ جَمَعَ النَاسَ وَ حَضَّهُمْ عَلَى الْجِهادِ فَسَکَتُوا مَلِیا، فَقَالَ ع : 

ما بالُکُمْ اءَمُخْرَسُونَ اءَنْتُمْ؟

فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ:

یا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ إِنْ سِرْتَ سِرْنا مَعَکَ

فَقالَ ع :

ما بالُکُمْ لا سُدِّدْتُمْ لِرُشْدٍ، وَ لا هُدِیتُمْ لِقَصْدٍ، اءَفِی مِثْلِ هَذَا یَنْبَغِی لِی اءَنْ اءَخْرُجَ؟ وَ إِنَّما یَخْرُجُ فِی مِثْلِ هذا رَجُلٌ مِمَّنْ اءَرْضاهُ مِنْ شُجْعانِکُمْ وَ ذَوِی بَأْسِکُمْ، وَ لا یَنْبَغِی لِی اءَنْ اءَدَعَ الْجُنْدَ وَ الْمِصْرَ وَ بَیْتَ الْمَالِ وَ جِبایَهَ الْاءَرْضِ وَ الْقَضاءَ بَیْنَ الْمُسْلِمِینَ وَ النَّظَرَ فِی حُقُوقِ الْمُطالِبِینَ، ثُمَّ اءَخْرُجَ فِی کَتِیبَهٍ اتْبَعُ اخْرى ، اتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِی الْجَفِیرِ الْفارِغِ، وَ إِنَّمَا اءَنَا قُطْبُ الرَّحى تَدُورُ عَلَیَّ وَ اءَنَا بِمَکانِی ، فَإِذا فارَقْتُهُ اسْتَحارَ مَدارُها، وَ اضْطَرَبَ ثِفالُها.

هذا لَعَمْرُ اللَّهِ الرَّاءْیُ السُّوءُ، وَ اللَّهِ لَوْ لا رَجَائِی الشَّهادَهَ عِنْدَ لِقائِىَ الْعَدُوَّ وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِی لِقَاؤُهُ لَقَرَّبْتُ رِکابِی ، ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْکُمْ، فَلا اطْلُبُکُمْ ما اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمالٌ طَعّانِینَ عَیّابِینَ حَیّادِینَ رَوّاغِینَ.

إِنَّهُ لا غَناءَ فِی کَثْرَهِ عَدَدِکُمْ مَعَ قِلَّهِ اجْتِماعِ قُلُوبِکُمْ، لَقَدْ حَمَلْتُکُمْ عَلَى الطَّرِیقِ الْواضِحِ الَّتِی لا یَهْلِکُ عَلَیْها إ لاّ هالِکٌ، مَنِ اسْتَقامَ فَإِلَى الْجَنَّهِ، وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى النّارِ.

ترجمه : 

سخنى از آن حضرت (ع ) در حالیکه مردم را گرد آورده بود و به جهاد تحریض مى کرد. و آنان، همچنان ، مهر سکوت بر لب ، پاسخى نمى دادند. به آنها فرمود:  

آیا لال شده اید؟

قومى گفتند:

یا امیرالمؤ منین اگر شما به راه افتید ما هم با شما حرکت مى کنیم .

على (ع ) در خطاب به آن جماعت چنین گفت :

چه مى شود شما را که به حق راه نیافته اید و به راه راست عدالت هدایت نشده اید. آیا شایسته است که در چنین هنگامى من به نبرد با دشمن بیرون آیم ؟ رسم این است ، که یکى از سلحشوران و جنگجویانتان که من مى پسندم رهسپار نبرد گردد.

شایسته نیست که من لشکر و شهر و بیت المال و گردآورى خراج و داورى مسلمانان و نظر در حقوق شاکیان و طلبکاران را واگذارم و با فوجى از لشکر بیرون آیم و در پى فوجى دیگر شتابم و از این سو به آن سو افتم ، چونان تیرى بى پیکان و بى سوفار در ترکشى خالى . من به منزله محور این آسیابم که در جاى خود ثابت است و آسیاب به گرد آن مى چرخد و، اگر از جاى کنده شود، گردش چرخ زبرین آشفته شود و سنگ زیرین از جاى بشود.

خدا داند که این راءى ، راءیى بر خطاست . به خدا سوگند، اگر امید نمى داشتم که روزى به هنگام رویارویى با دشمن به شهادت مى رسم و اى کاش چنین شهادتى برایم مقدّر مى شد مرکب خویش پیش ‍ مى کشیدم و بر آن مى نشستم و از میان شما مى رفتم و، تا باد شمال و جنوب مى وزید، از شما یاد نمى کردم . (فراوان طعن زنندگان ، عیبجویان ، روى گردانان از حق و حیله گرانید چه سود که در شمار افزون هستید، در حالى که ، میانه دلهایتان اتفاق اندک است . شما را به راه روشن هدایت ، راه نمودم ، راهى که روندگانش هلاک نشوند، جز آنها که خود خواستار هلاکت باشند. هر که ایستادگى کند، رهسپار بهشت است و هر که بلغزد طعمه آتش دوزخ .)

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۷۵

خطبه شماره ۹۷ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۹۷

و من خطبه له ع  

وَ لَئِنْ اءَمْهَلَ اللّهُ الظَّالِمَ فَلَنْ یَفُوتَ اءَخْذُهُ، وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِیقِهِ، وَ بِمَوْضِعِ الشَّجى مِنْ مَسَاغِ رِیقِهِ.
اءَما وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَیَظْهَرَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمُ عَلَیْکُمْ لَیْسَ لِاءَنَّهُمْ اءَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْکُمْ، وَ لکِنْ لِإِسْراعِهِمْ إ لى باطِلِ صاحِبِهِمْ وَ إ بْطائِکُمْ عَنْ حَقِّی ، وَ لَقَدْ اءَصْبَحَتِ الْاءُمَمُ تَخافُ ظُلْمَ رُعَاتِها، وَ اءَصْبَحْتُ اءَخَافُ ظُلْمَ رَعِیَّتِی .

اسْتَنْفَرْتُکُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَ اءَسْمَعْتُکُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَ دَعَوْتُکُمْ سِرّا وَ جَهْرا فَلَمْ تَسْتَجِیبُوا، وَ نَصَحْتُ لَکُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا، اءَشُهُودٌ کَغُیَّابٍ؟ وَ عَبِیدٌ کَاءَرْبَابٍ؟ اءَتْلُو عَلَیْکُمْ الْحِکَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ اءَعِظُکُمْ بِالْمَوْعِظَهِ الْبَالِغَهِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَ اءَحُثُّکُمْ عَلَى جِهَادِ اءَهْلِ الْبَغْیِ فَما آتِی عَلَى آخِرِ قَوْلِی حَتَّى اءَراکُمْ مُتَفَرِّقِینَ اءَیادِی سَباء.

تَرْجِعُونَ إ لى مَجالِسِکُمْ، وَ تَتَخادَعُونَ عَنْ مَواعِظِکُمْ، اءُقَوِّمُکُمْ غُدْوَهً، وَ تَرْجِعُونَ إ لَیَّ عَشِیَّهً کَظَهْرِ الْحَیَّهِ، عَجَزَ الْمُقَوِّمُ، وَ اءَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ.
اءَیُّهَا الشَّاهِدَهُ اءَبْدانُهُمْ، الْغَائِبَهُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الْمُخْتَلِفَهُ اءَهْوَاؤُهُمْ، الْمُبْتَلى بِهِمْ اءُمَرَاؤُهُمْ، صاحِبُکُمْ یُطِیعُ اللَّهَ وَ اءَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ اءَهْلِ الشّامِ یَعْصِی اللَّهَ وَ هُمْ یُطِیعُونَهُ.

لَوَدِدْتُ وَاللَّهِ اءَنَّ مُعَاوِیَهَ صَارَفَنِی بِکُمْ صَرْفَ الدِّینارِ بِالدِّرْهَمِ، فَاءَخَذَ مِنِّی عَشَرَهً مِنْکُمْ وَ اءَعْطَانِی رَجُلاً مِنْهُمْ.
یا اءَهْلَ الْکُوفَهِ مُنِیتُ مِنْکُمْ بِثَلاَثٍ وَ اثْنَتَیْنِ: صُمُّ ذَوُو اءَسْمَاعٍ، وَ بُکْمٌ ذَوُو کَلاَمٍ، وَ عُمْیٌ ذَوُو اءَبْصَارٍ، لا اءَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَ لا إِخْوانُ ثِقَهٍ عِنْدَ الْبَلاءِ، تَرِبَتْ اءَیْدِیکُمْ یَا اءَشْبَاهَ الْإِبِلِ غَابَ عَنْها رُعَاتُهَا، کُلَّما جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ جانِبٍ آخَرَ.

وَ اللَّهِ لَکَاءَنِّی بِکُمْ فِیما إِخالُ اءَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى ، وَ حَمِیَ الضِّرَابُ، قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ اءَبِی طَالِبٍ انْفِراجَ الْمَرْاءَهِ عَنْ قُبُلِها، وَ إ نِّی لَعَلى بَیِّنَهٍ مِنْ رَبِّی ، وَ مِنْهاجٍ مِنْ نَبِیِّی ، وَ إِنِّی لَعَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ اءَلْقُطُهُ لَقْطا.

انْظُرُوا اءَهْلَ بَیْتِ نَبِیِّکُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَاتَّبِعُوا اءَثَرَهُمْ، فَلَنْ یُخرِجُوکُمْ مِنْ هُدًى ، وَ لَنْ یُعِیدُوکُمْ فِی رَدىً، فَإ نْ لَبَدُوا فَالْبُدُوا، وَ إ نْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا، وَ لا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَ لا تَتَاءَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِکُوا.

لَقَدْ رَاءَیْتُ اءَصْحابَ مُحَمَّدٍ صَلّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه فَما اءَرى اءَحَدا مِنْکُمْ یُشْبِهُهُمْ، لَقَدْ کانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثا غُبْرا، وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّدا وَ قِیاما، یُراوِحُونَ بَیْنَ جِباهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ، وَ یَقِفُونَ عَلى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ، کَاءَنَّ بَیْنَ اءَعْیُنِهِمْ رُکَبَ الْمِعْزى مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! إ ذا ذُکِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ اءَعْیُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُیُوبَهُمْ، وَ مَادُوا کَمَا یَمِیدُ الشَّجَرُ یَوْمَ الرِّیحِ الْعَاصِفِ خَوْفا مِنَ الْعِقَابِ وَ رَجَاءً لِلثَّوَابِ.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) 

اگر خداوند ستمگر را روزى چند مهلت دهد، هرگز بازخواستش را فرو نگذارد، بلکه همواره بر گذرگاه در کمین اوست و گلویش را چنان بفشارد که از فرودادن آب دهان هم عاجز آید.

آگاه باشید، سوگند به کسى که جان من در قبضه قدرت اوست ، که این قوم بر شما غلبه خواهند کرد، نه از آن جهت که از شما بر حق ترند، بلکه از آن روى که در یارى فرمانرواى خود، با آنکه بر باطل است ، شتاب مى ورزند و شما در اجراى فرمان من ، با آنکه بر حقم ، درنگ مى کنید. مردم از ستم فرمانروایان خود بیمناک اند و من از ستم رعیت خویش در هراسم . شما را به جهاد برانگیختم ، از جاى نجنبیدید، خواستم سخن خود به گوش شما برسانم ، نشنیدید، در نهان و آشکارا دعوتتان کردم ، پاسخم ندادید، اندرزتان دادم نپذیرفتید.حاضرانى هستید به مثابه غایبان و بندگانى هستید چون خداوندان .

سخنان حکمت آمیز بر شما خواندم از آن رمیدید. به اندرزهاى نیکو پندتان دادم هر یک از سویى پراکنده شدید. شما را به جهاد با تبهکاران فرا مى خوانم ، هنوز سخنم به پایان نرسیده ، مى بینم هرکس که به سویى رفته است ، آنسان که قوم (سبا) پراکنده شدند. به جایگاههاى خود باز مى گردید و یکدیگر را به اندرزهاى خود مى فریبید. هر بامداد شما را همانند چوب کجى راست مى کنم و شب هنگام خمیده چون پشت کمان نزد من باز مى گردید. راست کننده به ستوه آمده و، کار بر آنچه راست مى کند دشوار گردیده .

اى کسانى که به تن حاضرید و به خرد غایب ، هر یک از شما را عقیدتى دیگر است . فرمانروایانتان گرفتار شمایند. فرمانرواى شما، خدا را اطاعت مى کند و شما نافرمانیش مى نمایید و فرمانرواى آنان (۲۷) خدا را نافرمانى مى کند و ایشان سر بر خط فرمانش دارند. دلم مى خواهد معاویه با من معاملتى کند چون صرافى که به دینار و درهم . دو تن از شما را از من بستاند و یک تن از مردان خود را به من دهد.

اى مردم کوفه ، به سه چیز که در شما هست و دو چیز که در شما نیست ، گرفتار شما شده ام . اما آن سه چیز با آنکه گوش دارید، کرید و با آنکه زبان دارید، گنگید و با آنکه چشم دارید، کورید. و اما آن دو نه در رویارویى با دشمن ، آزادگانى صدیق هستید و نه به هنگام بلا یارانى درخور اعتماد.

دستهایتان پر خاک باد، همانند اشترانى هستید بى ساربان ، که هرگاه از یک سو گرد آورده شوند، از دیگر سو پراکنده گردند. سوگند به خدا، گمان آن دارم که چون جنگ سخت شود و آتش پیکار افروخته گردد، از گرد پسر ابوطالب پراکنده شوید، آنسان که زن به هنگام زادن رانها از هم گشاید. در حالى که ، من از جانب پروردگارم حجتى و گواهى دارم و به راه روشن پیامبرم گام مى زنم . راه من راهى روشن است . آن را گام به گام مى پیمایم و چشم از راه برنمى گیرم تا به ورطه باطل نیفتم .

به خاندان پیامبرتان بنگرید و به آن سو روید که آنان مى روند و پاى به جاى پاى آنان نهید، که هیچگاه شما را از طریق هدایت منحرف نکنند و به هلاکت نسپارند. اگر نشستند، بنشینید و اگر برخاستند، برخیزید. بر آنان پیشى مگیرید که گمراه شوید و از آنان واپس نمانید که هلاک گردید. من اصحاب محمد (صلى اللّه علیه و آله ) را دیده ام . در میان شما نمى بینم کسى را که همانند ایشان باشد. آنان روزها ژولیده موى و غبارآلود بودند و شبها یا در سجده بودند یا در قیام . گاه چهره بر زمین مى سودند و گاه پیشانى . چون سخن معادشان به گوش مى رسید، گویى پاى بر سر آتش ‍ دارند.

میان دو چشمانشان در اثر سجده هاى طولانى چون زانوان بز پینه بسته بود. چون خدا را یاد مى کردند، سرشک دیدگانشان گریبانهایشان را تر مى کرد و از بیم عذاب و امید ثواب بر خود مى لرزیدند، آنسان که درخت در روز بادناک مى لرزد.

_________________________________________________

۲۷-یعنى اصحاب معاویه

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۴۵۳

خطبه شماره ۷۱ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۷۱

و من خطبه له ع فِی ذَم اءَهْل الْعَراق : 

اءَمّا بَعْدُ یَا اءَهْلَ الْعِرَاقِ فَإِنَّما اءَنْتُمْ کَالْمَرْاءَهِ الْحَامِلِ حَمَلَتْ، فَلَمَّا اءَتَمَّتْ اءَمْلَصَتْ، وَ ماتَ قَیِّمُها، وَ طالَ تَاءَیُّمُها، وَ وَرِثَها اءَبْعَدُها، اءَمَا وَ اللَّهِ مَا اءَتَیْتُکُمُ اخْتِیَارا، وَ لَکِنْ جِئْتُ إِلَیْکُمْ سَوْقا، وَ لَقَدْ بَلَغَنِی اءَنَّکُمْ تَقُولُونَ: عَلِیُّ یَکْذِبُ.

قَاتَلَکُمُ اللَّهُ، فَعَلَى مَنْ اءَکْذِبُ؟ اءَ عَلَى اللَّهِ؟ فَاءَنَا اءَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ! اءَمْ عَلَى نَبِیِّهِ؟ فَاءَنَا اءَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! کَلَّا وَ اللَّهِ لَکِنَّهَا لَهْجَهٌ غِبْتُمْ عَنْهَا، وَ لَمْ تَکُونُوا مِنْ اءَهْلِها، وَیْلُ اءُمِّهِ (وَیْلُمَّهِ) کَیْلاً بِغَیْرِ ثَمَنٍ لَوْ کَانَ لَهُ وِعَاءٌ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَاءَهُ بَعْدَ حِینٍ.

ترجمه :

سخنى از آن حضرت (ع ) در نکوهش مردم عراق :  

اما بعد، اى مردم عراق ، شما همانند زنى آبستن هستید که چون مدت حملش به سر آید، بچه خود مرده بیفکند و سرپرستش بمیرد و بیوگیش ‍ مدت گیرد و، آنکه به او از همه دورتر است ، میراثش بخورد. به خدا سوگند، که من به اختیار خود به نزد شما نیامدم ، بلکه دست حوادث بود که مرا بدین سوى سوق داد. به من خبر رسیده که گفته اید على دروغ مى بندد.

خدایتان بکشد به چه کسى دروغ مى بندم آیا به خدا دروغ مى بندم ، در حالى که ، من نخستین کسى هستم که به او ایمان آورده ام یا بر پیامبر او دروغ مى بندم ، در حالى که ، من نخستین کسى هستم که او را تصدیق کرده ام به خدا سوگند، که نه چنین است بلکه آنچه مى گفتم معنى آن درنمى یافتید زیرا شایسته دریافت آن نبودید. اى شگفتا، شگفتا، دانش و حکمت را برایگان پیمانه مى کنم ، اگر آن را ظرفى باشد.(شما پس از اندک زمانى از خبر آن آگاه خواهید شد.)(۲۳)

______________________________________________

۲۳-سوره ۳۸، آیه ۸۸

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۱۳۶

خطبه شماره ۷۰ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه: ۷۰

و قال ع فِی سِحره الیَوم الْذی ضُرِبَ فِیه : 

مَلَکَتْنِی عَیْنِی وَ اءَنَا جَالِسٌ فَسَنَحَ لِی رَسُولُ اللَّهِ ص فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ مَا ذَا لَقِیتُ مِنْ اءُمَّتِکَ مِنَ الْاءَوَدِ وَ اللَّدَدِ فَقَالَ: ادْعُ عَلَیْهِمْ فَقُلْتُ: اءَبْدَلَنِی اللَّهُ بِهِمْ خَیْرا لی مِنْهُمْ وَ اءَبْدَلَهُمْ بِی شَرّا لَهُمْ مِنِّی .

قال الشریف :


وَ یَعْنی بالا ود الاعوجاج وَ باللدد الخَصام وَ هَذا مَن اءَفْصَح الْکَلامِ.

ترجمه : 

آن حضرت در سحرگاه روزى که ضربتش زدند فرمود :  

همچنان که نشسته بودم به خواب رفتم . رسول الله (ص )، بر من گذر کرد. گفتم یا رسول الله از امّت تو چه ناراستیها و کینه توزیها دیده ام . گفت نفرینشان کن . گفتم خداوند به جاى آنها به من بهتر از ایشان را دهد و به جاى من بدترین کسان را بر ایشان گمارد.
شریف رضى گوید :
(اود) به معنى کژى است و (لدد) به معنى خصومت و کینه توزى و، این از فصیحترین عبارات است .

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۱۷۵

خطبه شماره ۳۴ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۳۴

و من خطبه له ع فِی اِسْتنفارُ الناس إ لى اءهلِ الشامْ: 

اءُفٍّ لَکُمْ لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَکُمْ! اءَرَضِیتُمْ بِالْحَی اهِ الدُّنْی ا مِنَ الْآخِرَهِ عِوَضا؟ وَ بِالذُّلِّ مِنَ الْعِزِّ خَلَفا؟ إذا دَعَوْتُکُمْ إلى جِهَادِ عَدُوِّکُمْ دارَتْ اءَعْیُنُکُمْ کَاءَنَّکُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِی غَمْرَهٍ، وَ مِنَ الذُّهُولِ فِی سَکْرَهٍ، یُرْتَجُ عَلَیْکُمْ حَوارِی فَتَعْمَهُونَ، وَ کَاءَنَّ قُلُوبَکُمْ مَأْلُوسَهٌ، فَاءَنْتُمْ لاَ تَعْقِلُونَ، ما اءَنْتُمْ لِی بِثِقَهٍ سَجِیسَ اللَّیالِی ، وَ ما اءَنْتُمْ بِرُکْنٍ یُمَالُ بِکُمْ، وَ لا زَوافِرُ عِزِّ یُفْتَقَرُ إِلَیْکُمْ، ما اءَنْتُمْ إ لا کَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُهَا، فَکُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ، لَبِئْسَ لَعَمْرُ اللَّهِ سُعْرُ نارِ الْحَرْبِ اءَنْتُمْ، تُکَادُونَ وَ لاَ تَکِیدُونَ، وَ تُنْتَقَصُ اءَطْرافُکُمْ فَلا تَمْتَعِضُونَ، لا یُنامُ عَنْکُمْ وَ اءَنْتُمْ فِی غَفْلَهٍ ساهُونَ! غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخاذِلُونَ، وَ ایْمُ اللَّهِ إِنِّی لَاءَظُنُّ بِکُمْ اءَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى ، وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ اءَبِی طَالِبٍ انْفِراجَ الرَّاءْسِ.

وَ اللَّهِ إ نَّ امْرَأً یُمَکِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ یَعْرُقُلَحْمَهُ، وَ یَهْشِمُ عَظْمَهُ، وَ یَفْرِی جِلْدَهُ، لَعَظِیمٌ عَجْزُهُ، ضَعِیفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَیْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ! اءَنْتَ فَکُنْ ذاکَ إ نْ شِئْتَ فَاءَمّا اءَنا فَوَاللَّهِ دُونَ اءَنْ اءُعْطِیَ ذَلِکَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِیَّهِ تَطِیرُ مِنْهُ فَرَاشُ الْهَامِ وَ تَطِیحُ السَّوَاعِدُ وَ الْاءَقْدامُ وَ یَفْعَلُ اللّ هُ بَعْدَ ذَلِکَ م ا یَش اءُ.

اءَیُّهَا النَّاسُ إ نَّ لِی عَلَیْکُمْ حَقّا، وَ لَکُمْ عَلَیَّ حَقُّ، فَاءَمّا حَقُّکُمْ عَلَیَّ فَالنَّصِیحَهُ لَکُمْ وَ تَوْفِیرُ فَیْئِکُمْ عَلَیْکُمْ، وَ تَعْلِیمُکُمْ کَیْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدِیبُکُمْ کَیْما تَعْلَمُوا وَ اءَمّا حَقِّی عَلَیْکُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَیْعَهِ، وَ النَّصِیحَهُ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ، وَ الْإِجَابَهُ حِینَ اءَدْعُوکُمْ وَ الطَّاعَهُ حِینَ آمُرُکُمْ.

ترجمه :

خطبه اى از آن حضرت (ع ) آنگاه که لشکر به جنگ با شامیان بسیج مى کرد:

ملول و دلتنگم از شما. از این همه سرزنشهایتان به تنگ آمده ام . آیا به عوض زندگى آخرت به زندگى دنیا خشنود شده اید؟ آیا ذلّت را جانشین عزّت خواسته اید؟ هنگامى که شما را به جنگ دشمنتان فرا مى خوانم ، چشمهایتان در چشمخانه به دوران مى افتد، گویى که در لجّه مرگ دست و پا مى زنید و از وحشت آن هوش از سرتان پریده است . راه گفت و شنودتان با من بسته است و در پاسخ سخنانم ، حیرت زده و سرگردانید. دلهایتان چون دلهاى جن زدگان است و عقل از سرتان پریده است .

در این روزهاى چون شب ظلمانى ، چگونه به شما اعتماد کنم ؟ که هرگز آن ستونى نبوده اید که بر آن تکیه توان داد. و یارانى توانمند نیستید که به هنگام نیاز، نیازى برآورید. همانند اشترانى هستید که چراننده آنها گم شده و چون از جانبى گرد آیند از جانب دیگر پراکنده شوند. به بقاى خداوند سوگند، که افروختن آتش جنگ را، چه نامناسب مردمى هستید. شما را مى فریبند و شما فریب دادن نتوانید. دشمن ، زمینهایتان را یک یک مى گیرد و به خشم نمى آیید. چشم دشمن همواره در شما مى نگرد و شما به خواب غفلت و بى خبرى رفته اید. به خدا سوگند، آنان که یکدیگر را واگذاشتند و یارى نکردند مغلوب شدند. پندارم که چون جنگ درگیر شود و کشتار به غایت رسد، چنان از گرد پسر ابوطالب پراکنده شوید که دیگر بازگشتى برایتان نباشد، بدانگونه که سر بریده دیگر به بدن نچسبد.

به خدا سوگند، کسى که به دشمن امکان دهد که گوشتش را تا استخوان بخورد و استخوانهایش را خرد کند و پوستش را بردرد، چه ناتوان مردى است ! و چه کم دل و ترسوست ! تو اگر خواهى همانند چنین مردى باشى ، خود دانى ، ولى من به خدا سوگند، پیش از آنکه به دشمن فرصتى چنین دهم ، با شمشیر مشرفّى خود، چنانش مى زنم که استخوانهاى کاسه سرش در هوا پراکنده و دستها و پاهایش جدا گردد.

خدا، زان پس ، هر چه خواهد همان کند.
اى مردم ، مرا بر شما حقى است و شما را بر من حقى است . حقى که شما به گردن من دارید، اندرز دادن و نیکخواهى شماست و غنایم را بتمامى ، میان شما تقسیم کردن و تعلیم دادن شماست تا جاهل نمانید و تاءدیب شماست تا بیاموزید.

حقى که من به گردن شما دارم ، باید که در بیعت وفادار باشید و در رویاروى و پشت سر نیکخواه من باشید و چون فرا مى خوانمتان به من پاسخ دهید و چون فرمان مى دهم فرمان برید.

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۴۲

خطبه شماره ۲۹ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۲۹

و من خطبه له ع  

اءَیُّهَا النَّاسُ الْمُجْتَمِعَهُ اءَبْدَانُهُمْ الْمُخْتَلِفَهُ اءَهْوَاؤُهُمْ کَلاَمُکُمْ یُوهِی الصُّمَّ الصِّلاَبَ وَ فِعْلُکُمْ یُطْمِعُ فِیکُمُ الْاءَعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِى الْمَجَالِسِ کَیْتَ وَ کَیْتَ فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ حِیدِى حَیَادِ مَا عَزَّتْ دَعْوَهُ مَنْ دَعَاکُمْ وَ لاَ اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاکُمْ اءَعَالِیلُ بِاءَضَالِیلَ وَ سَاءَلْتُمُونِی التَّطْوِیلَ دِفَاعَ ذِی الدَّیْنِ الْمَطُولِ لاَ یَمْنَعُ الضَّیْمَ الذَّلِیلُ وَ لاَ یُدْرَکُ الْحَقُّ إِلا بِالْجِدِّ.

اءَیَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِکُمْ تَمْنَعُونَ وَ مَعَ اءَیِّ إِمَامٍ بَعْدِی تُقَاتِلُونَ الْمَغْرُورُ وَ اللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ وَ مَنْ فَازَ بِکُمْ فَازَ بِالسَّهْمِ الْاءَخْیَبِ وَ مَنْ رَمَى بِکُمْ فَقَدْ رَمَى بِاءَفْوَقَ نَاصِلٍ اءَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ لاَ اءُصَدِّقُ قَوْلَکُمْ وَ لاَ اءَطْمَعُ فِی نَصْرِکُمْ وَ لاَ اءُوعِدُ الْعَدُوَّ بِکُمْ مَا بَالُکُمْ؟ مَا دَوَاؤُکُمْ؟ مَا طِبُّکُمْ؟ الْقَوْمُ رِجَالٌ اءَمْثَالُکُمْ اءَ قَوْلاً بِغَیْرِ عِلْمٍ! وَ غَفْلهً مِنْ غَیْرِ وَرَعٍ! وَ طَمَعا فِی غَیْرِ حَقِّ؟!

ترجمه : 

خطبه اى از آن حضرت (ع ) 

اى مردمى که به تن ها مجتمعید و به آراء پراکنده . سخنتان – هنگامى که لاف دلیرى مى زنید – صخره هاى سخت را نرم مى کند، در حالى که ، کردارتان دشمنانتان را در شما به طمع مى اندازد. چون در بزم نشینید، دعوى رزم آورى کنید و چون جنگ چهره نماید، از آن مى گریزید. دعوت آن کس ، که شما را فراخواند، روى پیروزى نبیند و آنکه براى راحت شما خویشتن را به تعب افکند، هرگز به راحت و آرامش نرسد. مشتى اباطیل را بهانه مى کنید تا در کار تعلل ورزید. همانند وامدارى که پیوسته اداى دین خویش به تاءخیر اندازد. ذلیل سرکوفته ، از خود دفع ستم نتواند کرد، که حق جز در سایه کوشش فراچنگ نیاید.

اگر خانه شما را بستانند، کدام خانه را از دشمن حمایت خواهید کرد؟ و بعد از من با کدام امام با دشمن پیکار مى کنید به خدا سوگند، فریب خورده کسى است که شما او را به وعده دروغ بفریبید. هر که پندارد که به نیروى شما پیروز مى شود، همانند کسى است که آن تیر از تیرهاى قمار نصیب او شود که سودش از همه کمتر است و هر که شما را چون تیر به سوى دشمن افکند، تیر شکسته بى پیکان را در کمان رانده . به خدا سوگند، به جایى رسیده ام که دیگر سخن شما باور نمى کنم و به یارى شما امید نمى بندم و دشمن را به شما بیم نمى دهم .

شما را چه مى شود داروى درد شما کدام است ؟ علاج شما چگونه است . دشمنان شما نیز مردمى همانند شمایند. آیا هرچه گفتید، همه از روى نادانى بود؟ یا از سر غفلت و ناپرهیزگارى ؟ یا در چیزى که حق شما نبود طمع ورزیده بودید؟

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۱۹

خطبه شماره ۲۵ (نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۲۵

عَلَیْهِ عامِلاهُ عَلَى الْیَمَنِ وَ هُما عُبَیْدُاللّهِ بْنُ عَباسٍ وَ سَعیدُ بْنُ نَمْرانُ لَمَا غَلَبَ عَلَیْها بُسْرُ بْنُ اءَبِی اءَرْطاهَ، فَقام ع عَلَى الْمِنْبَرِ ضَجِرا بِتَثاقُلِ اءَصْحابِهِ عَنِ الْجِهادِ وَ مُخالَفَتِهِمْ لَهُ فِی الرَّاءی ، فَقالَ: 

ما هِیَ إ لا الْکُوفَهُ اءَقْبِضُهَا وَ اءَبْسُطُهَا، إ نْ لَمْ تَکُونِی إ لا اءَنْتِ تَهُبُّ اءَعاصِیرُکِ فَقَبَّحَکِ اللَّهُ.
وَ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الشَّاعِرِ:

لَعَمْرُ اءَبِیکَ الْخَیْرِ یَا عَمْرُو إِنَّنِی

عَلَى وَضَرٍ مِنْ ذَا الْإِنَاءِ قَلِیلِ

ثُمَّ قَالَ ع :

اءُنْبِئْتُ بُسْرا قَدِ اطَّلَعَ الْیَمَنَ وَ إ نِّی وَ اللَّهِ لَاءَظُنُّ اءَنَّ هَؤُلاءِ الْقَوْمَ سَیُدَالُونَ مِنْکُمْ بِاجْتِمَاعِهِمْ عَلى باطِلِهِمْ وَ تَفَرُّقِکُمْ عَنْ حَقِّکُمْ، وَ بِمَعْصِیَتِکُمْ إمامَکُمْ فِی الْحَقِّ وَ طَاعَتِهِمْ إ مامَهُمْ فِی الْباطِلِ، وَ بِاءَدَائِهِمُ الْاءَمَانَهَ إلى صاحِبِهِمْ وَ خِیانَتِکُمْ وَ بِصَلاحِهِمْ فِی بِلادِهِمْ وَ فَسادِکُمْ.

فَلَوِ ائْتَمَنْتُ اءَحَدَکُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِیتُ اءَنْ یَذْهَبَ بِعِلاَقَتِهِ، اللَّهُمَّ إ نِّی قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِی وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِی ، فَاءَبْدِلْنِی بِهِمْ خَیْرا مِنْهُمْ وَ اءَبْدِلْهُمْ بِی شَرّا مِنِّی ، اللَّهُمَّ مُثْ قُلُوبَهُمْ کَمَا یُمَاثُ الْمِلْحُ فِی الْمَاءِ، اءَما وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ اءَنَّ لِی بِکُمْ اءَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَنِی فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ:

هُنَالِکَ لَوْ دَعَوْتَ اءَتاکَ مِنْهُمْ

فَوارِسُ مِثْلُ اءَرْمِیَهِ الْحَمِیمِ

ثُمَّ نَزَلَ ع مِنَ الْمِنْبَرِ.


اءَقُولُ: الا رْمِیِهُ جَمْعُ رَمِىٍَّّ وَ هُوَ السَّحابُ، والْحَمیمُ هاهُنا وَقْتُ الصَّیْفِ، و إ نَّما خَصَّ الشاعِرُ سَحابَ الصَیْفِ بِالذِّکْرِ لا نَّهُ اءشَدُ جُفُولا وَ اءَسْرَعُ خُفُوفا، لا نَّهُ لا ماء فِیهِ، و إ نَّما یَکُونَ السَحابُ ثَقیلَ الْسَیْرِ لامْتِلائِهِ بِالماءِ، وَ ذَلِکَ لا یَکُونَ فِی الا کْثَرِ إ لا زَمانَ الشتاءِ، و إ نَّما اءرادَ الشاعِرُ وَصْفَهُمْ بالسُرْعَهِ إ ذا دُعُوا والا غاثَهِ إ ذا استُغِیثُوا، والْدَّلِیلُ عَلى ذلِکَ قَوْلُهُ:

هُنالِکَ لَوْ دَعَوْتَ اءَتاک مِنْهُمْ

ترجمه : 

خطبه اى از آن حضرت (ع )، پیاپى به امیرالمؤ منین خبر مى رسید، که اصحاب معاویه بربلاد مستولى شده اند. عبید الله بن عباس و سعید بن نمران که کارگزاران او در یمن بودند،نیز بیامدند. بسر بن ابى ارطاه بر آنان چیره شده بود. على (ع ) در حالى که از درنگ اصحاب خود در امر جهاد، و مخالفت ورزیدنشان با راءى و نظر خودملول شده بود، بر منبر شد و چنین فرمود:  

براى من جز کوفه قلمروى باقى نمانده است . تنها بست و گشاد کارهاى کوفه است که با من است . اى کوفه اگر جز تو جاى دیگرى براى من نمانده ، و تو نیز دستخوش گردبادهاى توفنده اى ، خدا چهره ات را زشت گرداناد.

لعمر ابیک الخیر یا عمرو

انّنى على و ضر من ذا لاناء

قلیل

(اى عمرو سوگند به جان پدر نیکویت که براى من در این کاسه جز ته مانده اى از چربى نمانده است .)


پس آن حضرت (ع ) فرمود:

خبر یافتم که بسر بر یمن غلبه یافته ، به خدا سوگند، پندارم که این قوم بزودى بر شما چیره شوند. زیرا آنها با آنکه بر باطل اند، دست در دست هم دارند و شما با آنکه بر حق هستید، پراکنده اید. شما امامتان را، که حق با اوست ، نافرمانى مى کنید و آنان پیشواى خود را با آنکه بر باطل است فرمانبردارند.

آنان با بیعتى که با پیشواى خود کرده اند، امانت نگه مى دارند و شما خیانت مى ورزید. آنان در شهرهاى خود اهل صلاح و درستى هستند و شما اهل فساد و نادرستى . به گونه اى که اگر قدحى چوبین را به یکى از شما سپارم ، ترسم که حلقه ها و تسمه آن را بدزدد. بار خدایا، من از اینان ملول گشته ام و اینان از من ملول گشته اند. من از ایشان دلتنگ و خسته شده ام و ایشان از من دلتنگ و خسته شده اند. بهتر از ایشان را به من ارزانى دار و بدتر از مرا بر ایشان برگمار. بار خدایا، دلهایشان آب کن ، آنسان که نمک در آب . به خدا سوگند، دوست دارم به جاى انبوه شما، تنها هزار سوار از بنى فراس بن غنم در فرمان داشتم

هنالک لو دعوت اتاک منهم

فوارس مثل ارمیه الحمیم

(اگر آنان را فراخوانى ، به یکباره ، سوارانى چون ابرهاى تابستانى مى تازند و به سوى تو مى آیند).


و از منبر فرود آمد.


من مى گویم (ارمیه ) جمع رمى است ، یعنى ابرها. و (حمیم ) به معنى فصل تابستان است . شاعر، (ابر تابستانى ) گفته ، زیرا ابر تابستان چون آب ندارد تند سیر است ولى ابرى که در آن آب باشد کند سیر. چنین ابرهایى ویژه فصل زمستان باشد. شاعر، سواران را به هنگام فریاد خواهى در تاخت ، به ابرهاى تابستانى تشبیه کرده که گوید: هنالک لو دعوت اتاک منهم …

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۳۰

خطبه شماره ۳معروف به شقشقیه(نسخه صبحی صالح ) ترجمه عبدالمحمد آیتی

خطبه : ۳

وَ مِنْ خُطْبَهٍ لَهُ عَلَیْهِ السَّلامُ الْمَعْرُوفَهُ بِالشِّقشْقِیَّهِ: 

اءَما وَ اللّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ اِنَّهُ لَیَعْلَمُ اءَنَّ مَحَلّى مِنْها مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرِّحى ، یَنْحَدِرُ عَنِّى السَّیلُ وَ لا یَرْقى اِلَىَّ الطَّیْرُ. فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْبَا وَ طَوَیْتُ عَنْها کَشْحا، وَ طَفِقْتُ اءرْتَئى بَیْنَ اءنْ اءَصُولَ بِیدٍ جَذّاءَ اءوْ اءصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیاءَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ. وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ، وَ یَکْدَحُ فِیها مُومِنٌ حَتّى یَلْقى رَبِّهُ، فَرَاءَیْتُ اءَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اءَحْجى فَصَبْرَتُ وَ فِى الُعَیْنِ قَذىً، وَ فِى الْحَلْقِ شَجا، اءَرى تُراثىِ نَهْبا
حَتّى مَضَى الاَوَّلُ لِسَبِیلِهِ فَاءَدْلى بِها الَى فُلانٍ بَعْدَهُ

شَتّانَ ما یَوْمِى عَلى کُوْرَها

وَ یَوْمُ حَیّانَ اءَخِى جابِرٍ فَیا عَجَبا بَیْنا

هُوَ یَسْتَقِیلُها فِى حَیاتِهِ إ ذْ عَقَدَها لِآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ، لَشَدَّ ما تَشَطَّرا ضَرْعَیْها، فَصَیَّرَها فِى حوْزَهٍ خَشْناءَ، یَغْلُظُ کَلْمُها وَ یَخْشُنُ مَسُّها، وَ یَکْثُرُ الْعِثارُ فیها، وَ الْاعْتِذارُ مِنْها، فَصاحِبُها کَراکِبِ الصَّعْبَهِ إ نْ اءَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إ نْ اءسْلَسَ لَها تَقَحَّمَ، فَمُنِىَ النّاسُ لَعَمْرُ اللّهِ، بِخَبْطٍ وَ شِماسٍ، وَ تَلَوُّنٍ وَ اعْتِراضٍ، فَصَبَرْتُ عَلى طُولِ الْمُدَّهِ وَ شِدَّهِ الْمِحْنَهِ. حَتّى اذا مَضى لِسَبِیلِه ، جَعَلَها فِى جَماعَهٍ زَعَمَ اءَنِّى اءَحَدُهُمْ، فَیا للّهِ وَ لِلشُّورى ، مَتَى اعْتَرَضَ الرَّیْبُ فِىَّ مَعَ الْاءَوَّلِ مِنْهُمْ حَتّى صِرْتُ اءُقْرَنُ الى هذِهِ النَّظائِرِ لکِنِّى اءَسْفَفْتُ اذْ اءَسَفُّوا وَ طِرْتُ اذْ طارُواْ، فَصَغا رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضِغْنِهِ، وَ مالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ، مَعَ هَنٍ وَ هَنٍ.

إ لى اءَنْ قامَ ثالِثُ الْقومِ نافِجا حِضْنَیْهِ بَیْنَ نَشِیلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قامَ مَعَهُ بَنُو اءَبِیهِ یَخْضِمُونَ مالَ اللّهِ خَضْمَه الا بِلِ نِبْتَهَ الرَّبِیعِ، الى اءَنِ انْتَکَثَ فَتْلُهُ، وَ اءَجْهَزَ عَلَیْهِ عَمَلُهُ وَ کَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.

فما راعَنِى الا وَ النّاسُ الَىَّ کَعُرْفِ الضَّبُع یَنْثالُونَ عَلَىَّ مِنْ کُلِّ جانِبٍ، حَتّى لَقَدْ وُطِى ءَ الْحَسَنانِ، وَ شُقَّ عِطافِى ، مُجْتَمِعِینَ حَوْلِى کَرَبِیضَهِ الْغَنَم فَلَمّا نَهَضتُ بِالْاءمْرِ نَکَثَتْ طائِفَهٌ وَ مَرَقَتْ اءُخْرى وَ قَسَطَ آخَرُونَ کَاءَنَّهُمْ لَمْ یِسْمَعُوا اللّهَ سُبْحانَهُ یِقُولُ: “تِلْکَ الدّارُ الاخِرَهُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوَّا فِى الْاءَرْضِ وَ لا فَسادا وَ الْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ، “بَلى وَ اللّهِ لَقَدْ سَمِعُوها وَ وَعَوْها، وَ لکِنَّهُمْ حَلِیَتِ الدُّنْیا فِى اءَعْیُنِهِمْ وَ راقَهُم زِبرِجُها.

اءَما وَ الَّذِى فَلَقَ الحَبَّهَ، وَ بَرَاءَ النَّسَمَهَ لَوْ لا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قِیامُ الْحُجَّهِ بِوُجُودِ النّاصِرِ، وَ ما اءَخَذَ اللّهُ عَلَى الْعُلَماءِ اءَنْ لا یُقارُّوا عَلى کِظَّهَ ظالِم وَ لا سَغَبِ مَظلُومٍ لاْلَقْیْتُ حَبْلَها عَلى غارِبها وَ لَسَقَیْتُ آخِرَها بِکَاءْسِ اءوَّلِها، وَ لالْفَیْتُمْ دُنْیاکُمْ هذِهِ اءَزْهَدَ عِنْدى مِنْ عَفْطَهِ عَنْزٍ.

(قالُوا: وَ قامَ إ لَیْهِ رَجُلُ مِنْ اءَهْلِ السَّوادِ عِنْدَ بُلُوغِهِ الى هذَا الْمَوْضِعِ مِنْ خُطْبَتِهِ، فَناوَلَهُ کِتابا فَاءَقْبَلَ یَنْظُرُ فِیهِ. (فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قِرَاءَتِهِ) قَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ یَا اءَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ لَوِ اطَّرَدَتْ مَقالَتَکَ مِنْ حَیْثُ اءَفْضَیْتَ فَقَالَ هَیْهَاتَ یَا ابْنَ عَبَّاسٍ تِلْکَ شِقْشِقَهٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.

قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ فَوَاللَّهِ مَا اءَسَفْتُ عَلَى کَلاَمٍ قَطُّ کَاءَسَفِی اءَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بَلَغَ مِنْهُ حَیْثُ اءَرَادَ.
قَوْلُهُ ع فِى هذِهِ الْخُطْبَهِ (کَراکِبِ الصَّعْبَهِ إ نْ اءَشْنَقَ لَها خَرَمْ وَ إِنْ اءَسْلَسْ لَها تَقَحَّمَ) یُریدُ اءنَّهُ إ ذا شَدَّدَ عَلَیْها فِی جَذْبِ الْزَّمامِ وَ هِىٍَّ تُنازِعُهُ رَاءْسَها خَرَمَ اءَنْفَها و إِنْ اءَرْخى لَها شَیْئَا مَعَ صُعُوبَتِها تَقَحَّمَتْ بِهِ فَلَمْ یَمْلِکْها، یُقالُ: اءشْنَقَ الْنَاقَهَ إ ذا جَذَبَ رَاءْسَها بِالزَّمامِ فَرَفَعَهُ وَ شَنَقَها اءَیْضا.

ذَکَرَ ذلِکَ ابْنُ السِّکَّیتِ فِی إ صْلاحِ الْمَنْطِقِ وَ إِنَّما قالَ ع : (اءَشْنَقَ لَها) وَ لَمْ یَقُلْ اءَشْنَقَها لا نَّهُ جَعَلَهُ فِی مُقابَلَهِ قَوْلِهِ اءَسْلَسَ لَها فَکَاءَنَّهُ ع قالَ: إ نْ رَفَعَ لَها رَاءسَها بِمَعْنى
اءَمْسَکَهُ عَلَیْها بِالزَّمامِ وَ فِى الْحَدیثِ اَنَّ رَسَولُ اللّهِ ص خَطَبَ عَلى ناقَتِهِ وَ قَدْ شَنَقَ لَها فَهِىَ تَقْصَعُ بِجُرَّتِها، وَ مِنْ الشَاهِدِ عَلى اءَنَّ اءَشْنَقَ بِمَعْنى شَنَقَ قَوْلَ عَدِىِّ بْنِ زَیْدِ الْعِبادىِّ:
ساءَها ما بِنا تَبَیَّنَ فِى الاءیْدِى وَ اشْناقُها الى الاءعْناقِ

ساءها ما بنا تبیّن فی الا یدی

و إ شناقها إ لى الا عناق

ترجمه : 

خطبه اى از آن حضرت (ع ) معروف به خطبه شقشقیه : 

آگاه باشید. به خدا سوگند که (فلان ) خلافت را چون جامه اى بر تن کرد و نیک مى دانست که پایگاه من نسبت به آن چونان محور است به آسیاب . سیلها از من فرو مى ریزد و پرنده را یاراى پرواز به قله رفیع من نیست . پس میان خود و خلافت پرده اى آویختم و از آن چشم پوشیدم و به دیگر سو گشتم و رخ برتافتم . در اندیشه شدم که با دست شکسته بتازم یا بر آن فضاى ظلمانى شکیبایى ورزم ، فضایى که بزرگسالان در آن سالخورده شوند و خردسالان به پیرى رسند و مؤ من ، همچنان رنج کشد تا به لقاى پروردگارش نایل آید. دیدم ، که شکیبایى در آن حالت خردمندانه تر است و من طریق شکیبایى گزیدم ، در حالى که ، همانند کسى بودم که خاشاک به چشمش رفته ، و استخوان در گلویش مانده باشد. مى دیدم ، که میراث من به غارت مى رود.تا آن (نخستین ) به سراى دیگر شتافت و مسند خلافت را به دیگرى واگذاشت .

شتان ما یومى على کورها

و یوم حیان اخى جابر(۳)

(چه فرق بزرگى است میان زندگى من بر پشت این شتر و زندگى حیان برادر جابر).

اى شگفتا. در آن روزها که زمام کار به دست گرفته بود همواره مى خواست که مردم معافش دارند ولى در سراشیب عمر، عقد آن عروس را بعد از خود به دیگرى بست . بنگرید که چسان دو پستانش را، آن دو، میان خود تقسیم کردند و شیرش را دوشیدند. پس خلافت را به عرصه اى خشن و درشتناک افکند، عرصه اى که درشتى اش پاى را مجروح مى کرد و ناهموارى اش رونده را به رنج مى افکند. لغزیدن و به سر درآمدن و پوزش خواستن فراوان شد. صاحب آن مقام ، چونان مردى بود سوار بر اشترى سرکش که هرگاه مهارش را مى کشید، بینى اش ‍ مجروح مى شد و اگر مهارش را سست مى کرد، سوار خود را هلاک مى ساخت . به خدا سوگند، که در آن روزها مردم ، هم گرفتار خطا بودند و هم سرکشى . هم دستخوش بى ثباتى بودند و هم اعراض از حق . و من بر این زمان دراز در گرداب محنت ، شکیبایى مى ورزیدم تا او نیز به جهان دیگر شتافت و امر خلافت را در میان جماعتى قرار داد که مرا هم یکى از آن قبیل مى پنداشت . بار خدایا، در این شورا از تو مدد مى جویم . چسان در منزلت و مرتبت من نسبت به خلیفه نخستین تردید روا داشتند، که اینک با چنین مردمى همسنگ و همطرازم شمارند. هرگاه چون پرندگان روى در نشیب مى نهادند یا بال زده فرا مى پریدند، من راه مخالفت نمى پیمودم و با آنان همراهى مى نمودم . پس ، یکى از ایشان کینه دیرینه اى را که با من داشت فرایاد آورد و آن دیگر نیز از من روى بتافت که به داماد خود گرایش یافت . و کارهاى دیگر کردند که من از گفتنشان کراهت دارم .

آنگاه (سومى ) برخاست ، در حالى که از پرخوارگى باد به پهلوها افکنده بود و چونان ستورى که همّى جز خوردن در اصطبل نداشت . خویشاوندان پدریش با او همدست شدند و مال خدا را چنان با شوق و میل فراوان خوردند که اشتران ، گیاه بهارى را. تا سرانجام ، آنچه را تابیده بود باز شد و کردارش قتلش را در پى داشت . و شکمبارگیش به سر درآوردش .

بناگاه ، دیدم که انبوه مردم روى به من نهاده اند، انبوه چون یالهاى کفتاران . گرد مرا از هر طرف گرفتند، چنان که نزدیک بود استخوانهاى بازو و پهلویم را زیر پاى فرو کوبند و رداى من از دو سو بر درید. چون رمه گوسفندان مرا در بر گرفتند. اما، هنگامى که ، زمام کار را به دست گرفتم جماعتى از ایشان عهد خود شکستند و گروهى از دین بیرون شدند و قومى همدست ستمکاران گردیدند. گویى ، سخن خداى سبحان را نشنیده بودند که مى گوید: (سراى آخرت از آن کسانى است که در زمین نه برترى مى جویند و نه فساد مى کنند و سرانجام نیکو از آن پرهیزگاران است ).(۴)

آرى ، به خدا سوگند که شنیده بودند و دریافته بودند، ولى دنیا در نظرشان آراسته جلوه مى کرد و زر و زیورهاى آن فریبشان داده بود.
بدانید. سوگند به کسى که دانه را شکافته و جانداران را آفریده ، که اگر انبوه آن جماعت نمى بود، یا گرد آمدن یاران حجت را بر من تمام نمى کرد و خدا از عالمان پیمان نگرفته بود که در برابر شکمبارگى ستمکاران و گرسنگى ستمکشان خاموشى نگزینند، افسارش را بر گردنش مى افکندم و رهایش مى کردم و در پایان با آن همان مى کردم که در آغاز کرده بودم . و مى دیدید که دنیاى شما در نزد من از عطسه ماده بزى هم کم ارج تر است .

چون سخنش به اینجا رسید، مردى از مردم (سواد) عراق برخاست و نامه اى به او داد.
على (ع ) در آن نامه نگریست . چون از خواندن فراغت یافت ، ابن عباس ‍ گفت : یا امیرالمؤ منین چه شود اگر گفتار خود را از آنجا که رسیده بودى پى مى گرفتى . فرمود: هیهات ابن عباس ، اشتر خشمگین را آن پاره گوشت از دهان جوشیدن گرفت و سپس ، به جاى خود بازگشت .(۵) ابن عباس گوید، که هرگز بر سخنى دریغى چنین نخورده بودم که بر این سخن که امیرالمؤ منین نتوانست در سخن خود به آنجا رسد که آهنگ آن کرده بود.

معنى سخن امام که مى فرماید: (کراکب الصعبه إ ن اشنق لها خرم و ان اسلس لها تقحّم ) این است ، که اگر سوار، مهار شتر را بکشد و اشتر سر بر تابد بینى اش پاره شود و اگر با وجود سرکشى مهارش را سست کند، سرپیچى کند و سوارش نتواند که در ضبطش آورد. مى گویند: (اشنق الناقه ) زمانى که سرش را که در مهار است بکشد و بالا گیرد. (شنقها) نیز به همین معنى است و ابن سکیت صاحب اصلاح المنطق چنین گوید. و گفت : (اشنق لها) و نگفت : (اشنقها) تا در برابر جمله (اسلس لها) قرار گیرد گویى ، امام (علیه السلام ) مى فرماید: اگر سر را بالا نگه دارد او را به همان حال وامى گذارد. و در حدیث آمده است که رسول (صلى اللّه علیه و آله ) سوار بر ناقه خود براى مردم سخن مى گفت و مهار ناقه را باز کشیده بود (شنق لها) و ناقه نشخوار مى کرد. (از این حدیث معلوم مى شود که شنق و اشنق به یک معنى است .) و شعر عدى بن زید عبادى هم که مى گوید:

شاهدى است که اشنق به معنى شنق است .
معنى بیت (از فیض ) : شترهاى سرکشى که زمامشان در دست ما نبوده رام نیستند، بد شترهایى هستند.

__________________________________________________
۳-این بیت از ابوبصیر میمون بن قیس معروف به اعشى است .
۴-سوره ۲۸، آیه ۸۳٫
۵-به عبارت دیگر آتشى بود که زبانه کشید، سپس ، فروکش کرد.

نهج البلاغه خطبه ها//ترجمه عبدالمحمد آیتی

بازدیدها: ۱۳۶۲