موضوعات نهج البلاغه(برچسب های)

برچسب ها

نهج البلاغه موضوعی حکومت و فرمانروایان و صفات فرمانروا

۵- حکومت و فرمانروایان و صفات فرمانروا

۳۷۸٫ اسرا حکومتدارى
من کتابه للاشتر -: ثم انظر فى حال کتابک ، فول على اءمورک خیرهم ، و اخصص رسائلک التى تدخل فیها مکائدک و اءسرارک باءجمعهم لوجوه صالح الاخلاق ممن لا تبطره الکرامه ، فیجترى بها علیک فى خلاف لک بحضره ملا، و لا تقصر به الغفله عن ایراد مکاتبات عمالک علیک ، و اصدار جواباتها على الصوب عنک

امام على علیه السلام در نامه به مالک اشتر فرمودند: به وضع ماءمورین خود رسیدگى کن و کارهاى خود را به دست نیکان آنان بسپار! نامه هایى را که نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست کسى بسپار! نامه هایى را که نقشه ها و اسرارت را در بردارد به دست کسى بسپار که در فضایل اخلاقى از همه شایسته تر باشد. کسى باشد که احترامت به وى او را مغرور نسازد و در مخالفت با تو در حضور دیگران گستاخ نگردد. کسى باشد که غفلت تو موجب نشود که گزارش فرمانداران و نمایندگانت و نامه هاى آنان را به تو ندهد و جواب شایسته که مناسب توست براى آنان صادر نکند. (۳۷۴)


۳۷۹٫ بدترین مردم نزد خدا
اءن شر الناس عند الله امام جائر ضل و ضل به
بدترین مردم نزد خدا، پیشواى منحرفى است که خود گمراه است و موجب گمراهى (دیگران مى شود. (۳۷۵)


۳۸۰٫ عبرت از سرگذشت زمامداران
الواجب علیک اءن تتذکر ما مضى لمن تقدمک من حکومه عادله ، اءوسنه فاضله ، اءو اءثر عن نبینا صلى الله علیه و آله اءو فریضه فى کتاب الله فتقتدى بما شاهدت مما عملنا به فیها، و تجتهد لنفسک فى اتباع ما عهدت اءلیک فى عهدى هذا

بر تو واجب است که سرگذشت و رفتار زمامدارانى را که پیش از تو از این خاکدان گذشته اند به یاد بیاورى ، زمامدارانى که حکومت دادگرنه گستردند و به سنت فاضله عمل نمودند و از آثار پیامبر صلى الله علیه و آله تبعیت نمودند و واجبات وارده در کتاب الهى را پیروى کردند، پس تبعیت کن از آن اعمالى که ما انجام دادیم و تو خود آن را مشاهده کردى و واجب است که از ذات خود در پیروى از این عهدنامه که براى تو نوشتم . (۳۷۶)


۳۸۱٫ کیفر قتل عمد
یا مالک ! فلا تقوین سلطانک بسفک دم حرام ، فان ذلک مما یضعفه و یوهنه ، بل یزیله و ینقله ، و لا عذر لک عند الله و لا عندى فى قتل العمد، لاءن فیه قود البدن

اى مالک ! حکومت خود را با ریختن خون ناحق تقویت مکن ، چرا که این کار حکومتت را سست و متزلزل مى سازد، بلکه بنیان آن را مى کند و به دیگران منتقل مى نماید و بدان هیچ گونه عذرى نزد خدا و من در قتل عمد پذیرفته نیست ، زیرا کیفر آن قصاص و مرگ است . (۳۷۷)


۳۸۲٫ سنت پیشوایان را نقض مکن !
لا تنقض سنه صالحه عمل بها صدور هذه الامه و اجتمعت بها الالفُه ، و صلحت علیها الرعیه
هرگز سنت شایسته اى را که پیشوایان این امت به آن عمل کرده و ملت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور مردم بدان اصلاح گردیده است نقص ‍ مکن !


۳۸۳٫ کارمندانى چنین انتخاب کن !
یا مالک توخ منهم اءهل التجریه و الحیاء، من اءهل البیوتات الصالحه و القدم فى الاسلام المتقدمه ، فاءنهم اءکرم اخلاقا، و اءصح اءعراضا، و اءقل فى المطامع اشراقا، و اءغلب فى عواقب الامور نظرا

اى مالک ! کارمندانى را که اهل تجربه و شرم و حیا و از خانواده هاى صالح که در اسلام پیشگام ترند انتخاب کن ؛ زیرا اخلاق آنها کریم تر و خانواده شان پاک تر و کم طمع تر و در سنجش عواقب امور بیناترند. (۳۷۸)


۳۸۴٫ موقعیت خطرناک
صاحب السلطان کراکب الاسد: یغبط بموقعه ، و هو اءعلم بموضعه
ملازم و ندیم سلطان ، همچون کسى است که بر شیر سوار باشد؛ مردم به موقعیت او غبطه مى خورند، در حالى که خودش بهتر مى داند در چه وضعیتى (خطرناک ) قرار دارد. (۳۷۹)

۳۸۵٫ رابطه امیران
الصق بذوى المرؤ ات و الاحساب و اءهل البیوتات الصالحه و السوابق الحسنه ثم اءهل النجدهُ و الشجاعه و السخاء و السماخه ، فاءنهم جماع من الکرم ، و شعب من العرف

به مالک اشتر نوشت : روابط خود را با افراد باشخصیت و اصیل ، و خانواده هاى صالح و خوش سابقه برقرار کن ، و پس از آن مردمانى که داراى بزرگوارى و دلاورى و سخاوت و اهل گذشتند رابطه برقرار ساز که آن ها کانون کرم و شعبه هایى از خوبى هستند. (۳۸۰)

۳۸۶٫ شرایط حاکم
لا ینبغى اءن یکون الوالى على الفروج و الدماء و المغانم و الاحکام ، و اءمامه المسلمین الخیل … و لا المعطل للسنه فیهلک الامه
شایسته نیست کسى که حاکم بر ناموس و خون و غنایم و احکام مسلمانان و متصدى رهبرى مسلمانان است بخیل باشد و یا کسى که به سنت (پیامبر) عمل نکند و در نتیجه ، امت را به نابودى کشاند. (۳۸۱)


۳۸۷٫ میدان آزمایش مردان
الولایات مضامیر الرجال
زمامدارى ها، میدان مسابقه و آزمایش مردان است . (۳۸۲)


۳۸۸٫ نهى از گماشتن حاجت
من کتابه الى قتم بن العباس ، و هو عامله على مکه -: و لا یکن لک اءلى الناس سفیر الالسانک ، و لا حاجب اءلا وجهک . و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائک بها، فاءنها اءن ذیدت عن ابوابک فى اءول وردها لم تحمد فیما بعد على قضائها

در نامه خود به قثم بن عباس کارگزارش در مکه : و از طرف تو براى مردم سفیرى جز زبانت نباشد و ما بین تو و مردم فاصله و پرده اى جز صور قرار مده و هیچ نیازمندى را از دیدارى رویت محروم مکن ؛ زیرا اگر در آغاز از ورود بر تو منع گردد، پس از آن که حاجتش برآورده گردد تو سزاوار سپاسگزارى نخواهى گشت . (۳۸۳)


۳۸۹٫ حالات زمامداران
اءن من اءسخف حالات الولاه عند صالح الناس اءن یظن بهم حب الفخر، و یوضع اءمرهم على الکبر
از سخیف ترین حالات زمامداران نزد مردان صالح ، زمانى است که به آنها گمان برده شود که دوستدار تفاخرند و امورشان را بر کبر و خود پسندى قرار مى دهند. (۳۸۴)


۳۹۰٫ پاسداران احکام خدا
السلطان وزعه الله فى اءرضه
فرمانروایان ، پاسداران احکام خدا در زمین اویند. (۳۸۵)


۳۹۱٫ روزگار پس از على علیه السلام
اءنه سیاءتى علیکم من بعدى زمان لیس فیه شى ء اءخفى من الحق ، و لا اءظهر من الباطل ، و لا اءکثر من الکذب على الله و رسوله
قطعى است که پس از من روزگار براى شما روى خواهد آورد که چیزى پوشیده تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ بستن به خدا و رسولش نخواهد بود. (۳۸۶)

۳۹۲٫ سامان یافتن کار
اءن فى سلطان الله عصمه لامرکم . فاعطوه طاعتکم غیر ملومه و لا مستکرده بها. و الله لتفعلن اءو لینقلن الله عنکم سلطان لاسلام ، ثم لا ینقله اءلیکم اءبدا حتى یاءرز الامر اءلى غیر کم

همانا سلطان خدا (حکومت و رهبرى دین حق ) مایه نگهدارى و سامان یافتن کار شماست ؛ پس بى درنگ و با میل و اختیار او را اطاعت کنید. سوگند به خدا که یا این کار را مى کنید یا خداوند سلطان اسلام (حکومت حقه اسلامى ) را از شما مى گیرد و دیگر هرگز آن را به شما منتقل نمى کند، تا به دست دیگرى سپرده شود. (۳۸۷)

۳۹۳٫ وظیفه پیشوا
من نصب نفسه للناس اءماما فلیبدا بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ، ولیکن تادیبه بسیرته قبل تاءدیبه بلسانه ، و معلم نفسه و مؤ دبها اءحق بالاجلال من معلم الناس و مؤ دبهم

کسى که خود را در مقام امامت و پیشوایى مدرم قرار دهد، باید پیش از تعلیم به دیگران ، خود را تعلیم دهد و قبل از تربیت به زبان با عملش تربیت کند و کسى که آموزگار و مربى نفس خویش است ، به احترام و اکرام سزاوارتر است از آن که معلم و مربى دیگران باشد. (۳۸۸)

۳۹۴٫ زمامدارى و تصرف در کار
لیست تصلح الرعیه الا بصلاح الولاه ، و لا تصلح الولاه الا با ستقامه الرعیهُ، فاذا اءدت الرعیه الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءلیها حقها عز الحق بینهم ، و قامت مناهج الدین ، و اعتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، و طمع فى بقاء الدوله و یئست مطامع الاعداء و اذا غلبت الرعیه و الیها، اءو اءجحف الوالى برعیته ، اختلفت هنالک الکلمه ، و ظهرت معالم الجور، و کثر الادغال فى الدین ، و ترکت محاج السنن ، فعمل بالهوى ، و عطلت الاحکام ، و کثرت علل النفوس

کار ملت جز با اصلاح زمامداران و وضع زمامداران جز با رو به راه بودن کار ملت اصلاح نمى شود، بنابراین وقتى مردم حقوق حکومت را دادند و زمامدار حق مردم را ادا کرد، آن گاه حق در میان همه طبقات قوى و امور دینى استوار و نشانه هاى عدالت و اعتدال ، و راه و رسم هاى درست در مجراى خود به کار مى افتد، در چنین روزگارى مردم اصلاح شوند و به بقاى حکومت امیدوار باید بود و دشمنان هم ماءیوس مى گردند. اما اگر ملت بر زمامدار مسلط شد و با آن که زمامدار به مردم ستم کرد، وحدت و نظام جامعه دچار اختلاف و نشانه هاى ظلم آشکار گردد، بدعت در دین فراوان و آداب دینى متروک شود، در چنین روزگار است که به هواى نفس عمل شود و احکام خدا تعطیل و بیمارى هاى اخلاقى فراوان گردد. (۳۸۹)

۳۹۵٫ وظیفه امام
لیس على الامام الا ما حمل من اءمر ربه ، الا بلاغ فى الموعظه و الاجتهاد فى النصیحه ، و الاحیاء للسنه ، و اقامه الحدود على مستحقیها
بر امام نیست نگر آن که دستور خدا را اجرا کند: با پند و اندرز، فرمان خدا را ابلاغ نماید، براى خیر خواهى مردم کوشش نموده ، سنت الهى را زنده و حدود خدا را درباره منحرفان به اجرا در آورد. (۳۹۰)

۳۹۶٫ وصف داوران ناشایسته
فس صفه من یتصدى للحکم بین الامه و لیس لذلک باءهل -:… رجل قمش جهلا موضع فى جهال الامُه ، عاد فى اءغباش الفتنه ، عم بما فى عقد الهدنُه قد سماه اشباه الناس عالما و لیس به

در توصیف کسى است که در میان امت بدون شایستگى متصدى منصب قضاوت مى گردد: کسى است که انبوهى از نادانى ها را در خود جمع کرده در میان نادانان امت براى فریفتن مردم به همه سو مى شتابد (این صنف کور دل ظلمت جو) در تاریکى آشوب ها و تشویش ها مى تازد و به آنچه که در پیمان صلح است نابینا است ، انسان نماها عالمش مى خوانند با این که از علم بهره اى نبرده است . (۳۹۱)

۳۹۷٫ رعایت توده مردم
من کتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءشعر قلبک الرحمه للرعیه ، و المحبه لهم ، و اللطف بهم ، و لا تکو علیهم سبعا ضاریا تغتنم اءکلهم ، فانهم صنفان : اءما اءخ لک فى الدین ، اءو نظیر لک فى الدین ، اءو نظیر لک فى الخلق ، یفرط منهم الزلل ، و تعرض لهم العلل ، و یؤ تى على اءیدیهم فى العمد و الخطاء فاءعطهم من عفوک وصفحک مثل الذى تحب اءن یعطیک الله من عفوه و صفحه ، فانک فوقهم ، و والى الامر علیک فوقک ، و الله فوق من ولاک !

در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر: رحمت و محبت و لطف بر مردم جامه را به قلبت بفهمان (به طورى که آن را دریافت کند، نه این که در حد یک تصور ذهنى بماند) و براى آنان درنده اى خونخوار مباش که خوردن آنان را غنیمت بشمارى ؛ زیرا مردم بر دو صنف اند: یا برادر دینى تو هستند، یا نظیر تو در خلقت (همنوع تو مى باشند) لغزش ها از آنان سر مى زند و خطاها بر آنان روى مى آورد و از روى عمد یا خطا دچار تجاوز مى گردند. مردم را از بخشش و چشم پوشى هاى خود آن چنان بهره ور ساز که دوست دارى مثل آن را خدا براى تو عطا فرماید؛ زیرا مقام تو بالاتر از آن مردم است و مقام زمامدار تو بالاتر از تو و خداوند فوق زمامدار توست . (۳۹۲)

۳۹۸٫ توجه نکردن به روابط
من کتابه للاشتر لما ولاه مصر -: اءن للوالى خاصه و بطانه ” فیهم استئثار و تطاول و قله اءنصاف فى معامله ، فاحسم ماده اءولئک بقطع اءسباب تلک الاحوال
براى زمامدار خواص و نزدیکانى است که دارى صفت خودخواهى و مقدم شمردن خود بر دیگران ، و دست درازى ، و کم انصافى در معاملات مى باشند. ماده و ریشه این گونه مردم را با قطع عوامل صفات مزبور قطع (۳۹۳) کن .

۳۹۹٫ شرایط استخدام کار گزاران
فیما کتب للاشتر لما ولاه مصر -: اءنظر فى اءمور عمالک فاستعملهم اختبارا، و لا تولهم محاباه و اءثره ، فاءنهم جماع من شعب الجور و الخیانه . و توخ منهم اءهل التجربه و الحیاء، من اءهل البیوتات الصالحه و القدم فى الاسلام المتقدمه
در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر:
سپس در امور کارگزارانت نظر کن :
۱٫ آنان را با آزمایش (و تحقیق و کشف صلاحیت ) به کار بگمار، نه از روى بخشش بى علت و استبداد، زیرا آنان مجموعه اى از شعبه هاى ظلم و خیانت اند.
۲٫ از میان مردم کسانى را براى کارگزارى انتخاب کن که تجربه و حیا دارند از خاندان هاى صالح و صاحب قدم هاى مفید در اسلام اند. (۳۹۴)

۴۰۰٫ دگرگونى زمانه
اءذا تغیر السطان تغیر الزمان
هرگاه سلطان (حکومت ) دگرگون شود، زمانه نیز دگرگون شود. (۳۹۵)


۴۰۱٫ غرور والى ، ذلت مؤ من
لما ورد الکوفه قادما من صفین …اءقبل حرب یمش معه ، و هو علیه السلام راکب ، فقال علیه السلام : ارجع فاءن مشى مثلک مع مثلى فتنه للوالى و مذله للمؤ من
آن حضرت علیه السلام در موقع برگشت از صفین ، حرب پیاده در رکاب آن حضرت حرکت کرد، حضرت فرمود: برگرد؛ زیرا پیاده رفتن مثل تویى با مثل من موجب غرور والى و ذلت براى مؤ من مى باشد. (۳۹۶)

۴۰۲٫ برترین وزراء
من کتابه للاشتر لما و لاه مصر -: اءن شر وزرائک من کان للاشرار قبلک وزیرا، و من شر کهم فى الاثام ، فلا یکونن لک بطانه ؛ فاءنهم اءعوان الاثمه ، و آخوان الظلمه ، و اءنت واجد منهم خیر الخلف ممن له مثل آرائهم و نفاذهم ، ولیس علیه مثل آصارهم و اءوزار هم ممن لم یعاون ظالما على ظلمه و لا آثما على اءثمه ، اءولئک اءخف علیک مؤ ونه ، و اءحسن لک معونه ، و اءحنى علیک عطفا، و اءقل لغیرک اءلفا، فاتخذ اءولئک خاصه لخلواتک و حفلاتک . ثم لیکن آثرهم عندک اءقولهم بمر الحق لک و اءقلهم مساعده فیما یکون منک مما کره الله لا ولیائه ، واقعا ذلک من هواک حیث وقع

فرمان امام على علیه السلام به مالک اشتر وقتى که او را والى مصر و اطراف آن ساخت : بدترین وزراى تو کسى است که پیش از تو وزارت اشرار را داشته و در گناهان شریک آنان بوده است ، هرگز او را از خواص خود قرار مده ؛ زیرا آنان یاران گنهکاران اند، و برادران ستمکاران ، و تو مى توانى جانشینانى بهتر از آنان پیدا کنى که نظریاتى مثل آنان دارند و نفوذ آنان را نیز دارا هستند و در عین حال از وزر و بال گناهان آنان به دورند. کسانى که هیچ ستمکارى را در ستم ورزى و هیچ گنهکارى را در ارتکاب گناه کمک نکرده اند. زحمت آنان بر تو سبک تر، و یارى آنان براى تو نیکوتر است و از نظر عطوفت به تو مایل تر، و با اشخاص جز تو کم انس تر مى باشند، پس این گون انسان هاى ممتاز را خاص مجالس سرى و علنى خود قرار بده ، سپس ‍ مقدم ترین خواص در نزد تو گویاترین آنان باشد، درباره حق اگر چه تلخ باشد و کسى باشد که در مواردى که خداوند براى اولیایش اکراه دارد هر اندازه هم آن موارد مطلوب هواى تو باشد – کم ترین یارى را به تو نماید. (۳۹۷)

۴۰۳٫ لزوم رسیدگى به مالیات
من کتابه للاشرت لما ولاه مصر -: تفقد اءمر الخراج بما یصلح اءهله ، فاءن فى صلاحه و صلاحهم صلاحا لمن سواهم ، و لا صلاح لمن سواهم الا بهم ، لان السان کلهم عیال على الخراج و اءهله . ولیکن نظرک فى عماره الارض اءبلغ من نظرک فى استجلاب الخراج لان ذلک لا یدرک الا بالعماره . و من طلب الخراج بغیر عماره اءخرب البلاد و اءهلک العباد، و لم یستقم اءمره الا قلیلا

در فرمان استاندارى مصر به مالک اشتر: امر مالیات را به گونه اى تحت نظر بگیر که حال پرداخت کنندگان آن را اصلاح نماید؛ زیرا اصلاح حال دیگر مردم در اصلاح اصلاح مالیات و پرداخت کنندگان آن است و براى دیگر مردم مصلحتى نیست جر با اصلاح حال پرداخت کنندگان مالیات ؛ زیرا همه مردم تحت کفایت مالیات و پرداخت کنندگان آن مى باشند. نظرت در آباد کردن زمین بیشتر و رساتر از توجه به گرفتن مالیات باشد، زیرا مالیات بدون آبادى قابل دریافت نیست و هر کسى بدون آباد کردن زمین ، مالیات مطالبه کند، شهرها را خراب کرده و بندگان خدا را به هلاکت رسانده و روزگار زمامدارى او به طول نمى انجامد، مگر اندکى . (۳۹۸)

۴۰۴٫ توصیف حکومت بنى امیه
فى ذکر فتنه بنى میه -: کان اءهل ذلک الزمان ذئابا و سلاطینه سباعا و اءوساطه اءکالا، و فقراوه اءمواتا
امام على علیه السلام در بیان فتنه بنى امیه فرمودند: مردم آن زمان گرگ هایى مى گردند و سلاطینشان درندگان و مردم متوسط طعمه هایى براى آن درندگان و فقرا آنان مردگانى مى شوند. (۳۹۹)

۴۰۵٫ نابودى دنیا و دین
فى کتابه الى مصقله عامله على اءردشیر خره -: بلغنى عنک اءمر اءن کنت فعلته فقد اءسخطت اءلهک ، و عصیت اءمامک : اءنک تقسم فى ء المسلمین الذى حازته رماحهم و خیولهم ، و اءریقت علیه دماوهم ، فیمن اعتامک من اءعراب قومک . و لا تصلح دنیاک بمحق دینک فتکون من الاخسرین اءعمالا

در نامه خود به مصقله ، کارگزار اردشیر خره ، نوشت : درباره تو گزارش به من رسیده است که به راستى اگر آن گونه عمل کرده باشى ، خدایت را به خشم آورده اى و امام خود را نافرمانى کرده اى ، تو غنیمت مسلمانان را که نیزه ها و اسب هاى آنان فراهم آورده و خونشان براى آن ریخته شده است ، میان عرب هاى قوم خود که تو را برگزیده اند تقسیم کرده اى . دنیاى خویش را با نابود کردن دینت آباد مگردان ، که در این صورت از زیانکارترین مردمان خواهى بود. (۴۰۰)



۳۷۴- نامه ۵۳٫
۳۷۵- خطبه ۱۶۴٫
۳۷۶- نامه ۵۳ .
۳۷۷- نامه ۵۳٫
۳۷۸- نامه ۵۳ .
۳۷۹- حکمت ۲۶۳٫
۳۸۰- نامه ۵۳٫
۳۸۱- حکمت ۴۴۱٫
۳۸۲- حکمت ۴۴۱
۳۸۳- نامه ۶۷٫
۳۸۴- خطبه ۲۱۶٫
۳۸۵- حکمت ۳۳۲٫
۳۸۶- خطبه ۱۴۷٫
۳۸۷- خطبه ۱۶۹٫
۳۸۸- حکمت ۷۳٫
۳۸۹- خطبه ۲۱۶٫
۳۹۰- خطبه ۱۰۵٫
۳۹۱- خطبه ۱۷٫
۳۹۲- نامه ۵۳٫
۳۹۳- نامه ۵۳٫
۳۹۴- نامه ۵۳٫
۳۹۵- نامه ۳۱٫
۳۹۶- حکمت ۳۲۲٫
۳۹۷- نامه ۵۳٫
۳۹۸- نامه ۵۳٫
۳۹۹- خطبه ۱۰۸٫
۴۰۰- نامه ۴۳٫

نهج البلاغه موضوعی// عباس عزیزی