نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۸۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۸۷- و قال علیه السّلام: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِیَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ- ثُمَّ تَلَا إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ- وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُواثُمَّ قَالَ إِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ- وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ

المعنى

و لمّا کان الغرض من الأنبیاء علیهم السّلام جذب الخلق إلى اللّه بطاعته فکلّ من کان أبلغ فی الطاعه کان أشدّ موافقه لهم و أقرب إلى قلوبهم و أقوى نسبه إلیهم.

و لمّا لم یمکن طاعتهم إلّا بالعلم بما جاءوا به کان أعلم الناس بذلک أقربهم إلیهم و أولاهم بهم. و برهان ذلک الآیه المذکوره. و ذکر حال الأنبیاء لیعلم مراده الإجمالی ثمّ خصّص الذکر بمحمّد صلّى اللّه علیه و آله کما هو عاده الخطیب. و المراد بالولىّ هنا الأولى. و أشار إلى أنّ طاعه اللّه علّه للأولویّه بمحمّد صلّى اللّه علیه و آله، و معصیته علّه لعداوته و إن بعدت قرابه المطیع أو قربت قرابه العاصی لیعلم أنّ الطاعه و المعصیه علّتان مستقلّتان للأولویّه بمحمّد صلّى اللّه علیه و آله و العداوه له فیحصل الرغبه فی الطاعه و النفره عن المعصیه.

مطابق با حکمت ۹۶ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۸۷- امام (ع) فرمود: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِیَاءِ أَعْلَمُهُمْ بِمَا جَاءُوا بِهِ- ثُمَّ تَلَا إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ- وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الْآیَهَ- ثُمَّ قَالَ إِنَّ وَلِیَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ- وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ

ترجمه

«نزدیکترین افراد به پیامبران، آگاهترین آنهاست به آنچه آنان از جانب خدا آورده ‏اند». آن گاه امام (ع) این آیه را تلاوت کرد: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا«». سپس فرمود: «دوستدار حضرت محمد (ص) کسى است که خدا را اطاعت کند هر چند که خویشاوند نزدیک او نباشد، و دشمن حضرت محمد (ص) کسى است که فرمان خدا را نبرد اگر چه خویشاوند نزدیک آن بزرگوار باشد».

شرح

چون هدف انبیا (ع) دعوت مردم به اطاعت پروردگار بوده است، بنا بر این هر کس که خدا را بیشتر اطاعت کند، موافق‏تر با آنان بوده، و به دل و جان آنها نزدیکتر، و نسبتش به ایشان استوارتر خواهد بود. و چون اطاعت ایشان جز با آگاهى بدانچه از جانب خدا آورده‏اند میسر نیست، آگاهترین مردم بدانها، نزدیکترین فرد و شایسته‏ترین کس به وابستگى با ایشان خواهد بود، و دلیل این مطلب، آیه مورد ذکر است.

امام (ع) حالت انبیا را بیان کرده است، تا به طور اجمال مقصود آن حضرت روشن شود، و بعد نام حضرت محمد (ص) را- همان طور که روش یک سخنگوست- بطور خصوص ذکر کرده است. و مراد به ولىّ در اینجا همان اولى‏ و دوست است. و اشاره نموده است بر این که اطاعت خدا دلیل اولویت به محمد (ص)، و نافرمانى خدا دلیل دشمنى با اوست، هر چند که شخص مطیع، خویشاوندى نزدیکى نداشته و یا شخص عاصى خویشاوندى نزدیکى داشته باشد، براى این که معلوم شود، طاعت و معصیت دو علّت مستقل براى دوستى و دشمنى با حضرت محمد (ص) هستند تا میل به اطاعت و نفرت از معصیت به وجود آید.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۹ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)استغفار

شرح ابن‏ میثم

۷۹- و قال علیه السّلام: عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ

اللغه

القنوط: الیأس من الرحمه.

المعنى

و لمّا کان الاستغفار بإخلاص مبدءا للرحمه بشهاده القرآن الکریم کما سیأتی کان القنوط معه محلّ التعجّب.

مطابق با حکمت ۸۷ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۹- امام (ع) فرمود: عَجِبْتُ لِمَنْ یَقْنَطُ وَ مَعَهُ الِاسْتِغْفَارُ

ترجمه

«از نومیدى کسى که امکان استغفار و توبه را دارد در شگفتم».

شرح

قنوط، یعنى ناامیدى از رحمت، و چون طلب آمرزش از روى اخلاص، به شهادت قرآن کریم- چنان که خواهد آمد- ریشه و اساس بخشش است، از این رو نومیدى با وجود استغفار، جاى تعجب است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۴۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۸ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۷۸- و قال علیه السّلام: رَأْیُ الشَّیْخِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ و روى «من مشهد الغلام».

اللغه

جلده قوّته.

المعنى

و قد مرّ أنّ الرأى مقدّم على القوّه و الشجاعه لأصاله منفعته. و إنّما خصّ الرأى بالشیخ و الجلد بالغلام لأنّ کلّا منهما مظنّه ما خصّه به فإنّ الشیخوخه مظنّه الرأى الصحیح لکثره تجارب الشیخ و ممارساته للامور و الغلام مظنّه القوّه و الجلد، و على الروایه الأخرى فمشهده حضوره و المعنى ظاهر.

مطابق با حکمت ۸۶ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۸- امام (ع) فرمود: رَأْیُ الشَّیْخِ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ جَلَدِ الْغُلَامِ

ترجمه

«اندیشه پیر را از چابکى و نیرومندى جوان بیشتر دوست دارم».

شرح

در روایتى به جاى کلمه جلد، مشهد الغلام آمده است.
جلد شخص، همان نیرو و توانمندى اوست. قبلا گذشت که اندیشه مقدم بر نیرومندى و دلاورى است، زیرا که اصل سودمنى، اندیشه است.

البته امام (ع) اندیشه را مخصوص پیر، و دلاورى را ویژه جوان دانسته است، از آن رو که هر یک از آنها متناسب با آن ویژگى‏اند. چون پیرى به دلیل تجربه‏هاى زیاد و سر و کار با امور، جاى توقع اندیشه درست است. و از جوانى انتظار نیرومندى و توان مى‏رود. اما بنا به روایت دیگر (مشهده، حضوره) آمده است و معناى این عبارت نیز روشن است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۶۸

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۷۷- و قال علیه السّلام: مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ

المعنى

ترک هذا القول کنایه عن القول بغیر علم. و إصابه المقاتل کنایه عن الهلاک الحاصل بسبب القول بالجهل لما فیه من الضلال و الإضلال و ربّما یکون بسببه هلاک الدنیا و الآخره.

مطابق با حکمت ۸۵ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۷- امام (ع) فرمود: مَنْ تَرَکَ قَوْلَ لَا أَدْرِی أُصِیبَتْ مَقَاتِلُهُ

ترجمه

«هر که عبارت: نمى‏ دانم، را ترک کند، به کشتنگاه هایش نزدیک شده است».

شرح

فروگذاردن این سخن کنایه از گفتار بدون علم است، و رسیدن به گشتنگاهها کنایه از هلاکتى است که در اثر سخن از روى نادانى نصیب گوینده مى‏شود، از آن رو که باعث گمراه شدن و گمراه کردن است، و چه بسا باعث هلاکت هم در دنیا و هم در آخرت است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

 

بازدیدها: ۴۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۶ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۷۶- و قال علیه السّلام: بَقِیَّهُ السَّیْفِ أَبْقَى عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً

المعنى

لا أرى ذلک إلّا للعنایه الالهیّه ببقاء النوع و حفظه و إقامته و بإخلاف من قتل ممّن بقى. و اللّه أعلم.

مطابق با حکمت ۸۴ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۶- امام (ع) فرمود:بَقِیَّهُ السَّیْفِ أَبْقَى عَدَداً وَ أَکْثَرُ وَلَداً

ترجمه

«به کسانى که در جهاد با دشمنان اسلام به شهادت نرسیده ‏اند، خداوند عمر طولانى ‏تر و فرزندان بیشتر عطا مى ‏فرماید».

شرح

در این سخن، چیزى جز عنایت پروردگار بر باقى ماندن نوع بشر و حفظ و پایدارى آن و جایگزینى کشته‏ ها با بازماندگان، به نظر من نمى‏ رسد. و خداوند داناتر به حقایق است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۲۰

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۵ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)وصف حضرت علی(ع)

شرح ابن‏ میثم

۷۵- و قال علیه السّلام: لرجل افرط فى الثناء علیه و کان له متهما:
أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ

المعنى

فقوله: أنا دون ما تقول. جواب إفراطه فی المدح. و قوله: و فوق ما فی نفسک. جواب لما فی نفسه ممّا یتّهمه به من عدم فضیلته.

مطابق با حکمت ۸۳ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۵- امام (ع) به کسى که در ستایش آن بزرگوار افراط مى ‏کرد، در حالى که به بى‏ اعتقادى نسبت به آن حضرت متهم بود، فرمود:
أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَ فَوْقَ مَا فِی نَفْسِکَ‏

ترجمه

«من کمتر از آنم که مى‏ گویى و برتر از آنم که در باطن مى پندارى»

شرح

عبارت: من کمتر از آنم که مى‏ گویى پاسخ زیاده‏ روى آن مرد در ستایش آن بزرگوار است، و عبارت: «و برتر از آنم که در باطن مى ‏پندارى» پاسخ به آن مطلب باطنى اوست که امام (ع) را به نداشتن فضیلت متّهم مى‏ کرد.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۴ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۷۴- و قال علیه السّلام:
أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ- لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا- لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ- وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ- أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ- وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ‏ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ- وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ- وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ- وَ لَا فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ

المعنى

کنّى بضرب آباط الإبل عن الرحله فی طلبها و ذلک أنّ الراکب للجمل یضرب إبطیه بکعبیه.

فإحدى الخمس: الرجا للّه دون غیره. و من لوازم ذلک إخلاص العمل له و دوام طاعته.

الثانیه: أن یخاف ذنبه دون غیره. و ذلک أن أعظم مخوف هو عقاب اللّه، و لمّا کان إنّما یلحق العبد بواسطه ذنبه فبالأولى أن یجعل الخوف من الذنب دون غیره. و هو جذب إلى الهرب عنه بذکر الخوف منه.

الثالثه: عدم استحیاء من لا یعلم الشی‏ء من قول لا أعلم. فإنّ الاستحیاء من ذلک القول یستلزم القول بغیر علم و هو ضلال و جهل یستلزم إضلال الغیر و تجهیله و فیه هلاک الآخره. قال صلّى اللّه علیه و آله: من أفتى بغیر علم لعنته ملائکه السماء و الأرض. و قد یکون سببا للهلاک الدنیویّ أیضا.

الرابعه: عدم استحیاء من لا یعلم الشی‏ء من تعلّمه. لما فی استحیاء الجاهل عن التعلّم من بقائه على جهله و نقصانه و هلاک آخرته. الخامسه: فضیله الصبر. و أمر باقتنائها لأنّ کلّ الفضائل لا یخلو عنها و أقلّ ذلک الصبر على اکتسابها ثمّ على البقاء علیها و عن الخروج عنها و لذلک شبّه ها من الایمان بالرأس من الجسد فی عدم قیامه بدونه. ثمّ أکّد التشبیه و المناسبه بینهما بقوله: لا خیر فی جسد. إلى آخره. و قوله: فإنّ الصبر. صغرى ضمیر رغّب به فیه، و تقدیر کبراه: و کلّما کان کذلک فواجب اقتناءه و أخذه.

مطابق با حکمت ۸۲ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۴- امام (ع) فرمود: أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ- لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا- لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ- وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ- أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ- وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ‏ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ- وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ- وَ لَا خَیْرَ فِی جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ- وَ لَا فِی إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ

ترجمه

«شما را به پنج چیز سفارش مى‏ کنم، که اگر براى به دست آوردن آنها به زیر بغل شتران با زانو بزنید، سزاوار است: کسى از شما به کسى جز به پروردگارش امید نبندد، از چیزى نترسد، مگر از گناه خود. و شرم نکند از کسى به گفتن نمى دانم، وقتى چیزى را از او بپرسند که نمى ‏داند و شرم نکند از کسى به آموختن چیزى که آن را نمى‏ داند. و بر شما باد گرویدن به شکیبایى زیرا شکیبایى نسبت به ایمان، همچون سر است، نسبت به بدن، و خیرى در آن بدن نیست که سر نداشته باشد، چنان که در ایمان بدون صبر نیست»

شرح

امام (ع) آباط الابل (زیر بغل شتران) را کنایه آورده است از مسافرت در جستجوى آن چیزها توضیح آن که شترسوار با زانوهایش به بغل شتر مى ‏زند.

امّا آن پنج چیز عبارتند از:

۱- امید داشتن تنها به خدا، و نه به جز او. از جمله لوازم این کار اخلاص در عمل براى خدا و پیوسته مطیع فرمان او بودن است.

۲- از چیزى جز گناه خود نباید بترسید. توضیح آن که ترسناکترین چیز، کیفر خداوندى است و چون این کیفر در اثر گناه به بنده خدا مى‏رسد، بنا بر این سزاوارتر آن است که از گناه بترسیم، نه از چیز دیگر و این سخن دعوت به دورى از گناه است با یادآورى ترس از آن.

۳- شرم نداشتن از آن که چون چیزى را نمى‏ داند، بگوید، نمى‏ دانم. زیرا شرم از گفتن چنین سخنى باعث سخن گفتن از روى نادانى است، و این هم گمراهى و نادانى است که گمراه ساختن و نادان کردن دیگرى را در پى دارد، و باعث هلاکت اخروى است. پیامبر (ص) فرمود: «هر کس ندانسته فتوا دهد، فرشتگان آسمان و زمین او را لعنت کنند» و گاهى باعث هلاکت در دنیا نیز مى‏گردد.

۴- شرم نداشتن از آموختن چیزى که آن را نمى‏ داند، از آن رو که شرم داشتن نادان از فراگیرى باعث باقى ماندن او در حالت نادانى و کاستى و هلاک، و هلاکت اخروى است.

۵- فضیلت شکیبایى، و امر به داشتن صبر و شکیبایى، زیرا هیچ فضیلتى بدون صبر ممکن نیست، و کمترین مرحله آن استقامت در راه فراهم آوردن فضیلتها و بعد پایدار داشتن آنها و همچنین از دست ندادن آنهاست، از این روست که صبر را نسبت به ایمان تشبیه به سر نسبت به تن نموده است، به دلیل آن که ایمان بدون صبر ممکن نیست. آن گاه تشبیه و مناسبت بین آن دو را با این بیان مورد تأکید قرار داده است که: در آن بدنى که سر نداشته باشد خیرى نیست.

و عبارت فانّ الصبر مقدمه صغرا براى قیاس مضمرى است که بدان وسیله وادار به صبر کرده است و کبراى قیاس چنین است: و هر آنچه که این طور باشد به دست آوردن و فراهم کردنش واجب است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۷۱

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۳ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)ارزش وقیمت

شرح ابن‏ میثم

۷۳- و قال علیه السّلام: قِیمَهُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ

المعنى

غرض هذه الکلمه الترغیب فی أعلى ما یکتسب من الکمالات النفسانیّه و الصناعات و نحوها. و قیمه المرء مقداره فی اعتبار المعتبرین و محلّه فی نفوسهم من‏استحقاق تعظیم و تبجیل أو احتقار و انتقاص. و ظاهر أنّ ذلک تابع لما یحسنه المرء و یکتسبه من الکمالات المذکوره فأعلاهم قیمه و أرفعهم منزله فی نفوس الناس أعظمهم کمالا، و أنقصهم درجه أخسّهم فیما هو علیه من حرفه أو صناعه و ذلک بحسب اعتبار عقول الناس للکمالات و لوازمها.

مطابق با حکمت ۸۱ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۳- امام (ع) فرمود: قِیمَهُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ

ترجمه

«ارزش هر کسى به چیزى است که آن را خوب مى‏ داند».

شرح

هدف از این سخن، تشویق در حد اعلاى آن به کسب کمالات نفسانى و فراگیرى صنعتها و نظایر آنهاست. ارزش شخص، مقام وى در نظر ارباب خرد، و جایگاه او در دل آنان و شایسته بودن به تعظیم و بزرگداشت و یا تحقیر و ناقص شمردن اوست. بدیهى است که تمام اینها در گرو چیزى است که خوب مى‏شمارد و کمالات نامبرده‏اى است که به دست آورده بنا بر این پرارزش ترین و والاترین افراد در نزد مردم با کمالترین آنان، و فرومایه ‏ترین آنها کسانى هستند که پست‏ترین حرفه و شغل را دارند، و تمام اینها بر حسب ارزشى است که عقل مردم براى کمالات و لوازم کمالات قائلند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۲۵

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۲ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)حکمت

شرح ابن‏ میثم

۷۲- و قال علیه السّلام: الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ- فَخُذِ الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ

المعنى

استعار الضالّه للحکمه بالنسبه إلى المؤمن باعتبار أنّها مطلوبه الّذی یبحث عنه و ینشده کما ینشد الضالّه صاحبها.

مطابق با حکمت ۸۰ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۲- امام (ع) فرمود: وَ قَالَ ع الْحِکْمَهُ ضَالَّهُ الْمُؤْمِنِ- فَخُذِ الْحِکْمَهَ وَ لَوْ مِنْ أَهْلِ النِّفَاقِ

ترجمه

«حکمت گم شده مؤمن است، پس حکمت را فراگیر هر چند که از شخص منافق باشد».

شرح

کلمه ضاله (گم‏شده) را براى حکمت نسبت به مؤمن، از آن جهت استعاره آورده که حکمت خواسته مؤمن است و او در پى آن است و مى‏جویدش چنان که صاحب هر گم‏شده‏اى، گم‏شده خود را مى ‏جوید.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۸

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۱ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)حکمت

شرح ابن‏ میثم

۷۱- و قال علیه السّلام: خُذِ الْحِکْمَهَ أَنَّى کَانَتْ- فَإِنَّ الْحِکْمَهَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ- حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ

المعنى

أمر بتعلّم الحکمه أین وجدت و لو من المنافقین و رغّب من عساه ینفر من أخذها من بعض المواضع أن یأخذها من کلّ موضع وجدها بضمیر صغراه قوله: فإنّ الحکمه. إلى آخره، و کنّى بتلجلجها أو اختلاجها على الروایتین عن اضطرابها و عدم ثباتها فی صدر المنافق و کونه لیس مظنّه لها غیر مستقرّه فیه إلى أن تخرج إلى مظنّتها و هی صدر المؤمن فیسکن إلى صواحبها من الحکم فیه. و تقدیر کبراه: و کلّ ما کان کذلک فیجب على المؤمن أخذه إلى مظنّته و إخراجه من غیر مظنّته.

مطابق با حکمت ۷۹ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۱- امام (ع) فرمود: خُذِ الْحِکْمَهَ أَنَّى کَانَتْ- فَإِنَّ الْحِکْمَهَ تَکُونُ فِی صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِی صَدْرِهِ- حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْکُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِی صَدْرِ الْمُؤْمِنِ

ترجمه

«حکمت را بیاموز، در هر جا که باشد، زیرا حکمتى که در سینه شخص منافق باشد مضطرب و ناآرام است، تا این که از دل او بیرون آید و در سینه مؤمن، صاحب اصلى حکمت قرار گیرد».

شرح

امام (ع) دستور داده است تا حکمت را در هر جا که باشد- هر چند از منافقان- بیاموزند، و کسانى را که شاید از فراگیرى از بعضى موارد [از منافقان‏] نفرت دارند با قیاس مضمرى وادار کرده است تا حکمت را هر جا بیابند فراگیرند، که صغراى قیاس جمله: فانّ الحکمه است. و با کلمه تلجلج و یا اختلاج بنا به دو روایتى که نقل شده، اشاره به بى‏ثباتى حکمت و مضطرب بودن حکمت در سینه منافق فرموده است، به این ترتیب که سینه منافق جاى مناسب حکمت نیست و حکمت در آن جا ناآرام است تا به جاى مناسب خود یعنى سینه مؤمن وارد شود و در سینه صاحبان اصلى که جاى حکمتهاست، قرار گیرد، و کبراى مقدر آن نیز چنین است: و هر چه این طور باشد بر مؤمن فرا گرفتن آن و نهادن در جاى مناسب و بیرون آوردن از جاى نامناسب لازم و واجب است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۴۲

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۸ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۶۸- و قال علیه السّلام: إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا

المعنى

أى إذا التبست فی مبادیها معرفه وجه تحصیلها و تعسّر الدخول فیها قیس على ذلک آخرها و استدلّ على أنّه کذلک فی العسر فیجب التوقّف عنها و عدم التعسّف فیها.

مطابق با حکمت ۷۶ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۸- امام (ع) فرمود: إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا

ترجمه

«هر گاه کارها مشتبه و درهم شد، آخر و اولش را با هم مقایسه کنند».

شرح

یعنى هر گاه در آغاز کارها راه و روش دست یافتن بدانها نامعلوم بود، و اقدام به آنها دشوار بود، پایانش را به آغازش بسنجند، و استدلال شود بر این که آن نیز در دشوارى چنین است، و در این صورت خوددارى کرده و اقدام با زحمت نکنند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۰

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۹ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۶۹- و من خبر ضرار بن حمزه الضبائى عند دخوله على معاویه و مسألته له عن أمیر المؤمنین و قال: فأشهد لقد رأیته فى بعض مواقفه و قد أرخى اللیل سدوله و هو قائم فى محرابه قابض على لحیته یتململ تململ السلیم و یبکى بکاء الحزین، و یقول: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّفْتِ- لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ- قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا- فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ- آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ- وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ أقول: کان هذا الرجل من أصحابه علیه السّلام فدخل على معاویه بعد موته فقال: صف لی علیّا. فقال: أ و تعفینى عن ذلک. فقال: و اللّه لتفعلنّ. فتکلّم بهذا الفصل. فبکى معاویه حتّى اخضلّت لحیته.

اللغه

و الضباء بطن من فهر بن مالک بن النضر بن کنانه. و السدول: جمع سدل و هو ما اسیل على الهودج. و التململ: التقلقل من الألم و الهمّ. و السلیم: الملسوع. و الوله: أشدّ الحزن.

المعنى

و قد نظر علیه السّلام إلى الدنیا بصوره امرأه تزیّنت و تعرّضت لوصوله إلیها مع کونها مکروهه إلیه. فخاطبها بهذا الخطاب.
و إلیک: من أسماء الأفعال: أى تنحّى. و عنّى متعلّق بما فیه من معنى الفعل. و استفهامه عن تعرّضها به و تشوّقها إلیه استفهام استنکار لذلک منها و استحقار لها و استبعاد لموافقته إیّاها على ما ترید. و لا حان حینک: أى لا قرب وقتک: أى وقت انخداعى لک و غرورک لی. و قوله: هیهات: أى بعد ما تطلبین منى. ثمّ أمرها بغرور غیره و هو کنایه عن أنّه لا طمع لها فی ذلک منه لا أنّه أراد منها غرور غیره و هذا کمن یقول لمن یخدعه و قد اطّلع على ذلک منه: اخدع غیرى: أى أنّ خداعک لا یدخل علىّ. ثمّ خاطبها خطاب الزوجه المکرهه منافرا لها فأخبرها بعدم حاجته إلیها.

ثمّ أنشأ طلاقها ثلاثا لتحصل البینونه بها مؤکّدا لذلک بقوله: لا رجعه فیها. و هو کنایه عن غایه کراهیّتها، و أکّد طلاقها لمیله علیه السّلام إلى ضرّتها الّتی هى مظنّه الحسن و البهاء. ثمّ أشار إلى المعائب الّتی لأجلها کرهها و طلّقها و هى قصر العیش: أى مدّه الحیاه فیها، و یسیر الخطر: أى قلّه قدرها و محلّها فی نظره، ثمّ حقاره ما یؤمل منها. ثمّ تأوّه من امور:

أحدها: قلّه الزاد فی السفر إلى اللّه تعالى، و قد علمت أنّه التقوى و الأعمال الصالحه. و هکذا شأن العارفین فی استحقار أعمالهم.

الثانی: طول الطریق إلى اللّه و لا شی‏ء فی الاعتبار أطول ممّا لا یتناهى.

الثالث: بعد السفر، و ذلک لبعد غایته و عدم تناهیها.

الرابع: عظم المورد و أوّل منازله الموت، ثمّ البرزخ، ثمّ القیامه الکبرى. و اللّه المستعان. و روی: و خشونه المضجع و هو القبر.

مطابق با حکمت ۷۷ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۹- از خبر ضرار بن ضمره ضبّائى است هنگامى که پیش معاویه آمد، و معاویه، راجع به امیر المؤمنین (ع) از او پرسید. گفت: گواهى مى‏ دهم که در بعضى جاهایى که عبادت مى‏ کرد، او را دیدم، هنگامى که شب پرده ‏هاى تاریکى را گسترده، و او در محراب عبادت ایستاده بود، محاسنش را روى دست گرفته و بر خود مانند مارگزیده مى ‏پیچید، و همچون غم رسیده ‏اى مى‏ گریست و (در باره) دنیا مى ‏فرمود: یَا دُنْیَا یَا دُنْیَا إِلَیْکِ عَنِّی أَ بِی تَعَرَّضْتِ أَمْ إِلَیَّ تَشَوَّقْتِ- لَا حَانَ حِینُکِ هَیْهَاتَ غُرِّی غَیْرِی لَا حَاجَهَ لِی فِیکِ- قَدْ طَلَّقْتُکِ ثَلَاثاً لَا رَجْعَهَ فِیهَا- فَعَیْشُکِ قَصِیرٌ وَ خَطَرُکِ یَسِیرٌ وَ أَمَلُکِ حَقِیرٌ- آهِ مِنْ قِلَّهِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیقِ- وَ بُعْدِ السَّفَرِ وَ عَظِیمِ الْمَوْرِدِ

لغات

ضباء: تیره‏اى از اولاد قهر بن مالک بن نضر بن کنانه بود.
سدول، جمع سدل: چیزى که بر کجاوه آویزند.
تململ: بر خود پیچیدن از شدّت درد و اندوه.
سلیم: مارگزیده.
وله: غم زیاد.

ترجمه

«اى دنیا اى دنیا از من دور شو. آیا خود را به من مى‏ نمایانى و خواهان من هستى آن هنگام نزدیک مبادا هیهات مرا به تو نیازى نیست شخص دیگرى را بفریب من تو را سه طلاقه کرده ‏ام که از آن راه بازگشتى نیست پس زندگانى تو کوتاه و ارزش تو اندک و آرزوى تو ناچیز است. آه از کمى توشه، و درازى راه و دورى سفر و سختى منزلگاه».

شرح

این مرد [ضرار] از اصحاب امام (ع) بود. وقتى که پس از شهادت آن حضرت بر معاویه وارد شد، معاویه به او گفت: على را براى من توصیف کن. او گفت: مرا از این کار معاف بدار. معاویه گفت: به خدا سوگند که باید این کار را بکنى، این بود که ضرار این مطالب را گفت، معاویه به قدرى گریست که ریشش از اشک چشم تر شد.

على (ع) دنیا را به صورت زنى مى‏دید که خود را آراسته و طورى خود را بر او عرضه مى‏کند تا به وصالش برسد در حالى که براى وى [على (ع)] ناخوشایند بود. پس امام (ع) خطاب به او، چنین مى‏گفت: و الیک: از اسماء افعال است یعنى: دور شو، و عنّى متعلّق به چیزى است که معناى فعل را دارد. و استفهام امام (ع) در عبارت: آیا خود را به من مى‏نمایانى، و خواهان من هستى استفهام انکارى و نیز نوعى بى‏ارزش ساختن دنیا و دور شمردن موافقت خود با خواسته آن است.

و لا حان حینک
یعنى: آن وقت نزدیک مباد یعنى هنگام فریب خوردن من‏از تو و این که تو مرا گول بزنى.
عبارت: هیهات یعنى آنچه را تو از من مى‏خواهى بسیار دور است. آن گاه امام (ع) او را امر به فریفتن دیگرى کرده است، کنایه از این که دنیا چشم طمعش را از او ببرد، نه آن که مقصود امام (ع) این باشد، دیگران را بفریبد، این سخن مانند آن است که به فریبنده‏اش- وقتى که از فریب او اطّلاع یافته است- بگوید: دیگرى را فریب بده، یعنى فریب تو در من اثر نمى‏کند. آن گاه مانند یک همسر ناراضى، در حالى که از او بیزار است، دنیا را مخاطب مى  ‏سازد، و به او اطّلاع مى‏دهد که از او بى‏نیاز است. سپس طلاق سه باره او را عنوان مى‏کند تا جدایى او را مورد تأکید قرار دهد با این عبارت: لا رجعه فیها (راه برگشتى نیست) و این جمله کنایه از نهایت نارضایتى است- و طلاق دنیا را به خاطر توجه امام (ع) به زیانبخش بودن آن که همان زیبایى و جلوه آن باشد، مورد تأکید قرار داده است. و بعد به عیبهایى اشاره فرموده است که به خاطر آن معایب از او ناراضى بوده و طلاقش داده است. و آنها عبارتند از کوتاهى زندگانى، یعنى مدّت زندگى در دنیا، و کمى ارزش، یعنى کمى ارزش و جایگاه آن در نظر امام (ع) و بعد، ناچیزى آرزویى که از دنیا مى‏رود. سپس از چند چیز نالیده است:

۱- از کمى توشه در سفر الى اللّه، و قبلا روشن شد که توشه همان تقوا و اعمال شایسته است، و روش عارفان در ناچیز شمردن اعمال خود چنین است.

۲- درازى راه و طریق الى اللّه، و چیزى در نزد عقل درازتر از نامتناهى نیست.

۳- دورى سفر، به دلیل دورى نتیجه و سرانجام کار و نامتناهى بودن آن.

۴- سختى منزلگاه، و نخستین منزلگاهها مرگ است، و بعد از آن عالم برزخ سپس قیامت کبرا. و خدا یار و یاور است.

علاوه بر چهار مورد فوق، عبارت: و خشونه المضجع، یعنى ناهموارى قبر،نیز روایت شده است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۱۳۸

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)قضا و قدر الهى

شرح ابن‏ میثم

۷۰- و من کلام له علیه السّلام للسائل الشامى لما سأله: أ کان مسیرنا إلى الشام بقضاء من اللّه و قدر بعد کلام طویل هذا مختاره: وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً- لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ‏ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ- وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ- إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً- وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً- وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً- وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً- وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً- وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ

أقول: روى أنّ السائل لما قال له علیه السّلام: أخبرنا عن سیرنا إلى الشام أ کان بقضاء اللّه و قدره قال: و الّذی فلق الحبّه و برى‏ء النسمه ما وطئنا موطئا و لا هبطنا وادیا إلّا بقضاء و قدر. فقال السائل: عند اللّه أحتسب: أى ما أرى لی من الأجر شیئا. فقال: مه أیّها الشیخ لقد أعظم اللّه أجرکم فی مسیرکم و أنتم سائرون و فی منصرفکم و أنتم منصرفون و لم تکونوا فی شی‏ء من حالاتکم مکرهین و إلیها مضطرّین. فقال الشیخ: و کیف و القضاء و القدر ساقانا فقال: ویحک. الفصل. إلّا أنّ بعد قوله: و الوعید قوله: و الأمر و النهى و لم تأت لائمه من اللّه لمذنب و لا محمده لمحسن تلک مقاله عبده الأوثان و جنود الشیاطین و شهود الزور و أهل العمى عن الصواب و هم قدریّه هذه الامّه و مجوسها لأنّ اللّه تعالى أمر عباده تخییرا إلى آخره. فقال الشیخ: فما القضاء و القدر اللذین ما سرنا إلّا بهما فقال: هو الأمر من اللّه تعالى و الحکم. ثم قرء وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ«» فنهض الشیخ مسرورا و هو یقول:

أنت الإمام الّذی نرجو بطاعته
یوم النشور من الرحمن رضوانا

أوضحت من دیننا ما کان ملتبسا
جزاک ربّک عنّا فیه إحسانا

اللغه

و الویح: کلمه ترحّم. و الحاتم: الواجب.

المعنى

و تقریر سؤال السائل: إن کان مسیرنابقضاء من اللّه و بقدر لم یکن لنا فی تعبنا ثواب و ذلک أنّ القضاء قد یراد به فی اللغه الخلق و ما خلقه اللّه تعالى فی العبد فلا اختیار له فیه و ما لا اختیار له فلا ثواب له فیما فعله. و قوله: ویحک. إلى قوله: الوعید. بیان لمنشأ وهمه و هو ما لعلّه یظنّه من تفسیر القضاء و القدر بمعنى العلم الملزم و الایجاد الواجب على وفقه. و قوله: إنّ اللّه سبحانه أمر عباده تخییرا. إشاره إلى تفسیر القضاء بالأمر کما صرّح به فی جواب السائل عن معناه مستشهدا فی تفسیره بالأمر و الحکم بقوله تعالى وَ قَضى‏ رَبُّکَ الآیه و معلوم أنّ أمر اللّه و نهیه لا ینافی اختیار العبد فی فعله. و هذا الجواب إقناعیّ بحسب فهم السائل.

و ربّما فسّر القضاء بأنّه عباره عن ابداع الأوّل تعالى لجمیع صور الموجودات الکلیّه و الجزئیّه الّتی لا نهایه لها من حیث هی معقوله فی العالم العقلىّ ثمّ لمّا کان ایجاد ما یتعلّق منها بالمادّه فی مادّته و إخراج ما فیها من قبول تلک الصور من القوّه إلى الفعل واحدا بعد واحد کان القدر عباره عن الایجاد لتلک الامور و تفصیلها واحدا بعد واحد کما قال تعالى وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ.

و اعلم أنّه على هذا التفسیر یمکن تقریر الجواب عن السؤال المذکور أیضا و ذلک أنّ القضاء بالمعنى المذکور لا ینافی اختیار العبد و حسن تکلیفه و ثوابه و عقابه لأنّ معنى الاختیار هو علم العبد بأنّ له قوّه صالحه للفعل و الترک الممکنین مهیّئه لهما إذا انضمّ إلیها المیل إلى الفعل المسمّى إراده فعل أو النفره المسمّى کراهه ترک و ذلک أمر لا ینافی علم اللّه تعالى بما یقع أولا یقع من الطرفین و إن حصل عنه وجوب فهو خارج عرضىّ. ثمّ إنّ التکلیف لم یرد على حسب ما فی علم اللّه تعالى بل له مبدءان:

أحدهما: فاعلىّ و هو حکمته تعالى أعنى إیجاده الموجودات على أحکم وجه و أتقنه، و سوق ما هو ناقص منها من مبدءها إلى کمالها سوقا ملایما لها. و الثانی: قابلیّ و هو کون العبد بالصفه المذکوره من الاختیار، و لذلک ذکر من لوازم الاختیار و التکلیف المقصود من الحکمه لغایته امورا عشره: أحدها: أمره لعباده تخییرا. و تخییرا مصدر سدّ مسدّ الحال. الثانی: نهیهم تحذیرا. و تحذیرا مفعول له. الثالث: تکلیفهم الیسیر لیسهل علیهم العمل فیرغبوا فیه. الرابع: عدم تکلیفهم العسیر لغرض أن یکونوا بحال الاختیار فلا یخرجون بالعسیر إلى التکلیف بما لا یطاق کما أشار إلیه تعالى یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ«». الخامس: من إعطاءه على القلیل کثیرا فی العمل.

و ذلک من لوازم اختیارهم أیضا. السادس: أنّه تعالى لم یعص حال کونه مغلوبا عنهم. إذ هو القاهر فوق عباده بل لأنّه خلّى بینهم و بین أفعالهم و هیّأهم لها و ذلک من لوازم اختیارهم. السابع: أنّه لم یطع مکرها أى لم یکن طاعه مطیعهم له عن إکراه منه تعالى له علیها و ذلک من لوازم اختیارهم. الثامن: و لم یرسل الأنبیاء لعبا بل لیکونوا مبشّرین و منذرین لمن أطاع بالجنّه و لمن عصى بالنار و ذلک من لوازم الاختیار. التاسع: و لم ینزل الکتب للعباد عبثا بل لیعرفوا منه وجوه تکلیفهم و أحکام أفعالهم الّتى امروا أن یکونوا علیها و بیان حدود اللّه الّتی أمرهم بالوقوف عندها و کلّ ذلک من لوازم اختیارهم. العاشر: و لا خلق السماوات و الأرض و ما بینهما باطلا بل على وجوه من الحکمه. منها: أن یحصل لعباده بما وهب لهم من الفکر فی آیاتها اعتبار فیتنبّهوا من‏ذلک للطیف حکمته و یستدلّوا على کمال عظمته کما قال تعالى إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ«» الآیات، و نفّر عن اعتقاد غیر ذلک «بأنّه ظنّ الّذین کفروا» و الآیه اقتباس.

مطابق با حکمت ۷۸ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۷۰- از سخنان امام (ع) به مرد شامى، وقتى که از آن بزرگوار پرسید: آیا رفتن ما به شام از روى قضا و قدر الهى است
از سخنان زیادى که امام (ع) بیان فرموده است ما قسمتى از آن را به شرح زیر برگزیده ‏ایم: وَیْحَکَ لَعَلَّکَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِماً وَ قَدَراً حَاتِماً- لَوْ کَانَ ذَلِکَ کَذَلِکَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ- وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِیدُ- إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْیِیراً وَ نَهَاهُمْ تَحْذِیراً- وَ کَلَّفَ یَسِیراً وَ لَمْ یُکَلِّفْ عَسِیراً- وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِیلِ کَثِیراً وَ لَمْ یُعْصَ مَغْلُوباً- وَ لَمْ یُطَعْ مُکْرِهاً وَ لَمْ یُرْسِلِ الْأَنْبِیَاءَ لَعِباً- وَ لَمْ یُنْزِلِ الْکُتُبَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً- وَ لَا خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَیْنَهُمَا بَاطِلًا- ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ

ترجمه

«واى بر تو، شاید تو قضا و قدر حتمى را گمان کرده ‏اى، که اگر این طور بود، پاداش و کیفر معنى نداشت و وعده خوب و ترساندن از بدى، بى‏ اعتبار بود.

خداوند پاک به بندگانش امر کرده با اختیار و نهى فرموده با ترس و بیم، و تکلیف کرده آسان، نه تکلیف دشوار، و عمل اندک را اجر و پاداش زیاد داده است. و در مقابل او سرکشى نکرده‏اند به خاطر آن که ناچار به سرکشى بوده‏اند و از او فرمان نبرده ‏اند از آن جهت که به فرمانبردارى مجبور بوده ‏اند. پیامبران را به بازیچه نفرستاده، و کتابهاى آسمانى را بیهوده نازل نکرده، و آسمانها و زمین و موجودات آسمان و زمین را بى‏هدف نیافریده است، ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ«».

شرح

نقل کرده ‏اند، مردى شامى وقتى به امام عرض کرد: راجع به رفتن ما به شام بفرمایید آیا به قضا و قدر الهى است یا نه امام (ع) فرمود: «سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید، ما هیچ جا قدم ننهادیم، و به درّه‏اى فرود نیامدیم مگر به قضا و قدر الهى.» آن مرد گفت: پس نزد خدا پاداشى نداریم، یعنى: من براى خود پاداشى نزد خدا نمى ‏بینم. امام (ع) فرمود: «ساکت باش، اى شیخ خداوند، پاداش شما را در رفتن به شام وقتى که مى ‏رفتید، و در بازگشتتان وقتى که بر مى ‏گشتید، زیاد گردانید، در صورتى که شما در هیچ حال مجبور و ناچار نبودید».

آن مرد گفت: چگونه با این که قضا و قدر ما را راند آن گاه امام (ع) فرمود: ویحک، جز این که پس از کلمه و الوعید عبارت چنین بوده است:… و امر و نهى، و هیچ سرزنشى از جانب خدا براى گناهکار و نه ستایشى براى نیکوکار نیامده است، این سخن بت‏پرستان و پیروان اهریمنان و شاهدان جور و ستم و کسانى است که چشمانشان از دیدن حقیقت کور است و اینان فرقه قدریّه و مجوس این امّتند، زیرا که خداوند متعال بندگانش را از روى اختیار امر فرموده است تا آخر… بعد آن مرد گفت: پس قضا و قدر چیست که ما جز بدان وسیله حرکت نکردیم امام (ع) فرمود: «آن فرمان خداى تعالى و دستورات اوست» آن گاه این آیه را قرائت کرد: وَ قَضى‏ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ.

در اینجا آن مرد خوشحال از جا جست و گفت: تو آن امامى که با پیروى تو روز قیامت خوشنودى خداوند بخشنده را امید داریم، تو آنچه از دین ما پوشیده بود آشکار کردى، پروردگار از طرف ما تو را در این کار پاداش نیکو عطا کند.

الویح

کلمه ترحم است [از باب دلسوزى گفته مى‏شود] و الحاتم به‏معناى واجب مى‏باشد.
توضیح پرسش آن مرد این است: اگر رفتن ما به قضا و قدر بوده است ما در زحمتى که کشیده‏ایم بى‏اجریم و این از آن روست که در گفتار از «قضا»، آفرینش اراده مى‏شود و آنچه که خداوند در بنده آفریده است بدون اختیار بنده و هر چه که غیر اختیارى باشد اجر و مزدى در انجام آن وجود ندارد.

عبارت امام (ع): ویحک… الوعید

بیانگر ریشه گمان اوست و آن شاید چیزى است که وى در مورد تفسیر قضا و قدر، مى‏پنداشته، یعنى علم خدا که خواه و ناخواه کار باید مطابق آن انجام بگیرد.

و عبارت: انّ اللّه سبحانه امر عباده تخییرا

اشاره است به تفسیر قضا به معنى امر و فرمان الهى، همان طورى که امام (ع) در پاسخ کسى که از معناى آن مى‏پرسد- با استشهاد به آیه شریفه «وَ قَضى‏ رَبُّکَ» براى اثبات این تفسیر- تصریح کرده است، و بدیهى است که امر و نهى الهى با مختار بودن بنده در کار خود، منافاتى ندارد. البتّه این پاسخ نسبت به مقدار فهم طرف سؤال یک پاسخ اقناعى است و گاهى در تفسیر قضا گفته‏اند: قضا، عبارت است از آفرینش خداى متعال تمام صورتهاى کلّى و جزئى موجودات را که این صورتها در عالم عقول به تعداد زیاد و بى‏نهایتند، سپس از آنجا که ایجاد آن گروه صورتهایى را که به مادّه وابستگى دارند در مادّه خود، و بیرون آوردن از مرحله قوّه و استعداد به مرحله فعلیّت یعنى پذیرش صورتها، یکى پس از دیگرى و تدریجى بوده است، بنا بر این قدر عبارت است از ایجاد آن امور و تفصیل آنها یکى پس از دیگرى، همان طور که خداى متعال فرموده است: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ«».

اکنون مطابق این تفسیر، پاسخ گفتن به پرسش بالا نیز امکان‏پذیر است، با این توضیح که قضا به معنى یاد شده با مختار بودن بنده و سن تکلیف و پاداش و کیفر او، منافاتى ندارد زیرا که معناى اختیار همان آگاهى بنده است از این که وى داراى نیرویى است که هرگاه میل به فعل- که از آن تعبیر به اراده مى‏کنند- و یا نفرت از فعل- که از آن تعبیر به کراهت مى‏کنند- بدان ضمیمه شود وى هم قادر بر فعل و هم بر ترک آن است و هر دو برایش امکان دارد و این جریانى است که با علم خداى تعالى بر وقوع یا عدم وقوع هر یک از دو طرف، منافاتى ندارد، هر چند که یکى از دو طرف در علم خدا به طور قطع به عنوان عرض خارجى صادر خواهد شد.

و آنگهى تکلیف بر حسب آنچه در علم خدا گذشته است، متوجّه بنده نمى‏شود، بلکه علاوه بر آن، دو عامل دیگر در کار است: اوّل- عامل فاعلى که همان حکمت خداى تعالى است، یعنى پروردگار، موجودات را به بهترین و استوارترین صورت آفریده و هدایت هر موجود ناقص به کمال مطلوبش، به نحوى است که درخور اوست.

دوم: عامل قابلیت، یعنى، بنده داراى صفت اختیار- با تعریفى که گذشت- بوده باشد، از این رو، امام (ع) ده چیز را به شرح زیر از خصوصیات اختیار و تکلیفى شمرده است که براى رسیدن به نتیجه، مقصود اصلى حکمت است:

۱- خداوند بندگانش را مأمور کرده است با اختیار، تخییرا مصدر جانشین حال است.

۲- آنان را نهى کرده است از روى بیم و ترس. تحذیرا مفعول له است.

۳- تکلیف آنان را آسان قرار داده است، تا کار بر آنها آسان باشد و میل و علاقه پیدا کنند.

۴- تکلیف آنان را دشوار قرار نداده، تا این که حالت اختیار داشته باشند وبا تکلیف سخت دچار تکلیف طاقت فرسا و غیر قابل تحمل نشوند، همان طورى که خداوند متعال اشاره فرموده است: یُرِیدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ.

۵- عمل اندک را پاداش زیاد دادن که این خود نیز از خصوصیات اختیار است.

۶- نافرمانى خدا صورت مى‏پذیرد امّا نه از آن جهت که ذات اقدسش مغلوب بندگان است زیرا خدا بر همه بندگان مسلّط است، بندگان از آن رو نافرمانى مى‏کنند که خداوند آنها را در کارهاشان آزاد گذاشته و اختیار کار را به دست آنها داده است، و این از خصوصیات اختیار و آزادى آنهاست.

۷- از روى اجبار سر به فرمان او ننهاده‏اند، یعنى فرمانبردارى فرمانبرداران از روى اجبار از طرف خداوند نیست و این نیز یکى از خصوصیات اختیار است.

۸- پیامبران را به بازیچه نفرستاده است، بلکه فرستاده تا فرمانبرداران را به بهشت بشارت دهند و گنهکاران را از آتش دوزخ برحذر دارند، و این خود از لوازم اختیار است.

۹- کتابهاى آسمانى را بیهوده براى بندگان نازل نفرموده است، بلکه آنها را نازل کرده تا بندگان انواع تکالیف و احکام کارهایى را که مأمور به انجام آنها هستند، از آن کتابها بازشناسند، و حدود الهى که به رعایت آن مأمورند بر ایشان بیان شود و تمام اینها از خصوصیات اختیار آنان است.

۱۰- آسمانها و زمین و موجودات آسمان و زمین را بیهوده نیافریده است، بلکه بر اساس حکمتى چند آفریده که از آن جمله است: بندگان به وسیله موهبت اندیشه در آیات قدرت حق، بینشى حاصل کنند، و بدان وسیله به راز حکمت او متوجه شوند و پى به کمال عظمت او ببرند، چنان که خداى متعال‏ فرموده است: إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ«» و مخاطب را از اعتقادى، جز آن بر حذر داشته است: «ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا»

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۸۳

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۶۷- و قال علیه السّلام: کُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ‏

المعنى

و الکلیّتان من المشهورات الخطابیّه فی معرض الموعظه، و الاولى إشاره إلى أنفاس العباد و حرکاتهم. و الثانیه تخویف بما یتوقّع من الموت و توابعه.

مطابق با حکمت ۷۵ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۷- امام (ع) فرمود: کُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ وَ کُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ

ترجمه

«آنچه شمردنى است پایان پذیر است، و هر چه پیش آمدنى است، خواهد آمد».

شرح

هر دو جمله به صورت کلى از مواد مشهور صنعت خطابه و در زمینه موعظه است، جمله نخستین اشاره به نفسها و حرکتهاى بندگان خدا، و دومى بیم دادن به وسیله پیش‏ آمدهایى از قبیل مرگ و پیامدهاى آن است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۲۳

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۶ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۶۶- و قال علیه السّلام: نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ

المعنى

استعار للنفس لفظ الخطا باعتبار أنّه على التعاقب و التقضّی فهو مقرّب من الغایه الّتی هى الأجل کالخطا المتعاقبه الموصله للإنسان إلى غایته من طریقه.

مطابق با حکمت ۷۴ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۶- امام (ع) فرمود: نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ

ترجمه

«هر دم انسان به منزله گامى به سوى مرگ است».

شرح

کلمه خطا (گام) را از آن رو استعاره براى دم زدن، آورده است که دم نیز پیاپى است و تا دمى پایان نیابد، دم دیگر برنیاید، پس در نتیجه دم، آدمى را به پایان عمر یعنى مرگ نزدیک مى‏ سازد همان طورى که گامهاى پیاپى انسان را به پایان راه خود مى‏ رساند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۲۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۵ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۶۵- و قال علیه السّلام: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ- وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ- وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ- مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ

أشار إلى آداب أئمه العلم و مکارم الأخلاق:

فالأوّل: وجب على الإمام البدءه بتعلیم نفسه أى بریاضتها بما یعلم من الآداب لیکون أفعاله و أقواله موافقه لعلمه و ذلک لأنّ الناس أقرب إلى الاقتداء بما یشاهد من الأفعال و الأحوال منهم بالأقوال فقط خصوصا مع مشاهدتهم لمخالفتها بالأفعال فإنّ ذلک یکون سببا لسوء الاعتقاد فی الأقوال المخالفه للفعل و الجرءه على مخالفه ما اشتهر منها و إن کان ظاهر الصدق: و إلى مثل ذلک أشار القائل: لا تنه عن خلق و تأتی مثله عار علیک إذا فعلت عظیم‏

الثانی: أرشده إلى البدءه فی التعلیم بالسیره و حمیده الأفعال لما بیّنا أنّ الطباع لمشاهده الأفعال أطوع و أسرع انفعالا منها للأقوال ثمّ یطابقها بعد ذلک بالأقوال. ثمّ رغّب فی تأدیب النفس بکون مؤدّب نفسه أحقّ بالتعظیم و الإجلال من مؤدّب غیره و ذلک لکمال مؤدّب نفسه بالفضیله و کون تأدیب الغیر فرعا على تأدیب النفس و الأصل أشرف و أحقّ بالتعظیم من الفرع و هو فی قوّه صغرى ضمیر تقدیر کبراه: و کلّ من کان بالإجلال أحقّ وجب علیه أن یبدء بما لأجله کان أحقّ بالتعظیم من غیره.

مطابق با حکمت ۷۳ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۵- امام (ع) فرمود: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- فَلْیَبْدَأْ بِتَعْلِیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِیمِ غَیْرِهِ- وَ لْیَکُنْ تَأْدِیبُهُ بِسِیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِیبِهِ بِلِسَانِهِ- وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ- مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ

ترجمه

«هر کس خود را به پیشوایى مردم گمارد، باید پیش از تعلیم دیگرى نخست به تعلیم خود بپردازد و به جاى آن که به گفتار، دیگرى را تربیت کند، باید به رفتار ادب کننده او باشد. و آن کس که آموزنده و ادب کننده خویشتن است سزاوارتر به احترام است تا آن که مردم را آموزش و پرورش مى‏ دهد.»

شرح

امام (ع) به آداب رهبران علم و فضایل اخلاقى اشاره فرموده است: ۱- بر پیشوا واجب است که نخست خویشتن را تعلیم دهد، یعنى: نسبت به آدابى که داناست خویشتن را تمرین دهد تا رفتار و گفتارش موافق علم و آگاهى‏اش باشد، براى این که مردم براى پیروى از آنچه از رفتار و حالات پیشوایان ببینند آماده ‏ترند تا گفتار تنها، بخصوص وقتى که در رفتارها خلاف آن را مشاهده کنند، چه، این خود باعث بدگمانى در گفته‏ هاى مخالف رفتار، و گستاخى بر مخالفت سخنانى که از آنان زبانزد شده، مى‏ گردد، هر چند که به ظاهر راست و درست باشند. و به چنین مطلبى شعر زیر اشاره دارد: از دیگران آنچه را که خود نظیر آن را انجام مى‏دهى، نهى نکن که اگر چنین کنى، براى تو ننگ بزرگى است ۲- امام او را راهنمایى کرده است، بر این که آموزش دیگران نخست به‏ وسیله روش درست و رفتار پسندیده انجام گیرد به همان دلیلى که بیان شد، طبیعت انسانها با دیدن رفتار، رامتر و اثرپذیرتر است تا گفتار، و بعد هم آن روش و رفتار باید با گفتار مطابق باشد.

آن گاه امام (ع) با این بیان که آن کسى که خود را ادب کند، سزاوارتر به بزرگداشت و احترام است تا آن که دیگران را ادب مى‏کند، وى را به تأدیب نفس واداشته است. توضیح آن که کسى که خود را به فضیلتى ادب مى‏کند کامل مى‏گردد و ادب کردن دیگران فرع بر ادب کردن خویشتن است، و اصل ارزشمندتر و سزاوارتر به تعظیم است تا فرع. و این مطلب به منزله صغرا براى قیاس مضمرى است که کبراى مقدّر آن چنین است: آن کس که سزاوارتر به احترام باشد، لازم است چیزى را اول خود انجام دهد که به خاطر آن نسبت به دیگران شایسته‏ تر به احترام گشته است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۸۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۴ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)وصف روزگار

شرح ابن‏ میثم

۶۴- و قال علیه السّلام: الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ- وَ یُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ یُقَرِّبُ الْمَنِیَّهَ- وَ یُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّهَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ

المعنى

إخلاقه للأبدان إعداده لضعفها و فسادها بمروره و ما یلحق أجزاءه و فصوله من الحرّ و البرد و المتاعب المنسوبه إلیه، و تجدیده للآمال بحسب الغرور الحاصل بالبقاء و الصحّه فیه و أکثر ما یعرض ذلک للمشایخ فإنّ طول أعمارهم و تجاربهم لما یعرض فیه من الحاجه و الفقر یغریهم بالحرص على الجمع و مدّ الأمل فیه لتحصیل الدنیا، و تقریبه للمنیه بحسب إخلاقه للأبدان، و تبعیده للامنیّه بحسب تقریبه للمنیه، و من ظفر به: أى بمواتاته و إعداده لما یراد فیه من متاع الدنیا نصب بها و شقى بضبطها و حفظها، و من فاته ذلک منه تعب فی تحصیلها و شقى بعدمها. و راعى علیه السّلام فی القرینتین الاولیین السجع المتوازن و فی المتوسّطتین السجع المطرف، و فی الأخیرتین السجع المتوازی.

مطابق با حکمت ۷۲ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۴- امام (ع) فرمود:الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ- وَ یُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ یُقَرِّبُ الْمَنِیَّهَ- وَ یُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّهَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ

ترجمه

«روزگار بدنها را فرسوده و آرزوها را تازه مى‏ گرداند و مرگ را نزدیک و خواهشهاى دل را دور مى ‏سازد هر که بر زمانه چیره گشت، به رنج افتاد، و هر که بر روزگار دست نیافت، گرفتار سختى شد.»

شرح

فرسوده کردن بدنها، همان آماده ساختن آنست براى فتور و تباهى، با گذشت زمان، و در اثر آنچه از گرما و سرما و دشواریهاى مربوط به زمان که توسط ایّام و فصول بر تن آدمى وارد مى‏شود. و این که روزگار آرزوها را تازه مى‏گرداند در اثر فریبى است که از زنده بودن و تندرستى، انسان حاصل مى‏شود، و بیشتر اشخاص سالخورده در معرض آنند چرا که طول عمر و تجربه‏هایى که از نیازمندى و بى‏چیزى دارند آنان را مى‏فریبد و بر جمع مال حریصشان مى‏کند و سبب آرزوهاى دراز آنها براى تحصیل دنیا مى‏گردد. و نزدیک ساختن مرگ نظر به فرسودن بدنها و دور و دراز کردن آرزوها با توجه به نزدیک ساختن مرگ است.

و هر که بر زمانه چیره گشت، یعنى با تباه کردن عمر و به کار بردن آن در راه متاع دنیا، به رنج مى‏افتد و با جمع‏آورى و اندوختن مال دنیا دچار بدبختى مى‏گردد، و هر کس روزگار را از دست داد، در راه به دست آوردن دنیا رنج برد ولى با از بین رفتن آن گرفتار بدبختى شد.

امام (ع) در دو جمله اوّل سجع متوازن، و در دو جمله وسط سجع مطرّف، و در دو جمله آخر سجع متوازى، را رعایت کرده است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۸۰

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۳ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)کمال عقل

شرح ابن‏ میثم

۶۳- و قال علیه السّلام: إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلَامُ

المعنى

تمام العقل یستلزم کمال قوّته على ضبط الفوى البدنیّه و تصریفها بمقتضى الآراء المحموده الصالحه، و وزن ما یبرز إلى الوجود الخارجیّ عنها من الأقوال و الأفعال بمیزان الاعتبار و فی ذلک من الکلفه و الشرائط ما یستلزم نقصان الکلام بخلاف ما لا یوزن و لا یعتبر من الأقوال.

مطابق با حکمت ۷۱ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۳- امام (ع) فرمود: إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْکَلَامُ

ترجمه

«هر گاه عقل کامل باشد، سخن کم گفته شود».

شرح

کامل بودن عقل باعث کنترل قواى جسمانى و به کار بردن آنها به مقتضاى‏ نظرات پسندیده و شایسته، و نیز سنجش بیشتر آنچه که از آن قوا به صورت گفتار و رفتار بروز مى‏کند، مى‏گردد، و این زحمت و شرایطى دارد که باعث کاستى سخن مى‏شود، بر خلاف آن که سخنان نسنجیده و بى‏ توجه بر زبان آید.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۲ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)وصف جاهل

شرح ابن‏ میثم

۶۲- و قال علیه السّلام: لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً

المعنى

الجهل إمّا بسیط و هو طرف التفریط من فضیله و یسمّى غباوه و إمّا مرکّب و هو طرف الإفراط منها و ذلک أنّ الجاهل جهلا مرکّبا قد بالغ فی طلب الحقّ و حصل من اجتهاده على شبهه غطت عین بصیرته من إدراکه مع جزمه بأنّها برهان أصاب به الحقّ، و قد یسمّى هذا الطرف جربزه فکان أبدا على أحد الوجهین، و بحسب جهله یکون حاله فی أفعاله و أقواله على أحد طرفی الإفراط و التفریط.

مطابق با حکمت ۷۰ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۲- امام (ع) فرمود: لَا تَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً

ترجمه

«شخص نادان جز در یکى از دو حالت تندروى و یا کندروى مشاهده نمى ‏شود».

شرح

جهل یا جهل بسیط است که همان طرف کندروى از فضیلت و به کودنى موسوم است. و یا جهل مرکب است که همان طرف تندروى است.
توضیح آن که نادانى که در جهل مرکب است، گاهى در پیگیرى از حق زیاده‏روى مى‏کند و در نتیجه تلاش پرده‏اى جلو چشم بصیرت او پدید مى‏آید که او با قطع بر این که این دلیل رسیدن وى به حق است، از دریافت حق و حقیقت باز مى ‏ماند. که گاهى این طرف را جربزه مى ‏نامند و همواره چنین فردى در یکى از دو طرف است و به اندازه نادانى‏اش حالت وى در تمام رفتارها و گفتارها بر یکى از دو سمت: تندروى یا کندروى است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۴۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۱ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۶۱- و قال علیه السّلام: إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ

المعنى

أى إذا فاتک مرادک من الأمر فلا تبل بأىّ حال کنت علیه فی ذلک الأمر.
و مفهوم هذه الکلمه النهى عن الاهتمام و الأسف على ما لم یقع من الامور المطلوبه و ذلک أنّ الأسف على فوات المراد یستلزم غمّا و ألما و هو مضرّه عاجله لا یثمر فایده فارتکابه سفه.

مطابق با حکمت ۶۹ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۱- امام (ع) فرمود: إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ مَا کُنْتَ

ترجمه

«هر گاه به خواسته خود نرسیدى، در هر حال باکى نداشته باش».

شرح

یعنى هر گاه در موردى به هدف خود نائل نشدى، در هر حالى که نسبت به آن کار هستى اهمیت نده، مفهوم این سخن، جلوگیرى از اهمیت دادن و افسوس‏ خوردن نسبت به کارهایى است که انجام نشده، با این توضیح که افسوس خوردن براى از دست رفتن هدف، باعث غم و اندوه است و این در حال حاضر زیانى است که هیچ گونه فایده‏اى بر آن مترتب نمى‏باشد، بنا بر این مرتکب شدن چنین کار زیانبارى از نادانى است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۴۵

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)زینت

شرح ابن‏ میثم

۶۰- و قال علیه السّلام: الْعَفَافُ زِینَهُ الْفَقْرِ وَ الشُّکْرُ زِینَهُ الْغِنَى

اللغه

العفاف: العفّه.

المعنى

و قد علمت أنّها فضیله القوّه الشهویّه. و الفقیر إذا ضبط شهوته بزمام عقله عن میولها الطبیعیّه کملت نفسه بفضیله العفّه و زان فقره بفضیلته فی أعین المعتبرین و إذا أهملها و أسلس قیادها تقحّمت به فی موارد القبح و قادته إلى الهلع و الحرص و الحسد و المنى و الکدیه و حصل بسببها فی أقبح صوره.

مطابق با حکمت ۶۸ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۶۰- امام (ع) فرمود: الْعَفَافُ زِینَهُ الْفَقْرِ

ترجمه

«پاکدامنى زینت تهیدستى است».

شرح

قبلا معلوم شد که پاکدامنى فضیلت قوه شهویه است، و فقیر اگر شهوت خود را به وسیله عقل از خواستهاى طبیعى خود، باز دارد، نفسش با فضیلت پاکدامنى کمال مى‏یابد و تهى‏دستى‏اش را در انظار اهل بینش به فضیلت خود آراسته مى‏گرداند و اگر خواسته‏هاى خود را به حال خود یله و رها گذارد او را به زشتیها وامى‏دارد، و به حرص و آز و بخل و حسد و دریوزگى مى‏کشاند و بدان وسیله زشتترین چهره را به خود خواهد گرفت.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۲۸