حکمت ۱۹۰ صبحی صالح
۱۹۰-وَ قَالَ ( علیه السلام )وَا عَجَبَاهْ أَ تَکُونُ الْخِلَافَهُ بِالصَّحَابَهِ وَ الْقَرَابَهِ
قال الرضی و روی له شعر فی هذا المعنی وهو:
فإن کنت بالشورى ملکت أمورهم
فکیف بهذا و المشیرون غیب
و إن کنت بالقربى حججت خصیمهم
فغیرک أولى بالنبی و أقرب
شرح میر حبیب الله خوئی ج۲۱
الحادیه و الثمانون بعد المائه من حکمه علیه السّلام
(۱۸۱) و قال علیه السّلام: واعجبا أ تکون الخلافه بالصّحابه [و لا تکون بالصّحابه] و القرابه قال الرّضیّ رحمه اللَّه: و روی له شعر فی هذا المعنى و هو:
فإن کنت بالشورى ملکت أمورهم
فکیف بهذا و المشیرون غیب
و إن کنت بالقربى حججت خصیمهم
فغیرک أولى بالنبی و أقرب
المعنى
مقصوده من هذه الجمله الانکار الشدید المقرون بالاستعجاب ممّا استندوا إلیه فی تصدّى الخلافه و تمسّک به أهل السنه و جعلوه أصلا أصیلا فی أمر الامامه و هما: الصّحابه و القرابه، و قد خطّأ علیه السّلام کلا الأصلین معا و لو مجتمعا.
و نظره إلى أنّ الخلافه عن الرّسول و الامامه على الامّه تحتاج إلى النصّ المنتسب إلى الوحی، لأنّ الامامه الحقه تحتاج إلى صفات معنویه لا یحیط بها علم النّاس و لا یمسّها نظر الانتخاب مهما کان دقیقا و خالصا، و الشورى قد تکون کاشفا عن النصّ و لکن یشترط فیه إجماع أهل الشورى الشامل لأهل بیت النبیّ المعصومین علیهم السّلام.
قال ابن میثم: روی عنه هذا القول بعد بیعه عثمان- إلخ.
و الأصحّ ما ذکره الشارح المعتزلی فی هذا المقام قال: حدیثه علیه السّلام فی النثر و النظم المذکورین مع أبی بکر و عمر، أمّا النثر فالى عمر توجیهه لأنّ أبا بکر لما قال لعمر: امدد یدک، قال له عمر: أنت صاحب رسول اللَّه فی المواطن کلّها شدّتها و رخائها، فامدد أنت یدک- إلخ.
الترجمه
فرمود: بسیار مایه شگفت است آیا خلافت پیغمبر بوسیله هم صحبتى و خویشاوندى با آن حضرت است سید رضی- ره- گوید: در این معنى شعری هم از آن حضرت روایت شده «خطاب بأبی بکر طبق گفته شارح معتزلی»: اگر بسبب شور و رأى اصحاب، پیشوا و صاحب اختیار امر آنان شدى، چگونه مىتوان باور کرد و صحیح دانست با این که همه أهل شورى در بیعت سقیفه حاضر نبودند و اگر بدستاویز خویشى و هم نژادى، مدعیان دیگر را محکوم کردی، جز تو کسى هست که با پیغمبر خویشاوندتر و نزدیکتر است.
در شگفتم که خلافت ز نبی
بصحابت و قرابت باشد
باید از نص نبی ثابت کرد
آنکه لائق بامامت باشد
در اینجا متن شرح ابن أبی الحدید ترجمه مى شود: گفتگوى آن حضرت در اینجا به نثر و نظم نامبرده با أبی بکر و عمر است.
أمّا جمله نثر راجع بعمر است، زیرا در سقیفه بنی ساعده چون أبی بکر بعمر گفت دستت را بده تا با تو بیعت کنم، عمر پاسخ داد: تو همان یار رسول خدائى که در همه جا با او بودى چه در خوشى و چه در سختی، تو دستت را بده تا من با تو بیعت کنم.
علی علیه السّلام مى فرماید: اگر دلیل تو بر استحقاق خلافت اینست که در همه مواطن هم صحبت رسول خدا بودی، باید خلافت را بکسی واگذارى که در همه جا با او بوده، و بعلاوه خویشاوند نزدیک او هم هست.
و أمّا آن شعر نظر بأبی بکر دارد، زیرا أبی بکر در سقیفه در برابر انصار چنین حجّت آورد: ما عترت رسول و نگهداران او هستیم که از او دفاع کردیم و چون با او بیعت شد در برابر مردم حجّت آورد که این بیعت از أهل حلّ و عقد بوده است.
علی علیه السّلام مى فرماید: حجّتی که در برابر انصار آوردی و خود را از همبستگان و از قوم رسول خدا نمودار کردی، جز تو کسى هست که به پیغمبر نزدیکتر است از تو، و أمّا دلیل تو در برابر مردم که جماعت صحابه مرا انتخاب کردند و بخلافت من رضا دادند، جمع بسیاری از صحابه در سقیفه حاضر نبودند و در عقد خلافت تو شرکت نداشتند، پس چطور ثابت مى شود
منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه(الخوئی)//میر حبیب الله خوئی
بازدیدها: ۵۷