۱۵۴ و من خطبه له ع
وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبْصِرُ أَمَدَهُ- وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ- دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَى- فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِی یقول إن قلب اللبیب له عین یبصر بها غایته- التی یجری إلیها- و یعرف من أحواله المستقبله ما کان مرتفعا أو منخفضا ساقطا- و النجد المرتفع من الأرض- و منه قولهم للعالم بالأمور طلاع أنجد- . ثم قال داع دعا موضع داع رفع لأنه مبتدأ محذوف الخبر- تقدیره فی الوجود داع دعا و راع رعى- و یعنی بالداعی رسول الله ص و بالراعی نفسه ع: قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ- وَ أَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ- وَ أَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ- نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ وَ الْخَزَنَهُ وَ الْأَبْوَابُ- وَ لَا تُؤْتَى الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا- فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَیْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّیَ سَارِقا-
مِنْهَافِیهِمْ کَرَائِمُ الْإِیمَانِ -وَ هُمْ کُنُوزُ الرَّحْمَنِ -إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ یُسْبَقُوا -فَلْیَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ وَ لْیُحْضِرْ عَقْلَهُ -وَ لْیَکُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَهِ -فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ وَ إِلَیْهَا یَنْقَلِبُ -فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ -یَکُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ یَعْلَمَ أَ عَمَلُهُ عَلَیْهِ أَمْ لَهُ -فَإِنْ کَانَ لَهُ مَضَى فِیهِ وَ إِنْ کَانَ عَلَیْهِ وَقَفَ عَنْهُ -فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَیْرِ عِلْمٍ کَالسَّائِرِ عَلَى غَیْرِ طَرِیقٍ -فَلَا یَزِیدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ-إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ -وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ کَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِیقِ الْوَاضِحِ -فَلْیَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ-
وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَى مِثَالِهِ -فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ -وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ -وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ ( صلى الله علیه وسلم )إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْعَبْدَ وَ یُبْغِضُ عَمَلَهُ وَ یُحِبُّ الْعَمَلَ وَ یُبْغِضُ بَدَنَهُ
وَ اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ عَمَلٍ نَبَاتاً -وَ کُلُّ نَبَاتٍ لَا غِنَى بِهِ عَنِ الْمَاءِ -وَ الْمِیَاهُ مُخْتَلِفَهٌ فَمَا طَابَ سَقْیُهُ طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ وَ مَا خَبُثَ سَقْیُهُ خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ
مطابق خطبه ۱۵۴ نسخه صبحی صالح
شرح وترجمه فارسی
(۱۵۴)از سخنان آن حضرت (ع )
این خطبه با عبارت و ناظر قلب اللبیب به یبصرامده (چشم دل خردمند چنان است که با آن تا پایان کار را مى بیند) شروع مى شود.
ابن ابى الحدید مى گوید: این گفتار امیر المومنین دنباله گفتارى است که سید رضى که خدایش رحمت کناد آن را نیاورده است و پیش از این سخنانى درباره قومى از گمراهان بوده است که على علیه السلام شروع به نکوهش آنان و بیان صفات نکوهیده ایشان براى آنان کرده است .
گوید: على (ع ) با عبارت نحن الشعار و الاصحاب (ماییم یاران و لباس چسبیده به بدن ) به خودش اشاره مى کند و معمولا على (ع ) همواره در این گونه موارد لفظ جمع مى آورد و مراد او مفرد است . از کلمه (شعار) که به معنى جامه به بدن چسبیده و نزدیکتر از جامه هاى دیگر به بدن است و مقصود او این است که وى از خواص (یاران ) رسول خدا (ص ) بوده است .
کلمات (خزنه ) و (ابواب ) را ممکن است به معنى گنجوران و دروازه هاى دانش دانست چرا که رسول خدا (ص ) در مورد على (ع ) فرموده است (من شهر دانشم و على در آن است ، هر کس خواهان دانش و حکمت است از در درآید) و پیامبر در مورد على (گنجور علم من ) و گاه (گنجینه علم من ) تعبیر فرموده است و نیز ممکن است مراد گنجوران بهشت و درها و دروازه هاى بهشت باشد، یعنى کسى جز آن کس که به ولایت ما وفادار باشد وارد بهشت نمى شود و در خبرى شایع و مستفیض درباره على علیه السلام آمده است که او تقسیم کننده بهشت و دوزخ است . ابو عبید هروى در کتاب الجمع بین الغریبین مى گوید: گروهى از پیشوایان ادب و عربیت آن را تفسیر کرده و گفته اند از این جهت که دوستدار على از اهل بهشت و دشمن او از اهل دوزخ است به این اعتبار على (ع ) تقسیم کننده بهشت و دوزخ است . ابو عبید مى گوید: گروهى دیگر گفته اند: على شخصا تقسیم کننده آتش و بهشت است ، قومى را به بهشت در مى آورد و قومى را به دوزخ مى افکند. این موضوع دوم که ابو عبید گفته است چیزى است که با اخبار وارده در این مورد مطابق است و على علیه السلام خطاب به آتش مى گوید: این شخص از من است آزادش بگذار این از توست ، او را فرو گیر.
سپس على (ع ) مى گوید: در خانه ها جز از درش وارد نباید شد و خداوند متعال هم فرموده است (نیکى آن نیست که به خانه ها از پشت آن درآیید، نیکى آن است که پرهیزگارى پیشه سازید و به خانه ها از درهاى آن درآیید) .
ذکر احادیث و اخبارى که در مورد فضایل على آمده است
و بدان که اگر امیر المومنین علیه السلام بر خویشتن ببالد و در برشمردن مناقب و فضائل خویش آن هم با فصاحتى که خدایش ارزانى داشته و او را به آن مخصوص فرموده است مبالغه کند و همه فصیحان عرب او را در این مورد مساعدت کنند نمى تواند یک دهم فضائلى را که رسول صادق خداوند که درودهاى خداوند بر او باد در مورد او گفته است بیان دارد. منظورم از این موضوع احادیث و اخبار شایع نیست که امامیه با آنها به امامت او استناد مى کنند همچون حدیث (غدیر) و (منزلت ) و(ابلاغ سوره براءه ) و موضوع (در گوشى سخن گفتن ) و (خیبر) و خبر (خانه در مکه )، در آغاز دعوت ، و نظایر آن بلکه منظورم اخبار مخصوصى است که پیشوایان علم حدیث درباره او نقل کرده اند که در حد بسیار کمتر از آن براى غیر از او نقل نشده است . من هم چیز اندکى از آنچه علماى حدیث که متهم به گرایش به على نیستند درباره اش گفته اند و همه آنان معتقدند که دیگران بر او برترى دارند – یعنى ابوبکر و عمر و عثمان – نقل مى کنم . روایتى که این افراد از فضائل على نقل مى کنند بیش از روایات دیگران موجب آرامش نفس مى شود.
خبر اول : (اى على همانا خداوند تو را به زینتى آراسته است که بندگان را به زینتى خوشتر از آن در نظر خود نیاراسته است و آن زینت نیکان و برگزیدگان پیشگاه الهى است و زهد در این جهان است و تو را چنان قرار داده است که تو از دنیا چیزى نمى گیرى و دنیا هم از تو چیزى نمى گیرد و محبت بینوایان را به تو ارزانى داشته است تو را چنان قرار داده است که شاد و خشنودى که ایشان پیروان تو باشند و آنان هم به امامت تو شادند).
این حدیث را حافظ ابو نعیم که در کتاب معروف حلیه الاولیاء آورده است .
ابو عبدالله احمد بن حنبل در کتاب المسند خویش عبارت زیر را نیز بر آن افزوده است که (خوشا به حال هر کس که تو را دوست بدارد و تصدیق کند و واى بر کسى که تو را دشمن بدارد و تکذیب کند!).
خبر دوم : پیامبر (ص ) به نمایندگان قبیله ثقیف فرمود (آیا مسلمان مى شوید یا آنکه مردى را که از من است – یا فرموده است : مردى را که عدیل و همسنگ من است – بفرستم تا گردنهاى شما را بزند و فرزندانتان را به اسیرى و اموالتان را به تاراج ببرد!).
عمر مى گفته است : هیچ روزى جز آن روز آرزوى امارت نداشتم ! و سینه خود را براى آن کار جلو مى دارم به این امید که پیامبر بگوید: او این مرد است . ولى نگریستم و دیدم که پیامبر دست على را گرفت و دو بار فرمود: ( آن مرد این است ).
این حدیث را هم احمد بن حنبل در کتاب مسند خویش در بخش فضایل على علیه السلام به این صورت آورده است که پیامبر (ص ) فرمود: (اى بنى ولیعه ، آیا بس مى کنید یا آنکه مردى را که همچون خود من است به سوى شما گسیل دارم که فرمان مرا میان شما اجرا کند، جنگجویان شما را بکشد و فرزندانتان را اسیر کند!)
ابوذر مى گوید: در این هنگام ناگهان سردى کف دست عمر را در تهیگاه خود احساس کردم و به من گفت : اى ابوذر! خیال مى کنى پیامبر چه کسى را منظور نظر دارد؟ گفتم : تو را منظور نمى دارد، منظور او همان پینه زننده کفش (على علیه السلام ) است . گفت : آرى هموست .
خبر سوم : پیامبر فرموده است (خداوند با من در مورد على عهدى فرمود. عرضه داشتم : پروردگارا آن را براى من بیان فرماى . فرمود: بشنو! على رایت هدایت و امام دوستان من و پرتو کسانى است که با پرهیزگاران ملازم و همراه ساخته ام ، هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس او را فرمان برد مرا فرمان برده است ؛ او را بر این مژده بده . گفتم : بار خدایا او را مژده دادم ، گفت : من بنده خدا و در قبضه قدرت خداوندم اگر عذابم کند در قبال گناهان من است و به من ستم نکرده است و اگر آنچه را به من وعده فرموده است به اتمام رساند او خود سزاوار و شایسته است . و من براى على دعا کردم و عرضه داشتم : پروردگارا دلش را پرتو افشان فرماى و بهار او را ایمان به خودت قرار بده . خداوند فرمود: چنین کردم جز اینکه او را به آزمون و بلایى ویژه مى کنم که هیچ یک از اولیاى خود را بدان اختصاص نداده ام . عرضه داشتم : بار خدایا، او برادر و دوست من است ! فرمود: در علم من چنین مقدر شده و پیشى گرفته است که آزمون شده و آزمون کننده است ).
حدیث فوق را حافظ ابو نعیم در حلیه الاولیاء از قول ابو برزه اسلمى آورده است و سپس با اسناد و با الفاظ دیگرى از قول انس بن مالک آن را چنین آورده است : (همانا پروردگار جهانیان با من در مورد على عهدى فرموده است که او رایت هدایت و منار ایمان و پیشواى اولیاى من است و پرتو همه کسانى است که مرا اطاعت کنند. همانا على فرداى رستاخیز امین من و صاحب رایت من است و کلیدهاى گنجینه هاى رحمت پروردگارم در دست على خواهد بود).
خبر چهارم : چنین است (هر که مى خواهد به نوح و عزم استوارش و به آدم درباره علمش و به ابراهیم در مورد حلمش و به موسى در مورد زیرکى او و به عیسى در مورد زهدش بنگرد، به على بن ابى طالب بنگرد).این حدیث را احمد بن حنبل در مسند و احمد بیهقى در صحیح خود آورده اند.
خبر پنجم : (هر که را خوش مى آید و شاد مى شود که چون من زندگى کند و چون من بمیرد و چوبدستى یاقوت نشانى را که خداوند به قدرت خویش آفریده است در دست بگیرد و به آن بگوید: چه بشو و بشود، به دوستى و ولایت على بن ابى طالب چنگ زند).
حدیث فوق را حافظ ابو نعیم در حلیه الاولیاء آورده است و ابن حنبل هم در مسند، در بخش فضائل على علیه السلام آن را آورده است ولى کلمات حدیث احمد که خدایش از او خشنود باد، چنین است (هر کس دوست مى دارد به چوبدستى سرخى که خداوند به قدرت خود در بهشت عدن کاشته است دست یابد به محبت على بن ابى طالب چنگ زند).
خبر ششم : چنین است (سوگند به کسى که جان من در دست اوست ، اگر نه این است که ممکن است گروهى از امت من درباره تو همان اعتقاد را پیدا کنند و بگویند که مسیحیان درباره عیسى بن مریم مى گویند، امروز در مورد تو سخنى مى گفتم که به هیچ گروهى از بزرگان مسلمانان نمى گذشتى مگر آنکه براى تبرک از زیر پاى تو خاک بر مى داشتند).این حدیث را ابو عبدالله احمد بن حنبل در کتاب المسند خود آورده است .
خبر هفتم : پیامبر (ص ) شامگاه عرفه پیش حاجیان آمد و به آنان فرمود: خداوند به وجود همه شما بر فرشتگان مباهات فرمود و به طور عموم شما را آمرزید و به وجود على به خصوص مباهات فرمود و بر خود بالید و او را ویژه آمرزش خود قرار داد، اینک براى شما بدون اینکه رعایت خویشاوندى نزدیک او را کرده باشم سخن مى گویم : همانا سعادتمند و به تمام معنى و به راستى سعادتمند کسى است که على را در زندگى و پس از مرگش دوست بدارد).این خبر را ابو عبدالله احمد بن حنبل هم در کتاب مسند و هم در کتاب فضائل على علیه السلام آورده است .
خبر هشتم : این خبر را هم ابو عبدالله بن حنبل در همان دو کتاب آورده است که پیامبر فرموده است (روز رستاخیز من نخستین کسى خواهم بود که فرا خوانده مى شود و بر سمت راست عرش مى ایستم و حله یى مى پوشم ؛ من زیر سایه عرش خواهم بود، سپس پیامبران را یکى پس از دیگرى فرا مى خوانند آنان هم بر سمت راست عرش مى ایستند و حله هایى مى پوشند؛ سپس على بن ابى طالب را به سبب قرابت و منزلت او در نظر من ، فرا مى خوانند و لواى من که لواى حمد است به او سپرده مى شود، آدم و همه افراد پس از او زیر همین پرچم خواهند بود) پیامبر (ص ) آن گاه به على فرمود: تو با آن رایت حرکت مى کنى تا آنکه میان من و ابراهیم مى ایستى و بر تو حله پوشانده مى شود و بانگ سروشى از عرش به گوش مى رسد که خطاب به من مى گوید: پدرت ابراهیم چه نیکو بنده یى است و برادرت على چه نیکو برادرى است ! بر تو مژده باد که چون فرا مى خوانى فرا خوانده مى شوى و چون حله مى خواهى بر تو حله پوشانده مى شود و زنده مى شوى آن گاه که زندگى بخواهى ).
خبر نهم : این خبر را حافظ ابو نعیم در حلیه الاولیاء آورده است که پیامبر فرمودند (اى انس ، براى من آب وضو فراهم آور)سپس برخاست و دو رکعت نماز گزارد و فرمود (اى انس ، نخستین کس که از این در بر تو آید امام پرهیزگاران و سرور مسلمانان و مهتر دین و خاتم اوصیا و رهبر سپید چهرگان درخشان پیشانى است ).
انس مى گوید: من گفتم پروردگارا آن شخص را مردى از انصار قرار بده ، و این دعاى خود را نوشتم . در این هنگام على (ع ) آمد پیامبر (ص ) فرمود (اى انس ، چه کسى آمد؟) گفتم : على ، پیامبر شاد و خرم به سوى او برخاست و او را در آغوش کشید و سپس عرق پیشانى و چهره او را با دست خود خشک فرمود. على عرضه داشت : اى رسول خدا سلام و درود خداوند بر تو باد! امروز مى بینم نسبت به من کارهایى انجام مى دهى که پیش از آن انجام نمى دادى ؟ فرمود (چه چیز باید مرا از این کار باز دارد و حال آنکه تو از جانب من امانات مرا اداء خواهى کرد و صداى مرا به گوش ایشان مى رسانى و براى ایشان چیزهایى را که پس از من درباره اش اختلاف کنند روشن مى سازى ).
خبر دهم : پیامبر فرمودند (سرور عرب ، على را براى من فرا خوانید). عایشه گفت : مگر تو سرور عرب نیستى ؟ فرمود (من سرور فرزندان آدمم و على سرور عرب است ). چون على آمد پیامبر (ص ) به انصار پیام داد پیش او آمدند، به آنان فرمود(اى گروه انصار، آیا شما را به چیزى راهنمایى کنم که تا به آن متمسک باشید هرگز گمراه نگردید!) گفتند: آرى اى رسول خدا. فرمود (این على است ، او را به دوستى من گرامى بدارید که جبریل از جانب خداى عزوجل به من فرمان داده است آنچه را که گفتم براى شما بگویم ). این خبر را هم حافظ ابو نعیم در حلیه الاولیاء آورده است .
خبر یازدهم : پیامبر خطاب به على فرمودند (بر سرور مومنان و امام پرهیزگاران آفرین باد!) به على علیه السلام گفته شد: سپاسگزارى تو چگونه است ؟ گفت : بر آنچه به من ارزانى فرموده است خداى را مى ستایم و از او مى خواهم توفیق سپاسگزارى در آنچه عنایت خواهد فرمود به من بدهد و بر آنچه به من عطا فرموده است بیفزاید). این خبر را هم حافظ ابو نعیم در حلیه الاولیاء آورده است .
خبر دوازدهم : (هر که را خوش مى آید که چون من زندگى کند و چون من بمیرد و در بهشت عدن که پروردگار من آن را ساخته و پرداخته است ساکن شود باید پس از من ولایت على را داشته باشد و دوستدار دوست على باشد و باید که به امامان پس از من اقتدا کند که آنان عترت من اند، از طینت من آفریده شده اند و به آنان فهم و علم ارزانى شده است . اى واى بر دروغگویان و تکذیب کنندگان ، از امت من که پیوند خویشاوندى مرا در مورد ایشان مى گسلند! خداوند شفاعت مرا بهره ایشان نخواهد کرد). این خبر را هم مولف حلیه الاولیاء آورده است .
خبر سیزدهم : پیامبر (ص ) خالد بن ولید را به سریه یى و على علیه السلام را به سریه دیگرى گسیل داشت و هر دو به جانب یمن رفتند. پیامبر (ص ) فرمود (اگر به یکدیگر پیوستید على امیر همه مردم است و اگر از یکدیگر جدا شدید هر یک از شما بر لشکر خود فرمانده خواهد بود).
قضا را هر دو گروه به یکدیگر پیوستند و حمله بردند و زنانى را به اسارت و اموالى را به غنیمت گرفتند و تنى چند را کشتند؛ على از آن میان کنیز دوشیزه یى را براى خود برگزید. خالد به چهار تن از مسلمانان که بریده اسلمى هم از ایشان بود گفت : پیش از من سبقت بگیرید و حضور پیامبر بروید و براى او در مورد على چنین و چنان بگویید و کارهایى را براى على برشمرد. آنان خود را شتابان به حضور پیامبر رساندند، یکى از آنان از جانبى آمد و گفت : على چنین کرده است . پیامبر (ص ) روى از او برگرداند؛ دیگرى از جانب دیگر آمد و گفت : على چنین کرده است . پیامبر روى از او برگرداند. سرانجام بریده آمد و گفت : اى رسول خدا على چنین کرده و کنیزک دوشیزه یى را براى خود برگزیده است . پیامبر چنان خشمگین شد که چهره اش سرخ و برافروخته گردید و چند بار فرمود (على را براى من واگذارید.) سپس فرمود (همانا على از من است و من از على هستم و بهره او در خمس بیشتر از آن چیزى است که گرفته است و او پس از من ولى هر مومنى است ).
روایت فوق را ابو عبدالله احمد بن حنبل در مسند خود مکرر نقل کرده و آن را در کتاب فضائل على هم آورده است و بیشتر محدثان آن را نقل کرده اند.
خبر چهاردهم : پیامبر (ص ) چنین فرموده است (من و على چهارده هزار سال پیش از آن که آدم آفریده شود نورى در پیشگاه خداوند بودیم و چون آدم آفریده شد این نور در او به دو بخش قسمت شد: بخشى از آن منم و بخشى على است). این روایت را احمد حنبل در مسند و هم در کتاب فضائل على علیه السلام آورده است ، مولف کتاب الفردوس هم آن را آورده و در آن چنین افزوده است : (سپس به عبدالمطلب منتقل شدیم ، پیامبرى از آن من شد و وصیت از آن على ).
خبر پانزدهم : پیامبر (ص ) فرموده است (اى على ، نگریستن به چهره تو عبادت است ، تو سرور این جهان و سرور آن جهانى ، آن کس که تو را دوست بدارد دوستدار من است و کسى که مرا دوست بدارد، محبوب خداست و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداوند است ، بدبختى از آن کسى است که بر تو تکیه بورزد).
این را هم احمد حنبل در مسند، آورده و گفته است : ابن عباس این روایت را چنین تفسیر مى کرده است که هر کس به على علیه السلام بنگرد و بگوید، سبحان الله ، این جوانمرد چه عالم و چه شجاع و چه فصیح است !
خبر شانزدهم : چون شب جنگ بدر فرا رسید پیامبر (ص ) فرمود (چه کسى براى ما آب مى آورد؟ مردم خاموش ماندند، على برخاست و مشکى بر گرفت و کنار چاهى بسیار ژرف و تاریک آمد و در آن فرو شد تا آب بردارد، خداوند به جبرئیل و میکائیل و اسرافیل وحى فرستاد که آماده یارى رساندن به محمد و برادرش و گروهش شوید، آنان از آسمان فرود آمدند و چنان هیاهویى داشتند که هر کس مى شنید هراسان مى شد و چون کنار چاه رسیدند هر یک جداگانه براى بزرگداشت على (ع ) بر او سلام دادند.
این خبر را هم احمد حنبل در کتاب فضائل على علیه السلام آورده و افزوده است در دنباله این حدیث به طریق دیگرى که از قول انس بن مالک نقل شده چنین آمده است : پیامبر فرمودند (اى على ، روز رستاخیز براى تو ناقه یى از ناقه هاى بهشت مى آورند سوار آن مى شوى و در حالى که زانوى تو کنار زانوى من خواهد بود وارد بهشت خواهى شد).
خبر هفدهم : پیامبر (ص ) براى مردم روز جمعه یى خطبه یى ایراد فرمود و ضمن آن چنین گفت (اى مردم ، قریش را مقدم بدارید و بر قریش مقدم مشوید و از آنان بیاموزید و چیزى به ایشان میاموزید. نیروى یک مرد قریشى دو برابر نیروى مردى از دیگر قبائل است و امانت یک مرد قریشى معادل امانت دو مرد از غیر قریش است . اى مردم شما را به دوست داشتن نزدیکان قریش به خودم سفارش مى کنم ؛ یعنى برادر و پسر عمویم على بن ابى طالب که کسى جز مؤ من او را دوست نمى دارد و کسى جز منافق او را دشمن نمى دارد. هر کس او را دوست بدارد مرا دوست داشته است و هر کس او را دشمن بدارد و با او کینه توزى کند بر من کینه ورزیده است و هر کس نسبت به من بغض و کینه داشته باشد خداوندش با آتش عذاب مى فرماید).این را هم احمد حنبل که خدایش از او خشنود باد! در کتاب فضائل على علیه السلام آورده است .
خبر هجدهم : پیامبر (ص ) فرموده است (صدیقان سه تن هستند: حبیب نجار که از دورترین نقطه شهر دوان دوان آمد و مؤ من آل فرعون که ایمان خویش را پوشیده مى داشت و على بن ابى طالب که برتر از ایشان است ) . این را هم احمد بن حنبل در کتاب فضائل على علیه السلام آورده است .
خبر نوزدهم : در مورد على پنج چیز به من ارزانى شده است که آن پنج چیز براى من بهتر از جهان است و هر چه در قرآن قرار دارد: یکى آنکه او در پیشگاه خداوند عزوجل ایستاده است تا خداوند از بررسى حساب همه خلایق آسوده شود؛ دوم آنکه رایت محمد در دست اوست ، آدم و همه آدمى زادگان زیر آن رایت قرار دارند؛ سوم آنکه بر کناره حوض من ایستاده است ، هر کس از امتم را که بشناسد سیراب مى کند؛ چهارم اینکه او پوشاننده برهنگى من و تسلیم کننده من به پیشگاه خداى من است (عهده دار کفن کردن و به خاک سپردن من است )؛ پنجم اینکه در مورد او هرگز بیم ندارم که پس از ایمان کافر شود و پس از ازدواج به حرام افتد).
این را هم احمد در کتاب فضائل نقل کرده است .
خبر بیستم : گروهى از یاران از خانه هاى خود در مسجد رسول خدا (ص ) داراى در بودند که از آن آمد و شد مى کردند تا آنکه روزى پیامبر فرمودند (همه درهایى را که در مسجد است جز در خانه على ببندید) و همه درها بسته شد. در این باره گروهى اعتراض کردند و سخنانى گفتند و به اطلاع رسول خدا (ص ) رسید و میان ایشان برخاست و فرمود (گروهى در مورد بستن درهاى خانه ها و اینکه من در خانه على را به حال خود باقى گذاشته ام اعتراض کرده اند؛ همانا من نه بسته ام و نه گشوده ام و به من فرمانى داده شده است و از آن پیروى کرده ام .)این روایت را هم احمد بن حنبل مکرر در کتاب مسند و در کتاب الفضایل آورده است .
خبر بیست و یکم : پیامبر (ص ) در جنگ طائف على را فرا خواند و با او آهسته سخن گفت و به درازا کشید آن چنان که گروهى آن را ناخوش داشتند و یکى از صحابه گفت : امروز در گوشى سخن گفتن او با پسر عمویش به درازا کشید. این سخن به اطلاع پیامبر (ص ) رسید گروهى از صحابه را جمع کرد و فرمود (کسى گفته امروز آهسته سخن گفتن با پسر عموى خود را به درازا کشانده است ؛ همانا که من با او نجوا نکرده ام که خداوند با او نجوا فرموده است ).احمد بن حنبل که خدایش رحمت کناد، این حدیث را در مسند آورده است .
خبر بیست و دوم : پیامبر (ص ) فرموده است (اى على ، در نبوت من بر تو چیره ام که پس از من پیامبرى نیست و تو در هفت مورد بر همه مردم فضیلت دارى و در آن مورد هیچ کس از قریش هم منکر آن نیست : تو نخستین کس از ایشانى که به خدا ایمان آوردى و از همه آن نسبت به پیمان خداوند وفادارترى و فرمان خداوند را از همه آنان بهتر برپا مى دارى و در تقسیم به صورت مساوى و برابر از همگان برتر و در مورد رعیت از همگان دادگرتر و در قضاوت از همگان بیناتر و از لحاظ مزیت در پیشگاه خداوند، از همه برترى ).
این حدیث را حافظ ابو نعیم در کتاب حلیه الاولیاء روایت کرده است .
خبر بیست و سوم : فاطمه (ع ) به پیامبر عرض کرد مرا به همسرى مردى دادى که بینواست و مالى ندارد. پیامبر فرمود(من تو را به پیشگام ترین مسلمانان در مسلمانى و به بزرگترین ایشان از لحاظ بردبارى و عالم ترین ایشان تزویج کردم ، مگر نمى دانى که خداوند یک بار بر جهان به دیده لطف سر کشید و پدرت را از آن برگزید و بار دیگر بر آن سر کشید و شوهرت را از جهان برگزید) این را هم احمد حنبل در مسند نقل کرده است .
خبر بیست و چهارم : چون پس از بازگشت پیامبر (ص ) از جنگ حنین (سوره نصر) اذا جاء نصر الله و الفتح نازل شد، پیامبر فراوان
( سبحان الله و استغفر الله ) مى گفت و سپس فرمود (اى على ، همانا آن چیزى که به آن وعده شده بودم فرا رسید، پیروزى آمد و مردم گروه گروه وارد دین خدا شدند و هیچ کس از تو براى مقام من سزاوارتر نیست که تو در اسلام از همگان پیشگام ترى و به من نزدیکى و داماد منى و سرور زنان جهانیان در خانه تو است ، و وانگهى به پاس تحمل رنجهاى فراوان ابو طالب در مورد من به هنگام نزول قرآن بسیار دوست مى دارم که حق این نعمت را در مورد فرزندان ابو طالب رعایت کنم).این موضوع را ابو اسحاق ثعلبى در تفسیر قرآن خود آورده است .
بدان که ما این اخبار را از این جهت اینجا آوردیم که بسیارى از کسانى که از على علیه السلام منحرف اند چون به این گونه سخنان او در نهج البلاغه یا دیگر کلمات او مى رسند که در آن از نعمت خداوند نسبت به خود و اختصاص خویش به پیامبر (ص ) سخن گفته است و بدین گونه خود را از دیگران مشخص مى سازد، او را به تکبر و فخر فروشى و به خود بالیدن متهم مى کنند، و پیش از ایشان هم گروهى از اصحاب پیامبر (ص ) همین سخنان را مى گفتند؛ آن چنان که به عمر گفتند: على را به سرپرستى جنگ و فرماندهى لشکر بگمار. گفت : او به خود بالنده تر از این است . زید بن ثابت هم مى گفته است : خودپسندتر از على و اسامه بن زید ندیده ام .
ما خواستیم با آوردن این احادیث در شرح گفتارش که فرموده است (ما جامه چسبیده به بدن و اصحاب پیامبر و گنجوران و دروازه هاى آنیم )، به بزرگى و عظمت مقام او در نظر حضرت ختمى مرتبت اشاره کنیم و هر کس درباره او این گونه احادیث گفته شده باشد اگر به آسمان عروج کند و در هوا پرواز کند و بر فرشتگان و پیامبران به سبب این تعظیم و گرامیداشتى که از او شده است فخر بفروشد نمى توان او را سرزنش کرد که شایسته و سزاوار آن است در حالى که على علیه السلام هیچگاه راه کبر و غرور و خودپسندى را در گفتار و کردار خود نپیموده است و نرمخوترین ، گرامى ترین ، افتاده ترین ، شکیباترین و گشاده ترین افراد بشر بوده است ، تا آنجا که گروهى او را به بذله گویى و شوخى نسبت داده اند و این دو از خوبیهایى است که با تکبر و قدرت طلبى مغایرت دارد.
همچنین باید در نظر داشت که اگر على (ع ) گاهى از این گونه سخنان بر زبان مى آورد همچون آه دردمند و گله اندوهگینى است که براى آنکه لحظه یى نفسى بکشد بیان مى دارد و قصد او شکر نعمت است و اینکه اشخاص غافل را آگاه سازد که خداوند چه فضیلتى به على ارزانى فرموده است و این از باب امر به معروف است و تحریک و برانگیختن مردم به اعتقاد داشتن به حق و حقیقت درباره خودش و بازداشتن مردم از اینکه دیگرى را بر على فضیلت و برترى دهند بوده است و خداوند سبحان هم در قرآن از اینکه چنین کنند نهى کرده و در آیه سى و پنجم سوره (یونس ) چنین فرموده است :
(آیا آن کس که به حق هدایت مى کند سزاوارتر است پیروى شود یا آن کس که به هدایت راه نمى یابد مگر اینکه هدایت شود، پس چیست شما را چگونه حکم مى کنید؟).
جلوه تاریخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج ۴ //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى
بازدیدها: ۱۶۷