نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۹ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۹- و قال علیه السلام : مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهُ الْمَلْهُوفِ- وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ

اللغه

الملهوف: المظلوم یستغیث: و التنفیس. التفریج من الغمّ الّذی یأخذ بنفسه.

المعنى

و جعلها من کفّارات الذنوب العظام لکونها فضیله عظیمه تستلزم فضایل کالرحمه و العدل و السخاء و المروّه و غیرها. و ظاهر أنّ حصول هذه الملکات فی النفس ممّا یستلزم ستر الذنوب و محوها و منافات ملکات السوء الّتی یعبّر عنها بالسیّئات و الذنوب کما سبقت الإشاره إلیه.

مطابق با حکمت ۲۴ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۹- امام (ع) فرمود: مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَهُ الْمَلْهُوفِ- وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ‏

لغات
ملهوف: ستمدیده‏اى که یاور بطلبد تنفیس: رهایى از غمى که او را فرا گرفته بود.

ترجمه

«از کفاره ‏هاى گناهان، به داد ستمدیده رسیدن، و غمگین را شاد گرداندن است».

شرح

امام (ع) این اعمال را از کفاره‏هاى گناهان بزرگ قرار داده از آن رو که آنها فضیلت بزرگى هستند که فضیلتهایى همچون شفقت، عدالت، سخاوت، مروّت و نظایر آنها را در پى دارند و بدیهى است که وجود این خصلتها در آدمى باعث پوشش و محو گناهان و از بین رفتن خصلتهاى بدى مى ‏گردند که از آنها به بدیها و گناهان تعبیر مى‏شود، چنان که قبلا به این مطلب اشاره شد.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

 

بازدیدها: ۹۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۸ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۸- و قال علیه السلام : مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ‏

المعنى

أى من لم یکن له عمل صالح حسن فتأخّر بسبب ذلک عن معالى الرتب الدنیویّه و الاخرویّه لم یسرع به حسبه و شرف بیته إلیها إن کان ذا حسب. و کنّى ببطؤ عمله عن عدم وصوله إلى الخیر لعدم ما یوصله إلیه من زکىّ العمل و جعل الإسراع فی مقابله البطؤ.

مطابق با حکمت ۲۳ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۸- امام (ع) فرمود: مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ یُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ

ترجمه

«هر کس را که عملش کند سازد، تبارش او را تند نگرداند».

شرح

یعنى: هر کس که عمل شایسته خوب نداشته باشد و بدان جهت از مراتب بلند دنیوى و اخروى عقب بماند، بزرگى و شرافت خانوادگى- هر چند که داراى شرافتى باشد- او را تند نگرداند. کندى عمل، کنایه از نرسیدن او به نیکى است، به دلیل نداشتن چیزى از اعمال پاکیزه که او را به نیکى برساند. امام (ع) اسراع (تند گرداندن) را در برابر بطؤ (کند ساختن) قرار داده است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۹۱

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)حق ائمه علیهم السلام

شرح ابن‏ میثم

۱۷- و قال علیه السلام : لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِینَاهُ وَ إِلَّا رَکِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ- وَ إِنْ طَالَ السُّرَى

قال الرضى: و هذا من لطیف الکلام و فصیحه، و معناه إنا إن لم نعط حقنا کنا أذلاء، و ذلک أن الردیف یرکب عجز البعیر کالعبد و الأسیر و من یجرى مجراهما.

المعنى

و قال الأزهرىّ فی تهذیب اللغه: قال القتیبىّ: أعجاز الإبل: مآخیرها- جمع عجز- و هو مرکب شاقّ. قال: و معناه إن منعنا حقّنا رکبنا مرکب المشقّه و صبرنا علیه و إن طال، و لم ینجز منه محلّین بحقّنا. ثمّ قال الأزهرى: لم یرد على علیه السّلام رکوب المشقّه و لکنّه ضرب أعجاز الإبل مثلا لتأخّره عن غیره فی حقّه من الإمامه و تقدّم غیره علیه فأراد إن منعنا حقّنا منها و أخّرنا عن ذلک صبرنا على الأثره فیها و إن طالت الأیّام. و السرى: سیر اللیل. و أقول: الّذى ذکره الثلاثه احتمالات حسنه و هى متقاربه لأنّ رکوب الأعجاز مظنّه الذلّه و المشقّه و تأخّر المنزله. و یحتمل أن یکون کلّها مراده له. و لم یفرّق الأزهری بین المثل و الکنایه فإنّ رکوب الأعجاز کنایه عن الامور المذکوره، و کذلک طول السرى کنایه عن طول المشقّهلأنّه مظنّتها و ملزومها، و یحتمل أن یکون کنایه بالمثل.

مطابق با حکمت ۲۲ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۷- امام (ع) فرمود: لَنَا حَقٌّ فَإِنْ أُعْطِینَاهُ وَ إِلَّا رَکِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ- وَ إِنْ طَالَ السُّرَى

ترجمه

«ما حقى داریم، اگر آن را به ما دادند، خواهیم گرفت، و اگر ندادند، بر شتر مشقّت سوار مى‏ شویم، اگر چه شبروى دراز باشد».

شرح

سیّد رضى مى‏گوید: «این سخن از سخنان لطیف و فصیح امام (ع) است، و معناى آن چنین است، که اگر حق ما را ندهند، گرفتار سختى شده و خوار خواهیم بود، توضیح آن که کلمه ردیف یعنى کسى که بر پشت سر دیگرى سوار شود، مانند برده، اسیر و کسانى که همانند آنهاست.» ازهرى، در تهذیب اللّغه از قول قتیبى مى‏گوید: اعجاز الابل: آخرهاى شتر جمع عجز، یعنى مرکب ناهموار و سخت، گفته است: معناى سخن امام (ع) چنین است: اگر ما را از حق خود بازداشتند، به مرکب مشقّت سوار مى‏شویم و هر چند طول بکشد، بر آن شکیبا خواهیم بود، و از کسانى که حق ما را حلال شمرده ‏اند، نخواهیم گذشت.

آن گاه ازهرى مى‏ گوید: مقصود على (ع) سوارى بر مرکب سخت نبوده، بلکه اعجاز شتر را مثل براى عقب ماندن او از حق امامتش و جلو افتادن دیگران از او، آورده است بنا بر این هدف امام (ع) این است که اگر ما را از حق امامتمان بازداشتند، و از این حق عقب نگه داشته شدیم، در دنبال آن ایستادگى و پایدارى مى‏کنیم، هر چند که روزگار درازى باشد.

السّرى: حرکت در شب.

به نظر من، آن کسى که هر سه احتمال را نقل کرده نظرش صحیح‏تر و به حقیقت نزدیکتر است، زیرا سوار شدن بر پشت سر، محتمل است. خوارى، سختى و عقب افتادن مقام و منزلت باشد و احتمال مى‏رود تمام اینها مورد نظر امام (ع) باشد. ازهرى بین مثل و کنایه تفاوت نگذاشته است، زیرا سوارى بر پشت سر، کنایه از امور یاد شده است، و همچنین طولانى بودن حرکت در شب کنایه از مشقت زیاد است، زیرا این جاى تصور و لازمه سیر طولانى در شب است، و احتمال دارد که عبارت امام (ع)، کنایه باشد، به صورت یک ضرب المثل.

بازدیدها: ۵۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۶ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۶- و قال علیه السلام : قُرِنَتِ الْهَیْبَهُ بِالْخَیْبَهِ وَ الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ- وَ الْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ

المعنى

أراد بالهیبه الخوف من المقابل. و ظاهر أنّ ذلک یستلزم عدم قضاء الحاجه منه و الظفر بالمطلوب لعدم الانبساط فی القول معه و هو معنى اقترانها بالخیبه، وکذلک الحیاء بالحرمان لاستلزام الحیاء ترک الطلب و التعرّض له. و هو تنفیر عن الهیبه و الحیاء المذمومین. ثمّ أمر بانتهاز فرص الخیر: أى المبادره إلى فعله عند حضور وقت إمکانه، و رغّب فی ذلک بضمیر صغراه قوله: الفرصه تمرّ مرّ السحاب: أى أنّها سریعه الزوال، و تقدیر الکبرى: و کلّما کان کذلک فواجب أن یبادر إلیه و یغتنم وقت إمکانه.

مطابق با حکمت ۲۱ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۶- امام (ع) فرمود: قُرِنَتِ الْهَیْبَهُ بِالْخَیْبَهِ وَ الْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ- وَ الْفُرْصَهُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ

ترجمه

«ترس قرین زیان، و شرم همراه نومیدى است، و فرصت هم چون ابر گذرا مى‏ گذرد، پس فرصتهاى خوب را غنیمت شمرید».

شرح

مقصود امام (ع) از هیبت، ترس از طرف مقابل است. بدیهى است که ترس مانع برآورده شدن حاجت و رسیدن به هدف است، چون با روى باز سخن گفته نمى‏شود، و معناى نزدیکى ترس با زیان هم همین است و هم چنین، شرم با ناامیدى به دلیل همراهى شرم با فروگذاردن خواسته و ابراز نکردن آن، این سخن براى برحذر داشتن از ترس و شرم که هر دو نکوهیده‏اند، مى‏باشد.

آن گاه به غنیمت شمردن فرصتهاى خوب فرمان داده، یعنى در موقع به دست آمدن فرصت، هر چه زودتر کار را باید انجام داد. و به وسیله قیاس‏ مضمرى ما را بدین کار واداشته است که صغراى آن عبارت «فرصت، همانند ابر گذرا مى‏گذرد» است یعنى: براستى فرصت زودگذر است، و کبراى مقدّر آن نیز چنین است: و هر کارى که آن طور باشد، باید به سوى آن شتافت و زمان امکان آن را غنیمت شمرد».

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۶۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۵ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۵- و قال علیه السلام : أَقِیلُوا ذَوِی الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ- فَمَا یَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ یَدُ اللَّهِ بِیَدِهِ یَرْفَعُهُ

المعنى

رغّب فی إقاله ذوى المروّات عثراتهم الّتی یتّفق وقوعها نادرا کبیعهم لما یلحقهم الندم علیه و نحوه بذکر کون ید اللّه بأیدیهم یرفعهم، و استعار لفظ العثرات لما یقع منهم خطأ و من غیر تثبّت، و لفظ الید لعنایه اللّه و قدرته. و کنّى عن تعلّقاته و تدارک حاله بکون یده بیده یرفعه و ذلک أنّ المروّه فضیله عظیمه یستجلب همم الخلق و قلوبهم و مساعداتهم، بحسب ذلک یکون استعداد العاثر من ذوى المروّات لعنایه اللّه و قیامه من عثرته.

مطابق با حکمت ۲۰ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۵- امام (ع) فرمود: أَقِیلُوا ذَوِی الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ- فَمَا یَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ یَدُ اللَّهِ بِیَدِهِ یَرْفَعُهُ

«از لغزشهاى افراد جوانمرد، چشم ‏پوشى کنید، که کسى از ایشان نمى ‏لغزد مگر آن که دست خدا به دست اوست و او را بلند مى‏ کند».

امام (ع) با یادآورى این مطلب که دست خدا به دست جوانمردان است وآنان را بلند مى‏کند، در مورد، گذشت از لغزشهاى جوانمردان، که به ندرت لغزش از آنها سر مى‏زند، تشویق کرده است مانند داد و ستد آنان که ممکن است پشیمان شوند. کلمه: «عثرات» را براى خطایى که از روى بى‏توجّهى از آنان سرزند، و لفظ «ید» را براى عنایت و قدرت خداوندى، استعاره آورده است. و این که دست خدا به دست آنهاست و آنان را بلند مى‏کند، کنایه از وابستگیهاى آنان به خدا و جبران حال ایشان است، توضیح آن که جوانمردى، فضیلت بزرگى است که باعث جلب توجّه مردم و میل قلبى و کمک آنان مى‏گردد، بدین ترتیب، خطاکار جوانمرد، براى عنایت خدا، و هم چنین به پاخواستن و جبران لغزش خود، آمادگى پیدا مى‏کند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۹۱

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۴ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۴- و قال علیه السلام : مَنْ جَرَى فِی عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ

المعنى

و هو تنفیر عن تطویل الأمل بذکر قطعه بالأجل، و استعار لفظ العنان له ملاحظه لشبهه بالفرس، و لفظ الجرى للاندفاع فی الأمل بحسب تطویله و لفظ العثار للامتناع عن ذلک الجرى بعارض الأجل و قواطعه کعثار العادى بما یعرض له من حجر و نحوه.

مطابق با حکمت ۱۹ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۴- امام (ع) فرمود: مَنْ جَرَى فِی عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ

ترجمه

«هر کس در پى آرزوى خود شتافت، و عنان مرکب آرمانش را رها ساخت اجل او را لرزاند».

شرح

امام (ع) با یادآورى از هم گسستن آرزوها به وسیله مرگ، از زیاده ‏روى در آرزو داشتن برحذر داشته، و کلمه عنان را به ملاحظه شباهت آرزو به اسب سوارى و لفظ جرى را براى شتافتن در راستاى طول آرزو، و کلمه عثار را براى خوددارى از سرعت، استعاره آورده است، به دلیل فرا رسیدن مرگ و موانع شتاب از قبیل لغزش دونده در اثر برخورد با مانعى همچون سنگ و غیره.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۲ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

 

۱۲- و سئل عن قول الرسول صلى الله علیه و آله و سلم «غیروا الشیب و لا تشبهوا بالیهود» فقال علیه السلام: إِنَّمَا قَالَ ص ذَلِکَ وَ الدِّینُ قُلٌّ- فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ- فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ

اللغه

النطاق: شقّه طویله عریضه تنجرّ على الأرض إذا لبست. و جران البعیر: صدره.

المعنى

و کان رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله فی أوّل الإسلام یأمر أهل الشیب من المسلمین بتغییر شیبهم و یبدئهم إلیه، و کان ینفّرهم عن ترکه بکونه تشبّها بالیهود لأنّ الیهود لم یکونوا یفعلون ذلک.

فکانوا یخضبون بالسواد. و قیل: بالحنّاء. و الغرض أن ینظر إلیهم الکفّار بعین القوّه و الشبیبه فینفعلون عنهم و لا یطمعون فیهم. فسئل علیه السّلام عن ذلک فی زمن خلافته فجعله من المباح دون المندوب، و أشار إلى أنّ تلک السنّه إنّما کانت حیث کان المسلمون قلیلین فأمّا الآن و قد کثروا و ضعف الکفّار فهو مباح، و کنّى عن ذلک بقوله: فامرء و ما اختار. و استعار لفظ النطاق لمعظمه و ما انتشر منه. و لفظ الضرب بالجران لثباته و استقراره و ملاحظه لشبههه بالبعیر البارک. و قوله: فامرء مبتدأ و ما اختار عطف علیه، و ما مصدریّه و خبر المبتدأ محذوف تقدیره مقرونان کقولهم کلّ امرء وضیعته. و باللّه التوفیق.

مطابق با حکمت ۱۷ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۲- «از امام (ع) راجع به سخن پیامبر (ص) غَیِّرُوا الشَّیْبَ وَ لَا تَشَبَّهُوا بِالْیَهُودِ«» پرسیدند، فرمود: إِنَّمَا قَالَ ص ذَلِکَ وَ الدِّینُ قُلٌّ- فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ- فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ

لغات

نطاق: لباسى که هنگام پوشیدن به دلیل درازى و پهنا روى زمین کشیده مى‏ شود.
جران البعیر: سینه شتر.

ترجمه

«این سخن را پیامبر (ص) هنگامى فرمود که مسلمانان اندک بودند، اما اکنون که اسلام گسترش یافته و پابرجا شده، هر مردى اختیار خودش را دارد».

شرح

پیامبر (ص) در آغاز اسلام، به پیر مردان مسلمان دستور مى‏داد و آنان راوادار مى‏کرد که پیرى خود را تغییر دهند، و از ترک آن برحذر مى‏داشت، به دلیل این که پیرى شباهت به یهود دارد، زیرا یهودیها این کار را نمى‏کردند، این بود که به رنگ سیاه خضاب مى‏کردند، و بعضى گفته‏ اند: با حنا خضاب مى‏ کردند.

هدف این بود که کفّار آنها را با چشم توانمندى و جوانى بنگرند، و از آنها بترسند و طمع بر آنها نکنند. از امام (ع) در زمان خلافتش راجع به آن [خضاب کردن‏] پرسیدند، امام (ع) آن را مباح قرار داد نه مستحب، و بر این مطلب اشاره فرمود که آن سنّت هنگامى مقرّر شد که مسلمانان اندک بودند، امّا اکنون که زیادند و کافران ناتوان شده ‏اند، خضاب کردن مباح است، و عبارت: هر مردى اختیار دارد کنایه از همین است.

و لفظ: النّطاق را براى عظمت و گستردگى اسلام، استعاره آورده است و کلمه «ضرب بالجران» استعاره براى پابرجایى و پایدارى دین به لحاظ شباهت آن به شترى است که روى زانویش نشسته است. کلمه امرؤ مبتدا و ما اختار عطف بر اوست ما مصدریه، و خبر مبتدا محذوف، و در تقدیر مقرونان» است مانند این سخن عربها «کلّ امرء و ضیعته» توفیق از خداست.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۸۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۳ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۳- و قال علیه السلام فى الذین اعتزلوا القتال معه: خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْبَاطِلَ

المعنى

منهم عبد اللّه بن عمر و جماعه من القرّاء و غیرهم کأبی موسى الأشعرىّ و الأحنف بن قیس فی حرب صفّین. و یشبه أن یکون هذا إشاره إلى توسّط درجتهم‏ فی الضلال و یجرى مجرى العذر لهم. فکأنّه قال: إنّهم و إن خذلوا الحقّ معنا لم ینصروا الباطل مع خصومنا.

مطابق با حکمت ۱۸ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۳- امام (ع) در حق کسانى که از جنگ در خدمت آن حضرت خوددارى کردند فرمود: خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ یَنْصُرُوا الْبَاطِلَ

ترجمه

«حق را خوار کردند و به باطل هم کمکى نکردند»

شرح

عبد اللّه بن عمر و گروهى از قاریان، و دیگران مانند ابو موسى اشعرى، و احنف بن قیس در جنگ صفین از آن جمله بودند. و ممکن است که این گفتار امام (ع) اشاره به بینابین بودن درجه گمراهى آنان و به منزله بهانه‏اى براى آنها باشد. گویا فرموده باشد: براستى آنها هر چند که حق را در همراهى ما خوار گذاشتند، باطل را نیز با همراهى دشمنان یارى نکردند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۸۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۱ (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۱- و قال علیه السلام : تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ

المعنى

استعار ذلّ الامور لمطاوعتها للقدر و جریانها على وفق القضاء. و لمّا کان الإنسان جاهلا بأسرارا لقدر جاز أن یکون من غایات مطاوعه الأمور للقدر کون ما یعتقده الإنسان الجاهل مصلحه و یفعله تدبّرا لمنفعه سببا لحتفه و هلاکه. وفیه إیماء إلى وجوب إسناد الامور إلى اللّه و عدم التوکّل على التدبیر، و الانقطاع إلیه.

مطابق با حکمت ۱۶ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۱- امام (ع) فرمود: تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یَکُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ 

ترجمه

«کارها تابع مقدّراتند، به حدّى که تدبیر و مال اندیشى باعث نابودى وهلاکت مى‏ گردد».

شرح

به خاطر پیروى کارها از تقدیر الهى و جریان امور بر طبق قضاى الهى، کلمه ذلّ یعنى خوارى، را استعاره آورده است، از آن رو که انسان از قدر ناآگاه است. امکان دارد از نتایج پیروى امور از مقدّرات این باشد که آنچه را شخص ناآگاه مصلحت پنداشته و به تصوّر سود داشتن انجام مى‏دهد همان باعث هلاکت و نابودى وى گردد.

در این عبارت اشارتى است بر ضرورت استناد کارها به خدا و تکیه نداشتن بر تدبیر و دوراندیشى، و بریدن از ما سوا و توجه تنها به او.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۸۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱۰ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱۰- و قال علیه السلام : مَا کُلُّ مَفْتُونٍ یُعَاتَبُ

المعنى

الفتنه قد تکون فی الدین و قد تکون فی الدنیا و قد تکون فیهما، و على التقدیرات فقد تلحق الإنسان بسبب منه من جهل بسیط أو مرکّب و قد تلحقه أسباب قدریّه خارجیّه معلومه و غیر معلومه. و الّذی یعاتب على فتنته من هؤلاء من کانت أسباب فتنته منه أو بعضها کوقوع الفتنه لمصاحبه الفسّاق و نحوه. هذا إذا حملنا اللفظ على ظاهره، و یحتمل أن یرید لیس کلّ مفتون ینفع معه العتاب.

مطابق با حکمت ۱۵ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۱۰- امام (ع) فرمود:  مَا کُلُّ مَفْتُونٍ یُعَاتَبُ

ترجمه

«هر گرفتار بلا را نباید سرزنش کرد».

شرح

گرفتارى گاهى دینى و گاهى دنیوى و گاهى در هر دو مورد است، و به هر تقدیر، گاهى سبب گرفتارى از جانب خود انسان است مانند جهل بسیط و یا جهل مرکّب و گاهى به سبب دیگرى است که مقدّر شده و معلوم و یا نامعلوم مى‏باشد. افرادى به خاطر گرفتاریشان قابل سرزنشند که وسایل گرفتارى یا مقدارى از آن، از جانب خودشان باشد، مانند گرفتارى به علّت دوستى با بدکاران و نظایر آن. این در صورتى است که ما لفظ را به همان معناى ظاهرى‏اش حمل کنیم، و احتمال دارد مقصود امام (ع) این باشد: سرزنش با هر گرفتارى، سودمند نیست.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۵۳

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۹ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۹- و قال علیه السلام : مَنْ ضَیَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ

المعنى

أى قدّر. و أراد أنّ اللّه سبحانه جعل لکلّ شی‏ء سببا یجب معه و به. و لمّا کانت منافع الإنسان و ضروراته فی الأغلب یقوم بها من کان أقرب إلیه من أهله و عشیرته و لم یجب فی الحکمه أن لا یکون له نفع له إلّا من جهتهم لا جرم أنّهم إذا ضیّعوه و أهملوه لابدّ أن یقدّر اللّه له من یقوم بمصالحه و معاونته ممّن هو أبعد عنه.

مطابق با حکمت ۱۴ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۹- امام (ع) فرمود: مَنْ ضَیَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ

ترجمه

«کسى که خویشاوندان نزدیک ترکش کنند، کسان بسیار دور، به او خواهند رسید».

شرح

یعنى، خداوند مقدّر کرده و اراده ‏اش بر این تعلق گرفته است که براى‏ هر چیزى علّت و سببى قرار دهد تا بدان وسیله و با وجود آن سبب، آن چیز ضرورت پیدا کند. چون اکثر وقتها نزدیکترین افراد خاندان و فامیل انسان براى منافع و کارهاى لازم او اقدام مى ‏کنند، در حکمت خداوندى مقرر نشده است که جز از طریق آنان سودى عاید انسان شود، بناچار اگر آنها وى را ترک گویند و رها سازند، باید خداوند کسانى را از افراد بسیار دور و بیگانه مقدّر و معیّن کند تا مصالح و کمک و یارى او را عهده‏ دار شوند.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۶

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۸ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۸- و قال علیه السلام إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ- فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّهِ الشُّکْرِ

المعنى

نبّه على وجوب الشکر على النعمه لغرض دوامها. و نفّر عن قلّته بما یستلزمه‏من کونه تنفیرا لما یستقبل منها، و استعار لفظ التنفیر ملاحظه لشبه ها بالطیر المتّصل إذا سقط أوّله اتّصل به آخره، و فیه إیماء إلى أنّ دوام الشکر مستلزم لدوامها و کثرتها کقوله تعالى لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ.

مطابق با حکمت ۱۳ نسخه صبحی صالح

ترجمه شرح ابن‏ میثم

۸- امام (ع) فرمود:إِذَا وَصَلَتْ إِلَیْکُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ- فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّهِ الشُّکْرِ

ترجمه

«هر گاه نعمتهاى تازه‏اى نصیب شما شد، زیادى آن نعمتها را با کم ‏سپاسى از خود دور نسازید».

شرح

امام (ع) در این گفتار توجه داده است، بر این که به منظور دوام و بقاى نعمت باید شکر نعمت را به جاى آورد، و از کم‏سپاسى- به دلیل پیامد ناگوار آن- برحذر داشته است بنا بر این، زنهار به خاطر پیامد کم‏ سپاسى است.

لفظ تنفیر (حذر داشتن) را به ملاحظه شباهت نعمت، به یک گروه پرنده استعاره آورده است، پرندگان به هم پیوسته که اگر اول آن گروه فرود آید، آخر آن نیز فرود خواهد آمد. و در این عبارت اشارتى است بر این که دوام شکر و سپاس باعث دوام و زیادت نعمت است، همان طورى که خداوند متعال فرموده است: وَ إِذْ تَأَذَّنَ.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۸۸

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۷ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۷- و قال علیه السلام : أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ- وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ

اللغه

الإخوان جمع أخو کخرب و خربان، و أراد الأصدقاء الصادقین،

المعنى

و فی الکلمه حثّ على مکارم الأخلاق لأنّ الإخوان لا یکتسبون إلّا بها، و إنّما جعل العاجز عن تحصیلهم أعجز الناس لأنّ ذلک لا یحتاج إلى إتعاب قوّه بدنیّه و لا إعمال فکره عقلیّه، و إنّما یفتقر إلى کرم الأخلاق و حسن المعاشره و الملاقات بالبشر و الطلاقه و هى أمور طبیعیّه فی أکثر الناس و هو أهون الأشیاء علیهم فکان العاجز عنها أعجز الناس عمّا هو مقدور لهم. و إنّما جعل من ظفر به منهم ثمّ ضیّعه أعجز لأنّ المکتسب لابدّ له من کلفه ما فی اکتسابهم و أمّا الظافر فهو غیر محتاج إلى ذلک القدر من الکلفه فکان سبب حفظ الإخوان أسهل من سبب تحصیلهم فکان المضیّع لحفظهم أعجز عن اکتسابهم لعجزه عن حفظ الأمر الأسهل.

فإن قلت: فقد قال: إنّ المضیّع لهم أعجز من أعجز الناس فلا یکون أعجز الناس أعجز الناس. هذا خلف.
قلت: لفظ الناس لفظ مطلق و إنّما یلزم الخلف إن لو کان للعموم.

 مطابق با حکمت ۱۲ نسخه صبحی صالح

ترجمه شرح ابن‏ میثم

۷- امام (ع) فرمود: أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اکْتِسَابِ الْإِخْوَانِ- وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ

ترجمه

«ناتوانترین مردم کسى است که از یافتن دوستان، ناتوان باشد، و ناتوانتر از او کسى است که یاران به دست آورده را از دست بدهد».

شرح

اخوان، جمع اخو است مانند خربان که جمع خرب است، مقصود دوستان صمیمى است. و در عبارت، ترغیبى بر اخلاق پسندیده است، زیرا دوستان جز با اخلاق کریمه فراهم نیایند. و امام (ع) فرد ناتوان از دوستیابى را از آن رو ناتوانترین مردم، دانسته است که دوستیابى، نه به صرف نیروى بدنى نیاز دارد و نه به اعمال نیروى عقلى، بلکه تنها به اخلاق خوب و حسن رفتار و برخورد با گشاده‏رویى و چهره باز، نیازمند است. و این امور هم در بیشتر مردم، طبیعى و آسانترین کار براى آنهاست، بنا بر این کسى که از اینها ناتوان باشد، ناتوانترین فرد بر انجام کارهاست. و این که امام (ع) آن کسى را که دوستى داشته و بعد از دست داده، ناتوانترین شخص شمرده است از آن روست که دوستیابى ناگزیر زحمتى براى شخص دارد، امّا کسى که دوستى، فراهم آورده است، دیگر نیازى به این مقدار زحمت نیز ندارد، بنا بر این، نگهدارى دوستان آسانتر است از دوستیابى، پس کسى که دوستان را از دست مى‏دهد، به خاطر ناتوانى در نگهدارى از چیزى که آسانترین کارهاست، از کسى که در دوستیابى ناتوان است، ناتوانتر مى‏باشد.

اگر کسى اشکال کند که امام فرمود: کسى که دوستان را از دست بدهد، ناتوانتر از ناتوانترین مردم است، بنا بر این ناتوانترین مردم [به دلیل وجود ناتوان‏تر از خود] ناتوانترین مردم نمى‏شود، این خلف است در پاسخ مى‏گوییم: لفظ النّاس مطلق است، در صورتى خلف لازم مى‏آمد که افاده عموم مى‏کرد.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۱۱۰

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۶ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۶- و قال علیه السلام
إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ- فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَهِ عَلَیْهِ

المعنى

و هو تنبیه على فضیله العفو و جذب إلیه بکونه شکرا للقدره: أى ملازم‏للشکر علیها، و ذلک أنّ القدره على العدوّ نعمه من اللّه تعالى یجب شکرها و الاعتراف للّه و الخضوع له و یلزمه الرقّه و فتور الغضب و یتبع ذلک العفو فأقامه مقام الشکر للملازمه بینهما. و لمّا کان الشکر واجبا کان العفو لازما.

مطابق با حکمت ۱۱ نسخه صبحی صالح

ترجمه شرح ابن‏ میثم

۶- امام (ع) فرمود: إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّکَ- فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُکْراً لِلْقُدْرَهِ عَلَیْهِ

ترجمه

«هر گاه بر دشمنت مسلّط شدى، عفو و گذشت از او را، شکر و سپاس نعمت قدرتى بدان که نسبت به او یافته ‏اى».

شرح

این عبارت توجه دادن به فضیلت گذشت است، و امام (ع) با این بیان که گذشت، سپاسگزارى به خاطر توانمندى مى‏باشد. یعنى لازمه شکر نعمت قدرت، گذشت و بخشش است، بر این فضیلت دعوت کرده است، توضیح آن که دست یافتن بر دشمن، نعمتى از طرف خداست که سپاس بر آن، و ایمان و خضوع در برابر خدا را مى‏طلبد. و لازمه سپاس و ایمان نرم‏دلى و فرونشاندن آتش خشم است و به دنبال آن عفو و گذشت. به این ترتیب گذشت را جاى سپاس قرار داده است از آنجا که این دو لازم و ملزومند. و چون شکر واجب است، عفو و گذشت نیز لازم است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۵۳

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۵ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۵- و قال علیه السلام
خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَهً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ- وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ

المعنى

نبّه بذلک على حسن المعاشره للناس و معاملتهم بمکارم الأخلاق. و کنّى عن ذلک بقوله: إن متمّ. إلى آخره. إذ من لوازم حسن المعاشره للمخالط الحنّه إلیه فی حیاته و افتقاره، و البکاء علیه بعد وفاته. و الجمله الشرطیّه فی موضع نصب صفه المخالطه.

مطابق با حکمت ۱۰نسخه صبحی صالح

ترجمه شرح ابن‏ میثم

۵- امام (ع) فرمود: خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَهً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ- وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ‏

ترجمه

«با مردم چنان رفتار کنید که اگر در آن حال مردید، بر شما بگریند، و اگر زنده ماندید، علاقمند به معاشرت با شما باشند».

شرح

امام (ع) بدین وسیله بر خوشرفتارى و معاشرت با اخلاق پسندیده با مردم سفارش کرده است، و عبارت: ان متّم… کنایه از همان است، زیرا از لوازم خوشرفتارى آدم اهل معاشرت دلسوزى دیگران به او در زندگى و به هنگام نیازمندى او، و گریه آنان پس از مرگ اوست. جمله شرطیّه در محل نصب صفت مخالطه است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

 

بازدیدها: ۳۹

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۴ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۴- و قال علیه السلام
إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ

المعنى

یرید أنّ الدنیا إذا أقبلت بجاهها و مالها على قوم بحسب توافق أسباب السعاده الدنیویّه لهم استلزم ذلک إقبال الناس علیهم و تقرّبهم إلیهم بکلّ ممکن لمیلهم إلى‏الدنیا و محبّتهم لها و حسنوا فی أعینهم فاستعاروا لهم الأوصاف الجمیله الّتی کانت فی غیرهم و إن لم یکونوا فی نفس الأمر کذلک حتّى یصفوا بالعلم الجاهل، و بالکرم المبذّر، و بالشجاعه المتهوّر، و بالظرف و لطف الأخلاق الماجن. و ربّما کان إقبال الدنیا علیهم أیضا سببا لاستعدادهم لتحصیل الکمالات النفسانیّه و الملکات الفاضله الّتی کانت محاسن لغیرهم قبلهم و إن کانوا قبل ذلک غیر أهل لشی‏ء منها. و یحتمل أن یرید بالمحاسن محاسن الدنیا من مرکوب و ملبوس و ابّهه و حسن إیاله و تصرّف، و ذلک ظاهر. و کونه عاریه باعتبار عدم دوامه. و کذلک إذا أدبرت عنهم بحسب توافق أسباب الشقاوه فیها قبحوا فی أعین الناس حتّى یکون أحدهم ذا فضیله فی نفسه فیجحدها الناس و یصفونه بضدّها فإن زهد فی الدنیا نسبوه إلى الریاء و السمعه، و إن حسنت أخلاقه نسبوه إلى الخلاعه و المجون، و إن شجع نسبوه إلى التهوّر و الجنون. و هو معنى سلبها لمحاسن أنفسهم، و ربما استعدّ ذو الفضیله منهم بذلک لترکها و إهمالها و التخلّق بضدّها حتّى تسلب عنه الفضیله بالکلّیّه.

مطابق با حکمت ۹ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۴- امام (ع) فرمود: إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْیَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَیْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ

ترجمه

«هر گاه دنیا به کسى روآورد نیکیهاى دیگران را به او عاریه مى‏دهد و هرگاه از وى روى برگرداند نیکیهاى خودش را نیز از او مى‏ستاند».

شرح

مقصود امام (ع) آن است که هرگاه دنیا براى فراهم آوردن وسایل خوشبختى دنیوى، با جاه و مال بر گروهى روآور شود، مردم به آنها توجّه پیدا مى‏کنند و به خاطر علاقه و دلبستگى به دنیا، با هر وسیله ممکن به ایشان نزدیک مى‏شوند، و اینان در نظر مردم خوب جلوه مى‏کنند، در نتیجه اوصاف خوبى را که در دیگران است- هر چند که در حقیقت آن طور نیستند- براى آنها به عاریه مى‏گیرند، به طورى که نادان را به داشتن علم، و اسرافکار را به داشتن سخاوت، وبى‏باک را به دلاورى، مى‏ستایند، و هم‏چنین، آدم پررو و بى‏حیا را به داشتن ظرفیّت و خوش‏خویى معرّفى مى‏کنند. و چه بسا که روآوردن دنیا به ایشان نیز باعث آمادگى آنها براى کسب کمالات نفسانى و ملکات برجسته‏اى مى‏گردد که- هر چند آنان قبلا شایستگى براى هیچ یک از اینها را نداشتند- این کمالات صفات خوبى براى افراد پیش از آنها بوده است.

و احتمال دارد که مقصود از این نیکوییها، خوبیهاى دنیوى از قبیل مرکب سوارى، لباس، شکوه و حسن سیاست و تدبیر باشد، و این مطلب روشنى است. عاریه بودن اینها نیز به اعتبار ناپایدارى اینهاست. و هم‏چنین وقتى که دنیا- بر حسب فراهم آمدن وسایل بدبختى- بر گروهى پشت کند، در برابر چشم مردم بد جلوه کنند، به طورى که اگر فردى از آنها داراى فضیلتى هم باشد، مردم آن فضیلت را انکار و او را بر خلاف آن معرّفى کنند، اگر در دنیا پارسا باشد، او را به ریا و سمعه نسبت دهند، و اگر خوش‏خوى باشد به سبکى و بى‏حیایى معرّفى کنند، و اگر شجاع و دلیر باشد او را به بى‏باکى و دیوانگى نسبت دهند. و این برگشت دنیاست که در حقیقت خوبیهاى خود را از آنان سلب کرده است، چه بسا که بدین وسیله شخص داراى فضیلت آماده رها کردن و یک سو نهادن فضیلت شود و متخلّق به خوبى مخالف آن گردد، به حدى که به طور کلى فضیلت از او رخت بربندد.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۳۴

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۳ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۳- و قال علیه السلام اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ- وَ یَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ یَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ

المعنى

نبّه على لطف خلق الإنسان ببعض أسرار حکمه اللّه فیه، و غایته من ذلک الاستدلال على حکمه صانعه و مبدعه. و ذکر أربعه من محالّ النظر و الاعتبار، وهى آله البصر و الکلام و السمع و التنفّس، و خصّها بالذکر لکونها مع ضعفها ضروریّه فی وجود الإنسان على شرفه و علوّ رتبته فی المخلوقات و لا یقوم إلّا بها لیکون ذلک محلّ التعجّب و اعتبار لطف الصانع الحکیم، و أراد بالشحم الّذی ینظر به الرطوبه المسمّاه فی عرف الأطبّاء بالبیضه أو الرطوبه الجلیدیّه فإنّ العین مرکّبه من سبع طبقات و ثلاث رطوبات کلّ منها یختصّ فی عرفهم باسم، و عنى باللحم اللسان فإنّه لحم أبیض رخو تلتّف به عروق صغار کثیره فیهادم و لذلک یتبیّن أحمر و تحته عروق و شریانات و أعصاب کثیره و تحته فوهتان یسیل منهما اللعاب ینتهیان إلى لحم غددىّ رخو موضوع فی أصله یسمىّ مولّد اللعاب و بهاتین الفوهتین یبقى للّسان و ما حوله النداوه الطبیعیّه، و أراد بالعظم الّذی یسمع به العظم المسمىّ الحجرىّ و هو عظم صلب فیه مجرى الاذن کثیر التعاریج و العطفات تمبرّ کذلک إلى أن یلقى العصبه النابته من الدماغ الّتی هى مجرى الروح الحامل للقوّه السامعه، و أراد بالخرم ثقب الأنف. و فی هذه و أمثالها من بدن الإنسان و سایر الحیوان عبره لمن اعتبر و کمال شهاده بوجود الصانع الحکیم لها، و من نظر فی تشریح بدن الإنسان حضرته شواهد من الحکمه الإلهیّه یحار فیها لبّه و یدهش فیها عقله، و قرأ الصادق علیه السّلام قوله تعالى وَ خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً«» ثم قال: و کیف لا یکون ضعیفا و هو ینظر بشحم و یسمع بعظم و ینطق بلحم. و قد راعى فی القرائن الأربع السجع المتوازی.

مطابق با حکمت ۸ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۳- امام (ع) فرمود: اعْجَبُوا لِهَذَا الْإِنْسَانِ یَنْظُرُ بِشَحْمٍ وَ یَتَکَلَّمُ بِلَحْمٍ- وَ یَسْمَعُ بِعَظْمٍ وَ یَتَنَفَّسُ مِنْ خَرْمٍ

ترجمه

«در مورد این انسان در شگفت باشید که به وسیله پیهى [چشم‏] مى‏بیند و با گوشتى [زبان‏] سخن مى‏گوید، و به وسیله استخوانى [گوش‏] مى‏شنود، و از شکافى نفس مى ‏کشد».

شرح

امام (ع) به ظرافت آفرینش انسان، نسبت به برخى از رازهاى حکمت خدا در باره آن توجه داده است، و هدف نهایى آن حضرت استدلال بر حکمت آفریدگار و هستى‏بخش انسان بوده است و چهار مورد از موارد توجه و بیدارى را یادآورى کرده است که عبارتند از ابزار دیدن، سخن گفتن، شنیدن، و نفس کشیدن، و این موارد را به خصوص یادآورى کرده است، از آن رو که اینها با همه ناچیزیشان در هستى انسان با تمام بزرگى و مقام بلندى که در میان مخلوقات دارد، ضرورت دارند، و هستى انسان وابسته به آنهاست، تا این که جاى تعجب و هوشیارى نسبت به آفریدگار دانا باشد، و مقصود امام (ع) همان چیزى است که به وسیله آن دیدن انجام مى‏گیرد، همان ماده نرمى که در اصطلاح پزشکان تخم، نامیده مى‏شود، و یا همان زجاجیه چشم است، زیرا چشم از هفت پرده و سه نوع ماده نرم تشکیل شده و هر کدام نام مخصوصى دارند.

و مقصود امام (ع) از گوشت، زبان است زیرا زبان گوشت سفید نرمى آمیخته به موى‏رگهاى کوچک فراوانى است که خون در آنها جریان دارد و از این رو به رنگ سرخ مى‏نماید و زیر زبان موى‏رگها و رگها و عصبهاى زیادى موجود است و در زیر دو دهانه وجود دارد که آب دهان از آنها جارى مى‏شود که این دو دهانه به گوشت غدّه‏اى نرمى مى‏رسد که در بن آن قرار گرفته به نام مولد لعاب و به وسیله همین دو دهانه است که زبان و پیرامون آن به طور طبیعى تر و تازه است.

و مقصود امام (ع) از استخوانى که به وسیله آن صداها را مى‏شنود، همان استخوانى است که به آن، حجرى مى ‏گویند، استخوانى سخت که در مجراى گوش با پیچ و خمهاى زیادى قرار گرفته و همان طور ادامه مى‏یابد تا مى ‏رسد به عصبى که از دماغ خارج مى‏ شود و جایى که مرکز جریان روحى حامل قوه شنوایى است، و مقصود امام (ع) از خرم (شکاف) سوراخ بینى است.

در تمام این موارد و نظایر اینها چه در بدن انسان و چه در سایر حیوانات،عبرتى است براى کسى که در صدد عبرت گرفتن است، و کمال گواهى به وجود آفریدگار حکیم آنهاست. و هر کسى که در اجزاى بدن انسان دقت کند، دلایلى از حکمت خداوندى را مشاهده مى‏کند که اندیشه انسان مات و مبهوت، و عقل حیران و سرگردان مى‏ شود.

امام صادق (ع) آیه مبارکه: یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُخَفِّفَ«» را قرائت فرمود، آن گاه گفت: چگونه ناتوان و ضعیف نباشد که به وسیله یک پیه مى ‏بیند، و با استخوانى مى‏ شنود و توسط گوشتى سخن مى‏ گوید در چهار مورد امام (ع) رعایت سجع متوازى را نیز کرده است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۸۲

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۲ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

۲- و قال علیه السّلام: إحدى و عشرین کلمه من الأدب و الحثّ على مکارم الأخلاق

أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ- وَ رَضِیَ بِالذُّلِّ مَنْ کَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ- وَ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَیْهَا لِسَانَهُ وَ الْبُخْلُ عَارٌ وَ الْجُبْنُ مَنْقَصَهٌ- وَ الْفَقْرُ یُخْرِسُ الْفَطِنَ عَنْ حُجَّتِهِ- وَ الْمُقِلُّ غَرِیبٌ فِی بَلْدَتِهِ وَ الْعَجْزُ آفَهٌ وَ الصَّبْرُ شَجَاعَهٌ- وَ الزُّهْدُ ثَرْوَهٌ وَ الْوَرَعُ جُنَّهٌ وَ نِعْمَ الْقَرِینُ الرِّضَا- وَ الْعِلْمُ وِرَاثَهٌ کَرِیمَهٌ وَ الْآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَهٌ- وَ الْفِکْرُ مِرْآهٌ صَافِیَهٌ وَ صَدْرُ الْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ- وَ الْبَشَاشَهُ حِبَالَهُ الْمَوَدَّهِ- وَ الِاحْتِمَالُ قَبْرُ الْعُیُوبِ (الْمُسَالَمَهُ خِبَاءُ الْعُیُوبِ) وَ مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُ عَلَیْهِ- وَ الصَّدَقَهُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ- وَ أَعْمَالُ الْعِبَادِ فِی عَاجِلِهِمْ نُصْبُ أَعْیُنِهِمْ فِی آجِلِهِمْ

متن عربی

الاولى: أزرى بنفسه من استشعر الطمع.
و هو تنفیر عن الطمع المضادّ لفضیله القناعه بذکر ما یستلزمه من التهاون بالنفس و الازدراء بها، و ذلک أنّ الطمع بما فی أیدى الناس یستلزم الحاجه إلیهم و الخضوع لهم و هو یستلزم الهون علیهم و سقوط المنزله. و استعار وصف الاستشعار لملازمه الطمع و مباشرته للقلب کالشعار للجسد.

الثانیه: قوله: و رضى بالذلّ من کشف عن ضرّه.
و هو أیضا تنفیر للإنسان عن شکایه فقره و ضرّه للناس بذکر ما یلزم ذلک من المذلّه و الرضى به.

الثالثه: و هانت علیه نفسه من أمّر علیها لسانه.
و هو تنفیر للإنسان عن الإکثار فی القول من غیر تدبّر و مراجعه لعقله بما یلزم ذلک من هوان نفسه علیه أمّا فی الدنیا فلأنّ زیاده القول قد یکون سببا للهلاک، و إلیه أشار القائل.

احفظ لسانک أیّها الإنسان
لا یلد غنّک إنّه ثعبان‏

کم فی المقابر من قتیل لسانه‏
کانت تهاب لقاءه الأقران‏

و أمّا فی الآخره فلقوله صلّى اللّه علیه و آله: و هل یکبّ الناس على مناخرهم فی النار إلّا حصاید ألسنتهم و لا هون لنفس الإنسان علیه أعظم من هلاکها. و استعار وصف التأمیر لتسلیط اللسان على ما یؤذی النفس من غیر مراجعتها فکأنّها صارت محکومه له.

الرابعه: قوله: و البخل عار.
و ذلک لأنّه رذیله التفریط من فضیله الکرم.
و بقدر حمد الإنسان على الکرم یکون ذمّه و تعییره برذیله البخل.

الخامسه: و الجبن منقصه.
لأنّه رذیله التفریط من فضیله الشجاعه و الّتی هی أصل من الکمالات النفسانیّه. فکان الجبن رذیله و منقصه.

السادسه: و الفقر یخرس الفطن عن حجّته.
و ذلک لکونه مذلّه، و له فی النفس فعل عظیم بالقبض و الفتور و الانفعال عن الغیر. و مبدء کلّ ذلک تصوّر العجز و توهّم القصور بسبب عدم المال عن مقاومه الخصوم فیحصل التخوّف من الکلام و العىّ عنه و إن کان صاحبه فطنا. و استعار لذلک وصف الخرس ملاحظه لشبهه به.

السابعه: و المقلّ غریب فی بلدته
أی الفقیر. و استعار له لفظ الغریب باعتبار عدم التفات الناس إلیه و قلّه الأعوان و الأخوان له لإقلاله فهو کالغریب الّذی لا یعرف.

الثامنه: و العجز آفه.
العجز لفظ مهمل یحتمل العجز البدنیّ و هو عدم القدره على التصرّفات البدنیّه عمّا من شأنه أن یقدر، و یحتمل العجز النفسانیّ و هو عدم القدره على مقاومه الهوى و دفعه. و الأوّل آفه بدنیّه و نقصان فیه، و الثانی آفه فی العقل و عاهه فیه.

التاسعه: و الصبر شجاعه.
الصبر فضیله تحت العفّه ترسم بأنّها مقاومه الهوى لئلّا یقود النفس إلى قبایح اللذّات. و هو جهاد مع النفس الأمّاره یستلزم فضیله الشجاعه فلذلک حمل الشجاعه علیه حمل اللازم على ملزومه.

العاشره: و الزهد ثروه
و هو فضیله تحت العفّه، و رسم بأنّه إعراض النفس عن متاع الدنیا و طیّباتها. و لمّا کانت الثروه فی العرف عباره عن الغنى بالمال و کثرته استعار لفظها للزهد لمشابهته إیّاها فی استلزامهما للغنى و عدم الحاجه.

الحادیه عشر: و الورع جنّه.
و حقیقه الورع لزوم الأعمال الجمیله فلذلک استعار لفظ الجنّه لمشابهتها فی الوقایه من عذاب اللّه فی الآخره و من أکبر المصائب الدنیویّه کما تجنّن بالترس و غیره من الصلاح.

الثانیه عشر: و نعم القرین الرضا.
و قد علمت أنّ الرضا بقضاء اللّه و ما نزل به القدر باب عظیم من أبواب الجنّه و غایه من الملکات الفاضله، و ظاهر أنّه نعم القرین فی الدنیا و الآخره.

الثالثه عشر: و العلم وارثه کریمه.
و هو فضیله النفس العاقله و هو أشرف الکمالات الّتى تعتنى بها، و بحسب ذلک کان وراثه کریمه من العلماء، بل کان أکرم موروث و مکتسب. و أراد الوارثه المعنویّه کقوله تعالى فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ«» أى العلم و الحکمه.

الرابعه عشر: و الآداب حلل مجدّده.
و أراد الآداب الشرعیّه و مکارم الأخلاق، و استعار لها لفظ الحلل المجدّده باعتبار دوام زینه الإنسان بها و تجدّد بهائه و حسنه و تهذیب نفسه على استمرار الزمان بلزومها و استخراج محاسنها کالحلل الّتی لا یزال تجدّد على لابسها.

الخامسه عشر: و الفکر مرآه صافیه.
الفکر قد یراد به القوّه المفکّره، و قد یراد به حرکه هذه القوّه مطلقا أیّه حرکه کانت، و قد یراد به معنى آخر. و عنى هنا القوّه نفسها، و استعار لها لفظ المرآه باعتبار أنّها إذا وجّهت نحو تحصیل المطالب التصوریّه و التصدیقیّه أدرکتها و تمثّلت بها کما یتمثّل فی المرآه صور ما یحاذى بها.

السادسه عشر: و صدر العاقل صندوق سرّه.
استعار للصدر لفظ صندوق السرّ باعتبار حفظه کما یحفظ الصندوق ما فیه، و هو فی المعنى أمر للإنسان بکتمان سرّه. و رغّبه فی ذلک بذکر العاقل. فکأنّه قال: العاقل من جعل صدره صندوق سرّه و حفظه.

السابعه عشر: و البشاشه حباله المودّه.
و استعار لها لفظ الحباله باعتبار اقتناص الإنسان بها الناس و استمالتهم إلى صداقته و محبّته کحباله الصائد الّتی یقتنص بها الطیر.

الثامنه عشر: الاحتمال قبر العیوب.
أراد احتمال المکروه و الأذى من الأخوان و سائر الناس و هو فضیله عظیمه تحت الشجاعه، و استعار له لفظ قبر العیوب باعتبار ستره لمعایب صاحبه عند الناس کما یستر القبر ما فیه من جیفه المیّت قال السیّد- رحمه اللّه- : و روى أنّه علیه السّلام قال فی العباره عن هذا لمعنى أیضا: المسالمه خباء العیوب. قال الجوهری: الخباء: واحد الأخبیه بیت من وبر أو صوف و لا یکون من شعر و یکون على عمودین أو ثلاثه، و ما فوق ذلک فهو بیت. و المسالمه فضیله تحت العفّه استعار لها لفظ الخباء باعتبار أنّها فضیله تستجلب المحبّه و تستلزم سکوت الناس عن المعایب و سترها کالخباء. و یتبیّن استلزامها تستّر العیوب باستلزام نقیضها وهو المخاصمه و عدم المسالمه لثوران الطباع على ذکر المعایب و إبرازها لغرض الإهانه و التبکیت.

التاسعه عشر: و من رضى من نفسه کثر الساخط علیه.
و ذلک لوجهین: أحدهما: أنّ الراضى عن نفسه معتقد لکمالها على غیرها و ناظر إلى غیره بعین النقصان غیر موفّ للناس حقوقهم فیکثر بذلک الساخط علیه منهم. الثانی: أنّه لاعتقاده کمال نفسه یرفعها فوق قدرها و الناس یرونه بقدره فیکثر المنقّص له و الساخط علیه.

العشرون: و الصدقه دواء منجح.
استعار لفظ الدواء النافع للصدقه لمشابهتها الدواء أمّا فی الدنیا فلقوله صلّى اللّه علیه و آله: داووا مرضاکم بالصدقه. و سرّ ذلک أنّها تستجلب الهمم و تطابق القلوب على محبّه المتصدّق و الرغبه إلى اللّه سبحانه فی دفع المکاره عنه لبقائه فهى فی ذلک سبب للشفاء کالدواء، و أمّا فی الآخره فلأنّها سبب لدفع المکاره الأخرویّه کما سبق بیانه.

الحادیه و العشرون: و أعمال العباد نصب أعینهم فی آجلهم
أى ظاهره قائمه فی أعینهم، و سرّ ذلک ما علمته من کون النفوس ما دامت فی الدنیا فهى منتقش بملکات الخیر و الشرّ لکنّها فی أغشیه من الهیئات البدنیّه و حجب عن إدراک الامور کما هی فإذا زالت تلک الأغشیه بالمفارقه انکشفت لها الامور فأدرکت ما عملت من خیر و ما استعدّت له من شرّ کما قال تعالى فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ«» و کما قال یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً«» الآیه.

مطابق با حکمت ۲-۳-۴-۵-۶-۷ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

۲- بیست و یک سخن از سخنان مربوط به ادب و ترغیب بر مکارم اخلاق به شرح زیر:

«خود را خوار کرد آن که طمع را پیشه ساخت.
تن به ذلت داد، هر که گرفتارى خود را ابراز کرد.
در نزد خود بى‏ارزش است آن که زبانش را فرمانرواى خود ساخته است.
تنگ ‏نظرى ننگ، و ترسو بودن کاستى است.
تنگدستى شخص زیرک را از بیان دلیل و برهانش لال مى‏کند.
تهى‏دست در دیار خود غریب است.
ناتوانى بلا است.
بردبارى و استقامت، دلاورى و پارسایى سرمایه و دارایى است.
پرهیزگارى به منزله سپر است.

خوشنودى به قضاى الهى، همدمى نیکوست.
دانش میراثى ارزشمند است.
آداب پسندیده، زیورهایى تازه و کهنگى ناپذیرند.
اندیشه آدمى، آیینه ‏اى صاف است.
سینه عاقل گنجینه راز اوست.
گشاده‏رویى دام دوستى است.
تحمل ناملایمات پوشنده عیبهاست (صلح و سازش، باعث نهان ساختن عیبهاست) هر که از خود راضى باشد، خشم‏گیرنده بر او بسیار است.
صدقه دارویى مفید و شفابخش است.
کردار بندگان خدا، در آخرت مقابل چشمانشان قرار مى‏گیرد».

شرح

اوّل– خود را خوار کرد، آن که طمع را پیشه ساخت. این سخن جهت برحذر ساختن از طمع است که مخالف فضیلت قناعت مى‏باشد، با یادآورى پیامدهاى طمع، از قبیل خوار ساختن و پست کردن خود. توضیح آن که چشم طمع داشتن به مال دیگران، باعث نیازمندى بدیشان و کرنش در برابر آنهاست، و این خود انگیزه پستى در نظر آنان، و افتادن از چشم آنهاست، صفت استشعار را استعاره براى پیوستگى و مباشرت طمع، نسبت به قلب آدمى همانند لباس زیر که مباشر و پیوسته به جسم است.

دوم– تن به ذلّت داد، آن که گرفتارى خود را ابراز کرد. و این سخن نیز، به منظور برحذر داشتن انسان از شکایت بردن از تهى‏دستى و گرفتارى‏اش به نزد مردم است، به وسیله یادآورى تن در دادن به ذلّت و خوارى که در پى دارد.

سوم- در نزد خود بى‏ارزش است، آن که زبانش را فرمانرواى خود ساخته است. این سخن دور کننده انسان از پرحرفى بدون فکر و مراجعه به عقل است، چون این عمل دلیل بر پستى و بى‏ارزشى انسان در نزد خویشتن است، امّا دردنیا پر حرفى گاهى باعث نابودى مى‏شود، و به همین اشاره دارد سخن شاعر که مى‏گوید:

احفظ لسانک ایّها الانسان
لا یلدغنّک انّه ثعبان‏

کم فى المقابر من قتیل لسانه‏
کانت تهاب لقاءه الاقران

و امّا در آخرت، به دلیل حدیث نبوى: «آیا چیزى جز محصول زبان مردم، باعث به رو در افتادن آنان در آتش دوزخ است»«». و هیچ ذلّتى براى انسان بالاتر از هلاکت وى نیست.
واژه تأمیر (فرمانروا ساختن)، را استعاره آورده است براى مسلّط کردن زبان آدمى، بر آنچه باعث آزار روح است، بدون توجه به آنها، چنان که گویى مجبور به گفتن آنها شده است.

چهارم– تنگ‏نظرى ننگ است توضیح آن که این صفت پست، دورى گزیدن از فضیلت بزرگوارى و بخشندگى است، به هر اندازه که انسان براى بخشندگى و بزرگوارى قابل ستایش است، به همان اندازه به خاطر خوى پست تنگ‏نظرى سزاوار نکوهش است.

پنجم– ترسو بودن، کاستى است، زیرا ترس، همان مرحله تفریط از فضیلت دلاورى است که ریشه کمالات نفسانى مى‏باشد، بنا بر این نوعى کاستى و فرومایگى است.

ششم– تنگدستى شخص زیرک را از بیان برهانش لال مى‏سازد. از آن رو که تنگدستى باعث احساس شدید ذلّت، گرفتگى، سستى و خجلت از دیگران در نفس انسانى مى‏شود. و ریشه تمام اینها، تصوّر ناتوانى و اندیشه کمبود- به‏ دلیل نداشتن ثروت- در برابر دشمنان است، در نتیجه- هر چند که تنگدست، زیرک و هوشیار باشد- حالت ترس و عجز از سخن گفتن در او به وجود مى‏آید.
با ملاحظه شباهت چنین کسى با گنگ و لال، صفت گنگى را استعاره براى او آورده است.

هفتم– تهیدست در شهر خود غریب است. کلمه: غریب را از نظر بى‏توجّهى مردم به او و کمى یاران و دوستان- به دلیل تهیدستى‏اش- استعاره آورده است، چه تهیدست به سان غریبى است که کسى او را نمى‏شناسد.

هشتم- ناتوانى بلا است. کلمه العجز لفظ مهملى است که احتمال دارد منظور ناتوانى جسمى باشد یعنى ناتوانى بر دخل و تصرّفات بدنى از کارهایى که باید توان انجام آنها را داشته باشد، و ممکن است مقصود ناتوانى روحى، یعنى ناتوانى در برابر هواى نفس و جلوگیرى از آن باشد. نوع اوّل، بلاى جسمانى و کمبود در آن است، و دوّمى، بلا و نقصى در عقل و هوش است.

نهم– بردبارى دلاورى است، بردبارى فضیلتى از شاخه‏هاى پاکدامنى و تعریف آن چنین است ایستادگى در برابر هواى نفس تا انسان را به سمت لذّتهاى ناروا سوق ندهد. یعنى مبارزه با نفس امّاره که لازمه‏اش داشتن فضیلت شجاعت است، از این رو حمل کلمه: الشّجاعه بر کلمه الصبر حمل لازم بر ملزوم به شمار مى‏آید. د

دهم– پارسایى سرمایه و دارایى است، پارسایى فضیلتى وابسته به پاکدامنى است. در تعریف آن گفته‏اند: خوددارى نفس از متاع و خوشیهاى دنیاست و چون مالدارى در عرف مردم عبارت است از بى‏نیازى و فزونى ثروت، به خاطر شباهت پارسایى به بى‏نیازى حاصل از ثروت، کلمه ثروت را استعاره براى پارسایى آورده است از آن رو که هر دو باعث بى‏نیازى مى‏باشند.

یازدهم– پرهیزگارى سپر است، حقیقت پرهیزگارى عبارت است ازپایبندى به کارهاى خوب و از این رو لفظ الجنّه را استعاره آورده است که پارسایى نیز همانند سپر انسان را از عذاب خدا در آخرت و از بزرگترین گرفتاریها در دنیا نگه مى‏دارد، چنان که با سپر و دیگر سلاحها نگهدارى مى‏شود.

دوازدهم– خوشنودى به قضاى الهى همدمى نیکوست. قبلا روشن شد که خوشنودى به قضاى الهى، و آنچه مقدّر باشد، خود درى بزرگ از درهاى بهشت، و از جمله نتایج صفات پسندیده است. بدیهى است که چنین چیزى در دنیا و آخرت همدمى نیکوست.

سیزدهم– دانش میراثى ارزشمند است، علم و آگاهى فضیلت نفس عاقله و بالاترین کمالى است که مورد توجه است، و به همین جهت میراث ارزشمند دانشمندان بلکه ارزشمندترین میراث و دستاورد است. مقصود امام (ع) وراثت معنوى است چنان که در قرآن آمده است: وَ إِنِّی خِفْتُ الْمَوالِیَ مِنْ وَرائِی وَ کانَتِ امْرَأَتِی عاقِراً فَهَبْ«»، یعنى دانش و حکمت.

چهاردهم– آداب پسندیده، زیورهاى تازه و کهنگى ناپذیرند. مقصود امام (ع) آداب شرعى و اخلاقى پسندیده است، کلمه الحلل و المجدّده را استعاره آورده است به اعتبار زینت دائمى انسان به وسیله آداب، و تازگى شوکت و زیبایى رضاى روحش در طول زمان، با رعایت آنها و بروز آثار نیک، آداب نیک، مانند زیورهایى که پیوسته صاحب زیور را تازه و با طراوت نشان مى‏دهد.

پانزدهم– اندیشه آدمى آینه‏اى صاف است، گاهى مقصود از فکر، همان نیروى اندیشه، و گاهى- به طور مطلق- حرکت نیروى فکرى، به هر صورتى که باشد، و گاهى هم معناى دیگرى مورد نظر است. اما در این جا منظور همان نیروى فکرى است. کلمه: المرآه یعنى آینه، را استعاره آورده است از آن جهت که‏نیروى اندیشه وقتى که در پى مطالب تصورى و یا تصدیقى برمى‏آید و آنها را در مى‏یابد و عکس‏بردارى مى‏کند، چنان است که در آینه صورت اشیایى که برابر آن قرار مى‏گیرد، مى‏افتد.

شانزدهم– سینه عاقل گنجینه راز اوست. عبارت صندوق السّر، را استعاره از سینه آورده است، از آن رو که سینه هم چون صندوق، محتواى خود را نگهدارى مى‏کند. و این عبارت در حقیقت، دستورى براى انسان است، تا راز خود را پنهان دارد، و با آوردن کلمه عاقل او را وادار و تشویق کرده است. گویا فرموده باشد: خردمند کسى است که سینه خود را گنجینه راز و نگهبان آن قرار دهد.

هفدهم– گشاده‏رویى دام دوستى است. کلمه الحباله یعنى دام را استعاره از گشاده‏رویى آورده است از آن رو که انسان بدان وسیله مردم را جلب کرده و دلشان را براى دوستى و محبّت خود به دست مى‏آورد، مانند، دام شکارچى که پرنده را با آن صید مى‏کند.

هیجدهم– تحمّل ناملایمات، پوشنده عیبهاست، مقصود امام (ع) تحمّل سختى و اذیّت از طرف دوستان و سایر مردم است که خود فضیلت بزرگى از شاخه‏هاى شجاعت مى‏باشد. عبارت: قبر العیوب را به اعتبار این که عیبهاى شخصى را در نزد مردم مى‏پوشاند، استعاره آورده است، همان طورى که قبر لاشه مرده را که در داخل آن قرار گیرد، مى‏پوشاند.
سیّد«» رحمت خدا بر او باد- فرموده است: بعضى گفته‏اند، امام (ع) در تعبیر از این مطلب این چنین نیز فرموده است: المسالمه خباء العیوب، یعنى صلح و آشتى پنهان ساختن عیبهاست.

جوهرى«» مى‏گوید: خباء مفرد است و جمع آن اخبیه خانه‏اى است از کرک و یا پشم نه از مو که بر دو، یا سه عمود و یا بیشتر استوار مى‏باشد.

صلح و مسالمت فضیلتى از شاخه‏هاى پاکدامنى است، کلمه: خباء را استعاره از مسالمت آورده است از آن رو که این فضیلت باعث جلب محبّت و هم چون خانه پوششى براى عیبهاست و مستلزم آن است که زبان مردم از عیبجویى بسته و خاموش باشد. این مطلب که صلح و مسالمت لازمه‏اش عیب‏پوشى است، در صورتى ثابت مى‏شود که مى‏بینیم، نقیض آن- یعنى، ستیزه‏جویى و سازش نکردن- با طغیان طبیعت افراد بر عیبجویى، و اظهار معایب، به منظور توهین و سرزنش همراه است.

نوزدهم– هر که از خود راضى باشد، خشم‏گیرنده بر او بسیار است. و این مطلب به دو جهت است: یکى آن که شخص از خودراضى، معتقد است که از دیگران کاملتر است و به دیگران با چشم کاستى مى‏نگرد، و حقوق دیگران را ادا نمى‏کند، در نتیجه افراد زیادى نسبت به او خشم مى‏گیرند. دوم این که: با اعتقاد بر برترى خود نسبت به دیگران خود را بیش از اندازه تصوّر مى‏کند در صورتى که دیگران او را در حدّ و مقدار خودش مى‏بینند، به این ترتیب خرده‏گیران و خشمگینان بر او، روزافزون مى‏گردند.

بیستم-صدقه دارویى مفید و شفابخش است. عنوان داروى مفید و شفا بخش را استعاره براى صدقه آورده است، از آن رو که صدقه همانند دارو است، امّا در دنیا به دلیل حدیث نبوى (ص): «بیمارانتان را با صدقه به درمان برسانید»«» و راز مطلب آن است که صدقه باعث جلب همّتها و همسویى دلهابر محبّت صدقه دهنده و گرایش به خداوند پاک در برطرف ساختن ناراحتیها از وى به منظور بقاى اوست، بنا بر این صدقه در این جهت هم چون دارویى شفا بخش است. و اما در آخرت از آن رو که صدقه وسیله‏اى، براى رفع گرفتاریهاى اخروى است، همان طورى که قبلا توضیح داده شد.

بیست و یکم– اعمال بندگان خدا در آخرت جلو چشمانشان قرار مى‏گیرد یعنى آشکارا در برابر چشمانشان قرار مى‏گیرد، و راز مطلب همان است که قبلا روشن شد، نفوس مردم تا وقتى که در دنیاست، هم نقش خوبى و هم بدى دارد، لکن در پوششهایى از اشکال جسمانى و موانعى که از درک واقعیّتها وجود دارد، امّا وقتى که این پوششها با جدایى از دنیا به یک طرف روند، تمام امور روشن مى‏شود، و در نتیجه، هر کار خوبى را که انجام داده و زمینه هر کار بدى را که داشته است، در مى‏یابد، همان طورى که خداوند متعال فرموده است: فَکَشَفْنا عَنْکَ غِطاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ«» و همین طور آیه یَوْمَ تَجِدُ کُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَیْرٍ مُحْضَراً«»

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۴۳۷

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره ۱ متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ میثم

۱- قَالَ علیه السّلام :کُنْ فِی الْفِتْنَهِ کَابْنِ اللَّبُونِ- لَا ظَهْرٌ فَیُرْکَبَ وَ لَا ضَرْعٌ فَیُحْلَبَ‏

اللغه

أقول: ابن اللبون ولد الناقه إذا استکمل سنتین و دخل فی الثالثه لأنّ أمّه على الأغلب قد وضعت ولدا غیره فهی ذات لبن.

المعنى

و قد أمر أصحابه فی زمن الفتنه أن یتشبّه بابن اللبون، و أشار إلى وجه الشبه بقوله لاظهر. إلى آخره. و أراد أنّه یکون فی زمانها خامل الذکر ضعیفا غیر مستکثر من المال کیلا یصلح لمعاونه الظالمین بنفسه و لا بماله، و لا ینتفع به فی الفتنه.
کابن اللبون لا ینفع بظهره و لا لبنه. و ظهر مبتدأ خبره محذوف تقدیره: له. و یرکب عطف على الجمله. و روى منصوبا بإضمار أن فی جواب النفى، و کذا قوله: فیحلب.

مطابق با حکمت ۱ نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ میثم

« در هنگام فتنه و آشوب هم چون کرّه شتر نر دو ساله که مادرش کرّه دیگرى را شیر مى ‏دهد باش ، که نه پشتى دارد تا بر او سوار شوند ، و نه پستانى تا از او شیر بدوشند » .

شرح

ابن اللّبون ، کرّه شترى است که دو سالش تمام و وارد سال سوّم شده است ، مادر چنین کرّه شترى غالبا کره دیگرى مى ‏زاید که شیرخواره است .

امام ( ع ) یاران خود را امر کرده است تا در هنگام فتنه و آشوب هم چون ،ابن اللّبون ، باشند و با عبارت : لا ظهر . . . به وجه شبه اشاره کرده ، و مقصود آن است که در زمان فتنه ، گمنام ، ناتوان و کم ثروت باشند تا براى کمک به ستمگران به جان و به مال شایستگى نداشته باشند و از آنان در فتنه و آشوب استفاده نکنند ، همان طورى که بچه شتر دو ساله نه با گرده‏اش فایده مى‏رساند و نه با شیرش . کلمه : ظهر مبتدا است و خبر آن محذوف و تقدیر ، له مى‏باشد ، و جمله یرکب ، عطف بر جمله قبل است ، و بعضى [ یرکب ] به نصب روایت کرده ‏اند ، و هم‏چنین جمله فیحلب ، که منصوب به آن مقدره در جواب نفى مى ‏باشند .

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ میثم)، ج۵ // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

بازدیدها: ۱۱۷