نفى فخرفروشى
۱۸۴۸٫ مردگان مایه عبرت نه فخر
بعد تلاوته الهاکم التکاثر حتى زرتم المقابر : افبمصارع آبائهم یفخرون ! ام بعدید الهلکى یتکاثرون ! یرتجعون منهم اجسادا خوت ، و حرکات سکنت . و لان یکونوا عبرا، احق من ان یکونوا مفتخرا!
بعد از تلاوت آیه تفاخر به بیشتر داشتن شما را به غفلت انداخت تا جایى که به دیدن گورها رفتید. فرمود: آیا به گورهاى پدرانشان افتخار مى کنند؟ یا به فزونى شمار هلاک شدگان (خود) به هم مى نازند؟ از پیکرهایى که بى جان و متلاشى شده اند و از حرکت هایى که آرام گرفته اند، بازگشت به این جهان را چشم دارند، حال آن که آن مردگان مایه عبرت باشد سزاوارتر است تا باعث فخرفروشى . (۱۸۴۱)
۱۸۴۹٫ تکبر را دور بریز!
ضع فخرک ، و احطط کبرک ، و اذکر قبرک .
فخر فروشى را کنار بگذار و تکبر را فرو نه و به یاد قبرت باش . (۱۸۴۲)
۱۸۵۰٫ آدمیزاد را چه به فخرفروشى ؟!
ما لابن آدم و الفخر: اوله نطفه ، و آخره جیفه ، و لا یرزق نفسه ، و لا یدفع حتفه .
آدمیزاد را چه به فخرفروشى ! (آدمیزادى که ) آغازش نطفه اى است و فرجامش مردارى . نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند جلو مرگ خود را بگیرد. (۱۸۴۳)
۱۸۵۱٫ مرز ستودن و چاپلوسى
الثناء با کثر من الاستحقاق ملق .
ستودن کسى بیش از آن چه او شایسته است چاپلوسى است . (۱۸۴۴)
۱۸۴۱- خطبه ۲۲۱٫
۱۸۴۲- حکمت ۳۹۸٫
۱۸۴۳- حکمت ۴۵۴٫
۱۸۴۴- حکمت ۳۴۷٫