38 و من كلام له عليه السلام
متن خطبه سى و هشتم
و فيها علة تسمية الشبهة شبهة ثم بيان حال الناس فيها 1 و إنّما سمّيت الشّبهة شبهة لأنّها تشبه الحقّ : 2 فأمّا أولياء اللّه فضياؤهم فيها اليقين 3 ، و دليلهم سمت الهدى 4 و أمّا أعداء اللّه فدعاؤهم فيها الضّلال 5 ، و دليلهم العمى 6 ، فما ينجو من الموت من خافه 7 ، و لا يعطى البقاء من أحبّه 8 .
ترجمه خطبه سى و هشتم
و از سخنان آن حضرت است . علت اينكه شبهه ، شبهه ناميده ميشود و بيان حال مردم در شبهه بيان شده است 1 علت اينكه شبهه ، شبهه ناميده شده است ، اينست كه شبيه به حق است 2 . اما اولياء اللّه در موقعيتهاى شبهه ناك با روشنائى يقين حركت مي كنند 3 و راهنماى آنان خود راه هدايت است 4 و اما دشمنان خدا در آن شبهه ها دعوت به گمراهى مي كنند 5 و راهنماى آنان نابينائى است 6 با ترس از مرگ ، هيچ كسى از مرگ نجات پيدا نمي كند 7 و با دوست داشتن بقاء هيچ كسى پايدار نمي ماند 8
تفسير عمومى خطبه سى و هشتم
2 و أنّما سمّيت الشّبهة شبهة لأنّها تشبه الحقّ ( علت اينكه شبهه ، شبهه ناميده شده است اينست كه شبيه به حق است )
شبهه هاى طبيعى و شبهه هاى عمدى
دو نوع عمده در پديدهها و سخنان شبهه ناك وجود دارد كه توجه بآن دو ضرورت دارد :
1 شبهه هاى طبيعى همه ما ميدانيم كه حق و باطل در حيات بشرى همواره و در همه موقعيتها با آن وضوح و صراحت نمودار نميشوند كه براى هيچ كس جاى ترديد و شك و شبهه نمانده باشد . دخالت نيتها و هدفگيريهاى درونى كه نمود عينى در گفتارها و كردارها و ساير شئون بشرى ندارند ، از عوامل بسيار رايج و متداول بروز شبهه ها است . نارسائى الفاظ در بيان مقاصد واقعى و كاملا مشخص نيز يكى ديگر از عوامل فراوانى شبهه ميباشد . همچنين بىزبان بودن و چند علتى بودن نمودهائى كه در اعمال و آثار انسانى وجود دارد ،مانند بعضى از نمودهاى طبيعى عينى . مثلا حرارت يك پديدهايست قابل لمس ،ما دست رفيقمان را لمس مي كنيم ، مى بينيم حرارت دستش زيادتر از معموليست ،اين حرارت ممكن است معلول تماس طولانى دست با گرماى آفتاب باشد ، و ممكن است معلول تب يا ماليدن دست به اجسامى مانند پشم بوده باشد و امثال اين علل . حال اگر ما بخواهيم كار يا تفكر مهمى را بر علت مشخص اين حرارت بناگذارى كنيم و دلايل تعيين كننده يكى از آنها قطعى نباشد ، ما در قضاوت درباره آن حرارت قطعا به اشتباه خواهيم افتاد . در اين نوع از شبهات ماداميكه تقصيرى در تشخيص حق صورت نگيرد ، تنها ضررى كه خواهيم ديد ، ضرر محروميت از حق است كه بجهت نادانى براى ما وارد خواهد گشت .
نوع دوم القاء شبهه و مشتبه ساختن عمدى حقايق است كه يكى از دلايل خبث و پليدى تبهكاران محسوب ميشود و باضافه ضرر محروميت از حق كه بانسانهاى ناآگاه وارد ميشود ، عامل سقوط بوجود آورنده شبهه را نيز فراهم خواهد ساخت . 3 ، 6 فأمّا أولياء اللّه فضياؤهم فيها اليقين و دليلهم سمت الهدى . و أمّا أعداء اللّه فدعاؤهم فيها الضّلال و دليلهم العمى ( اما اولياء اللّه در موقعيتهاى شبهه ناك با روشنائى يقين حركت مي كنند و راهنماى آنان طريقه هدايت است . و اما دشمنان خدا ، در اين موقعيتها دعوت به گمراهى مي كنند و راهنماى آنان نابينائى است ) .
نور يقين بزرگترين عامل روشنائى انسانى در تاريكى هاى شبهات براى اولياء اللّه است
مقصود از يقين در اينجا آن انكشاف صد در صد معلوم نيست كه ذهن آدمى مانند آيينهاى صاف آن را در خود منعكس مينمايد و بس ، بلكه مقصود آن حالت نورانى روح است كه از بكار بستن عقل سليم و عمل به نداهاى سازنده وجدان و تعهدبرين است كه با خداوند سبحان بسته شده است . اين نورانيت با زيادى علم و كوششهاى بىاساس بوجود نميايد ، بلكه چنانكه در روايتى آمده است : يَقْذِفُهُ اللَّهُ فى قَلْبِ مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ ( اين نوريست كه خداوند در دل آن بندگانى كه بخواهد ميتاباند ) البته ميدانيم كه مقصود از خواستن خداوندى ،
خواستن بى علت نيست ، بلكه علت اين خواستن و مشيت خداوندى را خود انسان با بكار بستن عقل سليم و عمل به نداهاى وجدان و تعهد برين ميباشد كه مربوط به اراده و عمل خود انسان است . آيات و روايات مربوط به نورانيت يقين فراوان است و همه آنها بر اين حقيقت دلالت مي كند كه اين نورانيت معلول خلوص و صفاى قلبى انسان است كه واقعيات و حقايق را بطور ناب مى بيند .
اين بينش نورانى بزرگترين الطاف خداونديست كه به يك بنده عطا ميشود و در موقع روياروئى با تاريكيها و شبهات حيرت زده و ناتوان نميماند ، زيرا براى رسيدن به مقام والاى اخلاص حتما مجاهدتهاى خالصانه ضرورت دارد و مطابق آيه شريفه وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا [ العنكبوت آيه 69] ( و كسانيكه در راه ما مجاهدت ميورزند ، ما حتما آنان را به راههاى خود هدايت مي كنيم ) اينست موقعيت انسانهاى رشد يافته در برابر تاريكى ها و شبهات و اما آنانكه به خصومت با خدا برخاسته اند ، از اين تاريكى ها و شبهات سوء استفاده نموده ، از آنها براى گمراه كردن مردم بهره بردارى مي كنند و راهنمائى جز نابينائى ندارند .
چه در آن تاريكىها و شبهاتى كه خود براى فريفتن مردم بوجود آورده اند و چه در آن تاريكىها و شبهاتى كه بطور طبيعى نمودار گشته و مردم در برابر آنها قرار گرفته باشند . 7 ، 8 فما ينجو من الموت من خافه و لا يعطى البقاء من أحبّه ( با ترس از مرگ هيچ كسى از مرگ نجات پيدا نميكند و با دوست داشتن بقاء هيچ كسى پايدار نميماند ) .
نه ترس از مرگ ميتواند مرگ را منتفى بسازد و نه عشق و علاقه به بقاء ،
پايدارى را نصيب انسان ميكند قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ [ الجمعه آيه 8] ( بآنان بگو : مرگى كه از آن فرار ميكنيد ، بديدار شما خواهد آمد ) كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ ثُمَّ اِلَيْنا تُرْجَعُونَ [ الانبياء آيه 25] ( همه نفوس مرگ را خواهند چشيد ، سپس بسوى ما خواهيد برگشت ) آرى ، آنچه كه با قوانين طبيعت كه جلوهگاه مشيت خداوندى آمده است ، با قوانين طبيعت هم خواهد رفت ، جز روح انسانى كه طبق مشيت الهى گام به ما فوق طبيعت گذاشته و آماده زندگى ابدى خواهد گشت خُلِقْتُمْ لِلْبَقاءِ لا لِلْفَناءِ ( شما براى بقاء آفريده شده ايد ، نه براى نابودى و فنا ) درباره مرگ و مرگ از ديدگاه على ( ع ) در مجلد هشتم از تفسير و نقد و تحليل مثنوى مباحث مشروحى مطرح كردهايم ، مراجعه شود . در تفسير بعضى از خطبه هاى آينده كه امير المؤمنين عليه السلام مسائل مهمى را در موضوع مرگ متذكر شده اند ، مطالبى را طرح خواهيم كرد .
شرح وترجمه نهج البلاغه علامه محمدتقی جعفری جلد ۹