google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
نهج البلاغه موضوعی

نهج البلاغه موضوعی نفس و خواهش نفسانى

نفس و خواهش نفسانى

۱۷۲۱٫ تربیت قبل از شکل گیرى شخصیت
انما قلب الحدث کالارض الخالیه ، ما اءلقى فیها من شى ء قبلته . فبادرتک بالادب قبل اءن یقسو قلبک ، و یشتغل لبک .
همانا دل نوجوان مانند زمین خالى است که هرچه در آن افکنده شود، آن را مى پذیرد. از این رو، من پیش از آن که دلت سخت گردد و خردت مشغول شود، به تاءدیب و تربیت تو شتافتم . (۱۷۱۴)

۱۷۲۲٫ بازنده و نکوحال
المغبون من غبن نفسه ، و المغبوط من سلم له دینه .
بازنده کسى است که نفس خود را ببازد و نکوحال کسى است که دینش ‍ سالم باشد. (۱۷۱۵)

۱۷۲۳٫ شریک کورى دل
الهوى شریک العمى .
هوا و هوس ، شریک کورى دل و بصر است . (۱۷۱۶)

۱۷۲۴٫ زیانکار حقیقى
من حاسب نفسه ربح ، و من غفل عنها خسر.
کسى که از نفس خود حساب بکشد، سود برد و هر که از آن غافل ماند، زیان کند. (۱۷۱۷)

۱۷۲۵٫ تربیت نفس
اءیها الناس ! تولوا من اءنفسکم تاءدیبها، واعدلوا بها عن ضراوه عاداتها .
اى مردم ! تربیت نفس هاى خود را به عهده گیرید و آن ها را از آزمندى و ولع عادت هایشان بازدارید. (۱۷۱۸)

۱۷۲۶٫ ریاضت نفس
وایم الله یمینا اءستثنى فیها بمشیئه الله لاروضن نفسى ریاضه تهش ‍ معها الى القرص اذا قدرت علیه مطعوما، و تقنع بالملح ماءدوما .
سوگند به خدا سوگندى که در آن مشیت خدا را مستثنى مى کنم نفس ‍ خود را چنان ریاضت دهم که اگر براى خوراک خود به قرص نانى دست یابد، شاد گردد و از نان خورش به نمک قناعت کند. (۱۷۱۹)

۱۷۲۷٫ بر پروردگارت دلیر مشو!
ما جراءک على ذنبک ؟ و ما غرک بربک ؟ و ما اءنسک بهلکه نفسک ؟ اءما من دائک بلول ، اءم لیس من نومتک یقظه .
هان اى انسان ؟ چه چیز و را بر گناهت دلیر کرد و چه چیز تو را به پروردگارت دلیر ساخت و چه چیز تو را با نابودى خودت ماءنوس و دمخور کرد؟ مگر درد تو دوایى ندارد؟ یا خواب تو را بیدارى نیست ؟ (۱۷۲۰)

۱۷۲۸٫ همرهان نفس
کل نفس معها سائق و شهید: سائق یسوقها الى محشرها؛ و شاهد یشهد علیها بعملها .
با هر نفسى ، راننده اى است و گواهى ؛ راننده او را به سوى محشرش مى راند و گواه به کارهایى که کرده است ، گواهى مى دهد. (۱۷۲۱)

۱۷۲۹٫ گماشتگان بر انسان
اعلموا، عبادالله ! اءن علیکم رصدا من اءنفسکم ، و عیونا من جوارحکم ، و حفاظ صدق یحفظون اءعمالکم ، و عدد اءنفاسکم !
بدانید اى بندگان خدا! دیده بانانى از خود شما و جاسوسانى از اعضاى بدن شما و نگهدارندگان راستگویى که کردارهاى شما و شمار نفس هایتان را حفظ مى کنند، بر شما گماشته شده اند. (۱۷۲۲)

۱۷۳۰٫ تبهکاران عمر به هوس
عبادالله ! اءین الذین عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، و اءنظروا فلهو .
اى بندگان خدا! کجا هستند کسانى که به آنان عمر داده شد از نعمت ها برخوردار شدند. به آنان تعلیم داده شد و آنان فهمیدند و کسانى که مهلت داده شدند و آن فرصت را در غفلت و لهو و لعب سپرى کردند. (۱۷۲۳)

۱۷۳۱٫ خدایا تو ببخش !
اللهم اغفرلى ما واءیت من نفسى ، و لم تجد له وفاء عندى .
خداوندا! بر ما ببخشا آن چه را که از نفس خود وعده کردم و تو درباره آن وعده از من وفا ندیدى . (۱۷۲۴)

۱۷۳۲٫ تشویق به محاسبه نفس
حاسب نفسک لنفسک ، فان غیرها من الانفس لها حسیب غیرک .
تو به حساب نفس خودت رسیدگى کن ؛ زیرا دیگران را حسابرسى جز تو نیست . (۱۷۲۵)

۱۷۳۳٫ سرزنش نفس
لا یحمد حامد الا ربه ، و لا یلم لائم الا نفسه .
هیچ ستایشگرى جز پروردگار خود را نستاید و هیچ سرزنش کننده اى جز نفس خود را توبیخ ننماید. (۱۷۲۶)

۱۷۳۴٫ طلب بخشش از هواى نفس
اللهم اغفرلى رمزات الالحاظ، و سقطات الالفاظ، و شهوات الجنان ، و هفوات اللسان .
اى خدا من ! بر من ببخشا اشاراتى را که با چشمانم نموده ام و الفاظ بى معنى و باطل را که گفته ام و امیال و تمنیاتى را که در دلم سرزده اند و لغزش هایى را که با زبانم مرتکب شده ام . (۱۷۲۷)

۱۷۳۵٫ ضرر هواى نفس
فى وصیته لشریح بن هانى لما جعله على مقدمته الى الشام اعلم انک ان لم تردع نفسک عن کثیر مما تحب ، مخافه مکروه ؛ سمت بک الاهواء الى کثیر من الضرر. فکن لنفسک مانعا رادعا .
در وصیت به شریح بن هانى هنگامى که او را سالار اعزامى خود به سوى شام کرد، فرمود: بدان که اگر نفس خود را از مقدارى فراوان از چیزهایى که دوست مى دارى به جهت ترس از یک ناگوارى بازندارى ، هوا و هوس هاى نفسانى تو را به مقدارى فراوان از ضررها مى کشاند. پس همواره مانع جلوگیر نفس خویشتن باش . (۱۷۲۸)

۱۷۳۶٫ اشتیاق بهشت
من اشتاق الى الجنه سلا عن الشهوات .
هر کس که اشتیاق به بهشت دارد شهوات را از دل بزداید. (۱۷۲۹)

۱۷۳۷٫ کرامت نفس
من کرامت علیه نفسه هانت علیه شهواته .
هر کس که نفسش برایش داراى کرامت و حیثیت باشد، شهوات و تمایلات براى او پست مى شود. (۱۷۳۰)

۱۷۳۸٫ رابطه قدرت و شهوت
اذا کثرت المقدره قلت الشهوه .
در آن هنگام که توانایى بیشتر شود، اشتها (شهوت ) کم شود. (۱۷۳۱)

۱۷۳۹٫ غلبه بر هواى نفس
هیهات ! اءن یغلبنى هواى ، و یقودنى جشعى الى تخیر الاطعمه .
هیهات ! اگر هواى نفس ، بر من پیروز شود و حرص و آز من به گزینش ‍ خوراک ها وادارم سازد. (۱۷۳۲)

۱۷۴۰٫ ناجى از هواى نفس
بعثه والناس ضلال فى حیره ، و خابطون فى فتنه ، قد استهوتهم الاهواء .
خداوند سبحان (پیامبر صلى الله علیه و آله ) را در حالى که فرستاد که مردم در وادى حیرت گمراه در آشوب مشوش و منحرف بودند و هواى نفسانى آنان را در خود غوطه ور ساخته بود. (۱۷۳۳)

۱۷۴۱٫ برحذر از نفس باشید!
احذروا عبادالله ! حذر الغالب لنفسه ، المانع لشهوته ، الناظر بعقله .
اى بندگان خدا! برحذر باشید، مانند برحذر بودن کسى که بر نفسش پیروز است و مانع شهوترانى و ناظر به وسیله عقلش . (۱۷۳۴)

۱۷۴۲٫ جنگیدن با هواى نفس
رحم الله امراء… کابر هواه ، و کذب مناه .
خدا رحمت کند انسانى را که … با هوایش به مبارزه برخاست و آرزویش را تکذیب کرد. (۱۷۳۵)

۱۷۴۳٫ آغاز فتنه
انما بدء وقوع الفتن اءهواء تتبع ، و اءحکام تبتدع .
جز این نیست که ابتداى بروز آشوب ها و فتنه ها، هواهایى است که مورد تبعیت قرار مى گیرند و احکامى است که بدعت گذاشته مى شوند. (۱۷۳۶)

۱۷۴۴٫ پرهیز از بدگمانى
لا تکن … تغلبه نفسه على ما یظن ، و لا یغلبها على ما یستیقن .
از کسانى مباش که نفس او درباره آنچه که گمان دارد و بر او غالب مى شود، ولى او نمى تواند درباره آن چه یقین دارد بر نفس خویشتن پیروز گردد. (۱۷۳۷)

۱۷۴۵٫ مخالفت با هواى نفس
فى صفه اءخ له فى الله :… و کان اذا بدهه اءمران ینظر اءیهما اءقرب الى الهوى فیخالفه .
امام در صفت برادر در راه خدایش این گونه فرمود:… وقتى که دو کار براى وى پیش مى آمد، مى دید که کدام یکى از آن دو به هوى و هوس نزدیک تر بود و با آن مخالفت مى کرد. (۱۷۳۸)

۱۷۴۶٫ ریشه کنى هواى نفس
رحم الله امراء نزع عن شهوته ، و قمع هوى نفسه ، فان هذه النفس اءبعد شى ء منزعا. و انها لا تزال تنزع الى معصیه فى هوى .
خدا رحمت کند کسى که شهوت خود را مهار کند و هواى نفس را ریشه کن سازد؛ زیرا هواى این نفس را کندن ، بسیار دشوار است و این نفس همواره به مقتضاى هواطلبى خود میل به معصیتى دارد. (۱۷۳۹)

۱۷۴۷٫ بهترین حمایتگر در برابر نفس
اءقول ما تسمعون ، والله المستعان على نفسى و اءنفسکم ، و هو حسبنا و نعم الوکیل !
مى گویم آن چه را که مى شنوید و خدا است که از او براى نفس خود و نفوس ‍ شما یارى مى طلبم و او است کفایت کننده موجودیت من و بهترین تکیه گاه هستى ما. (۱۷۴۰)

۱۷۴۸٫ تربیت قبل از رشد هواى نفس
فى وصیته لابنه الحسن علیه السلام : و اءجمعت علیه من اءدبک اءن یکون ذلک و اءنت مقبل العمر و مقتبل الدهر، ذو نیه سلیمه و نفس صافیه .
امام علیه السلام در وصیت به فرزندش امام حسن علیه السلام فرمودند: تصمیم به تاءدیب تو گرفتم که ادب را در حالى از من بپذیرى که در بهار زندگى هستى و رو به سپرى کردن عمر و آینده روزگار مى روى و داراى نیتى سالم و نفسى صاف و پاک هستى . (۱۷۴۱)

۱۷۴۹٫ عاقبت رهایى نفس
لا ترخصوا لانفسکم ؛ فتذهب بکم الرخص مذاهب الظلمه ، و لا تداهنوا فیهجم بکم الادهان على المعصیه .
نفس خود را (به آن چه مى خواهید) رها نکنید؛ زیرا رهایى نفس (به آن چه که مى خواهد) شما را به راه هاى ستمکاران رهنمون مى گردد. تملق و چرب زبانى نکنید که شما را به ارتکاب معصیت مى کشاند. (۱۷۴۲)

۱۷۵۰٫ رحم به نفس خود
اعلموا! انه لیس بهذا الجلد الرقیق صبر على النار، فارحموا نفوسکم ، فانکم قد جربتموها فى مصائب الدنیا .
آگاه باشید! این پوست نازک بدن شما طاقت آتش جهنم را ندارد، پس به نفس خویش رحم کنید، که این حقیقت را در مصایب و ناگوارى هاى دنیا آزموده اید. (۱۷۴۳)

۱۷۵۱٫ فراخوانده شده به هوس و گمراهى
من کتابه الى معاویه : اءما بعد اءتتنى منک موعظه موصله … و کتاب امرى لیس له بصر یهدیه ، ولا قائد یرشده ، قد دعاه الهوى فاءجابه و قاده الضلال فاتبعه .
در نامه اى به معاویه : پس از حمد و ثناى خداوندى و درود بر پیامبر و دودمان او، پندى از تو به دستم رسیده که از جملاتى به هم چسبیده ، این نامه از مردى است که براى او نه بینایى هدایت کننده اى وجود دارد و نه راهنمایى که او را به رشد و کمالش برساند (نویسنده نامه ) مردى است که هوى او را خوانده و او اجابتش کرده است و گمراهى او را رهبرى نموده است ، او هم از آن پیروى نموده است . (۱۷۴۴)

۱۸۵۲٫ سفارشات على (ع ) به مالک اشتر
من کتاب للاشتر : و شح بنفسک عما لا یحل لک ؛ فان الشح بالنفس ‍ الانصاف منها فیما اءحبت اءو کرهت … اءنصف الله و اءنصف الناس من نفسک و من خاصه اءهلک و من لک فیه هوى من رعیتک ، فانک الا تفعل تظلم !… و تفقد اءمور من لا یصل الیک منهم ممن تفتحمه العیون ، و تحقره الرجال . ففرغ لاولئک ثقتک من اءهل الخشیه و التواضع ، فلیرفع الیک اءمورهم ، ثم اعمل فیهم بالاعذار الى الله یوم تلقاه ، فان هؤ لاء من بین الرعیه اءحوج الى الانصاف من غیرهم ، و کل فاءعذر الى الله فى تاءدیه حقه الیه .
نفست را از اقدام به آن چه براى تو حلال نیست سخت بازدار؛ زیرا انصاف و عدالت درباره نفس جلوگیرى جدى از اقدام نفس است در هر چه که بخواهد یا نخواهد. ما بین خدا و مردم از یک طرف و نفس و دودمان و هر کسى از رعیت که هوایى از او بر سر دارى ، از طرف دیگر انصاف برقرار کن ، اگر انصاف برقرار نکنى ستم ورزیده اى و امور کسانى از این طبقه را که نمى توانند به حضور تو برسند و مردم به آنان با تحقیر مى نگرند و مردان چشمگیر آنان را پست مى شمارند، تحت نظر بگیر و براى رسیدگى به امور آنان مردمى را معین کن که در نزد تو مورد اطمینان و اهل ترس از خدا و فروتن مى باشند تا نیازها و مسائل آنان را به تو اطلاع دهند.
سپس درباره این طبقه مستمند چنان رفتار کن که روز دیدار با خداوند سبحان معذور و سربلند باشى . (۱۷۴۵)
۱۷۵۳٫ هواى نفس خوارج
قد مر بقتلى الخوارج یوم النهروان فقال علیه السلام : بؤ ساکم ، لقد ضرکم من غرکم ، فقیل له : من غرهم یا اءمیرالمؤ منین ؟ فقال : الشیطان المضل ، و الانفس بالسوء، غرتهم بالامانى ، و فسحت لهم بالمعاصى ، و وعدتهم الاظهار، فاقتحمت بهم النار .
در حالى که بر کشتگان خوارج در روز نهروان مى گذشت فرمود: بدا به حال شما! ضرر بر شما زد آن که شما را فریب داد.
به آن حضرت گفته شد: چه کسى آنان را فریب داد؟
فرمود: شیطان گمراه کننده و نفس هایى که فرمان به بدى ها مى دهند. این دو عامل آنان را با ارائه آرزوها فریب داد و راه هاى گناهان را بر آنان هموار نمود و به یارى و پیروزساختن آنان وعده داد. در نتیجه آنان را به آتش دوزخ انداخت .(۱۷۴۶)

۱۷۵۴٫ محبوب ترین بنده در نزد خدا
عبادالله ! ان من اءحب عبادالله الیه ، عبدا اءعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف ؛ فزهر مصباح الهدى فى قلبه .
اى بندگان خدا! از محبوب ترین بندگان خدا در پیشگاه ربوبى بنده اى است که خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن یارى فرماید، (این انسان مورد عنایت خداوندى ) لباسى از اندوه بر تن نمود و پوشاکى از بیم بر خود پوشید، نیتجه چنین شد که چراغ هدایت در دلش برافروخت . (۱۷۴۷)

۱۷۵۵٫ معاویه فریب خورده هوى
من کتابه الى معاویه : ان نفسک قد اءولجتک شرا، و اءقحمتک غیا، و اءوردتک المهالک ، و اءوعرت علیک المسالک .
نامه اى است از آن حضرت به معاویه : همانا نفس تو، تو را به شر و فساد وارد کرد و به گمراهى کشاند و در مهلکه ها غوطه ور ساخت و همه راه ها را براى تو سنگلاخ نمود. (۱۷۴۸)

۱۷۵۶٫ نفس خوارشده مؤ من
(المؤ من ) اءوسع شى ء صدرا، و اءذل شى ء نفسا .
(مؤ من ) سینه اش از هر چیزى گشاده تر و هوس هاى نفسانى اش از هر چیزى نزد او خوارتر است . (۱۷۴۹)

۱۷۵۷٫ تحذیر مالک از هواى نفس
من کتابه للاشتر لما ولاه مصر : اءمرى بتقوى الله ، و ایثار طاعته … و اءمره اءن یکسر نفسه من الشهوات و یزعها عند الجمحات ، فان النفس اءماره بالسوء، الا ما رحم الله … فاملک هواک ، و شح بنفسک عما لا یحل لک ، فان الشح بالنفس الانصاف منها فیما اءحبت اءو کرهت .
فرمان مبارک امیرالمؤ منین علیه السلام به مالک اشتر نخعى ، وقتى که او را از والى مصر و اطراف آن ساخت :
دستور مى دهد او را به تقواى الهى و تقدیم اطاعت خداوندى بر همه چیز و (دستور مى دهد) که نفس خود را از شهوت بکشد و از طغیان ها بازبدارد؛ زیرا نفس آدمى سخت به بدى وادار مى کند، مگر آن که خدا رحم کند. پس ‍ هوایت را مالک باش و نفست را از اقدام به آن چه براى تو حلال نیست سخت بازدارد؛ زیرا انصاف و عدالت درباره نفس ، جلوگیرى جدى از اقدام نفس است در هر چه که بخواهد یا نخواهد. (۱۷۵۰)

۱۷۵۸٫ ثمره دیدن با چشم دل
لو رمیت ببصر قلبک نحو ما یوصف لک منها، لعزفت نفسک عن بدائع ما اءخرج الى الدنیا من شهواتها و لذاتها، و زخارف مناظرها .
اگر با دیده دل به آن چه که از بهشت توصیف مى گردد بنگرى ، نفس تو از آن چه در این جهان از زیبایى ها و خوشى ها و زینت هاى ظاهرى آن وجود دارد، دورى مى کند. (۱۷۵۱)

۱۷۵۹٫ سفارش هاى به شریخ بن هانى
من وصیته لشریح بن هانى لما جعله على مقدمته الى الشام : اعلم انک ان لم تردع نفسک عن کثیر مما تحب ، مخافه مکروه ؛ سمت بک الاهواء الى کثیر من الضرر. فکن لنفسک مانعا رادعا، و لنزوتک عند الحفیظه واقما قامعا .

وصیتى است از آن حضرت به شریح بن هانى موقعى که او را در مقدمه لشکر خود به سوى شام قرار داده بود:بدان که اگر نفس خود را از مقدارى فراوان از چیزهایى که دوست مى دارى به جهت ترس از یک ناگوارى بازندارى ، هوى و هوس هاى نفسانى تو را به مقدارى فراوان از ضررها مى کشاند، پس همواره مانع و جلوگیر نفس ‍ خویشتن باش و در هنگام خشم ، آن گاه که هیجان و جهش شدید وجودت را فرا گیرد آن را بکوب و ریشه کن کن ! (۱۷۵۲)

۱۷۶۰٫ خیرخواهى براى نفس
لا تدخروا اءنفسکم نصیحه .
از خیرخواهى نفس خویش خوددارى نکنید! (۱۷۵۳)

۱۷۶۱٫ ثمره ارجمندى نفس
من کرمت علیه نفسه ، هانت علیه شهواته .
کسى که نفس خویش را ارجمند دارد شهواتش را خوار شمارد. (۱۷۵۴)

۱۷۶۲٫ هواى نفس و معصیت خداوند
ما من طاعه شى ء الا یاءتى فى کره . و ما من معصیه الله شى ء الا یاءتى فى شهوه . فرحم الله امراء نزع عن شهوته ، و قمع هوى نفسه ؛ فان هذه النفس ‍ اءبعد شى ء منزعا. و انها لا تزال تنزع الى معصیه فى هوى .
در هیچ چیز نمى توان خدا را معصیت کرد مگر با میل و رغبت . پس خداوند رحمت کند کسى را که شهوت خود را مهار کند و هواى نفس را ریشه کن سازد؛ زیرا هواى این نفس را کندن ، بسیار دشوار است و این نفس همواره به مقتضاى هواطلبى خود، میل به معصیتى دارد. (۱۷۵۵)

۱۷۶۳٫ فرار از هر چیز و رسیدن به آن
اءیها الناس ! کل امرى لاق ما یفر منه فى فراره . (و) الاجل مساق النفس ؛ و الهرب منه موافاته .
اى مردم ! هر فردى از آنچه فرار مى کند در حال فرار آن را ملاقات خواهد کرد و اجل سرآمد نفس و فرار از آن رسیدن به آن است . (۱۷۵۶)

۱۷۶۴٫ دعوت به اصلاح نفس
اءیها الناس ! تولوا من اءنفسکم تاءدیبها، و اعدلوا بها عن ضراوه عاداتها .
اى مردم ! به تاءدیب نفس خویش و اصلاح خود بپردازید و نفس را از دلیرى و گستاخى بر خوى ها و عادات زشت بازدارید. (۱۷۵۷)

۱۷۶۵٫ واعظ نفس
من کان له من نفسه واعظ، کان علیه من الله حافظ .
هر که از درون خود واعظى داشته باشد، از جانب خداوند نگهدارنده اى دارد. (۱۷۵۸)

۱۷۶۶٫ یارى جستن على (ع ) از خدا
الحمدلله الواصل الحمد بالنعم بالشکر. نحمده على آلائه ، کما نحمده على بلائه على بلائه . و نستعینه على هذه النفوس البطاء عما اءمرت به ، السراع الى ما نهیت عنه .
حمد خداى راست که حمد را به نعمت ها و نعمت ها را به سپاس پیوسته است . به نعمت هاى خداوند همان گونه حمد مى نماییم که به بلایش و کمک از او مى خواهیم براى (اصلاح ) این نفس هاى کندرو در جایى که دستور به سرعت داده شده است و شتابنده به سوى آن چه که از آن نهى شده است . (۱۷۵۹)

۱۷۶۷٫ ریشه کنى هواى نفس
رحم الله رجلا نزع عن شهوته ، و قمع هوى نفسه ، فان هذه النفس اءبعد شى ء منزعا، و انها لا تزال تنزع الى معصیه فى هوى .
خداوند رحمت کند کسى را که از شهوت هایش خوددارى کند و هواى نفس را ریشه کن سازد؛ زیرا هواى نفس خیلى دیر ریشه کن مى شود و همواره میل به گناه و معصیت دارد. (۱۷۶۰)

۱۷۶۸٫ حسابرسى از نفس
حاسب نفسک لنفسک ، فاءن غیرها من الانفس لها حسیب غیرک .
به خاطر خود از خویشتن حساب بکش ؛ زیرا دیگران ، حسابرسى غیر از تو دارند. (۱۷۶۱)

۱۷۶۹٫ بقاى آثار زشت لذت ها
اذکروا انقطاع اللذات ، و بقاء التبعات .
به یاد داشته باشید که لذت ها پایان مى پذیرد؛ ولى آثار زشت آن بر جاى مى ماند. (۱۷۶۲)

۱۷۷۰٫ المغبون من غبن نفسه
المغبون من غبن نفسه .
مغبون کسى است که به نفس خود ضرر رساند. (۱۷۶۳)

۱۷۷۱٫ هواى نفس و آرزوى طولانى
اءیها الناس ! ان اءخوف ما اءخاف علیکم اثنان : اتباع الهوى ، و طول الامل ؛ فاءما اتباع الهوى فیصد عن الحق ، و اءما طول الامل فینسى الاخره .
اى مردم ! ترسناک ترین چیزى که بر شما مى ترسم دو چیز است : پیروى از هواى نفس و آرزوى طولانى ؛ اما پیروى از هواى نفس انسان را از حق باز مى دارد و آرزوى طولانى آخرت را به دست فراموشى مى سپارد. (۱۷۶۴)

۱۷۷۲٫ تاءدیب نفس
طوبى لمن ذل فى نفسه ، و طاب کسبه ، و صلحت سریرته ، و حسنت خلیقته ، و اءنفق الفضل من ماله ، و اءمسک الفضل من لسانه ، و عزل عن الناس ‍ شره ، و وسعته السنه ، و لم ینسب الى البدعه .
خوشا به حال کسى که نفس خود را خوار کرد و کار و کسبش را پاکیزه نمود و باطنش را آراسته و خوى خود را نیکو ساخت ، زیادى مالش را بخشید و زبان را از زیاده گویى فرو بست ، و شر خود را به مردم نرساند و سنت برایش ‍ کافى بود، و خود را به نوآورى و بدعت منسوب نساخت . (۱۷۶۵)

۱۷۷۳٫ نفس را بکش !
قاتل هواک بعقلک .
با خرد و عقلت هواى نفس را بکش . (۱۷۶۶)

۱۷۷۴٫ هواى نفس و رحمت الهى
اءمره علیه السلام : به او (یعنى مالک اشتر) دستور مى دهد که : هواى نفس را در هم بشکند و به هنگام وسوسه هاى نفس ، خویشتن دارى کند؛ زیرا که نفس ، همواره انسان را به بدى وادار مى کند مگر آن که رحمت الهى شامل او مى شود.(۱۷۶۷)

۱۷۷۵٫ سرآغاز فتنه ها
انما بدء وقوع الفتن اءهواء تتبع ، و اءحکام تبتدع ، یخالف فیها کتاب الله ، و یتولى علیها رجال رجالا، على غیر دین الله .
همانا سرآغاز فتنه ها پیروى از هواى نفس و حکم هاى خلاف شرع است که کتاب خدا با آنها مخالفت مى ورزد و گروهى نیز از کسانى که راهى جز راه دین خدا مى روند، (از آن فتنه ها و هواى نفس ) پیروى مى کنند. (۱۷۶۸)

۱۷۷۶٫ نفس را گرامى دار!
اءکرم نفسک عن کل دنیه و ان ساقتک الى الرغائب ، فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضا .
نفس خود را بزرگ بشمار و از هر پستى ، هر چند تو را به مقصود مى رساند دورى کن ؛ زیرا هرگز نمى توانى در عوض آنچه از آبرو و شخصیت در این راه مى دهى بهایى به دست آورى . (۱۷۶۹)

۱۷۷۷٫ مخالفت با نفس
(الى محمد بن اءبى بکر): فاءنت محقوق اءن تخالف على نفسک ، و اءن تنافح عن دینک ، و لو لم یکن لک الا ساعه من الدهر .
(به محمد بن ابى بکر): بر تو لازم است که با خواسته هاى نفست مخالفت کنى و از دینت دفاع نمایى ، گرچه یک ساعت از عمرت باقى باشد. (۱۷۷۰)



۱۷۱۴- نامه ۳۱٫
۱۷۱۵- خطبه ۸۶٫
۱۷۱۶- نامه ۳۱٫
۱۷۱۷- نامه ۴۵٫
۱۷۱۸- حکمت ۳۵۹٫
۱۷۱۹- نامه ۴۵٫
۱۷۲۰- خطبه ۲۲۳
۱۷۲۱- خطبه ۸۵٫
۱۷۲۲- خطبه ۱۵۷٫
۱۷۲۳- خطبه ۸۳٫
۱۷۲۴- خطبه ۷۸٫
۱۷۲۵- خطبه ۲۲۲٫
۱۷۲۶- خطبه ۱۶٫
۱۷۲۷- خطبه ۷۸٫
۱۷۲۸- نامه ۵۶٫
۱۷۲۹- حکمت ۳۱٫
۱۷۳۰- حکمت ۴۴۹٫
۱۷۳۱- حکمت ۲۴۵٫
۱۷۳۲- نامه ۴۵٫
۱۷۳۳- خطبه ۹۵٫
۱۷۳۴- خطبه ۱۶۱٫
۱۷۳۵- خطبه ۷۶٫
۱۷۳۶- خطبه ۵۰٫
۱۷۳۷- حکمت ۱۵۰٫
۱۷۳۸- حکمت ۲۹۸٫
۱۷۳۹- خطبه ۱۷۶٫
۱۷۴۰- خطبه ۱۸۳٫
۱۷۴۱- نامه ۳۱٫
۱۷۴۲- خطبه ۸۶٫
۱۷۴۳- خطبه ۱۸۳٫
۱۷۴۴- نامه ۷٫
۱۷۴۵- نامه ۵۳٫
۱۷۴۶- حکمت ۳۲۳٫
۱۷۴۷- خطبه ۸۷٫
۱۷۴۸- نامه ۳۰٫
۱۷۴۹- حکمت ۳۳۳٫
۱۷۵۰- نامه ۵۳٫
۱۷۵۱- خطبه ۱۶۵٫
۱۷۵۲- نامه ۵۶٫
۱۷۵۳- نامه ۵۱٫
۱۷۵۴- حکمت ۴۴۹٫
۱۷۵۵- خطبه ۱۷۶٫
۱۷۵۶- خطبه ۱۴۹٫
۱۷۵۷- حکمت ۳۵۹٫
۱۷۵۸- حکمت ۸۹٫
۱۷۵۹- خطبه ۱۱۴٫
۱۷۶۰- ۱۷۶٫
۱۷۶۱- خطبه ۲۲۲٫
۱۷۶۲- حکمت ۴۳۳٫
۱۷۶۳- خطبه ۸۶٫
۱۷۶۴- خطبه ۴۲٫
۱۷۶۵- حکمت ۱۲۳٫
۱۷۶۶- حکمت ۴۲۴٫
۱۷۶۷- نامه ۵۳٫
۱۷۶۸- خطبه ۵۰٫
۱۷۶۹- نامه ۳۱٫
۱۷۷۰- نامه ۲۷٫


نهج البلاغه موضوعی//عباس عزیزی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=