(خطبه95 صبحی صالح)
بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ- وَ حَاطِبُونَ فِي فِتْنَةٍ- قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْوَاءُ- وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ- وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلَاءُ- حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ- وَ بَلَاءٍ مِنَ الْجَهْلِ- فَبَالَغَ ص فِي النَّصِيحَةِ- وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ- وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ
ترجمه
«خداوند تعالى پيغمبر اسلام را هنگامى به رسالت مبعوث فرمود كه، مردم شديدا گمراه و در وادى حيرت سرگردان و در فتنه و فساد، خبط و اشتباه غرق بودند، هواهاى نفسانى بر آنها مسلّط كبر و غرور آنها را گرفتار لغزش كرده، نادانى نادانان آنها را، خوار و سبك ساخته بود جهل آنها را دچار اضطراب و تزلزل و ترديد كرده و ببلاى سخت جهالت گرفتار آمده بودند. (عرب جاهلى بت و ايرانيان متمدن آتش را معزّز مى داشتند و ملل غرب بتوحّش گرفتار بودند در اين حال بود كه) پيامبر (ص) بسيار مردم را نصيحت كرد، راه راست را پيمود، و با حكمت و موعظه نيك آنها را به سوى حق و حقيقت دعوت كرد.»
شرح
اين خطبه در بيان فضيلت پيامبر (ص) ايراد شده است. «واو» در «و النّاسُ»بيان كننده حال است. يعنى خداوند پيامبر (ص) را به رسالت بر انگيخت، در حالى كه مردم از پيمودن راه خدا گمراه، و از اين كه در كارهايشان چگونه عمل كنند، و در چه مسيرى پيش روند سرگردان و در فتنه اشتباه گرفتار بودند. رفتار و كردارشان نظمى نداشت، و به گمراهى بدعتها دچار بودند.
بعضى از شارحان كلمه «خابطون» را حاطبون قرائت كرده اند. اگر اين قرائت را در نظر بگيريم، كلام استعاره اى خواهد بود. جهت استعاره اين است كه مردم در حال ضلالت و گمراهى و فتنه و فساد، هر آنچه از اقوال و افعال بتوانند جمع آورى مى كنند (هر حرفى به دهانشان بيايد مى زنند و هر كارى كه بتوانند انجام مى دهند) چندان به صحّت و درستى اقوال و افعال بها نمى دهند. چنان كه عرب در مثل مى گويد: «حاطب ليل» اين مثل را در باره شخصى به كار مى برند كه چاق و لاغر و حق و باطل را در گفتارش به هم مى آميزد و اهميّتى بدان نمى دهد. با توجّه به اين قرائت معناى كلام حضرت اين خواهد بود كه در زمان فترت«» مردم در فتنه قرار داشتند، حق و باطل و زشت و زيبا را با هم مخلوط مى كردند.
قوله عليه السلام: قد استهو تهمر الأهواء:
يعنى انديشه هاى باطل آنها را جذب خود كرده، و يا به هلاكت رسانده بود و تكبّر و غرور آنها را از طريق عدالت منحرف و به وادى لغزش و سقوط كشانده بود. از تواضع و فروتنى كه سنّت انبياى الهى است پيروى نمى كردند. جهالت جاهلان آنها را سبك سر كرده، بجاهايى پروازشان داده بود كه هرگز سزاوار و شايسته نبود، مانند غارت اموال و فساد و تباهى در زمين و به همين دليل دچار خفّت و خوارى و تهاجمهاى ناروا بودند.كلمه «جهلاء» در عبارت امام (ع) تأكيد جاهليّت است، چنان كه براى تاكيد تاريكى مى گويند: «ليل اليل» يعنى شبتر از شب، تاريكتر از تاريكى.
قوله عليه السلام: حيارى فى زلزال من الامر و بلاء من الجهل.
يعنى به دليل جهل و نادانيشان به مصلحت زندگيشان پى نمى بردند دليل اضطراب و نگرانى در امورشان نيز همين بود، گرفتار بلا شدنشان، بدين لحاظ، كه بر يكديگر حمله برده، گروهى، گروهى ديگر را كشته و بعضى بعضى را اسير مى گرفتند.
قوله عليه السلام: فبالغ إلى آخره
مقصود از گذشتن پيامبر بر راه- مضيّه على الطريق» پيمودن راه خدا بدون انحراف مى باشد، دعوت پيامبر (ص) با حكمت و موعظه نيك. ارشاد خلق به سوى حق از جهت اطاعت و فرمانبردارى دستور خداوند بود، كه بدان حضرت فرمود: ادع إلى سبيل ربّك بالحكمة و الموعظة الحسنة«» دعوت با حكمت دعوت با برهان و دعوت با موعظه دعوت با خطابه و پند و اندرز مى باشد توضيح اين دو لفظ را در مقدمه كتاب ذكر كرده ايم و فرق ميان حكمت و موعظه را نهاده ايم.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم بحرانی)، ج 2 ، صفحه ى 839-837