google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
60-80 حکمت شرح ابن ابي الحدیدحکمت ها شرح ابن ابي الحدید

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 70 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)وصف روزگار

حکمت 72 صبحی صالح

72-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِب‏

حکمت 70 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

70: الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ-  وَ يُجَدِّدُ الآْمَالَ وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ-  وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ قد سبق لنا قول طويل عريض في ذكر الدهر و الدنيا-  و نذكر الآن شيئا آخر-  قال بعض الحكماء الدنيا تسر لتغر و تفيد لتكيد-  كم راقد في ظلها قد أيقظته و واثق بها قد خذلته-  بهذا الخلق عرفت و على هذا الشرط صوحبت- . و كتب الإسكندر إلى أرسطوطاليس عظني-  فكتب إليه إذا صفت لك السلامة فجدد ذكر العطب-  و إذا اطمأن بك الأمن فاستشعر الخوف-  و إذا بلغت نهاية الأمل فاذكر الموت-  و إذا أحببت نفسك فلا تجعل لها نصيبا في الإساءة-  و قال شاعر فأحسن- 

كأنك لم تسمع بأخبار من مضى
و لم تر بالباقين ما صنع الدهر

فإن كنت لا تدري فتلك ديارهم‏
عفاها محال الريح بعدك و القطر

و هل أبصرت عيناك حيا بمنزل
على الدهر إلا بالعراء له قبر

فلا تحسبن الوفر مالا جمعته‏
و لكن ما قدمت من صالح وفر

مضى جامعوا الأموال لم يتزودوا
سوى الفقر يا بؤسى لمن زاده الفقر

فحتام لا تصحو و قد قرب المدى‏
و حتام لا ينجاب عن قلبك السكر

بلى سوف تصحو حين ينكشف الغطا
و تذكر قولي حين لا ينفع الذكر

و ما بين ميلاد الفتى و وفاته‏
إذا انتصح الأقوام أنفسهم عمر

لأن الذي يأتيه شبه الذي مضى
و ما هو إلا وقتك الضيق النزر

فصبرا على الأيام حتى تجوزها
فعما قليل بعدها يحمد الصبر

 

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (70)

الدهر يخلق الابدان، و يجدد الآمال، و يقرب المنية، و يباعد الامنية. من ظفر به نصب، و من فاته تعب. «روزگار تنها را فرسوده مى ‏سازد و آرزوها را تازه مى‏ كند، مرگ را نزديك و اميد را دور و دراز مى ‏كند، هر كس به آن دست يافت، اندوهگين شد و آن كس كه آن را از دست داد، به رنج افتاد.» گفتارى مفصل در باره روزگار و دنيا در مباحث گذشته، گذشت و اينك مى‏ گوييم. يكى از حكيمان گفته است: دنيا براى آنكه فريب دهد، شادى مى‏آورد و براى مكر و حيله گرى بهره ‏اى مى‏رساند، چه بسيار خفته در سايه خود را كه از خواب پرانده است و چه بسيار كسان را كه به او اعتماد داشته‏ اند، زبون ساخته است. دنيا با اين خوى و سرشت شناخته شده و با همين شرط قرين و مصاحب بوده است.

اسكندر به ارسطو نوشت: اندرزم بده. ارسطو براى او نوشت: هر گاه در كمال سلامتى، از رنج و گرفتارى ياد آور، و هر گاه در كمال امانى، احساس بيم و ترس كن، و هر گاه به نهايت آرزوى خود رسيدى، مرگ را به ياد آور و هر گاه مى‏ خواهى خواسته ‏دل خود را بر آورى، براى او بهره ‏اى در بدى و بى ادبى قرار مده. شاعرى در اين باره چنين سروده و چه نيكو گفته است: «گويا تو اخبار گذشتگان را نشنيده ‏اى و نديده ‏اى كه روزگار با بازماندگان چه كرده است…»

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=