google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
40-60 حکمت شرح ابن ابي الحدیدحکمت ها شرح ابن ابي الحدید

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 54 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت 56 صبحی صالح

56-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَة

 حکمت 54 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

54: الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ قد تقدم لنا قول مقنع في الفقر و الغنى-  و مدحهما و ذمهما على عادتنا في ذكر الشي‏ء و نقيضه-  و نحن نذكر هاهنا زيادة على ذلك- . قال رجل لبقراط ما أشد فقرك أيها الحكيم-  قال لو عرفت راحة الفقر-  لشغلك التوجع لنفسك عن التوجع لي-  الفقر ملك ليس عليه محاسبة- . و كان يقال أضعف الناس من لا يحتمل الغنى- . و قيل للكندي فلان غني فقال أنا أعلم أن له مالا-  و لكني لا أعلم أ غني هو أم لا-  لأنني لا أدري كيف يعمل في ماله- . قيل لابن عمر-  توفي زيد بن ثابت و ترك مائة ألف درهم-  قال هو تركها لكنها لم تتركه- . و قالوا-  حسبك من شرف الفقر أنك لا ترى أحدا يعصي الله ليفتقر-  أخذه الشاعر فقال- 

 يا عائب الفقر ألا تزدجر
عيب الغنى أكبر لو تعتبر

إنك تعصي الله تبغي الغنى‏
و ليس تعصي الله كي تفتقر

 و كان يقال الحلال يقطر و الحرام يسيل‏ و قال بعض الحكماء-  أ لا ترون ذا الغنى ما أدوم نصبه-  و أقل راحته و أخس من ماله حظه و أشد من الأيام حذره-  و أغرى الدهر بنقصه و ثلمه-  ثم هو بين سلطان يرعاه و حقوق تسترعيه-  و أكفاء ينافسونه و ولد يودون موته-  قد بعث الغنى عليه من سلطانه العناء-  و من أكفائه الحسد و من أعدائه البغي-  و من ذوي الحقوق الذم و من الولد الملالة و تمني الفقد-  لا كذي البلغة قنع فدام له السرور-  و رفض الدنيا فسلم من الحسد-  و رضي بالكفاف فكفي الحقوق

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (53)

الغنى فى الغربة وطن، و الفقر فى الوطن غربة. «توانگرى در غربت چون در وطن ماندن است و فقر در وطن در غربت به سر بردن.» در مطالب گذشته سخن كافى در باره توانگرى و فقر و ستودگى و ناستودگى آن گفته‏ايم همان گونه كه عادت ماست كه خوبيها و بديهاى چيزى را مى‏ گوييم و اينك افزون بر آن مى‏گوييم.

مردى به بقراط گفت: اى حكيم سخت درويش و بينوايى، گفت: اگر آسايش درويشى را بشناسى، اندوه خوردن بر خودت، تو را از اندوه خوردن براى من باز مى‏دارد، درويشى پادشاهى است كه بر آن محاسبه نيست.

و گفته ‏اند: ناتوان‏ترين مردم كسى است كه توانگرى را تحمل نكند.

به كندى گفته شد: فلان كس توانگر است، گفت: مى‏ دانم كه مال دارد، ولى نمى‏ دانم توانگر است يا نه، چون نمى ‏دانم در مال خود چگونه عمل مى‏ كند.

به ابن عمر گفته شد: زيد بن ثابت در گذشته است و دويست هزار درهم بر جاى‏ نهاده و ترك كرده است. گفت: آرى، او از مال دست برداشته و رها كرده است ولى مال گرفتارى حساب آن-  او را رها نكرده است. و گفته شده است: براى تو در شرف فقر همين بس كه كسى را نمى‏ بينى براى اينكه فقير شود، عصيان پروردگار را پيشه سازد و همين موضوع را شاعرى هم در شعر گنجانيده و گفته است: «اى سرزنش كننده درويشى، دلگير مباش كه اگر پند و عبرت بگيرى، عيب توانگرى بيشتر است، تو در جستجوى توانگرى از فرمان خدا سرپيچى مى‏ كنى ولى براى آنكه فقير شوى عصيان خدا نمى‏ كنى.» و گفته شده است: حلال قطره قطره فرو مى‏چكد و حرام به صورت سيل مى‏ آيد.

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=