حکمت 56 صبحی صالح
56-وَ قَالَ ( عليهالسلام )الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَة
حکمت 54 شرح ابن أبي الحديد ج 18
54: الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ قد تقدم لنا قول مقنع في الفقر و الغنى- و مدحهما و ذمهما على عادتنا في ذكر الشيء و نقيضه- و نحن نذكر هاهنا زيادة على ذلك- . قال رجل لبقراط ما أشد فقرك أيها الحكيم- قال لو عرفت راحة الفقر- لشغلك التوجع لنفسك عن التوجع لي- الفقر ملك ليس عليه محاسبة- . و كان يقال أضعف الناس من لا يحتمل الغنى- . و قيل للكندي فلان غني فقال أنا أعلم أن له مالا- و لكني لا أعلم أ غني هو أم لا- لأنني لا أدري كيف يعمل في ماله- . قيل لابن عمر- توفي زيد بن ثابت و ترك مائة ألف درهم- قال هو تركها لكنها لم تتركه- . و قالوا- حسبك من شرف الفقر أنك لا ترى أحدا يعصي الله ليفتقر- أخذه الشاعر فقال-
يا عائب الفقر ألا تزدجر
عيب الغنى أكبر لو تعتبر
إنك تعصي الله تبغي الغنى
و ليس تعصي الله كي تفتقر
و كان يقال الحلال يقطر و الحرام يسيل و قال بعض الحكماء- أ لا ترون ذا الغنى ما أدوم نصبه- و أقل راحته و أخس من ماله حظه و أشد من الأيام حذره- و أغرى الدهر بنقصه و ثلمه- ثم هو بين سلطان يرعاه و حقوق تسترعيه- و أكفاء ينافسونه و ولد يودون موته- قد بعث الغنى عليه من سلطانه العناء- و من أكفائه الحسد و من أعدائه البغي- و من ذوي الحقوق الذم و من الولد الملالة و تمني الفقد- لا كذي البلغة قنع فدام له السرور- و رفض الدنيا فسلم من الحسد- و رضي بالكفاف فكفي الحقوق
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حكمت (53)
الغنى فى الغربة وطن، و الفقر فى الوطن غربة. «توانگرى در غربت چون در وطن ماندن است و فقر در وطن در غربت به سر بردن.» در مطالب گذشته سخن كافى در باره توانگرى و فقر و ستودگى و ناستودگى آن گفتهايم همان گونه كه عادت ماست كه خوبيها و بديهاى چيزى را مى گوييم و اينك افزون بر آن مىگوييم.
مردى به بقراط گفت: اى حكيم سخت درويش و بينوايى، گفت: اگر آسايش درويشى را بشناسى، اندوه خوردن بر خودت، تو را از اندوه خوردن براى من باز مىدارد، درويشى پادشاهى است كه بر آن محاسبه نيست.
و گفته اند: ناتوانترين مردم كسى است كه توانگرى را تحمل نكند.
به كندى گفته شد: فلان كس توانگر است، گفت: مى دانم كه مال دارد، ولى نمى دانم توانگر است يا نه، چون نمى دانم در مال خود چگونه عمل مى كند.
به ابن عمر گفته شد: زيد بن ثابت در گذشته است و دويست هزار درهم بر جاى نهاده و ترك كرده است. گفت: آرى، او از مال دست برداشته و رها كرده است ولى مال گرفتارى حساب آن- او را رها نكرده است. و گفته شده است: براى تو در شرف فقر همين بس كه كسى را نمى بينى براى اينكه فقير شود، عصيان پروردگار را پيشه سازد و همين موضوع را شاعرى هم در شعر گنجانيده و گفته است: «اى سرزنش كننده درويشى، دلگير مباش كه اگر پند و عبرت بگيرى، عيب توانگرى بيشتر است، تو در جستجوى توانگرى از فرمان خدا سرپيچى مى كنى ولى براى آنكه فقير شوى عصيان خدا نمى كنى.» و گفته شده است: حلال قطره قطره فرو مىچكد و حرام به صورت سيل مى آيد.
جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى