نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 52 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)هیچ…

حکمت 54 صبحی صالح

54-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )لَا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ

حکمت 52 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

52: لَا غِنَى كَالْعَقْلِ وَ لَا فَقْرَ كَالْجَهْلِ-  وَ لَا مِيرَاثَ كَالْأَدَبِ وَ لَا ظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ

 روى أبو العباس في الكامل عن أبي عبد الله ع أنه قال خمس من لم يكن فيه لم يكن فيه كثير مستمتع-  العقل و الدين و الأدب و الحياء و حسن الخلق

و قال أيضا لم يقسم بين الناس شي‏ء أقل من خمس-  اليقين و القناعة و الصبر و الشكر-  و الخامسة التي يكمل بها هذا كله العقل

و عنه ع أول ما خلق الله العقل قال له أقبل فأقبل-  ثم قال له أدبر فأدبر-  فقال ما خلقت خلقا أحب إلي منك-  لك الثواب و عليك العقاب

و عنه ع قال قال رسول الله ص إن الله ليبغض الضعيف الذي لا زبر له-  قال الزبر العقل

و عنه ع عن رسول الله ص ما قسم الله للعباد أفضل من العقل-  فنوم العاقل أفضل من سهر الجاهل-  و فطر العاقل أفضل من صوم الجاهل-  و إقامة العاقل أفضل من شخوص الجاهل-  و ما بعث الله رسولا حتى يستكمل العقل-و حتى يكون عقله أفضل من عقول جميع أمته-  و ما يضمره في نفسه أفضل من اجتهاد جميع المجتهدين-  و ما أدى العبد فرائض الله تعالى حتى عقل عنه-  و لا يبلغ جميع العابدين في عباداتهم ما يبلغه العاقل-  و العقلاء هم أولو الألباب الذين قال الله تعالى عنهم-  وَ ما يَذَّكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ‏

 قال أبو العباس و قال رجل من أصحاب أبي عبد الله ع له و قد سمعه يقول بل يروى مرفوعا إذا بلغكم عن رجل حسن الحال فانظروا في حسن عقله-  فإنما يجازى بعقله-  يا ابن رسول الله إن لي جارا كثير الصدقة-  كثير الصلاة كثير الحج لا بأس به-  فقال كيف عقله فقال ليس له عقل-  فقال لا يرتفع بذاك منه

و عنه ع ما بعث الله نبيا إلا عاقلا-  و بعض النبيين أرجح من بعض-  و ما استخلف داود سليمان ع حتى اختبر عقله-  و هو ابن ثلاث عشرة سنة فمكث في ملكه ثلاثين سنة

و عنه مرفوعا صديق كل امرئ عقله و عدوه جهله

و عنه مرفوعا أنا معاشر الأنبياء نكلم الناس على قدر عقولهم

 قال أبو العباس و سئل أبو عبد الله ع ما العقل-  فقال ما عبد به الرحمن و اكتسبت به الجنان

 قال و قال أبو عبد الله سئل الحسن بن علي ع عن العقل-  فقال التجرع للغصة و مداهنة الأعداء

قلت هذا كلام الحسن ع و أنا أقطع بذلك- .

 

 قال أبو العباس و قال أبو عبد الله العاقل لا يحدث من يخاف تكذيبه و لا يسأل من يخاف منعه-  و لا يثق بمن يخاف عذره و لا يرجو من لا يوثق برجائه

 قال أبو العباس و روي عن أبي جعفر ع قال كان موسى ع يدني رجلا من بني إسرائيل لطول سجوده-  و طول صمته فلا يكاد يذهب إلى موضع إلا و هو معه-  فبينا هو يوما من الأيام إذ مر على أرض معشبة تهتز-  فتأوه الرجل فقال له موسى على ما ذا تأوهت-  قال تمنيت أن يكون لربي حمار و أرعاه هاهنا-  فأكب موسى طويلا ببصره إلى الأرض اغتماما بما سمع منه-  فانحط عليه الوحي فقال ما الذي أنكرت من مقالة عبدي-  إنما آخذ عبادي على قدر ما آتيتهم

 قال أبو العباس و روي عن علي ع هبط جبرائيل ع على آدم ع بثلاث-  ليختار منها واحدة و يدع اثنتين-  و هي العقل و الحياء و الدين فاختار العقل-  فقال جبرائيل للحياء و الدين انصرفا-  فقالا إنا أمرنا أن نكون مع العقل حيث كان-  فقال فشأنكما ففاز بالثلاث- . 

فأما قوله ع و لا ميراث كالأدب-  فإني قرأت في حكم الفرس عن بزرجمهر-  ما ورثت الآباء أبناءها شيئا أفضل من الأدب-  لأنها إذا ورثتها الأدب اكتسبت بالأدب المال-  فإذا ورثتها المال بلا أدب أتلفته بالجهل-  و قعدت صفرا من المال و الأدب- . قال بعض الحكماء-  من أدب ولده صغيرا سر به كبيرا- . و كان يقال من أدب ولده أرغم حاسده- . و كان يقال ثلاثة لا غربة معهن-  مجانبة الريب و حسن الأدب و كف الأذى- .

 

و كان يقال عليكم بالأدب فإنه صاحب في السفر-  و مؤنس في الوحدة و جمال في المحفل و سبب إلى طلب الحاجة- . و قال بزرجمهر-  من كثر أدبه كثر شرفه و إن كان قبل وضيعا-  و بعد صيته و إن كان خاملا و ساد و إن كان غريبا-  و كثرت الحاجة إليه و إن كان مقلا- . و قال بعض الملوك لبعض وزرائه-  ما خير ما يرزقه العبد قال عقل يعيش به-  قال فإن عدمه قال أدب يتحلى به-  قال فإن عدمه قال مال يستتر به-  قال فإن عدمه-  قال صاعقة تحرقه فتريح منه العباد و البلاد- . و قيل لبعض الحكماء-  متى يكون العلم شرا من عدمه-  قال إذا كثر الأدب و نقصت القريحة-  يعني بالقريحة العقل- . فأما القول في المشورة فقد تقدم-  و ربما ذكرنا منه نبذا فيما بعد

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

 

حكمت (51)

لا غنى كالعقل، و لا فقر كالجهل، و لا ميراث كالادب، و لا ظهير كالمشاورة. «هيچ توانگرى چون عقل نيست و هيچ فقرى چون جهل نيست، هيچ ميراثى همچون ادب نيست، و هيچ پشتيبانى چون مشورت نيست.» ابو العباس مبرد در كتاب الكامل از قول ابو عبد الله عليه السّلام نقل مى‏ كند كه فرموده است: پنج چيز است كه اگر در كسى نباشد خير و بهره در خورى در او نخواهد بود، عقل و دين و ادب و حيا و حسن خلق. و نيز فرموده است: چيزى ميان مردم از اين پنج چيز كمتر تقسيم نشده است. يقين و قناعت و صبر و شكر و پنجمى كه با آن همه اينها كامل مى ‏شود عقل است. و نيز فرموده است: نخستين چيزى كه خداوند آفريد عقل بود و به او فرمود روى كن، عقل روى كرد و سپس فرمود پشت كن، پشت كرد. خداى فرمود هيچ آفريده اى محبوب‏تر از تو در نظر خود نيافريده‏ ام، كه پاداش و عقاب ويژه توست.

و همو كه درود بر او باد گفته است كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است: خداوند ناتوانى را كه داراى زبر نيست دشمن مى‏ دارد و فرمود زبر يعنى عقل.

و از همو كه درود بر او باد از قول رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده كه فرموده است: «چيزى را برتر از عقل، خداوند براى بندگان تقسيم نفرموده است، خواب عاقل برتر از بيدارى جاهل است و روزه نگرفتن مستحبى او و برتر از روزه جاهل است و بر جاى ماندن عاقل و درنگ او برتر از حركت جاهل است، و خداوند هيچ پيامبرى را تا به كمال عقل نرسد، مبعوث نمى‏ فرمايد و بايد كه عقل او از عقل همه امتش برتر باشد و آنچه در دل دارد، برتر از اجتهاد همه مجتهدان است. و بنده، فرايض خداى متعال را ادا نخواهد كرد مگر آنكه نخست انديشيده باشد و همه عبادت كنندگان در عبادت خود به آن چيزى كه عاقل مى‏رسد، نمى‏رسند. عاقلان همان اولوا الالباب هستند كه خداى متعال در باره آنان فرموده است «و پى نبرند مگر خردمندان-  اولو الالباب».

مردى از ياران ابو عبد الله-  امام صادق-  عليه السّلام كه خود از ايشان شنيده بود كه مى‏ فرمود هر گاه حسن احوال مردى را براى شما نقل كردند، به حسن عقل او بنگريد كه به ميزان عقل خود پاداش داده مى‏ شود، به ايشان گفت: اى پسر رسول خدا، مراهمسايه‏ اى است كه بسيار صدقه مى‏ دهد و بسيار نماز مى‏ گزارد و بسيار به حج مى‏ رود، و او را بدى و زيانى نيست. امام صادق پرسيد عقل او چگونه است گفت: عقلى ندارد، فرمود: آن اعمال او فرا نمى‏ رود.

و از همان حضرت روايت است كه خداوند هيچ پيامبرى را جز عاقل بر نمى‏انگيزد و برخى از پيامبران در آن باره بر برخى ديگر رجحان دارند و داود (ع)، سليمان (ع) را به جانشينى خود نگماشت تا عقل او را بياموزد و سليمان سيزده ساله بود. و سى سال در پادشاهى درنگ كرد. به صورت مرفوع از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه عقل هر كس، دوست او و نادانى هر كس، دشمن اوست و نيز به صورت مرفوع از همان حضرت نقل شده است كه «ما گروه پيامبران با مردم به ميزان عقل ايشان سخن مى‏گوييم.» ابو العباس مبرد مى‏گويد: از ابو عبد الله عليه السّلام پرسيده شد: عقل چيست فرمود: آنچه با آن خداوند رحمان پرستش و بهشت كسب شود.

و همو مى‏ گويد: از ابو جعفر عليه السّلام روايت است كه فرموده است: موسى عليه السّلام مردى از بنى اسرائيل را به سبب طولانى بودن سجده‏ ها و طولانى بودن سكوت او به خود نزديك ساخت و هر جا كه مى ‏رفت، او همراهش بود. روزى همراه او از كنار مرغزارى كه علفهاى آن موج مى‏ زد گذشت، آن مرد آهى كشيد، موسى (ع) فرمود: چرا آه كشيدى گفت: آرزو كردم كه اى كاش خداى مرا خرى مى‏ بود كه آن را در اين مرغزار مى‏ چرانيدم. موسى (ع) از اندوه اين سخن كه از او شنيد مدتى دراز چشم بر زمين دوخت. به موسى وحى آمد كه چه چيز از سخن اين بنده مرا زشت شمردى، من بندگان خويش را به ميزان عقلى كه به آنان عرضه داشته‏ ام مى‏ گيرم.

ابو العباس مى‏گويد: از على عليه السّلام روايت شده است كه جبريل عليه السّلام سه چيز براى آدم عليه السّلام آورد كه يكى را برگزيند و دو چيز را رها كند. آن سه چيز عقل و آزرم و دين بود، آدم عليه السّلام عقل را برگزيد، جبريل به آزرم و دين گفت: برگرديد، آن دو گفتند به ما فرمان داده شده است آنجا باشيم كه عقل آنجاست، گفت: خود دانيد و آدم عليه السّلام بر هر سه فائز آمد.

در باره اين سخن على عليه السّلام كه فرموده است «و ميراثى چون ادب نيست.»، من در پند نامه‏ هاى ايرانيان از گفته بزرگمهر ديده ‏ام كه گفته است: پدران براى پسران خويش ميراثى ارزنده‏ تر از ادب بر جاى نمى‏ گذارند كه اگر فرزندان از پدران ادب به ارث برند، در پناه آن مال هم به دست مى ‏آورند، در حالى كه اگر مال بدون ادب براى ايشان به ميراث نهند، مال را هم با جهل و بى ادبى از ميان مى ‏برند و از ادب و مال تهى دست مى‏ شوند.

و گفته شده است: بر شما باد به ادب كه در سفر يار است و در تنهايى همنشين و مايه زيور انجمن و وسيله ‏اى براى حاجت خواستن است.

بزرگمهر گويد: آن كس كه ادبش فزون شود، شرفش فزون مى‏ شود، هر چند پيش از آن از فرو مايگان بوده باشد، نامور مى‏ شود، اگر چه گمنام بوده باشد و سرورى و مهترى خواهد كرد، هر چند بيگانه و غريب بوده باشد، و حاجتها به سوى او افزون مى‏ شود، هر چند تهيدست باشد.

يكى از پادشاهان به يكى از وزيران خود گفت: بهترين چيز كه به بنده ارزانى شود چيست گفت: عقلى كه در پناه آن نيكو زندگى كند. گفت: اگر آن را نداشت، گفت: ادبى كه با آن آراسته گردد. گفت: اگر آن را نداشت، گفت: مالى كه در پناهش پوشيده بماند.

گفت: اگر آن را نداشت، گفت: صاعقه‏ اى كه او را بسوزاند و بندگان و سرزمينها را از او آسوده گرداند.

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.