نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 43 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)

حکمت 45 صبحی صالح

45-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي

حکمت 43 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

43 وَ قَالَ ع: لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هَذَا-  عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي-  وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ-  عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي-  وَ ذَلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ ص-  أَنَّهُ قَالَ يَا عَلِيُّ لَا يُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يُحِبُّكَ مُنَافِقٌ جماتها بالفتح جمع جمة-  و هي المكان يجتمع فيه الماء و هذه استعارة-  و الخيشوم أقصى الأنف- . و مراده ع من هذا الفصل-  إذكار الناس ما قاله فيه رسول الله ص-  و هو لا يبغضك مؤمن و لا يحبك منافق و هي كلمة حق-  و ذلك لأن الإيمان و بغضه ع لا يجتمعان-  لأن بغضه كبيرة و صاحب الكبيرة عندنا لا يسمى مؤمنا-  و أما المنافق فهو الذي يظهر الإسلام و يبطن الكفر-  و الكافر بعقيدته لا يحب عليا ع-  لأن المراد من الخبر المحبة الدينية-  و من لا يعتقد الإسلام لا يحب أحدا من أهل الإسلام-  لإسلامه و جهاده في الدين-  فقد بان أن الكلمة حق-  و هذا الخبر مروي في الصحاح بغير هذا اللفظ لا يحبك إلا مؤمن و لا يبغضك إلا منافق-  و قد فسرناه فيما سبق

 

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (42)

و قال عليه السّلام: «لو ضربت خيشوم المؤمن بسيفى هذا على ان يبغضنى ما ابغضنى، و لو صببت الدنيا بجمّاتها على المنافق على ان يحبنى ما احبّنى، و ذلك انّه قضى فانقضى على لسان النبىّ الامىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم انه قال: «يا على لا يبغضك مومن، و لا يحبّك منافق» «اگر با اين شمشير خود بر بينى مؤمن زنم تا مرا دشمن بدارد، مرا دشمن نخواهد داشت و اگر همه جهان را بر منافق فرو ريزم كه مرا دوست بدارد، دوستم نخواهد داشت و اين بدان سبب است كه قضا جارى شد و بر زبان پيامبر امّى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گذشت كه فرمود: اى على مؤمن تو را دشمن نمى‏ دارد و منافق تو را دوست نمى‏ دارد.» مراد على عليه السّلام از بيان اين فصل ياد آورى مطالبى است كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در مورد او فرموده است كه «تو را مؤمن دشمن نمى‏ دارد و منافق دوست نمى ‏دارد»، و اين سخن حقى است كه ايمان و دشمن داشتن على عليه السّلام با يكديگر جمع نمى‏ شود، زيرا دشمن داشتن على عليه السّلام گناه كبيره است و كسى كه مرتكب گناه كبيره مى‏ شود در نظر و عقيده ما، مسلمان ناميده نمى ‏شود.

منافق هم كسى است كه تظاهر به اسلام مى‏ كند و در باطن كافر است، و كافر نمى‏ تواند به اعتقاد خود على را دوست بدارد زيرا مقصود از اين خبر، محبت دينى است و كسى كه معتقد به اسلام نباشد نمى‏ تواند هيچ كس از اهل اسلام را به سبب مسلمانى دوست بدارد تا چه رسد در مورد على عليه السّلام آن هم با توجه به جهاد او در راه دين. بنابر اين، اين سخن حق است و در كتابهاى صحاح به صورتى ديگر نقل شده است كه چنين است: «كسى جز مؤمن تو را دوست نمى‏ دارد و كسى جز منافق تو را دشمن نمى‏ دارد.»، و ما در مباحث گذشته اين كلمه را شرح داديم.

جلوه تاريخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديدجلد 7 //دكتر محمود مهدوى دامغانى

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.