شرح ابن ميثم
4- و قال عليه السلام
إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ
المعنى
يريد أنّ الدنيا إذا أقبلت بجاهها و مالها على قوم بحسب توافق أسباب السعادة الدنيويّة لهم استلزم ذلك إقبال الناس عليهم و تقرّبهم إليهم بكلّ ممكن لميلهم إلىالدنيا و محبّتهم لها و حسنوا في أعينهم فاستعاروا لهم الأوصاف الجميلة الّتي كانت في غيرهم و إن لم يكونوا في نفس الأمر كذلك حتّى يصفوا بالعلم الجاهل، و بالكرم المبذّر، و بالشجاعة المتهوّر، و بالظرف و لطف الأخلاق الماجن. و ربّما كان إقبال الدنيا عليهم أيضا سببا لاستعدادهم لتحصيل الكمالات النفسانيّة و الملكات الفاضلة الّتي كانت محاسن لغيرهم قبلهم و إن كانوا قبل ذلك غير أهل لشيء منها. و يحتمل أن يريد بالمحاسن محاسن الدنيا من مركوب و ملبوس و ابّهة و حسن إيالة و تصرّف، و ذلك ظاهر. و كونه عارية باعتبار عدم دوامه. و كذلك إذا أدبرت عنهم بحسب توافق أسباب الشقاوة فيها قبحوا في أعين الناس حتّى يكون أحدهم ذا فضيلة في نفسه فيجحدها الناس و يصفونه بضدّها فإن زهد في الدنيا نسبوه إلى الرياء و السمعة، و إن حسنت أخلاقه نسبوه إلى الخلاعة و المجون، و إن شجع نسبوه إلى التهوّر و الجنون. و هو معنى سلبها لمحاسن أنفسهم، و ربما استعدّ ذو الفضيلة منهم بذلك لتركها و إهمالها و التخلّق بضدّها حتّى تسلب عنه الفضيلة بالكلّيّة.
مطابق با حکمت 9 نسخه صبحی صالح
ترجمه فارسی شرح ابن ميثم
4- امام (ع) فرمود: إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ
ترجمه
«هر گاه دنيا به كسى روآورد نيكيهاى ديگران را به او عاريه مىدهد و هرگاه از وى روى برگرداند نيكيهاى خودش را نيز از او مىستاند».
شرح
مقصود امام (ع) آن است كه هرگاه دنيا براى فراهم آوردن وسايل خوشبختى دنيوى، با جاه و مال بر گروهى روآور شود، مردم به آنها توجّه پيدا مىكنند و به خاطر علاقه و دلبستگى به دنيا، با هر وسيله ممكن به ايشان نزديك مىشوند، و اينان در نظر مردم خوب جلوه مىكنند، در نتيجه اوصاف خوبى را كه در ديگران است- هر چند كه در حقيقت آن طور نيستند- براى آنها به عاريه مىگيرند، به طورى كه نادان را به داشتن علم، و اسرافكار را به داشتن سخاوت، وبىباك را به دلاورى، مىستايند، و همچنين، آدم پررو و بىحيا را به داشتن ظرفيّت و خوشخويى معرّفى مىكنند. و چه بسا كه روآوردن دنيا به ايشان نيز باعث آمادگى آنها براى كسب كمالات نفسانى و ملكات برجستهاى مىگردد كه- هر چند آنان قبلا شايستگى براى هيچ يك از اينها را نداشتند- اين كمالات صفات خوبى براى افراد پيش از آنها بوده است.
و احتمال دارد كه مقصود از اين نيكوييها، خوبيهاى دنيوى از قبيل مركب سوارى، لباس، شكوه و حسن سياست و تدبير باشد، و اين مطلب روشنى است. عاريه بودن اينها نيز به اعتبار ناپايدارى اينهاست. و همچنين وقتى كه دنيا- بر حسب فراهم آمدن وسايل بدبختى- بر گروهى پشت كند، در برابر چشم مردم بد جلوه كنند، به طورى كه اگر فردى از آنها داراى فضيلتى هم باشد، مردم آن فضيلت را انكار و او را بر خلاف آن معرّفى كنند، اگر در دنيا پارسا باشد، او را به ريا و سمعه نسبت دهند، و اگر خوشخوى باشد به سبكى و بىحيايى معرّفى كنند، و اگر شجاع و دلير باشد او را به بىباكى و ديوانگى نسبت دهند. و اين برگشت دنياست كه در حقيقت خوبيهاى خود را از آنان سلب كرده است، چه بسا كه بدين وسيله شخص داراى فضيلت آماده رها كردن و يك سو نهادن فضيلت شود و متخلّق به خوبى مخالف آن گردد، به حدى كه به طور كلى فضيلت از او رخت بربندد.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم)، ج5 // قربانعلی محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده