حکمت 379 صبحی صالح
379-وَ قَالَ ( عليهالسلام )يَا ابْنَ آدَمَ الرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ كَفَاكَ كُلُّ يَوْمٍ عَلَى مَا فِيهِ فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ جَدِيدٍ مَا قَسَمَ لَكَ وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيمَا لَيْسَ لَكَ وَ لَنْ يَسْبِقَكَ إِلَى رِزْقِكَ طَالِبٌ وَ لَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غَالِبٌ وَ لَنْ يُبْطِئَ عَنْكَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَكَ
قال الرضي و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذا الباب إلا أنه هاهنا أوضح و أشرح فلذلك كررناه على القاعدة المقررة في أول الكتاب
حکمت 385 شرح ابن أبي الحديد ج 19
385: يَا ابْنَ آدَمَ الرِّزْقُ رِزْقَانِ رِزْقٌ تَطْلُبُهُ- وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ- فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ- كَفَاكَ كُلَّ يَوْمٍ مَا فِيهِ- فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ- فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ جَدِيدٍ مَا قَسَمَ لَكَ- وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ- فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيمَا لَيْسَ لَكَ- وَ لَمْ يَسْبِقْكَ إِلَى رِزْقِكَ طَالِبٌ- وَ لَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غَالِبٌ- وَ لَنْ يُبْطِئَ عَنْكَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَكَ
قال و قد مضى هذا الكلام- فيما تقدم من هذا الباب- إلا أنه هاهنا أوضح و أشرح فلذلك كررناه- على القاعدة المقررة في أول هذا الكتاب قد تقدم القول في معاني هذا الفصل- و روي أن جماعة دخلوا على الجنيد- فاستأذنوه في طلب الرزق- فقال إن علمتم في أي موضع هو فاطلبوه- قالوا فنسأل الله تعالى ذلك- قال إن علمتم أنه ينساكم فذكروه- قالوا فندخل البيت و نتوكل و ننتظر ما يكون- فقال التوكل على التجربة شك- قالوا فما الحيلة قال ترك الحيلة- . و روي أن رجلا لازم باب عمر فضجر منه- فقال له يا هذا هاجرت إلى الله تعالى أم إلى باب عمر- اذهب فتعلم القرآن- فإنه سيغنيك عن باب عمر- فذهب الرجل و غاب مدة حتى افتقده عمر- فإذا هو معتزل مشتغل بالعبادة- فأتاه عمر فقال له إني اشتقت إليك- فما الذي شغلك عنا- قال إني قرأت القرآن فأغناني عن عمر و آل عمر- فقال رحمك الله فما وجدت فيه- قال وجدت فيه وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ- فقلت رزقي في السماء و أنا أطلبه في الأرض- إني لبئس الرجل- فبكى عمر و قال صدقت- و كان بعد ذلك ينتابه و يجلس إليه
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حكمت (385)
يا بن آدم، الرزق رزقان: رزق تطلبه و رزق يطلبك، فان لم تاته اتاك، فلا تحمل همّ سنتك على همّ يومك، كفاك كل يوم على ما فيه، فان تكن السنة من عمرك فانّ الله تعالى سيؤتيك فى كل غد جديد ما قسم لك، و ان لم تكن السنة من عمرك، فما تصنع بالهمّ فيما ليس لك، و لم يسبقك الى رزقك طالب، و لن يغلبك عليه غالب، و لن يبطىء عنك ما قد قدر لك. قال: و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذا الباب، الا انه هاهنا اوضح و اشرح، فلذلك كررناه على القاعدة المقررة فى اوّل هذا الكتاب.
«اى پسر آدمى، روزى دو گونه است: يكى آنكه تو در جستجوى آنى و روزى اى كه آن در جستجوى توست و اگر تو به سوى آن نروى، آن به سوى تو خواهد آمد، پس اندوه سال خود را بر اندوه روز خويش منه كه روزى هر روز تو را بس است،اگر آن سال در شمار عمر تو باشد، خداى متعال در هر فردايى آنچه را كه روزى تو باشد به تو مى رساند و اگر آن سال از عمر تو نباشد با اندوهى كه از آن تو نيست چه مى كنى، و در آنچه كه روزى توست هيچ خواهنده اى پيشى نمى گيرد و هيچ چيره گرى بر آن چيره نخواهد شد، و آنچه براى تو مقدّر شده باشد، تأخير نخواهد پذيرفت.» سيد رضى گويد: سخن در اين زمينه در مطالب كتاب كه از اين دست بود گذشت، جز اينكه در اين جا آن سخن واضحتر و گستردهتر است و بدين سبب طبق قاعدهاى كه در آغاز اين كتاب گفتيم، آن را تكرار كرديم.
ابن ابى الحديد مىگويد: درباره معانى اين فصل پيش از اين سخن گفته شد، و روايت است كه گروهى پيش جنيد رفتند و از او براى جستجوى روزى اجازه خواستند.
گفت: اگر مى دانيد روزى شما كجاست، آن را جستجو كنيد. گفتند: از پيشگاه خداوند متعال آن را مسألت مى كنيم، گفت: اگر مى دانيد كه خداوند شما را فراموش كرده است به يادش آوريد، گفتند: به خانه اى مى رويم و توكل مى كنيم و منتظر مى مانيم كه چه خواهد شد، گفت: توكل بر تجربه خود شك و ترديد است. گفتند: چاره چيست گفت: چاره در ترك چاره است.
و روايت است كه مردى پيوسته بر در خانه عمر بود، آن چنان كه عمر از او دلتنگ شد و گفت: اى فلان آيا به سوى خداوند متعال هجرت كرده اى يا به خانه عمر برو قرآن بياموز كه به زودى تو را از در خانه عمر بى نياز مى سازد. آن مرد برفت و مدتى غايب بود تا آنكه عمر سراغ او را گرفت. معلوم شد در گوشه اى سرگرم عبادت است. عمر پيش او آمد و گفت: مشتاق تو شدم، چه چيزى تو را از ما بازداشته است گفت: قرآن خواندم و مرا از عمر و آل عمر بى نياز ساخت. عمر گفت: خدايت رحمت كناد چه در آن يافتى گفت: اين آيه كه مى فرمايد: «روزى شما و آنچه وعده كرده مى شويد در آسمان است.» گفتم روزى من در آسمان است و من آن را در زمين مى جويم. چه بد مردى كه منم. عمر گريست و گفت: راست گفتى. و پس از آن به ديدارش مى آمد و كنارش مى نشست.
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد 8 //دکتر محمود مهدوى دامغانى