شرح ابن ميثم
347- و قال عليه السّلام: الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ- وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ- فَإِنْأَجَابَأَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ
المعنى
أراد أنّه مقرون به في الوضع الّذي ينبغي بمقتضى الحكمة الإلهيّة، و ذلك أنّه تعالى جعل للنفس العاقلة قوّتين علميّة و عمليّة و جعل كمالها باستكمال هاتين القوّتين بالعلم و العمل و لا كمالها بالعلم دون اقترانه بالعمل. و قوله: فمن علم عمل. أي من علم ما ينبغي لزمه في الحكمة أن يعمل بمقتضى العلم و كان ذلك داعيا له إلى العمل مستلزما لوجوده منه، و يحتمل أن يكون قوله: عمل. خبرا في معنى الأمر: أى فمن علم فليعمل.
و قوله: و العلم يهتف بالعمل. إلى آخره. فالهتف النداء و إن لم ير المنادى، و استعار لفظه للمعقول من طلب العلم لمقارنة العمل الّذى ينبغي له و جذبه الطبيعي له فكأنّه يصيح به و يدعوه إلى مقارنته ليكون منهما كما الإنسان. و معنى قوله: فإن أجابه و إلّا ارتحل. أنّ العلم الّذي ينبغي إذا قارنه العمل تأكّد به حتّى يصير العلم كأنّه برز إلى عالم الحسّ في صورة الفعل.
مثلا إذا علم الإنسان وجود الصانع و ما ينبغي من طاعته ثمّ قرن ذلك بعبادتهاستلزمت تلك العبادة منه دوام ملاحظته تعالى و إخطار ذكره بالبال حتّى لا يصير منسيّا له في وقت. فأمّا إذا ترك العمل للّه فلا بدّ أن يشتغل بغيره عن ذكره و ينقطع ملاحظته له حتّى يكون ذلك سببا لنسيانه و الغفلة عنه. و استعار لفظ الارتحال لزوال العلم باعتبار عدم استعداد تلك النفس و صلاحيّتها، كالراحل عن وطن لا يصلح لاستيطانه. و قيل: أراد بالارتحال عدم المنفعة مجازا إطلاقا لاسم ذي الغاية على غايته. إذ كانت الغاية من الارتحال عدم المنفعة بالمرتحل.
مطابق با حکمت 366 نسخه صبحی صالح
ترجمه فارسی شرح ابن ميثم
347- امام (ع) فرمود: الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ- وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ- فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ
ترجمه
«علم وابسته به عمل است پس هر كه دانست عمل كرد. و علم، عمل را ندا مى كند، اگر پذيرفت از آن بهره مند مى شود، و گرنه علم از عمل دورى مى كند»
شرح
مقصود امام (ع) آن است كه علم در وضعى كه مطابق حكمت الهى است با عمل قرين است. توضيح مطلب آن است كه خداوند بزرگ براى نفس عاقله دو قوه علمى و عملى قرار داده و كمال نفس را نيز وابسته به اين دو قوه علم و عمل شمرده است، علم تنها موجب كمال نفس نمىشود مگر اين كه با عمل توأم باشد.
عبارت: فمن علم عمل
يعنى: هر كس آنچه را كه بر طبق حكمت بايد بداند، اگر دانست، سزاوار است كه بر طبق دانستهاش عمل كند، و اين خود انگيزه عمل شده و لازمه وجود آن است. و احتمال دارد كه جمله: «عمل» خبر در معناى امر باشد، يعنى هر كس بداند پس عمل مىكند.
و عبارت: و العلم يهتف بالعمل…، هتف يعنى ندا كردن، هر چند كه ندا كننده ديده نشود، اين كلمه را براى آنچه از طلب علم در نظر گرفته شده است، استعاره آورده است، از آن رو كه علم با عملى كه در خور آن است و خواست طبيعى آن است نزديكى و همبستگى دارد، پس گويا او را فرياد مىزند و به همبستگى دعوت مى كند تا از آن دو، كمال انسان فراهم آيد.
و معنى عبارت: فان اجابه و الا ارتحل آن است كه وقتى علم با عمل توأم شد، آن چنان نيرومند مى شود كه گويى از عالم ذهن به عالم حسّ وارد شده و به صورت فعل و عمل ملموس در آمده و جلوه مىكند، مثلا هر گاه انسان به وجود آفريدگار و آنچه از اطاعت او لازم است، علم دارد، و بعد آن را با عبادت خود قرين ساخته، لازمه آن عبادت بنده، ادامه توجه به پروردگار وبه خاطر سپردن ياد اوست به حدّى كه هيچگاه از خاطر فراموش نشود. و امّا وقتى كه عمل براى خدا را ترك گويد، پس ناگزير بايد سرگرم به غير خدا شود، و از توجّه به او بگسلد، تا آنجا كه اين خود باعث فراموشى و غفلت از خدا گردد.
كلمه: ارتحال (كوچ كردن) را براى از بين رفتن علم استعاره آورده است از آن رو كه چنان نفسى استعداد و صلاحيت علم را ندارد همانند كسى كه از وطنى كه صلاحيّت سكونت ندارد، كوچ مىكند، و بعضى گفته اند: مقصود از ارتحال بىفايده شدن علم است از باب مجاز نام مقدمّه را بر نتيجه اطلاق كرده است، زيرا نتيجه ارتحال و كوچ كردن، سود نبردن از جاى كوچ است.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم)، ج5 // قربانعلی محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده