google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
240-260 حکمت شرح ابن میثمحکمت ها شرح ابن ميثم

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 246 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن میثم)

شرح ابن‏ ميثم

246- و قال عليه السّلام لما بلغه إغارة أصحاب معاوية على الأنبار: فخرج بنفسه ماشيا حتى أتى النخيلة فأدركه الناس، و قالوا: يا أمير المؤمنين، نحن نكفيكهم، فقال: مَا تَكْفُونَنِي أَنْفُسَكُمْ- فَكَيْفَ تَكْفُونَنِي غَيْرَكُمْ- إِنْ كَانَتِ الرَّعَايَا قَبْلِي لَتَشْكُو حَيْفَ رُعَاتِهَا- وَ إِنَّنِي‏فَإِنِّي الْيَوْمَ لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِي- كَأَنَّنِي الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَةُ- أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ

المعنى

فلما قال عليه السّلام هذا القول فى كلام طويل قد ذكرنا مختاره فى جملة الخطب، تقدم إليه رجلان من أصحابه فقال أحدهما: إنى لا أملك إلا نفسى و أخى فمر بأمرك يا أمير المؤمنين ننقد له فقال عليه السّلام: وَ أَيْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِيدُ أقول: هذا الفصل قد مرّ مشروحا في الخطب.و قيل إن الحارث بن حوت أتاه عليه السّلام فقال: أ ترانى أظن أصحاب الجمل كانوا على ضلالة.

فقال عليه السّلام: يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ أَهْلَهُ- وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ فقال الحارث: فإنى أعتزل مع سعد بن مالك و عبد اللّه بن عمر فقال عليه السّلام: إِنَّ سَعْداً سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ- وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ قوله أ تراني. استفهام إنكار لرؤيته كذلك. و رخّم حارث في بعض النسخ. و قيل في قوله: إنّك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك: أى نظرت في أعمال الناكثين من أصحاب الجمل المتمسّكين بظاهر الإسلام الّذينهم دونك في المرتبة لبغيهم على إمام الحقّ فاغتررت بشبهتهم و اقتديت بهم و لم تنظر إلى من هو فوقك و هو إمامك الواجب الطاعة و من معه من المهاجرين و الأنصار و لا سمعت حكمهم بكون خصومهم على الباطل فكان ذلك سبب حيرتك. و يحتمل أن يكون نظره تحته كناية عن نظره إلى باطل هؤلاء و شبهتهم المكتسبة عن محبّة الدنيا الّتي هى الجنبة السافلة، و نظره فوقه كناية عن نظره إلى الحقّ و تلقّيه من اللّه.

و قوله: إنّك: إلى آخره. تفصيل لسبب حيرته و هو عدم معرفته للحقّ و الباطل المستلزم لجهله بأهلهما و لو عرفهما لجزم باتّباع الحقّ و اجتناب الباطل و هو في قوّة صغرى ضمير تقدير كبراه: كلّ من كان كذلك وقع في الحيرة و الضلال. و سعد بن مالك هو سعد بن أبي وقاص فإنّه لمّا قتل عثمان اشترى أغناما و انتقل إلى البادية و كان يتعيّش بتلك الأغنام حتّى مات و لم يشهد بيعة علىّ عليه السّلام. و أمّا عبد اللّه بن عمر فالتجأ.

إلى أخته حفصة زوجة النبيّ صلّى اللّه عليه و آله بعد ما بايع لأمير المؤمنين عليه السّلام و لكنّه لم يشهد معه حرب الجمل، و قال: قد أعجزتني العبادة عن الفروسة و المحاربة فلست مع علىّ و لا مع أعدائه. فأمّا قوله في جوابه: إنّ سعدا، إلى آخره فهو صغرى ضمير نبّه فيه على أنّه لا يجوز له متابعتهما في الاعتزال و هى من المخيّلات المنفّرة الّتي في صورة الذمّ و إن كانت صادقة. و تقدير الكبرى: و كلّ من كان كذلك فلا يجوز متابعته.

مطابق با حکمت 261 نسخه صبحی صالح

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ميثم

246- وقتى كه به امام (ع) خبر دادند، لشكر معاويه، بر شهر انبار يورش برده و آنجا را غارت كرده است،خود امام (ع) با پاى پياده از شهر بيرون آمد تا به نخيله رسيد، مردم آن حضرت را ديدند، عرض كردند: يا امير المؤمنين، ما آنها را كفايت مى‏كنيم. حضرت در جواب آنها گفت:

بخش اول

فَقَالَ مَا تَكْفُونَنِي أَنْفُسَكُمْ- فَكَيْفَ تَكْفُونَنِي غَيْرَكُمْ- إِنْ كَانَتِ الرَّعَايَا قَبْلِي لَتَشْكُو حَيْفَ رُعَاتِهَا- وَ إِنَّنِي الْيَوْمَ لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِي- كَأَنَّنِي الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَةُ- أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ

ترجمه

«به خدا قسم شما مرا از خود كفايت نمى ‏كنيد تا چه رسد به ديگران اگر رعيّت پيش از من از جور حكمرانان خود شاكى بودند، من امروز از ستم رعيّتم شكايت دارم، مثل اين كه من پيرو ايشانم و ايشان زمامدار، و يا من فرمانبردارم و ايشان فرمانده»

شرح

پس از آن كه امام عليه السلام ضمن گفتارى طولانى- كه ما برگزيده‏اى از آن را در خلال خطبه‏ها بيان داشتيم- اين سخنان را گفت، دو مرد از پيروان امام (ع) جلو آمدند، يكى گفت من جز خودم، و برادرم اختياردار ديگران نيستم، پس يا امير المؤمنين چه دستور مى‏ دهى، تا انجام دهيم، امام (ع) فرمود: آنچه من مى‏ خواهم، كجا از شما دو تن ساخته است شرح اين فصل از سخن به صورت مشروح در ضمن خطبه ‏ها گذشت بعضى‏ها گفته ‏اند كه حارث بن حوت نزد امام (ع) آمد و عرض كرد: گمان مى‏ كنم كه اصحاب جمل در گمراهى بودند،

بخش دوم

امام (ع) فرمود: فَقَالَ ع يَا حَارِثُ إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ- إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ أَهْلَهُ- وَ لَمْ تَعْرِفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ- فَقَالَ الْحَارِثُ- فَإِنِّي أَعْتَزِلُ مَعَ سَعْدِ بْنِ مَالِكٍ وَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ- فَقَالَ ع إِنَّ سَعْداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ- وَ لَمْ يَخْذُلَا الْبَاطِلَ

ترجمه

«اى حارث، تو به زير خود نگاه كردى، نه بر بالاى خود از اين رو سرگردان‏ ماندى. تو حق را نشناخته ‏اى تا از روى آن اهل حق را بشناسى، و باطل را نشناخته‏ اى تا پيرو باطل را بشناسى.»

شرح

حارث گفت: من با سعد بن مالك و عبد اللّه عمر، گوشه ‏اى را اختيار مى‏ كنم. امام (ع) در جواب فرمود: «سعد و عبد اللّه نه حقّ را يارى كردند و نه باطل را فرو گذاشتند.»

عبارت: أ ترانى،
استفهام انكارى است، چون او همين طور مى‏ ديد. حارث، در بعضى نسخه ‏ها به صورت مرخّم (حار) آمده است.

بعضى در باره عبارت: انك نظرت تحتك و لم تنظر فوقك گفته‏اند: يعنى تو تنها به اعمال بيعت شكنان (ناكثين) از اصحاب جمل كه فقط به ظاهر اسلام عمل مى‏كردند، و از نظر اعتقادى از تو پايين‏تر بودند- به دليل اين كه آنان بر امام حقّ شوريدند- نگريستى، در نتيجه فريب شبهه آنان را خوردى و از آنان پيروى كردى، و به بالاتر از خودت، يعنى امامت كه اطاعتش واجب بود، و مهاجرين و انصار كه همراه او بودند، نگاه نكردى، و به نظر آنها گوش، ندادى، به دليل اين كه روى باطل با آنها دشمن بودى، و اين باعث سرگردانى و حيرت تو شد.
و احتمال دارد، مقصود امام (ع) از نطره تحته كنايه از نگرش وى به باطل آن گروه و شبهه‏اى كه از دلبستگى به دنيا برخاسته بود باشد كه دنيا همان جهت پست و سافل است، و «نطره فوقه» نيز كنايه از نگرش به حق و دريافتش از خدا باشد.
عبارت: انك…

تفصيل براى دليل سرگردانى او و نشناختن حق و باطل است كه باعث جهل او نسبت به اهل حق و باطل بوده است، كه اگر حق و باطل را مى‏شناخت، به طور قطع از حق پيروى و از باطل اجتناب مى‏كرد، و اين عبارت به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن نيز چنين است: هر كس‏ اين طور باشد، دچار سرگردانى و گمراهى مى‏ گردد. سعد بن مالك، همان سعد بن ابى وقاص است كه پس از قتل عثمان گوسفندان زيادى خريد و به روستا و بيابان رفت و با همان چهار پايان به سر مى ‏برد تا اين كه از دنيا رفت، و با على (ع) بيعت نكرد. و امّا عبد اللّه عمر به خواهرش- حفصه، همسر پيامبر (ص)- پس از بيعت با امير المؤمنين پناه برد، ولى در جنگ جمل به همراه آن حضرت نبود، و مى‏ گفت: عبادت مرا از سوارى و پيكار ناتوان ساخته است، بنا بر اين من نه با على و نه با دشمنان او هستم امّا سخن امام (ع) در پاسخ حارث: انّ سعدا…، مقدمه صغرا براى قياس مضمرى است كه امام (ع) هشدار داده است بر اين كه پيروى آنها در گوشه نشينى روا نيست، و گوشه نشينى از خيالبافيهاى نفرت انگيزى است كه هر چند به دليل درستى هم باشد، نكوهيده است.
و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: هر كس اين طور باشد، پيروى از او روا نيست.

ترجمه‏ شرح‏ نهج‏ البلاغه(ابن‏ ميثم)، ج5 // قربانعلی  محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=