google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
160-180 حکمت شرح ابن ابي الحدیدحکمت ها شرح ابن ابي الحدید

نهج البلاغه کلمات قصار حکمت شماره 169 متن عربی با ترجمه فارسی (شرح ابن ابی الحدید)عجب

حکمت 167 صبحی صالح

167-وَ قَالَ ( عليه‏السلام  )الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ الِازْدِيَادَ

 حکمت 169 شرح ابن ‏أبي ‏الحديد ج 18   

169: الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ مِنَ الِازْدِيَادِ قد تقدم لنا قول مقنع في العجب-  و إنما قال ع يمنع من الازدياد-  لأن المعجب بنفسه ظان أنه قد بلغ الغرض-  و إنما يطلب الزيادة من يستشعر التقصير-  لا من يتخيل الكمال-  و حقيقة العجب ظن الإنسان بنفسه استحقاق منزلة-  هو غير مستحق لها-  و لهذا قال بعضهم لرجل رآه معجبا بنفسه-  يسرني أن أكون عند الناس مثلك في نفسك-  و أن أكون عند نفسي مثلك عند الناس-  فتمنى حقيقة ما يقدره ذلك الرجل-  ثم تمنى أن يكون عارفا بعيوب نفسه-  كما يعرف الناس عيوب ذلك الرجل المعجب بنفسه- . وقيل للحسن من شر الناس قال من يرى أنه خيرهم- .

و قال بعض الحكماء-  الكاذب في نهاية البعد من الفضل-  و المرائي أسوأ حالا من الكاذب-  لأنه يكذب فعلا و ذاك يكذب قولا-  و الفعل آكد من القول-  فأما المعجب بنفسه فأسوأ حالا منهما-  لأنهما يريان نقص أنفسهما و يريدان إخفاءه-  و المعجب بنفسه قد عمي عن عيوب نفسه-  فيراها محاسن و يبديها- . و قال هذا الحكيم أيضا-  ثم إن المرائي و الكاذب قد ينتفع بهما-  كملاح خاف‏ ركابه الغرق من مكان مخوف من البحر-  فبشرهم بتجاوزه قبل أن يتجاوزه-  لئلا يضطربوا فيتعجل غرقهم- . و قد يحمد رياء الرئيس إذا قصد أن يقتدى به في فعل الخير-  و المعجب لا حظ له في سبب من أسباب المحمدة بحال- .

و أيضا فلأنك إذا وعظت الكاذب و المرائي-  فنفسهما تصدقك و تثلبهما لمعرفتهما بنفسهما-  و المعجب فلجهله بنفسه يظنك في وعظه لاغيا-  فلا ينتع بمقالك-  و إلى هذا المعنى أشار سبحانه بقوله-  أَ فَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً-  ثم قال سبحانه فَلا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ-  تنبيها على أنهم لا يعقلون لإعجابهم- . و قال ع ثلاث مهلكات-  شح مطاع و هوى متبع و إعجاب المرء بنفسه- . و في المثل إن إبليس قال-  إذا ظفرت من ابن آدم بثلاث لم أطالبه بغيرها-  إذا أعجب بنفسه و استكثر عمله و نسي ذنوبه- .

و قالت الحكماء-  كما أن المعجب بفرسه لا يروم أن يستبدل به غيره-  كذلك المعجب بنفسه لا يريد بحاله بدلا و إن كانت رديئة- . و أصل الإعجاب من حب الإنسان لنفسه-  و قد قال ع حبك الشي‏ء يعمي و يصم-  و من عمي و صم تعذر عليه رؤية عيوبه و سماعها-  فلذلك وجب على الإنسان-  أن يجعل على نفسه عيونا تعرفه عيوبه-  نحو ما قال عمر أحب الناس إلي امرؤ أهدى إلي عيوبي- . و يجب على الإنسان إذا رأى من غيره سيئة-  أن يرجع إلى نفسه-  فإن رأى ذلك‏ موجودا فيها نزعها و لم يغفل عنها-  فما أحسن ما قال المتنبي- 

  و من جهلت نفسه قدره
رأى غيره منه ما لا يرى‏

 و أما التيه و ماهيته فهو قريب من العجب-  لكن المعجب يصدق نفسه و هما فيما يظن بها-  و التياه يصدقها قطعا كأنه متحير في تيه-  و يمكن أن يفرق بينهما بأمر آخر-  و يقول إن المعجب قد يعجب بنفسه-  و لا يؤذي أحدا بذلك الإعجاب-  و التياه يضم إلى الإعجاب الغض من الناس-  و الترفع عليهم فيستلزم ذلك الأذى لهم-  فكل تائه معجب و ليس كل معجب تائها

ترجمه فارسی شرح ابن‏ ابی الحدید

حكمت (169)

الاعجاب يمنع من الازدياد. «به خود شيفته شدن مانع به فزونى رسيدن است.» پيش از اين گفتارى بسنده درباره به خود شيفتگى گفته‏ايم و على عليه السّلام فرموده است: مانع به فزونى رسيدن است و اين بدان سبب است كه شخص به خود شيفته گمان مى‏ برد كه به حد كمال و غرض رسيده است و حال آنكه به فزونى رسيدن را كسى مطالبه مى‏ كند كه به قصور و ناقص بودن خود معترف باشد نه كسى كه گمان مى‏ برد در حد كمال است. حقيقت به خود شيفتگى اين است كه آدمى در مورد خود منزلتى را گمان برد كه شايسته و سزاوار آن نيست. و به همين سبب يكى از حكيمان به مردى كه به خود شيفته بود گفت: شاد مى ‏شوم كه در نظر مردم آن چنان باشم كه تو درباره خود گمان مى‏برى و در نظر خودم چنان باشم كه تو در نظر مردمى. آن حكيم بدين گونه آرزو كرده است كه به معايب نفس خويش همان گونه آگاه شود كه مردم از عيب به خود شيفتگى آن مرد آگاه هستند.

  به حسن بصرى گفته شد: بدترين مردم كيست گفت: آن كس كه عقيده داشته باشد از همه مردم بهتر است يكى از حكيمان گفته است: دروغگو در نهايت دورى از فضيلت است و ريا كار از او بد حال‏تر است، زيرا دروغگو از لحاظ گفتار دروغ مى‏ گويد و ريا كار از لحاظ كردار و كردار مهمتر از گفتار است. اما آن كس كه به خود شيفته است از هر دو بدتر است كه آن دو عيب خود را مى ‏بينند و مى ‏خواهند آن را پوشيده دارند ولى به خود شيفته از ديدن عيبهاى خويش كور است و آن را محاسن مى‏ پندارد و آشكار مى‏ سازد. همين حكيم مى‏ گويد: وانگهى گاهى ممكن است از دروغگو و ريا كار سودى برده شود، نظير آنكه كشتيبان از بيم منطقه خطرناكى از دريا پيش از گذشتن از آن منطقه به مسافران مى‏ گويد از آن منطقه گذشته‏ اند كه مسافران نگران شوند و در غرق ايشان شتاب شود، ريا كارى سالار قوم هم اگر قصدش اين باشد كه در كار خير از او پيروى شود، پسنديده است ولى براى به خود شيفته هيچ يك از اين اسباب ستايش فراهم نيست.

از اين گذشته هر گاه دروغگو و ريا كار را پند دهى، نفس آنان تو را تصديق مى‏كند، چون بر نفس خويش واقف هستند، ولى به خود شيفته را اگر پند دهى، تو را در پند دادن ياوه سرا مى‏پندارد و از اندرز تو سود نمى‏برد و خداوند متعال در قرآن به همين معنى اشاره كرده و فرموده است: «آيا آن كسى كه بدى كردارش در نظر آراسته شده و آن را نيكو و پسنديده مى ‏بيند.» و سپس خطاب به پيامبر مى ‏فرمايد: «خود را در مورد آن به اندوه ها مينداز»، يعنى آنان به سبب شيفتگى به خود، انديشه و تدبير نمى‏ كنند.

و آن حضرت فرموده است: سه چيز نابود كننده است، بخل و امساكى حاكم، و هواى نفسى كه از آن پيروى شود و شيفتگى آدمى به خود.

و در مثل است كه ابليس گفته است: اگر در آدمى سه خصلت را بيابم در جستجوى چيز ديگرى از او نخواهم بود، هر گاه شيفته به خود گردد و كار خود را بسيار و بزرگ بداند و گناهان خود را فراموش كند.

حكيمان گفته ‏اند: همان گونه كه كسى به اسب خود شيفته باشد هرگز به فكر تبديل آن نمى ‏افتد، كسى كه به نفس خود شيفته باشد، نمى ‏خواهد در آن دگرگونى پديد آرد هر چند نفس او پست و فرومايه باشد.

 ريشه به خود شيفتگى به سبب حب آدمى نسبت به نفس خويشتن است و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده است: دوست داشتن تو چيزى را موجب كرى و كورى مى‏ شود، و آن كس كه كر و كور شود، ديدن و شنيدن عيبهايش براى او دشوار و غير ممكن مى‏ شود.

بدين سبب بر آدمى واجب است كه بر نفس خويش جاسوسانى بگمارد كه عيبهايش را به او معرفى كنند، نظير آنچه عمر بن خطاب گفته است كه محبوب‏ترين مردم در نظر من كسى است كه عيبهاى مرا به من بازگو كند.

همچنين بر آدمى واجب است هر گاه عيبى از كسى مى ‏بيند به نفس خويش بنگرد و اگر همان عيب را در خود مى ‏بيند، آن را ريشه كن سازد و از آن غافل نشود. در اين باره متنبى چه نيكو سروده است: «هر كس خود قدر و منزلت خويش را نشناسد، ديگرى از او چيزهايى را مى‏ بيند كه خود نمى‏ بيند.» لاف زدن هم نزديك به اعجاب و به خود شيفتگى است با اين تفاوت كه شخص به خود شيفته در مورد خود گمان و پندار دارد ولى لاف زننده آن را به صورت قطعى مى‏ پندارد، گويى در آن مورد سرگشته است.

ممكن است فرق ديگرى هم قايل شد و گفت كه به خود شيفته با اعجاب خويش كسى را آزار نمى‏ دهد ولى لاف زننده بر مردم برترى مى‏ جويد و اين كار او مستلزم آزار ديگران است يعنى هر لاف زننده به خود شيفته هم هست ولى هر به خود شيفته لاف زننده نيست.

 جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۷ //دکتر محمود مهدوى دامغانى

 

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=