حکمت 158 صبحی صالح
158-وَ قَالَ ( عليهالسلام )عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ
حکمت 160 شرح ابن أبي الحديد ج 18
160: عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ الأصل في هذا قول الله تعالى- ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ- فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ و روى المبرد في الكامل عن ابن عائشة عن رجل من أهل الشام قال دخلت المدينة فرأيت رجلا راكبا على بغلة- لم أر أحسن وجها و لا ثوبا و لا سمتا و لا دابة منه- فمال قلبي إليه فسألت عنه- فقيل هذا الحسن بن الحسن بن علي- فامتلأ قلبي له بغضا و حسدت عليا أن يكون له ابن مثله- فصرت إليه و قلت له أنت ابن أبي طالب- فقال أنا ابن ابنه قلت فبك و بأبيك- فلما انقضى كلامي قال أحسبك غريبا- قلت أجل قال فمل بنا- فإن احتجت إلى منزل أنزلناك أو إلى مال واسيناك- أو إلى حاجة عاوناك- . فانصرفت عنه و ما على الأرض أحد أحب إلي منه- . و قال محمود الوراق-
إني شكرت لظالمي ظلمي
و غفرت ذاك له على علم
و رأيته أهدى إلي يدا
لما أبان بجهله حلمي
رجعت إساءته عليه و
إحساني فعاد مضاعف الجرم
و غدوت ذا أجر و محمدة
و غدا بكسب الظلم و الإثم
فكأنما الإحسان كان له
و أنا المسيء إليه في الحكم
ما زال يظلمني و أرحمه
حتى بكيت له من الظلم
قال المبرد أخذ هذا المعنى من قول رجل من قريش- قال له رجل منهم إني مررت بآل فلان- و هم يشتمونك شتما رحمتك منه- قال أ فسمعتني أقول إلا خيرا قال لا- قال إياهم فارحم- . و قال رجل لأبي بكر لأشتمنك شتما يدخل معك قبرك- فقال معك و الله يدخل لا معي
ترجمه فارسی شرح ابن ابی الحدید
حكمت (160)
عاقب اخاك بالاحسان اليه، و اردد شرّه بالانعام عليه. «برادرت را با نيكويى كردن به او سرزنش كن و بدى او را با بخشش و ارزانى داشتن نعمت بر او برگردان».
اصل اين سخن گفتار خداوند است كه مىفرمايد: «به هر چه نيكوتر است دفع كن و آن گاه كسى كه ميان تو و او دشمنى است همچون دوستى گرم و مهربان خواهد شد.» مبرد در الكامل، از قول ابن عايشه، از قول مردى، از شاميان نقل مىكند كه مىگفته است: وارد مدينه شدم، مردى را سوار بر استرى ديدم كه هيچ كس را از لحاظ زيبايى و آراستگى از نظر لباس و مركب چنان نديده بودم، دل من به او مايل شد و پرسيدم كيست، گفتند: حسن بن على است، دلم از كينه او آكنده شد و بر على رشكبردم كه چنين پسرى دارد، پيش او رفتم و گفتم: تو پسر ابو طالبى گفت: من پسر پسر اويم. گفتم: نفرين بر تو و بر پدرت باد. چون سخنم تمام شد، فرمود: گمانم اين است كه در اين شهر غريب هستى گفتم: آرى. گفت: پيش ما بيا، اگر به منزل نياز دارى، منزلت مى دهيم، اگر به مال نيازمندى، تو را كمك مى كنيم و اگر نياز ديگرى دارى، ياريت مى دهيم.من برگشتم در حالى كه روى زمين هيچ كس در نظرم محبوبتر از او نبود.
محمود وراق هم در اين باره اشعارى سروده است: «من ظلم كسى را كه بر من ستم مى كند، سپاسگزارم و آن را با علم به ستمش بر او مىبخشم…» مبرد مى گويد: محمود وراق اين شعر را از مضمون سخن مردى از قريش گرفته است كه مردى به او گفت: از كنار فلان خاندان گذشتم چنان دشنامى به تو مىدادند كه بر تو رحمت آوردم و برايت آمرزش خواستم. آن مرد گفت: آيا تا كنون شنيده اى كه من جز خير چيزى بگويم. گفت: نه، گفت: براى آنان هم رحمت آور و آمرزش بخواه. مردى به ابو بكر گفت: چنان دشنامى به تو مى دهم كه در گور هم همراه تو باشد.
گفت: به خدا سوگند آن دشنام همراه تو خواهد بود، با من در گورم نخواهد آمد.
جلوه تاریخ در شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدیدجلد ۷ //دکتر محمود مهدوى دامغانى