شرح ابن ميثم
105- و قال عليه السّلام: إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ- ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ- وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ- فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ
المعنى
قد مرّ انّ الزمان من جملة الأسباب المعدّة لتوافق أسباب صلاح الخلق في معاشهم و معادهم فيسمّى زمان الصلاح و الخير، كذلك هو من جملة الأسباب المعدّة لعدم ذلك فيقال: فسد الزمان، و زمان فاسد. و الأوّل هو الزمان الّذي استولى الصلاح عليه و على أهله و بحسب ذلك يكون مظنّة فعل الخير أن يحسن الظنّ بأهله فمن أساء الظنّ حينئذ في أحد منهم يظهر منه ما يخزى به عند الناس من فعل رذيلة فقد وضع إساءة ظنّه في غير موضعها و هو خروج عن العدل و ظلم. و روى: حوبة: أي إثم. و الثاني هو الزمان الّذي استولى الفساد عليه و على أهله و بحسب ذلك يكون مظنّة فعل الشرّ و سوء الظنّ بأهله فمن أحسن الظنّ في أحدهم حينئذ فقد غرّر:أى أوقع نفسه في الغرّة به و الغفلة عن حاله.
مطابق با حکمت 114 نسخه صبحی صالح
ترجمه فارسی شرح ابن ميثم
105- امام (ع) فرمود: إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ- ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ- وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ- فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ
ترجمه
«هنگامى كه نيكى و نيكوكارى، روزگار و مردم را فراگرفته باشد، اگر كسى به شخصى كه كار زشتى از وى سر نزده گمان بد ببرد، براستى كه ستم كرده است و هنگامى كه بدى و بدكارى بر روزگار و مردم، چيره است اگر كسى به كسى خوش گمان باشد، براستى كه خود را فريفته است».
شرح
در قبل گذشت كه روزگار از جمله وسايلى است كه براى فراهم آوردن عوامل خير و خوبى مردم در زندگى اين دنيا و در عالم آخرت آماده شده است كه در اين صورت چنان زمانى را زمان خير و صلاح مىگويند. همچنين روزگار يكى از وسايل زمينهساز براى نبودن خير و صلاح است كه در آن صورت مىگويند، زمانه فاسد شده و روزگار بدى است. نوع اول روزگارى است كه نيكى و نيكوكارى روزگار مردمش را فراگرفته است و بر اين اساس، اميد كار خير مىرود و ايجاب مىكند كه به مردم خوشبين باشيم، و هر كس، در چنين زمانى، به آن كسى كه كار پستى از او نزد مردم برملا نشده است بدگمان باشد، بدگمانى خود را در مورد نابجايى به كار برده و اين خود، بيرون رفتن از حدود عدالت و ستمكارى است.
و بعضى به جاى خزية، حوبة روايت كردهاند كه به معنى گناه مىباشد. ونوع دوم، زمان و روزگارى است كه فساد بر روزگار و مردمش چيره شده است و بر اين اساس، انتظار كار خلاف مىرود و جاى بدگمانى نسبت به مردم هست، پس هر كس در چنين روزگارى به فردى خوشبين باشد، براستى كه خود را فريب داده است، يعنى خويشتن را گول زده و از حال خود غافل مانده است.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم)، ج5 // قربانعلی محمدی مقدم-علی اصغرنوایی یحیی زاده