فصل اول : اصول دین
بخش اول : توحید
۱٫ توحید
۱٫ دو ستون محکم دین
وصیتى لکم : ان لا تشرکوا بالله وشیئا و محمد صلى الله علیه و آله فلا تضیعوا سنته . اقیموا هذین العمودین ، و اوقدوا هذین المصباحین ، و خلاکم ذم !
وصیتم به شما این است که هیچ چیزى را شریک خدا قرار ندهید و سنت محمد صلى الله علیه و آله را تباه نسازید. این دو ستون محکم دین (توحید و محافظت بر سنت پیامبر) را برپا دارید و این دو چراغ را روشن نگاه دارید تا در نتیجه ، توبیخ از شما دور باشد. (۱)
۲٫ بى همتایى در خلقت
.. لا شریک اءعانه على ابتداع عجائب الاءمور
هیچ شریک و همتایى او را در آفرینش مخلوقات شگفت انگیز کمک و یارى نکرده است . (۲)
۳٫ وحدانیت خدا
لم یولد سبحانه فیکون فى العز مشارکا و لم یلد فیکون موروثا
خداوند زاییده نشده تا در بزرگوارى اش شریک داشته باشد و نزاییده است .(۳)
۴٫ نه زاده و نه زاییده شده !
الله الذى لم یلد فیکون مولودا، و لم یولد فیصیر محدودا. جل عن اتخاذ الابناء
خداوند کسى را نزاده تا خود مولود باشد و از کسى زاده نشده تا محدود به حدودى باشد، بالاتر از آن است که فرزندانى بپذیرد. (۴)
۵٫ طنین دلایل توحید
نعقت فى اءسماعنا دلائله على وحدانیته
دلایل او خدا بر یگانگى اش در گوش هاى ما طنین انداز است . (۵)
۶٫ ستم نابخشودنى
فاما الظلم الذى لا یغفر فالشرک بالله ، قال الله تعالى : (ان الله لا یغفر اءن یشرک به )
ستمى که بخشیده نخواهد شد، شرک به خداست و قول خداى تعالى است که : (خداوند نمى بخشد آن که به او شرک آورد.) (۶)
۷٫ آثار اخلاص
ان الله تعالى … شد بالاخلاص و التوحید حقوق المسلمین فى معاقدها
خداوند، با اخلاص و یکتا پرستى گره حقوق مسلمانان را محکم کرد. (۷)
۸٫ بى همتایش بدان !
ما وحده من کیفه ، و لا حقیقته اصاب من مثله ، و لا ایاه عنى من شبهه و لا صمده من اشار الیه و تو همه
بى همتایش ندانسته کسى که براى او (خداوند) چگونگى و کیفیت بپندارد، و به حقیقت او نرسیده است کسى که برایش همانند و همتایى بپندارد، و به او نپرداخته کسى که او را به چیزى مانند کند، و قصد او نکرده کسى که به او اشاره کند یا به خیالش آورده باشد. (۸)
۹٫ اساس دین
اول الدین معرفته ، و کمال معرفته التصدیق به ، و کمال التصدیق به توحیده ، و کمال توحیده الاخلاص له ، و کمال الاخلاص له ، و کمال الاخلاص له نفى الصفات عنه
اساس دین شناخت خدا، و کمال شناخت ، اعتراف به وجود اوست ، و کمال اعتراف ، درک یکتایى اوست ، و کمال توحید خدا، پاک ساختن عمل براى اوست و کمال اخلاص در برابر او، این است که وى را از صفات ممکنات منزه دانى . (۹)
۱۰٫ بى همتایى خداوند
.. واحد لا بعدد، و دائم لا باءمد، و قائم لا بعمد. تتلقاه الاذهان لا بمشاعره ، و تشهد له المرائى لا بمحاضره
(اوست خدایى که ) یگانه است نه به شمارش ، و جاودان و به خود پایدار است ، برپاست نه با نگاهدارنده اى ، ذهن ما او را مى شناسند و به درک او نرسند. هر جا بر وجود او شهادت دهد، بدون آن که در آن باشد. (۱۰)
۱۱٫ مرز نداشتن خدا
لم تبلغه العقول بتحدید فیکون مشبها، و لم تقع علیه الاوهام بتقدیر فیکون ممثلا
خردها براى او حد و مرزى نتوانند نهاد، تا در نتیجه به چیزى مانند باشد و اوهام برایش اندازه اى تعیین نتوانند کرد، تا بتوان برایش مثالى فرض کرد. (۱۱)
۱۲٫ گواهى به وحدانیت حق
اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له : الاول لا شى ء قبله ، و الاخر لا غایه له ، لا تقع الاوهام له على صفه ، و لا تعقد القلوب منه لى کیفیه
گواهى مى دهم که خدایى نیست جز خداى یگانه که بى شریک و بى همتاست ، آغاز و اول است و قبل از او چیزى نیست ، نه پندارها براى او صفتى مى دانند و نه عقل ها اثبات چگونگى او را مى توانند. (۱۲)
۱۳٫ حقیقت توحید
التوحید اءن لا تتو همه ، والعدل اءن لا تتهمه
حقیقت توحید آن است که خدا را در فهم و اندیشه خود نیاورى و عدل آن است که او را (به هیچ بدى و ظلم ) متهم نسازى . (۱۳)
۱۴٫ شناخت خدا
لا تناله الاوهام فتقدره ، و لا تتوهمه الفطن فتصوره و لا تدرکه الحواس فتحسه و لا تلمسه الایدى فتمسه
و هم ها به او نمى رسد، تا اندازه گیرى اش کنند و اندیشه هاى باریک بین او را در وهم نتوانند آورد، تا در نتیجه تصورش کنند و حواس به او نرسند، تا در نتیجه حسش کنند و به دست نمى آید تا در نتیجه او را لمس کنند (۱۴).
۱۵٫ اطاعت در عصیان نشاید
لا طاعه لمخلوق فى معصیه الخالق
اطاعت از مخلوق در عصیان و نافرمانى از خالق نشاید (۱۵)
۱۶٫ ریا، شرک به خداوند
اعلموا اءن یسیر الریاء شرک .
بدانید، ریاکارى هر چند هم کم باشد شرک به خداوند است . (۱۶)
۱۷٫ قبل از همه خدا
الحمد لله الکائن قبل اءن یکون کرسى او عرش ، اءوسماء اءو اءرض ، اءو جان اءو انس ، لا یدرک بوهم ، و لا یقدر بفهم ، و لا یشغله سائل ، و لا ینقصه نائل ، و لا ینظر بعین ، و لا یحد باءین ، و لا یوصف بالازواج ، و لا یخلق بعلاج ، و لا یدرک بالحواس و لا یقاس بالناس
سپاس خدایى را که بوده و هست ، پیش از آن که کرسى یا عرش یا آسمان یا زمین یا پرى یا انسان پدید آمده باشد. نه خیال درک او را تواند و نه فهم اندازه او بداند. نه پرسش کننده اى او را از کار متوقف کند، و نه عطا خواهنده اى در خزانه اش کاستى پدید آورد. بدون دیده بیناست و نمى تواند گفت که کجاست . با همتایى وصف نگردد و با تمرین نمى آفریند، حواس نتواند او را درک کند و او را با مردم نتوان سنجید (۱۷)
۱۸٫ جایگاه رفیع توحید
تبارک الله الذى لا یبلغه بعد الهم ، و لا یناله حدس الفطن
پاک و بلند مرتبه است خدایى که همت هاى بلند و حدس و گمان هوشمندان به او دسترس ندارد. (۱۸)
۱۹٫ توحید بلاوصف
تتلقاه الاذهان بمشاعره ، و تشهد له المرائى لا بمحاضره . لم تحط به الاوهام ، بل تجلى لها بها
ذهن ها او را دریابند؛ اما نه از راه ادراک ، حواس و مشاعر و دیدنى ها بر وجود او گواهى دهند؛ اما نه به خاطر حضور او در آنها (بلکه از باب دلالت اثر بر مؤ ثر و فعل بر فاعل ) و اوهام بر او احاطه نیافت ؛ بلکه به واسطه اوهام و خردها بر آنان متجلى شد. (۱۹)
۲۰٫ خدایى نیست جز الله
فقلت اءنا: لا اله الا الله انى اءولى مؤ من بک یا رسول الله
من گفتم (لا اله الا الله ) اى رسول خدا! من نخستین کسى هستم که به تو ایمان مى آورم . (۲۰)
۲۱٫ اگر خدا را شریکى بود!
الامام على علیه السلام فى وصیته لابنه الحسن علیه السلام : اعلم یا بنى ! اءنه لو کان لربک شریک لاتتک رسله و لرایت آثار ملکه و سلطانه ، و لعرفت افعاله و صفاته ، و لکنه اله واحد کما وصف نفسه . لا یضاده فى ملکه اءحد، و لا یزول اءبدا
در سفارش خود به فرزند بزرگوارش امام حسن مى فرماید: بدان تو اى فرزندم ! که اگر پروردگارت را شریکى بود، بى گمان فرستادگان و رسولان او نیز نزد تو مى آمدند و نشانه هاى پادشاهى و اقتدار او را مى دیدى و افعال و صفاتش را مى شناختى ؛ اما خداوند همچنان که خود در وصف خویش فرموده : (خدایى یگانه است و در ملکش رقیبى ندارد و هرگز زوال نمى پذیرد.) (۲۱)
۱- نامه ۲۳٫
۲- خطبه ۹۱
۳- خطبه ۱۸۲٫
۴- خطبه ۱۸۶٫
۵- خطبه ۶۵٫
۶- خطبه ۱۷۶٫
۷- خطبه ۱۶۷٫
۸- خطبه ۱۸۶٫
۹- خطبه ۱٫
۱۰- خطبه ۱۸۵٫
۱۱- خطبه ۱۵۵٫
۱۲- خطبه ۸۵٫
۱۳- حکمت ۴۷۰٫
۱۴- خطبه ۱۸۶٫
۱۵- حکمت ۱۶۵٫
۱۶- خطبه ۸۶٫
۱۷- خطبه ۱۸۲٫
۱۸- خطبه ۹۴٫
۱۹- نامه ۳۱٫
۲۰- خطبه ۱۸۵٫
۲۱- نامه ۳۱٫
نهج البلاغه موضوعی // عباس عزیزی