توصیف نادان
۸۲۵٫ صرف نیکى در موردش
لیس لواضع المعروف فى غیر حقه ، و عند غیر اءهله ، من الحظ فیما اءتى اءلا محمده اللئام ، و ثناء الاشرار، و مقاله الجهال ، مادام منعما علیهم .
براى ان که نیکى ها را در غیر موردش و در اختیار غیر اهلش قرار دهد، بهره اى جز ستایش انسان هاى پست و درود گفتن ناکسان و گفتار نادانان نیست ، و این ها نیز تا وقتى که به آن ها بخشش مى کند، مى باشد. (۸۱۹)
۸۲۶٫ دل احمق در زبانش است !
قلب الاحمق فى فیه ، و لسان العاقل فى قلبه
دل احمق در دهان اوست و زبان خردمند در دل اوست . (۸۲۰)
۸۲۷٫ مردم بى خرد
الناس منقوصون مدخولون اءلا من عصم الله : سائلهم متعنت ، و مجیبهم متکلف ، یکاد اءفضلهم رایا یرده عن فضل راءیه الرضا و السخط .
مردم کوته اندیش و کم خردند مگر آن کس که خداوند مصونش بدارد، پرسش کننده شان آزار دهنده است و پاسخ دهنده شان از علم بى بهر اگر در میانشان صاحب راءى و اندیشه اى هم باش ، خشم و خشنودى (و حب و بغضش ) او را از اظهار راءى درست باز مى دارد. (۸۲۱)
۸۲۸٫ مزاح و کاستى عقل
ما مزح امرو مزحه الا مج من عقله مجه
هیچ کس مزاحى نکرد، مگر این که اندکى از عقل او کاسته شد. (۸۲۲)
۸۲۹٫ سستى خرد
فى ذم اءهل الصره بعد وقعه الجمل -: اءرضکم قریبه من الماء، بعیده من السماء. خفت عقولکم ، و سفهت حلومکم ، فانتم غرض لنابل ، و اءکله لاکل ، و فریسته لصائل
در نکوهش بصریان بعد از جنگ جمل فرمود: سرزمین شما به آب دریا نزدیک و، آسمان دور است ، مردمانى سبک سر و سست خردید؛ از این رو، آماج هر تیرانداز و لقمه هر خورنده و طعمه هر درنده اى قرار بگیرید. (۸۲۳)
۸۳۰٫ اسیر هوسرانى
کم من عقل اءسیر تحت هوى اءمیر
چه بسیار خردى که اسیر هوسرانى امیرى است . (۸۲۴)
۸۳۱٫ کم خردترین مردم
اءیتها النفوس المختلفه ! و القلوب المتشتته ! الشاهده اءبدانهم ، و الغائبه عنهم عقولهم ، اءنتم تنفرون عنه نفور المعزى من و عوعه الاسد!
اى جان هاى گونه گون و دل هاى پراکنده ! همانان که پیکرهایشان حاضر و پیداست و خردهایشان از آنان غایب است ! شما را با مهر و محبت به سوى حق مى برم ؛ اما شما از آن مى رمید؛ همچون رمیده بره از نعره شیر. (۸۲۵)
۸۳۲٫ بدبخت حقیقى
… فاءن الشقى من حرم نفع ما اءوتى : العقل و التجربه
همانا بدبخت کسى است ، که از منافع خرد و تجربه محروم باشد. (۸۲۶)
۸۳۳٫ نشانه کم عقلى
من الخرق المعاجله قبل الامکان ، و لاناه بعد الفرصه
از کم خردى شخص است ، شتاب کردن در چیزى پیش از امکان آن ، و از دست دادن چیزى پس از رسیدن فرصت آن . (۸۲۷)
۸۳۴٫ آفات بى توجهى به عقل
من عشق شیئا اعشى بصره و اءمرض قلبه ، فهو ینظر بعین غیر صحیحه و یسمع باذن غیر سمیعه ، قد خرقت الشهوات عقله ، و اءماتت الدنیا قلبه ، و ولهت علیها نفسه ، فهو عبد لها
هر کس که به چیزى عشق ورزد، چشمش نابینا و دلش بیمار گردد؛ یعنى با دیده نادرست به آن مى نگرد و با گوش ناشنوا (ى حقایق ) آن را مى شنود. شهوت ها عقلش را از میان مى برند و دنیا دلش را مى میراند و او را شیفته خو مى سازد و او بنده دنیا مى گردد. (۸۲۸)
۸۱۹- خطبه ۱۴۲٫
۸۲۰- حکمت ۴۱٫
۸۲۱- حکمت ۴۵۰٫
۸۲۲- حکمت ۴۵۰٫
۸۲۳- خطبه ۱۴٫
۸۲۴- خطبه ۱۳۱٫
۸۲۵- خطبه ۱۳۱٫
۸۲۶- نامه ۷۸٫
۸۲۷- حکمت ۳۶۳٫
۸۲۸- خطبه ۱۰۹٫
نهج البلاغه موضوعی //عباس عزیزی