google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
نهج البلاغه موضوعی

نهج البلاغه موضوعی تجلی دل

تجلى دل

۱۶۷۷٫ قلب نورانى
اءحى قلبک بالموعظه و اءمته بالزهاده ، و قوه بالیقین ، و نوره بالحکمه .

قلبت را با موعظه زنده کن ، هواى نفست را با زهد بمیران ، دلت را با یقین نیرومند و با حکمت و دانش نورانى نما. (۱۶۷۰)

۱۶۷۸٫ اقبال و ادبار قلوب
ان للقلوب اقبالا و ادبارا؛ فاذا اءقبلت فاحملوها على النوافل ، و اذا ادبرت فاقتصروا بها على الفرائض .
همانا دل ها را در کار خیر و عبادت ، اقبال و ادبارى است ، هرگاه اقبال بدان دارند به کارهاى مستحب وادارید و هرگاه خسته و بدان پشت کرده اند به فرایض اکتفا کنید. (۱۶۷۱)

۱۶۷۹٫ برترى دل پرهیزگار
اءفضل من صحه البدن ، تقوى القلب .
پرهیزگارى دل از سلامتى بدن برتر است . (۱۶۷۲)

۱۶۸۰٫ عاقبت دل مرده
من قل ورعه مات قلبه ، و من مات قلبه دخل النار .
هر که پارسایى اش کم شد، دلش مرده شود و دل مرده به دوزخ رود. (۱۶۷۳)

۱۶۸۱٫ دل بى نور
ان للقلوب شهوه و اقبالا و ادبارا، فاءتوها من قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا اءکره عمى .
به راستى که براى دل ها خواهش و پیش آمدن و پس رفتنى است ، از همان جایى که درخواست و اقبال آن ها است با آن ها درآیید؛ زیرا اگر بر دل فشار آورده شود و با اکراه از او چیزى خواسته شود کور و بى نور شود و از کار مى ماند. (۱۶۷۴)

۱۶۸۲٫ ره سپران بادل
جعلنا الله و ایاکم ممن یسعى بقلبه الى منازل الابرار برحمته .
خداوند ما و شما را به رحمت واسعه خود از جمله کسانى قرار بدهد که از دل براى منازل نیکوکاران مى کوشند.(۱۶۷۵)


۱۶۸۳٫ هر که دلى را شاد کند

والذى وسع سمعه الاصوات ، ما من احد اءودع قلبا سرور الا و خلق الله له من ذلک السرور لطفا. فاذا نزلت به نائبه جرى الیها کالماء فى انحداره حتى یطردها عنه کما تطرد غریبه الابل .
سوگند به آن که همه آواها را مى شنود هیچ کس دلى را شادمان نسازد مگر آن که خداوند از آن شادمانى لطفى بیافریند و بدان گاه که گرفتارى و مصیبتى بدو رسد آن لطف ، همچون آبى که در نشیب روان گردد، به سوى آن مصیبت و گرفتارى سرازیر شود و آن را از او دور گرداند. همچنان که شتر غریبه (از میان رمه شتران ) رانده مى شود. (۱۶۷۶)

۱۶۸۴٫ لوح دیدگان
القلب مصحف البصر.
قلب ، لوح چشم است . (هر چه را چشم بیند، دل آن را ثبت مى کند). (۱۶۷۷)

۱۶۸۵٫ پرده دل
من کتاب له الى معاویه : انک والله ما علمت الاغلف القلب المقارب العقل .
در نامه اى به معاویه مى فرماید: به خدا سوگند، من تو را این طور شناخته ام که قلبت از درک بازمانده و فکرت ضعیف است . (۱۶۷۸)

۱۶۸۶٫ روشنى بخش قلوب
… من اءنکره بالسیف لتکون کلمه الله هى العلیا و کلمه الظالمین هى السفلى ، فذلک الذى اءصاب سبیل الهدى ، و قام على الطریق و نور فى قلبه الیقین .
هر کس با شمشیر، تجاوزى را انکار کند، تا مشیت و سخن خداوندى بالاتر از همه چیز قرار بگیرد و کلمه (مشیت و سخن ) ستمکاران در پست ترین درجات ، این شخصى است که راه هدایت را پیش گرفته و بر طریق حق قائم است و یقین قلبش را منور ساخته است . (۱۶۷۹)

۱۶۸۷٫ بیمارکننده قلوب
من کتابه للاشتر لما ولاه على مصر : لا تقولن انى مؤ مر، آمر فاءطاع : فان ذلک ادغال فى القلب ، و منکهه للدین .
امام علیه السلام در نامه به مالک اشتر هنگامى که وى را والى مصر ساخته بود فرمودند: نباید بگویى من نیرومندم امر مى کنم و دستوراتم اجرا مى شود؛ زیرا این روش موجب فساد فکر، ضعف دین و به انحراف نزدیک شدن است .(۱۶۸۰)

۱۶۸۸٫ بهترین دل ها
ان هذه القلوب اءوعیه ، فخیرها اءوعاها.
این دل ها ظرف هایى هستند و بهترین آن ها با گنجایش ترین آن هاست . (۱۶۸۱)

۱۶۸۹٫ سخت دلى
انما قلب الحدث کالارض الخالیه ، ما اءلقى فیها من شى ء قلبته . فبادرتک بالادب قبل اءن یقسو قلبک ، و یشتغل لبک .
قلب جوان مثل زمین بکر است ، هر بذرى در آن انداختى قبولش مى کند به همین جهت قبل از این که قلبت سیاه شود عقلت اشتغال گردد به اندرزگفتن براى تو عجله کردم تا با کوشش کامل آن را بپذیرى . (۱۶۸۲)

۱۶۹۰٫ نرم کننده قلوب
رئى علیه ازار خلق مرقوع فقیل له فى ذلک ، فقال علیه السلام : یخشع له القلب ، و تذل به النفس ، و یقتدى به المؤ منون .
بر تن امیرالمؤ منین علیه السلام جامه اى کهنه و وصله دار دیده شد، در این باره از آن حضرت سؤ ال کردند، در پاسخ فرمودند: این جامه اى است که دل در برابر آن خشوع و فروتنى مى کند، نفس در برابر آن خوار مى گردد، مومنان (در پوشیدن چنین جامه اى ) از آن پیروى مى نمایند و فروتن مى گردند. (۱۶۸۳)

۱۶۹۱٫ صیقل دهنده دل ها
ان الله سبحانه و تعالى ، جعل الذکر جلاء للقلوب ، تسمع به بعد الوقره .
قطعى است که خداوند سبحان ذکر را عامل صیقل کردن دل ها قرار داده است که به وسیله آن پس از سنگینى گوش بشنود. (۱۶۸۴)

۱۶۹۲٫ دواى دل خسته
ان هذه القلوب تمل کما تمل الابدان ؛ فابتغوا لها طرائف الحکم .
همانا این دل ها خسته و افسرده مى شود، به همان گونه که بدن ها خسته و افسرده مى گردند. پس براى آن ها، حکمت و دانش هاى تازه و دل نواز طلب کنید. (تا خستگى و افسردگى آن ها، برطرف شود). (۱۶۸۵)

۱۶۹۳٫ دلیل دل مردگى
من عشق شیئا اءعشى بصره ، و اءمرض قلبه ، فهو ینظر بعین غیر صحیحه ، و یسمع باءذن غیر سمیعه ، قد خرقت الشهوات عقله و اءماتت الدنیا قلبه .
هر کس که به چیزى عشق بورزد، بینایى اش را مختل و قلبش بیمار مى شود. (این عاشق که بینایى و دل را از دست داده است ) با چشمى مختل مى نگرد و با گوشى ناشنوا مى شود، شهوات ، عقل این عاشق خودباخته را ضایع و دنیا قلبش را میرانده است . (۱۶۸۶)

۱۶۹۴٫ انحراف دل
یاءتى بعد ذلک طالع الفتنه الرجوف ، و القاصمه الزحوف ، فتزیع قلوب بعد استقامه ، و تضل رجال بعد سلامه !
طلایه فتنه اضطراب انگیز و شکننده و خزنده (از راه ) مى رسد، پس دل هایى که پیش از آن با استقامت بودند مى لغزند و مردانى پس از سلامت نفس ‍ گمراه مى گردند. (۱۶۸۷)

۱۶۹۵٫ طبیب عالمیان
طبیب دوار بطبه ، قد اءحکم مراهمه ، و اءحمى مواسمه ؛ یضع ذلک حیث الحاجه الیه ؛ من قلوب عمى ، و آذان صم ، و اءلسنه بکم ؛ متتبع بدوائه مواضع الغفله ، و مواطن الحیره .
(پیامبر) طبیبى است با طب خود سخت به دنبال نیازمندان به طبابت روحى مى گردد. مرهم هاى شفابخش خود را محکم نموده و وسایل داغ کرددن را گرم کرده . این طبیب مداواى حاذقانه خود را در هر مورد که نیاز باشد، از دل هاى کور و گوش هاى کر و زبان هاى لال ، با دواى تعبیه شده اى (براى بیمار) دارد. در جستجوى موارد غفلت و جایگاه هاى حیرت است . (۱۶۸۸)

۱۶۹۶٫ نادانى دل
ما کل ذى قلب بلبیب ، و لا کل ذى سمع بسمیع ؛ و لاکل ذى ناظر ببصیر .
(بدانید که ) هر صاحب قلبى از خرد برخوردار نیست ، (چنان چه ) هر دارنده گوشى شنوا نبوده و هر ناظرى بینا نیست . (۱۶۸۹)

۱۶۹۷٫ خوى وحشى در دل مردان
قلوب الرجال وحشیه ، فمن تاءلفها اءقبلت علیه .
دل هاى مردان همچون حیوانات وحشى است ، هر کس از در مهر درآید با او الفت گیرند. (۱۶۹۰)

۱۶۹۸٫ آماده ساختن گوش دل
انما مثلى بینکم کمثل السراج فى الظلمه ، یستضى ء به من ولجها. فاسمعوا اءیها الناس ! وعوا و اءحضروا آذان قلوبکم تفهموا .
جز این نیست که مثل من میان شما مانند چراغ در تاریکى است ، آن کسى که به حیطه روشنایى آن داخل شود، از نور آن برخوردار گردد. بشنوید اى مردم ! و بپذیرید و گوش هاى دل را نزدیک کنید و بفهمید! (۱۶۹۱)

۱۶۹۹٫ شگفتى دل آدمى
لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هى اءعجب ما فیه و ذلک القلب .
همانا به رگى از رگ هاى تن آدمى پاره گوشتى آویخته است که عجیب ترین اعضاء اوست و آن دل اوست . (۱۶۹۲)

۱۷۰۰٫ نتیجه قلب آگاه
الناظر بالقلب ، العامل بالبصر، یکون مبتداء عمله اءن یعلم : اءعمله علیه اءم له ؟! فان کان له مضى فیه ، و ان کان علیه وقف عنه .
کسى که با بینایى دلش مى نگرد و با بصیرت عمل مى کند، آغاز کارش این است که باید بداند آیا عمل او به ضرر اوست یا به نفع او. اگر به سود اوست حرکت خود را انجام بدهد و اگر به زیان اوست از حرکت در مسیرى که به زیان او مى انجامد باز ایستد. (۱۶۹۳)

۱۷۰۱٫ زنده دلى
اعلموا! اءنه لیس من شى ء الا و یکاد صاحبه یشبع منه و یمله الا الحیاه فانه لا یجد فى الموت راحه . و انما ذلک بمنزله الحکمه التى هى حیاه للقلب المیت ، و بصر للعین العمیاء، و سمع للاذن الصماء .
بدانید! که هیچ چیزى در این دنیا وجود ندارد مگر این که صاحبش از آن سیر مى شود (و با تکرار و استمرارش ) به ملالت خاطر دچار مى گردد، مگر از زندگى ؛ زیرا شخص زنده را راحتى را در مرگ نمى بیند و جز این نیست که بیم از مرگ به منزله حکمت است که حیات قلب مرده است و بینایى است براى چشم نابینا و شنوایى است براى گوش کر.(۱۶۹۴)

۱۷۰۲٫ بیمارى دل
لو فکروا فى عظیم القدره و جسیم النعمه ، لرجعوا الى الطریق ، و خافوا عذاب الحریق ، ولکن القلوب علیله ، والبصائر مدخوله .
اگر انسان ها در عظمت خداوند و بزرگى نعمت او مى اندیشیدند، قطعا به راه راست (که از آن منحرف شده اند) برمى گشتند، ولى دل ها بیمار است و دیده ها مختل . (۱۶۹۵)

۱۷۰۳٫ نتیجه سنگ دلى
القلوب قاسیه عن حظها، لاهیه عن رشدها، سالکه فى غیر مضمارها! کاءن المعنى سواها، و کان الرشد فى احراز دنیاها .
دل هاى شما را قساوت گرفته و آن ها را از برخوردارى از حظ و نصیبى که (در این زندگانى باید به دست بیاورند) محروم ساخته و از رشدى که شایسته آن دل ها بوده است برگردانده و به لهو و لعب مشغولشان نموده اید، دل هاى شما راهى را پیش گرفته اند که میدان حرکت اصلى آن ها نیست ، گویى رشد و کمال براى آن دل ها در این زندگانى هدف گیرى شده است و گویى رشد این دل ها در به دست آوردن خواسته هاى دنیوى آن ها است . (۱۶۹۶)

۱۷۰۴٫ پرده دل
من لج و تمادى فهو الراکس الذى ران الله على قلبه ، و صارت دائره السوء على راءسه .
آن کس که در لجاجت خود پا فشرد، خدا پرده ناآگاهى بر جان او کشید و بلاى تیره روزى گرد سرش گردانید. (۱۶۹۷)



۱۶۷۰- نامه ۳۱٫
۱۶۷۱- حکمت ۳۱۲٫
۱۶۷۲- حکمت ۳۸۸٫
۱۶۷۳- حکمت ۳۴۹٫
۱۶۷۴- حکمت ۱۹۳٫
۱۶۷۵- خطبه ۱۶۵٫
۱۶۷۶- حکمت ۲۵۷٫
۱۶۷۷- حکمت ۴۰۹٫
۱۶۷۸- نامه ۶۴٫
۱۶۷۹- حکمت ۳۷۳٫
۱۶۸۰- نامه ۵۳٫
۱۶۸۱- حکمت ۱۴۷٫
۱۶۸۲- نامه ۳۱٫
۱۶۸۳- حکمت ۱۰۳٫
۱۶۸۴- خطبه ۲۲۲٫
۱۶۸۵- حکمت ۹۱٫
۱۶۸۶- خطبه ۱۰۹٫
۱۶۸۷- خطبه ۱۵۱٫
۱۶۸۸- خطبه ۱۰۸٫
۱۶۸۹- خطبه ۸۸٫
۱۶۹۰- حکمت ۵۰٫
۱۶۹۱- خطبه ۱۸۷٫
۱۶۹۲- خطبه ۱۰۸٫
۱۶۹۳- خطبه ۱۵۴٫
۱۶۹۴- خطبه ۱۳۳٫
۱۶۹۵- خطبه ۱۸۵٫
۱۶۹۶- خطبه ۸۳٫
۱۶۹۷- نامه ۵۸٫


نهج البلاغه موضوعی// عباس عزیزی

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=