بخش دوم : عدل و عدالت
۲۱۲٫ عدل چیست
لما سئل عن العدل -: العدل اءن لا تتهمه
امام علیه السلام در پاسخ به این پرسش که عدل چیست ؟فرمود: عدل ، آن است که خدا را متهم نکنى . (۲۰۹)
۲۱۳٫ دادگرى واقعى
الذى صدق فى میعاده ، و ارتفع عن ظلم عباد۰ و قام بالقسط فى خلقه ، و عدل علیهم فى حکمه
خدایى است که در وعده خویش راستگوست و بالاتر از آن است که به بندگانش ستم کند و در میان آفریدگانش به عدل رفتار کرده و در حکم خویش با آن ها دادگرى کرده است . (۲۱۰)
۲۱۴٫ دادگرى حق
ما کان قوم قط فى غض نعمه من عیش فزال عنهم اءلا بذنوب اجتر حوها، لان الله لیس بظلام للعبید
هرگز نعمت و رفاه زندگى از مردمى گرفته نشد، مگر به سبب گناهانى که مرتکب شدند؛ چرا که خداوند به بندگانش ستم نمى کند. (۲۱۱)
۲۱۵٫ بردبار عادل
الذى عظم حلمه فعفا، و عدل فى کل ما قضى
خدایى که بردبارى اش زیاد است و مى بخشد و در آن چه حکم کرده ، عدالت را رعایت نموده است . (۲۱۲)
۲۱۶٫ نتیجه عدل
بالسیره العادله یقهر المناوى
با روش عدل دشمن شکست مى یابد و از میان مى رود. (۲۱۳)
۲۱۷٫ قضاوت بى عدالت
لیس من العدل القضاء على الثقه بالظن
قضاوتى که به حدس و گمان متکى باشد از روى عدل و داد نیست . (۲۱۴)
۲۱۸٫ عدل شریف تر از بخشش
سئل علیه السلام : اءیهما اءفضل : العدل ، اءو الجود؟
فقال علیه السلام : العدل یضع الامور مواضعها، والجود یخرجها من جهتها. العدل سائس عام ، و الجود عارض خاص ، فالعدل اءشرفهما و اءفضلهما
از حضرتش پرسیدند: دادگرى بهتر است یا بخشندگى ؟
فرمود: دادگرى هر چیزى را در جاى خویش قرار مى دهد و بخشش آنها را از جاى خود بیرون مى کند و عدل نگهبان همه مردم است و بخشندگى به افراد مخصوص بهره مى دهد. بنابراین عدل شریف تر و برتر است . (۲۱۵)
۲۱۹٫ امر به عدل و احسان
قال فى قوله تعالى : (ان الله یامر بالعدل و الاحسان ) -: العدل : الانصاف ، و الاحسان : التفضل
امام على علیه السلام در مورد این سخن خداى متعال : (خداوند شما را به عدل و احسان فرمان مى دهد.) فرمود: عدل ، انصاف دادن و ستم نکردن است و احسان جود و بخشش . (۲۱۶)
۲۲۰٫ پیوند دهنده خلق
بالنصفه یکثر المواصلون .
انصاف و عدالت است که پیوند انسان ها را بیشتر مى نماید. (۲۱۷)
۲۲۱٫ سفارش به کارگزاران
اءنصفوا الناس من اءنفسکم ، و اصبروا لحوائجهم فانکم حزان الرعیه ، و وکلاء اءلامه ، و سفراء الائمه
امام على علیه السلام در نامه اى خطاب به کارگزارانش چنین فرمود: ما بین مردم و خودتان انصاف بورزید و به برآوردن نیازهاى آنان تحمل نمایید؛ زیر شما خزانه داران رعیت هستید و وکلاى امت و سفیران پیشوایان . (۲۱۸)
۲۲۲٫ توصیه به عدالت
استعمل العدل ، و احذر العسف و الحیف ، فان العسف یعود بالجلاء و الحیف یدعو اءلى السیف
عدل و دادگرى را به کار بند، و از روز گویى و ستمگران برحذر باش ؛ زیرا زور گویى ملت را به جلاى وطن وا مى دارد و ستم مردم را به قیام مسلحانه فرا مى خواند. (۲۱۹)
۲۲۳٫ توصیه على (ع ) به یکى از کارگزارانش
آس بینهم فى اللحظه و النظره و الاشاره و التحیه ، حتى لا یطمع العظماء فى حیفک ، و لا ییاس الضعفاء من عدلک
امیرمؤ منان على علیه السلام در نامه اى خطاب به کارگزاران خویشتن چنین فرمودند: ما بنى همه افراد رعیت در نگاه گذار و نگرش دقیق و اشاره و درود گفتن تساوى برقرار کن تا بزرگان طمع در ظلم تو نکنند و ناتوانان از دادگرى تو ماءیوس نشوند. (۲۲۰)
۲۲۴٫ انصاف با رعیت
اءنصف الله و اءنصف الناس من نفسک و من خاصه اءهلک و من لک فیه هوى من رعیتک ، فانک اءلا تفعل تظلم !
ما بین خدا و مردم از یک طرف و نفس و دودمان و هر کسى از رعیت که هوایى از او بر سر دارى ، از طرف دیگر انصاف برقرار کن ، اگر انصاف بر اقرار نکنى ستم ورزیده اى . (۲۲۱)
۲۲۵٫ یاوران عدالت
اءدا اءدت الرعیه الى الوالى حقه ، و اءدى الوالى اءلیها حقها عز الحق بینهم ، و قامت مناهج الدین ، و عتدلت معالم العدل ، و جرت على اءذلالها السنن ، فصلح بذلک الزمان ، و طمع فى بقاء الدوله ، و یئست مطامع الاعداء و ادا غلبت الرعیه و الیها، اءو اءجحف الوالى برعیته ، اختلفت هنالک الکلمه ، و ظهرت معالم الجور
در آن هنگام که مردم جامعه حق حاکم بر به حاکم ادا کردند و زمامدار نیز حق مردم را به آنان ادا کرد، حق در میان آنان عزیز گردد و مسیرهاى روشن دین هموار و نشانه هاى عدالت معتدل و برپا، و سنت ها در مجراى خود به جریان مى افتند، در نتیجه زمان اصلاح مى شود و بقاى حکومت مورد امید، و طمع و آز دشمنان از تسلط بر جامعه ماءیوس و ساقط مى گردد و در آن هنگام که رعیت بر حاکم غالب شود یا حاکم بر رعیت ظلم و تعدى روا دارد، کلمه جامع آن دو مختلف گردد و پراکندگى در جامعه نفوذ کند و علامت هاى ستم آشکار شود. (۲۲۲)
۲۲۶٫ شعبه هاى عدالت
الایمان على اءربع دعائم : على الصبر، و الیقین ، و العدل ، و الجهاد… و العدل منها على اءربع شعب : على غائص الفهم ، و غور العلم ؛ و زهره الحکم و رساخُه الحلم : فمن فهم علم غور العلم ؛ و من علم غور العلم صدر عن رائع الحکم ؛ و من حلم لم یفرط فى اءمره و عاش فى الناس حمیدا
ایمان چهار ستون دارد: صبر، یقین ، عدل و جهاد، و عدل چهار قسمت مى گردد: دقت در فهمیدن ، رسیدن به حقیقت علم و زیبایى قضاوت ها و استوار شدن در بردبارى ، کسى که فهمید، حقیقت علم را درک مى کند و کسى که حقیقت دانش را درک کرد، از راه هاى بردبارى وارد مى شود و کسى که حلیم بود در زندگى افراط نمى کند و در میان مردم ، خوشنام زندگى مى کند. (۲۲۳)
۲۲۷٫ سر گذشت شگفت آورتر!
اعجب من ذلک طارق طرقنا بملفوفُه فى وعائها، و معجونه شنئتها، کاءنما عجنت بریق حى ء اءوقیئها، فقلت : اءصله ، اءم زکاُه ، اءم صدقه ؟ فذلک محرم علینا اءهل البیت . فقال : لا ذا و لا ذاک ، و لکنها هدیه . فقلت . هبلتک الهبول ! اءعن دین الله اءتیتنى لتخد عنى ؟اءمختبط انت اءم ذوجنه ، اءم تهجر؟و الله لو اءعطیت الاقالیم السبعه بما تحت اءفلاکها، على اءن اءعصى لله فى نمله اءسلبها جلب شعیره ما فعلته
از این سرگذشت (سرگذشت عقیل که تقاضاى کمک کرد و حضرت آهن گداخته به دست او نزدیک کرد) شگفت آورتر داستان کسى است که نیمه شبى ظرفى سرپوشیده پر از حلواى خوش طعم و لذیذ به در خانه ما مى آورد، ولى این حلوا معجونى بود که من از آن متنفر شدم ، گویا آب دهان ما را با استفراغش خمیر کرده بودند، به او گفتم : صدقه است یا زکات است ؟ که این دو بر ما اهل بیت حرام است .
گفت : نه این است و نه آن ، بلکه هدیه است .
گفتم : مادرت بر تو بگرید! آمده اى مرا از راه دین خدا فریب دهى یا پریشان خردى یا دیوانه اى و یا هذیان مى گویى ؟
به خدا سوگند، اگر هفت اقلیم را با آنچه زیر آسمان است به من بدهند تا خدا را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى کنم هرگز نخواهم کرد. (۲۲۴)
۲۲۸٫ نخستین گام عدل
آن من اءحب عباد الله اءلیه عبدا اءعانه الله على نفسه ، فاستشعر الحزن ، و تجلبب الخوف … فهو من معادن دینه ، و اءدتاد اءرضه . قد اءلزم نفسه العدل ، فکان اءول عدله نفى الهوى عن نفسه
از محبوب ترین بندگان خدا در پیشگاه ربوبى بنده اى است که خداوند (سبحان ) او را در شناخت نفس خود و ساختن آن یارى فرماید (این انسان مورد عنایت خداوندى ) لباسى از اندوه بر تن نموده و پوشاکى از بیم بر خود پوشید… (این رشد یافته ) از معدن دین خداوندى و مانند میخ هاى محکم از عوامل نگهدارنده ارزش ها در زمین اوست ، خود را بر عدل و دادگرى ملزم نموده و نخستین عدل وى درباره خویشتن ، نفى هوى و امیال از نفس خود مى باشد. (۲۲۵).
۲۲۹٫ اختلاف حکم ها
و قال علیه السلام فى ذم اختلاف العلماء فى القتیا -: ترد على اءحدهم القضیه فى حکم من الاحکام فیحکم فیها براءیه ، ثم ترد تلک القضیه بعینها على غیره فیحکم فیها بخلافه ، ثم یجتمع القضاه بذلک عند الامام الذى استقضا هم فیصوب آراءهم جمیعا؛ و الههم واحد! و نبیهم واحد! و کتابهم واحد! اءفا مرهم الله – سبحانه – بالاختلاف فاءطاعوه !
امام علیه السلام در بدگویى از اختلاف علماء در فتوى چنین مى گوید: یک موضوع به یکى از آنان داده مى شود که حکم آن را صادر کند و او نظر خود را مى دهد، عین همین موضوع به یکى دیگر از اهل علم داده مى شود و دومى حکمى صادر مى کند که برخلاف حکم اول است ، پس هر دو براى حل اختلاف پیش امامى که آنان را به قضاوت گمارده است مى روند و امام نظر هر دو را تاءیید مى کند. خداى آنان یکى ، پیامبرشان یکى و قرآن آنان هم یکى است ؛ اما در حکم اختلاف دارند! آیا خدا دستور داده اختلاف پیدا کنند و آنان به فرمان خدا گوش داده اند. (۲۲۶)
۲۳۰٫ گستردگى دامنه عدالت
و قال فیما رده على المسلمین من قطائع عثمان بن عفان -: و الله لو وجدته قد تزوج به النساء و ملک به الاماء: لردته ؛ فان فى العدل سعه “. و من ضاق علیه العدل ، فالجور علیه اءضیق
درباره زمین هایى که عثمان به اقطاع دیگران در آورده و آن حضرت علیه السلام زمین هاى مذکور را به مسلمانان برگردانیده بود فرمودند: به خدا قسم ، اگر آن مال را چنین مى یافتم که به تحقیق با آن ، زنانى به عقد زناشویى در آمده و کنیزانى با آن خریدارى شده بودند، باز هم هر آینه آن را به مسلمانان بر مى گردانیدم ، پس به راستى در عدل و دادگرى وسعت و گشایش است و هیچ چیز آن را از میان نمى برد و آن کس (یا آن فرمانروا) که اجراى عدالت ، او را در تنگنا قرار دهد و نتواند از این راه به تدبیر امور بپردازد چاره جویى از راه جور و ظلم براى او تنگ تر و دشوارتر خواهد بود.(۲۲۷)
۲۳۱٫ وظیفه پیشواى عادل
ان الله تعالى فرض على اءئمه العدل اءن یقدروا اءنفسهم بضعفه الناس کیلا یتبیغ بالفقیر فقره
خداوند بر پیشوایان عدالت مقرر فرموده است که شاءن و اندازه خود را در حد مردم ناتوان تنظیم نمایند تا بینوایى مستمندان آنان را گرفتار درد و اندوه مهلک نسازد. (۲۲۸)
۲۰۹- خطبه ۴۷۰
۲۱۰- خطبه ۱۸۵٫
۲۱۱- خطبه ۱۷۸٫
۲۱۲- خطبه ۱۹۱٫
۲۱۳- حکمت ۲۲۴
۲۱۴- حکمت ۲۲۰
۲۱۵- حکمت ۴۳۷
۲۱۶- حکمت ۲۳۱
۲۱۷- حکمت ۲۲۴
۲۱۸- نمامه ۵۱٫
۲۱۹- حکمت ۴۷۶
۲۲۰- نامه ۴۶
۲۲۱- نامه ۵۳٫
۲۲۲- خطبه ۲۱۶
۲۲۳- حکمت ۳۱٫
۲۲۴- خطبه ۲۲۴
۲۲۵- خطبه ۸۷
۲۲۶- خطبه ۱۸٫
۲۲۷- خطبه ۱۵٫
۲۲۸- خطبه ۲۰۹٫
نهج البلاغه موضوعی//عباس عزیزی