google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
1نامه ها ترجمه شرح ابن ابی الحدید

نامه 7 شرح ابن ابی الحدید (با ترجمه فارسی کتاب جلوه های تاریخ دکتر دامغانی)

7 و من كتاب منه ع إليه أيضا

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ- نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِكَ وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ- وَ كِتَابُ امْرِئٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ- وَ لَا قَائِدٌ يُرْشِدُهُ قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ- وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ- فَهَجَرَ لَاغِطاً وَ ضَلَّ خَابِطاوَ مِنْ هَذَا الْكِتَابِ لِأَنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ لَا يُثَنَّى فِيهَا النَّظَرُ- وَ لَا يُسْتَأْنَفُ فِيهَا الْخِيَارُ- الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ وَ الْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِن‏

مطابق نامه7 نسخه صبحی صالح

شرح وترجمه فارسی

(7) همچنين از نامه آن حضرت به معاويه

در اين نامه كه با عبارت اما بعد فقد اتتنى موعظه موصله و سپس پند نامه اى بافته شده مرا رسيده است شروع مى شود، ابن ابى الحديد پس از توضيح پاره اى از لغات و اصطلاحات چنين نوشته است :
اين نامه را على عليه السلام در پاسخ نامه اى كه معاويه ضمن جنگ صفين بلكه در اواخر آن براى آن حضرت نوشته است مرقوم داشته است ، و نامه معاويه اينچنين است :
از بنده خدا معاويه بن ابى سفيان به على بن ابى طالب ، عليه السلام ؛ اما بعد خداوند متعال در كتاب استوار خويش مى فرمايد: همانا به تو و به كسانى كه پيش از تو بوده اند وحى شده است كه اگر شرك بورزى عمل ترانا بود مى سازد و بدون ترديد از زيان كاران خواهى بود.

و من ترا از خداوند برحذر مى دارم كه مبادا ارزش كار و سابقه خود را با تفرقه و شكستن ستون اين امت و پراكندگى آنان از ميان ببرى . از خدا بترس ‍ و موقف قيامت را ياد آور و خويشتن را از اسرافى كه در فرو شدن در خون مسلمانان پيش گرفته اى بيرون آور كه من خود از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم شنيدم كه مى فرمود: اگر مردم صنعاء و عدن بر كشتن يك مرد عادى از مسلمانان هماهنگى كنند خداوند همه آنان را با چهره در آتش فرو مى افكند. 

بنابر اين ، حال آن كس كه سران مسلمانان و سروران مهاجران را بكشد چگونه است ، تا چه رسد به كسى كه آسياى جنگ او پيران سالخورده و جوانان برومند ساده دل را كه همگى اهل قرآن و عبادت و ايمان و مومن و مخلص خداوند، و مقر و عارف به حق رسول اويند، از پاى در آورد. اينك اى ابوالحسن ! اگر تو براى خلافت و حكومت جنگ مى كنى ، به جان خودم سوگند اگر خلافت تو درست مى بود، شايد بهانه ات در اين جنگ با مسلمانان به قبول نزديك مى بود. ولى خلافت تو درست نيست ، و چگونه ممكن است صحيح باشد حال آنكه مردم شام در آن در نيامده اند و به آن خشنود نيستند.

از خداوند و فرو گرفتنهاى او پرهيز كن و از خشم و حمله او بترس ، شمشير خود را در نيام كن و از مردم نگهدار كه به خدا سوگند جنگ آنان را فرو خورده است . از آنان جز جثه اندكى همچون آب ته گودال باقى نگذارده است و از خداوند بايد يارى جست .

على عليه السلام در پاسخ نامه او چنين مرقوم فرمود:از بنده خدا على ، امير المومنين ، به معاويه بن ابى سفيان . اما بعد، از سوى تو پند نامه اى پيوسته و نامه اى با زيور الفاظ آراسته به من رسيد كه آن را از روى گمراهى خود نوشته و با انديشه بد خويش گسيل داشته اى . نامه مردى است كه نه او را بينشى است كه هدايت كند و نه رهبرى كه راه راست را به او بنمايد. هوس او را فرا خوانده و پاسخش داده و گمراهى او را در پى خود كشاند و او هم از پى او روان شد. سخن ياوه و پر هياهو مى گويد و بدون آنكه راه را بشناسد، به گمراهى در افتاده است .

اما اينكه به من در مورد تقوى و پرهيزگارى فرمان داده اى ، اميدوارم من از پرهيزكاران باشم و به خدا پناه مى برم كه از آن گروهى باشم كه چون ايشان را به ترس از خدا فرمان مى دهند غرور و خود پسندى آنان را وادار به گناه مى كند.  اما اينكه مرا برحذر داشته اى كه مبادا كارها و سابقه ام در اسلام نابود شود، به جان خودم سوگند اگر چنان بود كه من بر تو ستم كرده بودم ، حق داشتى كه مرا بر حذر دارى . ولى من مى بينم كه خداوند شوند و چون به دو طايفه مى نگرم ، طايفه ستمگر را طايفه اى مى بينم كه تو از ايشانى ، زيرا بيعت با من بر گردن تو لازم است ، هر چند كه تو در شام باشى .

همچنان كه بيعت عثمان بر گردن تو لازم شد و حال آنكه بيعت با او در مدينه صورت گرفت ، و تو در آن هنگام از سوى عمر امير شام بودى ؛ همانگونه كه بيعت با عمر بر عهده برادرت يزيد بن ابى سفيان لازم شد و او در آن هنگام از سوى ابوبكر بر شام امير بود. اما شكستن ستون وحدت امت ؛ من سزاوار ترم كه ترا از آن كار نهى كنم . اينكه مرا از كشتار اهل ستم بيم داده اى ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مرا به جنگ با آنان و كشتار ايشان فرمان داده است و خطاب به اصحاب خود فرموده است : ميان شما كسى هست كه در مورد تاويل قرآن جنگ مى كند، همانگونه كه من در مورد تنزيل قرآن جنگ كردم و به من اشاره فرمود، و من سزاوار ترم و شايسته ترين كسى هستم كه بايد فرمان آن حضرت را پيروى كنم .

اما اين سخن تو كه بيعت من از اين جهت كه مردم شام در آن در نيامده اند، صحيح نيست ، اين چه سخنى است كه يك بيعت است كه به عهده حاضر و غايب خواهد بود و نمى توان آن را تكرار كرد و پس از انعقاد آن ديگر حق اعتراض باقى نمى ماند، اگر كسى خود را از آن بيرون بكشد بر امت طعنه زده است و هر كس از پذيرفتن آن خود دارى و امروز و فردا كند، منافق است ؛ اينك بر جاى خود باش و جامه ستم از تن خويش دور افكن و آنچه را كه ياراى آن را ندارى رها كن كه پيش من براى تو چيزى جز شمشير نيست ، تا آنكه با كوچكى تسليم فرمان خداوند شوى و خواهى نخواهى در بيعت وارد شوى . والسلام .

جلوه‏ تاریخ‏ درشرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحدید، ج 6 //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=