53 از جمله نامه هاى امام ( ع ) به طلحه و زبير كه توسط عمران بن حصين خزاعى فرستاده است ،
ابو جعفر اسكافى در كتاب « مقامات » در مناقب امير المؤمنين ( ع ) ذكر كرده است :
أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ عَلِمْتُمَا وَ إِنْ كَتَمْتُمَا أَنِّي لَمْ أُرِدِ اَلنَّاسَ حَتَّى أَرَادُونِي وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي وَ إِنَّ اَلْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانٍ غَالِبٍ وَ لاَ لِعَرَضٍ حَاضِرٍ فَإِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي طَائِعَيْنِ فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اَللَّهِ مِنْ قَرِيبٍ وَ إِنْ كُنْتُمَا بَايَعْتُمَانِي كَارِهَيْنِ فَقَدْ جَعَلْتُمَا لِي عَلَيْكُمَا اَلسَّبِيلَ بِإِظْهَارِكُمَا اَلطَّاعَةَ وَ إِسْرَارِكُمَا اَلْمَعْصِيَةَ وَ لَعَمْرِي مَا كُنْتُمَا بِأَحَقِّ اَلْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَ اَلْكِتْمَانِ وَ إِنَّ دَفْعَكُمَا هَذَا اَلْأَمْرَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلاَ فِيهِ كَانَ أَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ وَ قَدْ زَعَمْتُمَا أَنِّي قَتَلْتُ ؟ عُثْمَانَ ؟ فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَ عَنْكُمَا مِنْ أَهْلِ ؟ اَلْمَدِينَةِ ؟ ثُمَّ يُلْزَمُ كُلُّ اِمْرِئٍ بِقَدْرِ مَا اِحْتَمَلَ فَارْجِعَا أَيُّهَا اَلشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا فَإِنَّ اَلْآنَ أَعْظَمُ أَمْرِكُمَا اَلْعَارُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَجْتَمِعَ اَلْعَارُ وَ اَلنَّارُ
ترجمه
« امّا بعد ، شما با اين كه كتمان كردهايد خوب مىدانيد كه من به سراغ مردم نرفتم ، تا اين كه آنها به سراغ من آمدند و دست بيعت به سوى من دراز كردند ، و شما نيز از جمله افرادى بوديد كه به سراغ من آمديد و بيعت كرديد .
و اين مردم با من نه به دليل تسلّط و زور و نه به خاطر ثروت و مال بيعت نكردند ، پس اگر شما دو تن با ميل و اختيار با من بيعت كرده و پيمان بستيد ، حال تا زود است ازپيمان شكنى برگرديد و هر چه زودتر نزد خدا توبه كنيد ، و اگر از روى بىميلى با من پيمان بستيد و در ظاهر اظهار اطاعت كرديد اما در پنهان سر نافرمانى داشتيد در اين صورت راه سرزنش مرا بر خويشتن گشودهايد .
به جان خودم قسم شما به بيمناك بودن و پوشيده داشتن عقيده خود درباره بيعت با من از ديگر مهاجران سزاوارتر نبوديد ، و نرفتن شما زير بار بيعت با من پيش از ورودتان در اين كار ، از پيمان شكنى بعد از اقرار و پذيرش آن آسانتر بود .
به گمان شما من عثمان را كشتهام ، بنابر اين بين من و شما ، كسانى از اهل مدينه كه هم از من و هم از شما فاصله گرفتهاند به عنوان گواه هستند ، تا هر يك از ما به مقدارى كه دخالت در قتل عثمان داشت ، محكوم شود . پس اى پيرمردان از اين انديشهتان دست برداريد ، زيرا اكنون بزرگترين گرفتارى شما ننگ است ، امّا در آينده هم گرفتار ننگ خواهيد بود و هم گرفتار دوزخ » .
شرح
خزاعه ، قبيله اى از دودمان ازد است ، بعضى گفتهاند : اسكافى منسوب به روستاى بزرگى است كه بين نهروان و بصره بوده است . و كتاب المقامات كتابى است كه شيخ نامبرده در مناقب امير المؤمنين ( ع ) تصنيف كرده است .
امام ( ع ) در مورد بيعت شكنى طلحه و زبير با آن حضرت ، با دليل زير با آنها به استدلال پرداخته است :
1 عبارت : امّا بعد . . . حاضر ،
كه به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : و هر كه را كه شما آن چنان مىشناسيد ، سزاوار نيست بيعت با او را بشكنيد و بر او خروج كنيد .
و جمله : و كتمتما اشاره بر آن است كه طلحه و زبير پس از شكستن بيعت با امام ( ع ) ، قصد بيعت و آزادى در عمل را در مورد خود و جمع زيادى از مردم ، كتمان كردند و وانمود كردند كه امام ( ع ) آنها را به اجبار وادار بر بيعت با خود كرده است .
2 دليل دوّم ، عبارت : و ان كنتما . . . اقراركما به ،است كه جمله شرطيه منفصله و در حقيقت چنين است : عمل شما از دو صورت ، بيرون نيست : يا اين است كه شما از روى ميل و اراده بيعت كردهايد و يا از روى بىميلى و به اجبار .
امّا اگر صورت اوّل باشد ، همان مورد نظر ماست ، و نافرمانى شما را محكوم مىكند و بايد هر چه زودتر و پيش از آن كه اين معصيت در دل شما نفوذ كند به جانب خدا برگرديد و توبه كنيد . و امّا صورت دوم به سه دليل نادرست و باطل است :
1 لازمه اين عمل شما دورويى و نفاق است كه شما نسبت به من اظهار فرمانبرى و اطاعت كنيد و در باطن سر نافرمانى داشته باشيد ، كه همين خود سبب مىشود كه راه اعتراض من به گفتار و رفتار شما باز باشد .
2 شما دو تن نسبت به من از ديگر مهاجران به ترس و تقيه و پنهان داشتن نافرمانى سزاوارتر نبوديد ، توضيح آن كه طلحه و زبير نيرومندترين مردم و از ديگران مهمتر بودند ، بنابر اين ديگر مهاجران به هنگام بيعت ، و بعد از آن در بيعت شكنى ، براى ترس و تقيّه سزاوارتر از آنها بودند .
3 براستى ، زير بار بيعت امام ( ع ) نرفتن آنها پيش از آن كه دست بيعت دهند ، از پيمان شكنى و بيرون رفتن از بيعت بعد از پذيرش آن ، آسانتر و قابل قبولتر بود .
و اين سه بخش از سخنان امام مقدمات صغراى قياس مضمرى هستند كه كبراى اوّلى : هر چه باعث آن شود كه راه اعتراض بر شما باز شود ،انجام آن بر شما حرام است و نبايد شما مرتكب آن شويد ، و كبراى دومى : و هر كس از مهاجران كه در ادعاى خود ، سزاوارتر از ديگران نباشد ، در صورتى كه آنان ادّعايى نكردهاند ، او نيز نبايد مدّعى شود . و كبراى سومى چنين است : و هر چه آسانتر و آمادهتر براى بهانه و عذر باشد نبايد آنها خود را در تنگنا و در موردى قرار دهند كه عذر و بهانهاى ندارند .
عبارت : و قد زعمتما انّى قتلت عثمان ( به گمان شما من عثمان راكشته ام ) اشاره به شبهه مشهورى است كه آنها در مورد خروج بر امام ( ع ) داشتند .
و عبارت : فبينى . . . احتمل
در حقيقت جواب به شبهه مذكور است ، يعنى داورى را از مردم مدينه به كسى وامىگذاريم كه هم از كمك به من و هم يارى شما دورى گرفته است ، تا بعد هر يك از ما را به مقدارى كه گناه و ستم مرتكب شدهايم ، به سرزنش و مجازات محكوم كند .
آنگاه ، پس از اين كه امام ( ع ) حجّت را بر آنها تمام كرد ، به ايشان دستور داد تا از نظريه نادرست و فاسد خود درباره اختيار [ نداشتن ] در بيعت با امام ،برگردند ، و آنها را به برگشت از رأى فاسدشان با اين عبارت تشويق كرد :
فانّ الان . . . كه به منزله صغراى قياس مضمرى است كه كبراى مقدّر آن چنين است : ننگ و عار در دنيا سادهتر است از جمع بين ننگ و عار و عذاب و آتش دوزخ در آخرت .
و مقصود امام ( ع ) از ننگ و عار ننگ بهانه جويى است . و كلمه الآن ظرف منصوب به وسيله كلمه اعظم است كه اسم انّ مىباشد . و ممكن است اسم انّ باشد و اعظم مبتدا و « العار » خبر آن ، و جمله خبر انّ باشد ،و ضمير عايد به اسم ان محذوف است كه تقدير آن چنين مىشود : فانّ الآن اعظم امر كما فيه العار . يعنى زيرا اكنون با وجود ننگ و عار قضيه مهمتر است .
ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵