57 از جمله نامه هاى امام ( ع ) به مردم شهرها كه سرگذشت خود با مردم صفين را در اين نامه بيان مىفرمايد .
وَ كَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا اِلْتَقَيْنَا وَ اَلْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ ؟ اَلشَّامِ ؟ وَ اَلظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ وَ نَبِيَّنَا وَاحِدٌ وَ دَعْوَتَنَا فِي اَلْإِسْلاَمِ وَاحِدَةٌ وَ لاَ نَسْتَزِيدُهُمْ فِي اَلْإِيمَانِ بِاللَّهِ وَ اَلتَّصْدِيقِ بِرَسُولِهِ وَ لاَ يَسْتَزِيدُونَنَا اَلْأَمْرُ وَاحِدٌ إِلاَّ مَا اِخْتَلَفْنَا فِيهِ مِنْ دَمِ ؟ عُثْمَانَ ؟ وَ نَحْنُ مِنْهُ بَرَاءٌ فَقُلْنَا تَعَالَوْا نُدَاوِ مَا لاَ يُدْرَكُ اَلْيَوْمَ بِإِطْفَاءِ اَلنَّائِرَةِ وَ تَسْكِينِ اَلْعَامَّةِ حَتَّى يَشْتَدَّ اَلْأَمْرُ وَ يَسْتَجْمِعَ فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ اَلْحَقِّ مَوَاضِعَهُ فَقَالُوا بَلْ نُدَاوِيهِ بِالْمُكَابَرَةِ فَأَبَوْا حَتَّى جَنَحَتِ اَلْحَرْبُ وَ رَكَدَتْ وَ وَقَدَتْ نِيرَانُهَا وَ حَمِشَتْ فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَ إِيَّاهُمْ وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِينَا وَ فِيهِمْ أَجَابُوا عِنْدَ ذَلِكَ إِلَى اَلَّذِي دَعَوْنَاهُمْ إِلَيْهِ فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا حَتَّى اِسْتَبَانَتْ عَلَيْهِمُ اَلْحُجَّةُ وَ اِنْقَطَعَتْ مِنْهُمُ اَلْمَعْذِرَةُ فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذَلِكَ مِنْهُمْ فَهُوَ اَلَّذِي أَنْقَذَهُ اَللَّهُ مِنَ اَلْهَلَكَةِ وَ مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُوَ اَلرَّاكِسُ اَلَّذِي رَانَ اَللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ وَ صَارَتْ دَائِرَةُ اَلسَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ
لغات
بدء الامر : آغاز كار ، بعضى بدىء بر وزن فعيل نقل كردهاند به معناى آغازگر
نائرة : دشمنى
جنحت : ميل كرد ركدت : استوار گرديد
حمست : پايدار شد ، بعضى با شين نقطهدار نقل كرده اند يعنى آتش خشم شعله ور شد انقذه : نجات داد او را
تمادى فى الشىء : پافشارى در كارى ، و در صدد پايان و نتيجه كارى بودن
ركس : چيزى را وارونه بازگرداندن ، و اللّه اركسهم ، يعنى خداوند آنان را به كيفر اعمالشان بازگرداند
رين : پوشاندن دايرة : شكست ، گفته مىشود : عليهم الدائرة :شكست نصيب آنها شد . و زشتى شكست با اضافه شدن كلمه دائرة بر كلمه السوء مورد تأكيد قرار مىگيرد
ترجمه
« آغاز كار ما بدين ترتيب بود ، كه چون با مردم شام رودررو شديم ، در ظاهر پروردگارمان يكى ، پيامبرمان يكى و و ادعا و سخنمان در اسلام يكى بود ، و ما از آنها نمى خواستيم كه به خدا و پيامبرش ايمان بيشترى داشته باشند و ايشان هم از ما آن را نمى خواستند .
موضوع يكى بود و هيچ اختلافى در بين ما جز مسأله خون عثمان وجود نداشت در صورتى كه ما از آن مبرا بوديم .
اين بود كه گفتيم بياييد تا كار را با خاموش كردن آتش فتنه و آرام كردن مردم پيش از آن كه چاره ناپذير گردد ، به نحوى چارهسازى كنيم كه كار حكومت اسلامى استوار گردد و ما بتوانيم حق را در جايگاه خود به كار بنديم ، گفتند : نه ما راه چاره را در دشمنى و مبارزه مىدانيم ،در نتيجه سرپيچى كردند تا جنگ به پا شد و آتش پيكار مشتعل گرديد ، و هنگامى كه جنگ دندانهايش را بر ما تيز كرد و چنگالش را در ما و آنها فرو برد ، آنگاه چيزى را كه ما پيشنهاد كرده بوديم قبول كردند ، ما هم دعوت آنها را پذيرفتيم و به خواسته هاى آنها روآورديم ، تا حجت بر آنها آشكار شود و عذرى براى آنها باقى نماند .
بنابر اين هر كس از ايشان تا به آخر بر سر حجت باقى ماند خداوند او را از هلاكت نجات داد ، و هر كس در ستيز بود و به گمراهى خود ماند و بر حالت اول بازگشت كه خدا دلش را تاريك ساخته بود ، حادثه شومى دور سر او مىگردد » .
شرح
اين نامه بخشى از شرح حال امام ( ع ) با مردم شام و چگونگى آنهاست . و كلمه القوم عطف بر ضمير در التقينا است و عبارت الظاهر اشاره است بر اين كه امام ( ع ) آنان را به خلاف در گفته خود ، متهم مىكند ، همان طورى كه آن حضرت و همچنين عمار در صفين بروشنى آن را بيان كردند ، زيرا خود آن بزرگوار مىفرمود : به خدا قسم آنان مسلمان نبودند بلكه اظهار اسلام كردند ،ولى در باطن كفر را مخفى داشتند همين كه يارانى پيدا كردند كفر خود را اظهار نمودند .
واو در والظاهر ، واو حاليه است عبارت : لا نستزيدهم يعنى ما از آنها ايمان بيشترى نمىخواستيم ، زيرا آنها به ظاهر ايمان كامل داشتند .
در شرح داستان ، امام ( ع ) يگانگى را كه در امور نامبرده مابين آنها وجود داشت ، كه با وجود آنها اختلاف روا نبود بيان كرده است تا حجت تمام شود .
امام ( ع ) مسأله مورد اختلاف يعنى شبهه خون عثمان و پاسخ از آن را به طور اجمال ، از آن يگانگى استثنا كرده است آنگاه راه و روش صحيحتر در نظام اسلامى و در امان بودن مسلمين ، و خيرخواهى و همفكرى با آنها و خوددارى ايشان از پذيرفتن پيشنهاد وى تا رسيدن به نتيجه مذكور را نقل كرده است .
حرف باء در جمله :باطفاء النّائرة متعلّق به جمله نداوى ما لا يدرك است يعنى : آنچه را كه پس از رويداد جنگ قابل جبران نيست ، و كشتار و نابودى مسلمانان كه امكان تلافى ندارد .
عبارت : و قالوا : بل نداويه بالمكابرة ،
نقل قول آنهاست به صورت زبان حال ، وقتى كه آنها را به سر و سامان دادن امر دين ، از طريق بازگشت از راهى كه مىرفتند دعوت كرد ، ولى آنان نپذيرفتند و بر جنگ و ستيز پافشارى كردند .
لغت جنحت را از باب مجاز و اطلاق اسم مضاف يعنى جويندگان حرب بر مضاف اليه يعنى جنگ به كار برده است . و لفظ نيران ( آتش ) را استعاره براى عمليات جنگى آورده است ، از آنرو كه آتش و عمليات جنگى هر دو باعث اذيّت و نابودى هستند ، و كلمه : و قد ( برافروختن ) ، و هم چنين كلمات حمس ( استوارى ) ، تضريس ( دندان انداختن و گاز گرفتن ) ، و وضع المخالب ( چنگ انداختن ) را از باب ترشيح به كار برده است .
آنگاه جريان بازگشت آنها به نظر امام ( ع ) را كه قبلا به آنان پيشنهاد كرده بود ، نقل مىكند . توضيح آن كه بامداد ليلة الهرير ، هنگامى كه آنها قرآنها را بر سر نيزهها كردند ، همواره به ياران امام ( ع ) مىگفتند : اى مردم مسلمان ، ما برادران دينى شماييم ، به خاطر خدا به زنان و دختران ما رحم كنيد ، همان طورى كه قبلا نقل كرديم ، اين سخن آنها عين همان سخنى است كه امام ( ع ) نسبت به حفظ خون مسلمانان و فرزندانشان به آنها يادآورى مىكرد ، و امّا پذيرش خواسته آنها توسط امام ، عبارت از قبول داورى قرآن بود ، وقتى كه آنها چنين پيشنهادى را رد كردند ، و حجت بر آنها با بازگشتشان به همان چيزى كه امام ( ع ) آنها را دعوت مىكرد ، روشن و آشكار شد ، يعنى حفظ خون مسلمانان ،
بدين وسيله راه بهانه خونخواهى عثمان بر آنها بسته شد ، زيرا خوددارى آنها از خونخواهى يك فرد صحابى كه حق آنها نبود ، سادهتر است از ريختن خون هفتاد هزار تن از مهاجران ، انصار و تابعان با اين پندار كه كار نيكى انجام مىدهند .
عبارت : فمن تم على ذلك
يعنى هر كس به رضايت بر صلح و داور قرار دادن كتاب اللّه ، تن در داد ، كه بيشتر مردم شام و اكثريت پيروان امام مورد نظر است .
مقصود از كسانى كه پافشارى در ستيزه جوئى كردند ، خوارجند كه پافشارى در جنگ نمودند و از امام ( ع ) به علّت قبول حكميت فاصله گرفتند ، و دلهايشان در پوششهايى از شبهات باطل بود ، تا وقتى كه حادثه شومى بر دور سر آنها گرديد و همه آنها به جز اندكى به قتل رسيدند .
ترجمه شرح نهج البلاغه ابن میثم جلد ۵