27 عهدنامه امام ( ع ) به محمد بن ابى بكر آنگاه كه وى را مامور ولايت مصر كرد :
قسمت اوّل عهدنامه
فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ وَ اُبْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اَللَّحْظَةِ وَ اَلنَّظْرَةِ حَتَّى لاَ يَطْمَعَ اَلْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ وَ لاَ يَيْأَسَ اَلضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ اَلصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَ اَلْكَبِيرَةِ وَ اَلظَّاهِرَةِ وَ اَلْمَسْتُورَةِ فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ وَ اِعْلَمُوا عِبَادَ اَللَّهِ أَنَّ اَلْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ اَلدُّنْيَا وَ آجِلِ اَلْآخِرَةِ فَشَارَكُوا أَهْلَ اَلدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ لَمْ يُشَارِكْهُمْ أَهْلُ اَلدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ سَكَنُوا اَلدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَا سُكِنَتْ وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ فَحَظُوا مِنَ اَلدُّنْيَا بِمَا حَظِيَ بِهِ اَلْمُتْرَفُونَ وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ اَلْجَبَابِرَةُ اَلْمُتَكَبِّرُونَ ثُمَّ اِنْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ اَلْمُبَلِّغِ وَ اَلْمَتْجَرِ اَلرَّابِحِ أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ اَلدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيرَانُ اَللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ لاَ تُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ وَ لاَ يَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ فَاحْذَرُوا عِبَادَ اَللَّهِ اَلْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ بِخَيْرٍ لاَ يَكُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً أَوْ شَرٍّ لاَ يَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى اَلْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى اَلنَّارِ مِنْ عَامِلِهَا وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ اَلْمَوْتِ إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ اَلْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَوَاصِيكُمْ وَ اَلدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ وَ لاَ تُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ وَ لاَ تُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ وَ إِنِ اِسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اَللَّهِ وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا فَإِنَّ اَلْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ وَ إِنَّ أَحْسَنَ اَلنَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ وَ اِعْلَمْ يَا ؟ مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ ؟ أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ ؟ مِصْرَ ؟
فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلاَّ سَاعَةٌ مِنَ اَلدَّهْرِ وَ لاَ تُسْخِطِ اَللَّهَ بِرِضَا أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اَللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ وَ لَيْسَ مِنَ اَللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ صَلِّ اَلصَّلاَةَ لِوَقْتِهَا اَلْمُؤَقَّتِ لَهَا وَ لاَ تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لاَ تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لاِشْتِغَالٍ وَ اِعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلاَتِكَ
لغات
قّلّده الامر : آن كار را مانند قلاّده بر گردن او قرار داد ، از باب استعاره مىباشد .
حظّ : فراوان ، حظّى من كذا ، آنگاه كه بهرهاى افزون و منزلتى ، نصيبش شود .
جبّار : بسيار تكبر كننده .
طرداء : جمع طريد : شكارى كه تعقيب مىشود .
خلف : عوض .
ترجمه
« بالت را براى اهل مصر بگستر و كنارت را براى آنان همواردار و بر ايشان گشادهرو باش و در نگريستن بر آنها از نظر زير چشمى و نگاه كردن كامل ،يكنواختى را رعايت كن تا اين كه بزرگان به منظور سود بردن خود به حمايت بىدليل تو طمع نكنند و ضعيفان از عدل و دادگرى تو بر آنها نوميد نشوند ،زيرا خداى تعالى از شما بندگانش در مورد اعمالتان چه كوچك و چه بزرگ و چه ظاهر و چه پنهان سؤال خواهد كرد ، پس اگر كيفر كند ، شما ستمكاريد و اگر گذشت كند او بخشندهتر است .
اى بندگان خدا ، بدانيد كه پرهيزكاران ( سود ) دنياى زودگذر و آخرت آينده را بردند ، پس با اهل دنيا در دنياى آنها شركت داشتند ، اما اهل دنيا در آخرت با آنان شريك نبودند .
در دنيا با بهترين وضع ساكن بودند ، و از بهترين خوراكيهايش استفاده كردند ، از دنيا همان بهرهاى را بردند كه سرمايهداران بردند و چيزى را گرفتند كه جباران و متكبران گرفتند ، و سپس با توشهاى رساننده و تجارتى سودآور از دنيا رفتند ، در دنياى خود لذت زهد را چشيدند و يقين كردند كه فردا در آخرت همسايگان خدا هستند ، دعايشان ردّ نمىشود و از بهره لذت آنان چيزى كم نمىآيد ، پس اى بندگان خدا از مرگ و نزديك شدن آن بر حذر باشيد ، و ساز و برگ آن را آماده داريد ، زيرا كه با امرى بزرگ و خطرناك مىآيد ، خير و نيكى را مىآورد كه هرگز با آن بدى نيست و يا شرّ و بدى را مى آورد كه هرگز با آن خيرى نيست ، پس چه كسى به بهشت نزديكتر از كسى است كه كار بهشت را انجام مىدهد و كيست نزديكتر به دوزخ از كسى كه كار دوزخ مىكند ؟
و شما راندهشدگان مرگ هستيد كه اگر بايستيد شما را مىگيرد و اگر از آن بگريزيد شما را در مىيابد ، و او از سايه با شما همراهتر است ، مرگ به موهاى پيشانى شما بسته شده و دنيا از پى شما درهم پيچيده مىشود ، پس بترسيد از آتشى كه گوديش طولانى و گرميش سخت و عقوبتش تازه به تازه است خانهاى است كه در آن رحمت نيست و خواهشى در آن پذيرفته نمىشود و غم و اندوهى بر طرف نمىشود . و اگر بتوانيد خوف و ترستان را از خدا زياد كنيد و اميدتان را به او نيك كنيد بين ترس و اميد را جمع كنيد ، زيرا بنده كامل خدا كسى است كه حسن ظنش به خدا به اندازه ترسش از وى باشد ، و نيك بينترين مردم به خدا ، ترسناكترين ايشان از اوست .
آگاه باش اى محمد بن ابى بكر ، كه من تو را بر بزرگترين متصرفات خودم :
مصر ، فرمانروايى دادم ، پس بر تو لازم است كه مخالفت با نفس كرده ، از دين و آيينت دفاع كنى هر چند بجز يك ساعت از روزگار برايت باقى نمانده باشد ، و به منظور خشنودى هيچ كس از آفريدگان ، خدا را به خشم نياور ، زيرا هر چه كه در نزد غير خداست عوضش نزد خود او مىباشد ، ولى عوض آنچه نزد خداست نزد غير او نمىباشد .
نماز را در وقتى كه مشخص شده است بجاى آور ، و به دليل بىكارى آن را پيش از وقت انجام مده و به علت كار داشتن آن را از وقتش مگذران ، و بدان كه هر يكى از كارهايت تابع نمازت مىباشد . »
شرح
اين فصل از عهدنامه امام برگزيده از كلماتى طولانى ، و اصول مطالب آن شش امر است :
1 امر اول محمد بن ابى بكر را به مكارم اخلاق درباره رعايا سفارش كرده و در اين زمينه چند دستور صادر فرموده است :
الف او را امر به خفض جناح فرموده است . در توضيح اين عبارت بعضى گفتهاند اساس مطلب آن است كه پرنده ، گاهى به منظور اظهار محبت و مهربانى نسبت به جوجگان خود آنها را دور و برش جمع كرده و بالهايش را پهن كرده پايين مىآورد تا آنان را زير پر خود جاى دهد ، و امام ( ع ) اين تعبير را كنايه از تواضع و فروتنى آورده است كه منشأ آن ترحّم و دلجويى و مهربانى مىباشد ،
چنان كه خداوند به پيغمبرش درس تواضع مىدهد و مىفرمايد : « و احْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَك مِنَ المؤْمِنينَ [ 1 ] » ، و ما در گذشته توضيح داديم كه تواضع ملكهاى است كه از شاخههاى فضيلت عفت مىباشد .
ب دستور ديگر : او را امر مىكند كه پهلوى خود را براى مردم نرم كند ، و اين كنايه از رفق و نرمى در گفتار و كردار و خشونت نداشتن نسبت به آنان مىباشد كه در تمام احوال در مورد حق و حقوق آنها جفا نكند و اين معنا هم از لوازم تواضع و نزديك به آن است .
ج به او دستور مىدهد كه روى خود را براى مردم بگشايد و اين كنايه از آن است كه برخوردش با آنها با خوشرويى و صورت باز و بشّاش باشد نه با صورت درهم كشيده و أخم كرده و اين نيز از لوازم تواضع مىباشد .
د چهارمين سفارشى كه به محمد بن ابى بكر فرموده آن است كه در طرز نگاه كردن به مردم ميان افراد فرق نگذارد چنان نباشد كه به يكى درست و كامل نگاه كند و به ديگرى زير چشمى بنگرد و اين دستور كنايه از آن است كه در تمام امور چه كوچك و چه بزرگ ، چه اندك و چه بسيار ، كمال عدالت را رعايت كند .
حتى لا يطمع . . . عليهم ،
در اين عبارت حضرت بيان مىفرمايد كه دليل دستور دادن به محمد بن ابى بكر ، كه حتى در نگاه كردن كه امر بسيار حقيرى است ميان مردم يكسان رفتار كند ، آن است كه زورمداران به ظلم و ستم او اميدوار و ناتوانان از عدالتش نااميد نشوند .
حال اگر سؤال شود كه چرا امام با اين فرض زورمداران را اميدوار نسبت به ظلم دانسته و ضعيفان را مأيوس از عدل ؟ پاسخ آن است كه معمولا امرا و فرمانروايان نظر خود را متوجه سرمايهداران و زورمداران مىكنند نه به ناتوانان و بينوايان و اين رو آوردن ، ثروتمندان را بر آن مىدارد كه اميدوار شوند ستمگرى و ظلم زمامداران به سود آنان تمام شود ، و بىتوجهى نسبت به ناتوانان و دورى از مستمندان سبب مىشود كه آنان از اجراى عدالت در حق خود نااميد شوند .
ضمير در عليهم ، از سخنان امام ( ع ) به كلمه عظماء برمىگردد .
2 امر دوم از اصول مطالب اين عهدنامه آن است كه بندگان خدا را بيم داده است از آن كه خداوند از كردارهاى كوچك و بزرگ و آشكار و نهانشان سؤال خواهد كرد و اعلام مىدارد بر اين كه چون آنان ابتدا به معصيت و گناه مىكنند و اصولا شروع كننده ستمكارتر است ( البادى اظلم ) پس استحقاق عذاب دارند .
قطب راوندى رحمة اللَّه عليه در شرح خود بر نهج البلاغه ذكر كرده است كه مراد به صفت تفضيلى اظلم در متن سخن امام ، ظالم به معناى اسم فاعل است اما من احتمال مىدهم كه حضرت ، عذاب گناهكاران را كه عادلانه و به عنوان كيفر كردار خود مىچشند ، ظلم و ستم ناميده است به اين دليل كه در مقدار و صورت ظاهر مانند عمل ستمكارانه آنان است ، چنان كه قرآن در زمينه قصاص ،كيفر تجاوز را ، تجاوز ناميده « فاعْتَدُوا عَلَيهِ بِمِثْلِ الّذى اعّتَدى عَلَيْكُم [ 2 ] » و سپس عمل آنها را كه گناه و ظلم است به خدا نسبت داده و خود آنان را ستمكارتر خوانده زيرا كه ايشان معصيت و ظلم را آغاز كردهاند بنابراين ، افعل تفضيل به معناى خود صدق مىكند و نيازى به اين كه آن را به معناى اسم فاعل بگيريم نيست ، و همچنين است اعلام به اين كه از خداوند انتظار بخشش و كرم درباره آنها مىشود به اين اعتبار است كه خداوند آنان را مورد عفو خود قرار دهد .
3 به بندگان خدا مىآموزد كه چگونه از دنيا به مقدار واجب و لازم بهره گيرند و حالت پرهيزكاران را بيان مىدارد تا به آنها اقتدا كنند :
ذهبوا بعاجل الدنيا . . . و لا ينقض لهم نصيب من لذة ،
خلاصه آنچه در شرح حال اهل تقوا بيان فرموده آن است كه آنها از تمام اهل دنيا استفاده بيشترى از دنيا بردهاند زيرا لذتى كه آنان از دنيا بردهاند بالاتر و برتر از لذتهاى ساير اهل دنيا مىباشد . علاوه بر آنچه در آخرت از فوز عظيم كه نصيب آنان مىشود به اين دليل كه خدا به پرهيزكاران چنين وعده داده است .
بدان ، آنچه كه حضرت از دنياى زودگذر در حق پرهيزكاران به آن اشاره فرمود : كه با اهل دنيا در آن شركت داشتند و از آن لذتى بالاتر بردند كه رفاهطلبان و ستمگران متكبر مىبرند ، اشاره است به اين كه لذتهاى مورد استفاده اهل تقوا لذتهاى مباح و به اندازه نياز است و معلوم است كه چنين بهرهگيرى به درجاتى بالاتر از لذتهاى فراوان نامشروع مىباشد ، و در جاى ديگر به بيان ديگر توضيح مىدهد : كه پرهيزكاران با اهل دنيا در دنيايشان شريكند اما اهل دنيا با آنان در آخرتشان شركت ندارند . خداوند از دنيا به اندازه كفايت براى آنها مباح و مجاز و ايشان را به آن سبب بىنياز و قانع كرده است چنان كه در قرآن مىفرمايد : « قُلْ مَن حَرَّم زينَةَ اللَّه اِلّتى أخْرَجَ لِعِبادِه وَ الطّيِّباتِ مِنَ الرِّزْقِ [ 3 ] » .
پرهيزكاران در دنيا بهترين جاها را براى سكونت برگزيدند و بهترين استفاده از خوراكيها بردند ، با مردم دنيا ، در دنيايشان شريك بودند ، پس با آنها از خوراكيهاى پاكيزه كه مىخورند خوردند و از نوشيدنيهاى گوارا كه آنها مىآشامند ، نوشيدند ، و از بهترين جامهها كه آنان مىپوشند پوشيدند و از بهترين همسرانى كه آنها مىگيرند ، گرفتند و بهترين مركبهاى سوارى را همانند آنان سوار شدند ، با اهل دنيا از لذتش بهره گرفتند ، و ايشان در دنيا همسايگان خدايند ، آنچه از او تمنا مىكنند به آنان عطا مىكند نه دعايشان رد مىشود و نه سهمى از لذتشان كاستى مىيابد .
اين كه فرمود در دنيا بهترين خوراكيها را خوردند و در بهترين مسكنها سكونت كردند ، به اين سبب است كه اين امور را بر وجه شايسته و مباح كه به آن امر شده بودند به كار مىبردند و بديهى است كه اين بهترين وجه است .
و اما اين امر كه آنان با اهل دنيا ، در برخوردارى از طيبات شريك بودند گر چه امرى است روشن و آشكار ولى ما در توضيح آن مىگوييم : لذّتى كه اهل تقوا از آنچه در دنياست مىبردند كاملترين لذت بود ، زيرا هر بهرهاى كه از دنيا مىبردند و هر چه كه مصرف كردند ، خواه خوراكى و آشاميدنى و يا انتخاب همسر و مركب باشد ، تمام اينها را هنگام نياز و به اندازه ضرورت انتخاب مىكردند ، و چنان كه مىدانى هر اندازه كه احتياج و نياز به امرى بيشتر و شديدتر باشد لذت استفاده از آن قويتر و زيادتر خواهد بود ، و اين خود ، از امور وجدانى مىباشد . بنابراين واضح است كه اهل تقوا از دنيا همان بهرهاى را بردند كه افراد مرفّه و خوشگذران مىبرند و همان را به دست آوردند كه ستمكاران متكبر به دست آوردند علاوه بر آنچه كه در آخرت نصيب آنان مىشود كه اهل دنيا از آن بىبهرهاند چون آنها تنها هدفشان دنياست و خداوند مىفرمايد : « وَ مَنْ كانَ يُريدُ حَرْثَ الدُّنْيا نُؤْتِهِ مِنْها وَ مالَهُ فى الآخِرَةِ مِنْ نَصيبٍ [ 4 ] » .
منظور از توشهاى كه پرهيزكاران را به ساحل عزّت و پيشگاه عظمت و جلال مىرساند ، و همان تقوايى است كه با خود داشته و به آن متّصف بودهاند ،چنان كه حق تعالى مىفرمايد : « وَ تَزَوَّدُوا فَإنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوى [ 5 ] » و در بحثهاى گذشته بارها يادآورى شده است كه چگونه تقوا توشه راه است . امام در اين فصل از سخنان خود واژه متجر را براى تقوا و طاعت استعاره آورده ، زيرا نهايت مقصود اين است كه در مقابل اين كارها ثواب الهى را كسب كنند كه حكم قيمت و بها دارد و به وسيله كلمه مربح [ 6 ] كه به معناى سودآور است استعاره مذكور را ترشيح فرموده است ، به اين دليل كه ثواب خدا در آخرت به مراتبى از اعمالى كه انسان انجام مىدهد و از خود مايه مىگذارد بالاتر و بيشتر است .
اصابو الذّة زهد الدنيا ،
اين عبارت اشاره به لذتى است كه اهل تقوا از زهد در دنيا احساس مىكنند كه بزرگترين لذّت و سبب ايجاد شادمانى عظيمى است زيرا هنگامى كه اهل زهد و تقوا قلاده محبت دنيا را از گردن روح خود بيرون آورده و دور انداختند و به كمالهاى عاليه نفسانى و معنوى رسيدند آن چنان بهجت و سرورى براى آنها حاصل مىشود كه بسيار پر ارزشتر و با عظمتتر از شاديها و لذتهاى پيدا شده براى متكبران و جباران مىباشد ، اين جاست كه سزاوار است پرهيزكاران و زاهدان بر متكبران ستمگر تكبّر و فخر و مباهات كنند ، زيرا كمالى كه اهل دنيا به آن مىنازند در مقايسه با مقامات معنوى و لذايذى كه اينها احساس مىكنند بىارزش و تو خالى مىباشد .
و تيقّنوا أنّهم جيران اللَّه غدا ،
دليل ديگر بر فرحناكى و شادمانى پرهيزكاران در دنيا آن است كه يقين دارند فردا در جوار قرب خدا هستند . اين عبارت اشاره به لذت و خوشى ديگرى است كه اهل تقوا علاوه بر لذتهايى كه در دنيا بر اثر زهد بر ايشان دست مىدهد ، لذت مىبرند و شادمانند ، زيرا يقين دارند كه بلافاصله پس از جدايى روحشان از بدن در جوار رحمت الهى حضور به هم مىرسانند و اين يقين آنان را در دنيا شادمان و مسرور مىكند .
لا تردّلهم دعوة ،
يكى از فضيلتهاى اهل تقوا كه ويژه ايشان است استجابت دعا مىباشد ، كه چون پيوسته در عبادت و اطاعت خدا هستند ، روحشان كمال يافته و در پيشگاه حق تعالى كرامت و شرافت كسب كردهاند به مقامى دست يافتهاند كه دعايشان ردّ نمىشود ، البته اين خصوصيت علاوه بر آن است كه در لذتهاى دنيا با غير خود شريك و در خوشيهاى كاملتر آخرت از ديگران ممتازند .
4 اصل چهارم از اصول مطالب اين عهدنامه آن است كه امام ( ع ) بندگان خدا را از مرگ و نزديك بودنش به آنها بر حذر مىدارد ، و آنان را آگاه مىكند كه هدفش از اين هشدار آماده كردن ايشان براى مرگ و فراهم كردن توشه لازم به منظور برخورد با آن مىباشد تا از خسران و زيان غفلت و بىخبرى دور باشند و توشه اين راه هم چنان كه دانستى ، پرهيزكارى و عمل صالح است و دستور آمادگى براى مرگ را به اين مطلب تاكيد فرموده است كه مرگ براى هر كس آيندهاى انديشناك و پيش آمدى مهم با خود به ارمغان مىآورد ، و بيان فرموده است كه آن پيشامد ، ممكن است امرى خير و شايسته و نعمتى خالص و پيوسته ، و يا شرّ و زيانبار باشد ، تا اين كه رغبت و تمايل انسان را نسبت به تقوا و پرهيزكارى و مهيا كردن اسباب خير و دفع شرور تحمّل شده بعد از مرگ را شدت دهد ، و سپس بيان داشته است به اين كه خيرى كه مرگ به ارمغان مىآورد نعمت بهشت است ، و مراد از شر ، آتش مىباشد و آنچه باعث نزديكى به هر كدام از آنها مىشود عمل انسانى است و بعد به منظور اين كه آمادگى براى مرگ را بيشتر تاكيد كند مىفرمايد مرگ امرى حتمى است و گريزى از ملاقات آن نيست و براى انسانها كه مرگ به سرعت در تعقيبشان است كلمه طرداء را استعاره آورده تا نشان دهد كه آنها چون شكار ، و مرگ مانند سواركارى كوشا در جستجوى آنان مىباشد و مرگ با انسان از سايه به صاحبش همراهتر و نزديكتر است زيرا سايه گاهى كه آفتاب و روشنايى نباشد از صاحب سايه جدا مىشود اما مرگ هرگز از آدمى دست بردار نيست .
و الموت معقود بنواصيكم ،
مرگ به موهاى اطراف پيشانى شما وابسته و گره خورده است ، اين عبارت نيز كنايه از ملازمت و پيوسته همراه بودن انسان است و اشاره به آن است كه مرگ براى هر موجود زندهاى امرى حتمى و حكم و قضاى الهى مىباشد ، و اين كه خصوص ناصيه را مورد ذكر قرار داده به اين دليل است كه به سبب موقعيت ، عزيزترين و شريفترين عضو انسان است و هر كس بر آن تسلط يابد بهتر مىتواند انسان را در تصرف خود درآورد و بر او قدرت پيدا كند و خداوند در قرآن نيز به اين مطلب اشاره فرموده « فيؤخذ بالنواصى و الأقدام [ 7 ] » و كلمه « طىّ » در نورديدن را براى دنيا و لحظههاى آن استعاره آورده است كه پيوسته آن را مىگذارند و از آن عبور مىكنند و آن را تشبيه به فرش و غير آن ،
كرده است كه پس از گذشتن از روى آن درهم پيچيده و جمع مىشود و اين كه فرموده است از پشت سر شما در نورديده مىشود منظور امرى ذهنى و تصورى است نسبت به آنچه در آينده و پس از مرگ به وسيله اعمالشان با آن روبرو مىشوند ، نه امرى حسّى و مادّى .
پس از آن كه بطور مكرّر از مرگ و حتميت وقوعش ياد كرد ، و با ذكر درهم پيچيده شدن دنيا ، مطلب را مؤكد كرد ، اكنون ، انسان را به ياد پى آمد مرگ كه آتش و عذاب است مىاندازد و با توصيف كردنش به عميق بودن و گودى قعر آن ، آدمى را بهوش مىدارد كه هر چه بيشتر از آن حساب ببرد . از مواردى كه اين معنا را براى انسان متصور مىكند و به ذهن مىآورد ، روايتى است كه يك وقت پيامبر اكرم صداى مهيب و وحشتناكى را شنيد ، به يارانش كه حاضر بودند رو كرد و فرمود : اين صداى افتادن سنگى بود كه در هفتاد سال پيش از لبه جهنم سرازير شده و هم اكنون به قعر آن رسيد و صدايش شنيده شد ، و اين داستان درباره شخص منافقى بود كه در اين هنگام مرد و عمرش هفتاد سال بود ، و در گذشته نيز به آن اشاره كردهايم كه در مورد شدت حرارت آتش جهنم در قرآن چنين آمد . « قُلْ نارُ جَهَنَّم اَشَدُّ حَرّاً [ 8 ] » و درباره سوزش عذابش مىفرمايد : « كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُم جُلوداً غَيْرَها لِيَذُوقُوا العَذاب [ 9 ] » و راجع به اين كه دوزخ جاى رحمت نيست و هيچ درخواستى شنيده نمىشود ، قرآن چنين حكايت مىكند : « رَبَّنا اخْرِجْنا مِنها . . . و لا تُكَلِّموُن [ 10 ] » . و اين كه در دوزخ گشايشى براى هيچ اندوهى حاصل نمىشود مىفرمايد « فى عذاب جهنم خالدون لا يُفتّرُ عَنْهُمْ وَ هُم فيهِ مُبلِسون » و نيز آيه بعد : « وَ نادَوْا يا مالِكُ . . . ماكِثون [ 11 ] »
5 و ان استطعتم . . . بينهما ،
يكى ديگر از اصول مطالب اين عهدنامه آن است كه بندگان خدا را امر مىكند به اين كه در عين شدت خوف و بيمى كه از خدا دارند حسن ظنّ هم به او داشته باشند و به عبارت ديگر ميان خوف و رجا باشند كه دو تا از درهاى بزرگ بهشت مىباشند ، چنان كه در گذشته بيان شد ، و در عبارت بعد اشاره مىكند به اين كه اين دو متلازم با يكديگر هستند و اين كه حسن ظن و اميدوارى بنده واقعى نسبت به پروردگارش به اندازه خوف و بيمش از وى مىباشد و كم و زيادشان به يك نسبت است ، بايد توجه كرد كه امام ( ع ) هيچ كدام از اين دو را علت ديگرى ندانسته است بلكه هر دو معلول يك علّتند كه معرفت و شناخت حق تعالى مىباشد ، و به دليل اين كه معرفت خداوند ، پذيراى شدت و ضعف است گمان نيك و اميدوارى و خوف و ترس از خداوند هم كه از آن سرچشمه مىگيرد قابل شدت و ضعف مىباشد ، و تقويت هر يك از اين امور نيازمند به معرفتى خاص و اعتبارى ويژه مىباشد كه مبدأ قريب آن به حساب مىآيد .
در تقويت حسن ظن و ايجاد اميدوارى بر بنده لازم است بيانديشد كه چگونه خداوند تمام اسباب نعمت را براى بندگان فراهم كرده و حتى ريزهكاريهاى خلقت و لطيفههاى نعمت را رعايت فرموده ، آنچه در زندگى ضرورى و لازم است و مردم به آن نيازمنداند ، از قبيل آلات غذاخورى و ناخنها كه اسباب زينت و زيبايى انسان مىباشد ، از قبيل كمانى قرار دادن دو ابرو و اختلاف رنگهاى سفيد و سياه در چشم و جز اينها از امور غير ضرورى ، اين جاست كه انسان متوجه مىشود كه هر گاه عنايت الهى در چنين ريزهكاريها كوتاهى نكرده و راضى نشده است به اين كه در امور تغذيه و اسباب زينت و تمام ما يحتاج آنها بىتوجهى شود ، پس چگونه راضى خواهد شد كه آنها را به هلاكت ابدى دچار فرمايد ؟ بلكه هر گاه به دقت نظر كند خواهد دانست كه حق تعالى براى بيشتر مردم اسباب سعادت و خوشبختى دنيايشان را فراهم كرده است و خير و سلامت بر غير آن غلبه دارد و اين سنت الهى است كه پيوسته ميان بندگانش برقرار بوده ، و حتى در ارتباط با آخرت نيز جنبه خير و سعادت بر شر و ضلالت ارجحيت دارد ،زيرا مدبّر دنيا و آخرت يكى است و او غفور و رحيم است و نسبت به بندگانش با لطف و مهربانى مىباشد ، و توجه به اين امور موجب حسن ظن به خدا و اميدوارى زياد به لطف و عنايت وى مىشود .
ديگر از چيزهايى كه باعث اين بيدارى و حسن ظن انسان به خدا مىشود ،انديشيدن در مصالحى است كه از ناحيه شريعت نصيب بندگان فرموده و لطف و رحمت خود را بر جمله آفريدگان ارزانى داشته است ، اما در ناحيه خوف ،مهمترين سببهايش آن است كه خدا را بشناسد و بر صفات جلال و عظمت و تعالى و هيبت و بىنيازى او معرفت و شناخت داشته باشد ، و بداند كه اگر بخواهد تمام جهانيان را به هلاكت برساند ، وى را باكى نيست و هيچ قدرتى نمىتواند او را از اين كار منع كند ، و همچنين ساير صفات ذات اقدس او كه دلالت بر ايجاد عذاب و زجر مىكند از قبيل سخط و غضب كه اگر چنين بصيرتى در آدمى پيدا شود ، خوف و بيمش افزونى مىيابد ، چنان كه در قرآن مىفرمايد : « إنّما يَخْشىَ اللَّه مِنْ عِبادِه العُلَماءُ [ 12 ] » و پيامبر فرمود : انا اخوفكم للَّه ،من ترسم نسبت به خداوند از همه شما بيشتر است ، و هر چه معرفت به اين امور بيشتر باشد حالت خوف و سوختن دل به همان نسبت افزايش مىيابد و سپس اين حالت درونى به ظاهر و بدن سرايت مىكند و حالش دگرگون مىشود و ذلّت و بىحسّى به او دست مىدهد ، و ناله دل و لرزش جسمانى بر او مسلط مىشود ،و او را از معاصى باز مىدارد و به جبران نيكيها و صفتهاى خوب كه قبلا از او فوت شده او را به عبادات و كارهاى نيك مقيد مىكند و به اين سبب اميال شهوانى در او سركوب شده و لذتها و خوشيهايش بىرونق مىشود ، و با سوز دل به علت خوف ، او را چنان خوارى و ذلتى دست مىدهد كه بسيارى از صفات ناپسند از او دور مىشود از قبيل كبر ، حسد ، كينه و بخل و بقيه رذايل . اما جمع ميان خوف و رجاء باعث ايجاد فضايل بسيارى در انسان مىشود ، زيرا هر گاه معرفت و يقين به حق تعالى حاصل شود ، خوف از عذاب و اميد به ثواب در وى به هيجان مىآيد و نيز اين دو در وجود انسان صبر و بردبارى مىآفرينند ، و صبر بر تحمل ناملايمات كه موجب دخول در بهشت است تحقق نمىيابد مگر در صورتى كه نيروى رضاى به قضاى حق در آدمى تقويت يابد ، و نيز صبر بر ريشه كن كردن شهوات و لذتها كه وجودشان باعث داخل شدن در آتش دوزخ است ، ميسّر نمىشود بجز در صورتى كه نيروى خوف از خدا در وى شدت يابد .
به اين دليل امام على ( ع ) مىفرمايد : من اشتاق الى الجنه سلىّ عن الشهوات و من اشفق من النار رجع عن المحرمات : آن كه مشتاق بهشت است خود را از شهوتها بيرون كشد و هر كس از آتش بترسد از انجام دادن كارهاى حرام منصرف شود . مقام صبر علاوه بر اين فايده ، روح انسان را به مرتبه مجاهده نفسانى ترقى مىدهد و او را آماده ذكر خدا و تفكر در وجود اقدس او ، مىكند و اين امر سبب كمال معرفت و انس با خدا مىشود ، انسى كه محبت آفرين است و علت پيدايش مقام رضا و توكل به خداوند مىباشد ، زيرا رضايت و خشنودى دوست در كارى كه محبوبش انجام مىدهد ، از لوازم ضرورى محبت است .
حال كه معلوم شد كه خوف و رجا هر دو معلول يك علت هستند كه همان معرفت و يقين به وجود خداوند است پس اين دو متلازم يكديگرند نه متضادّ ،گر چه از ظاهر امر گاهى ممكن است گمان شود كه ميانشان تضاد است بويژه هنگامى كه يكى از آنها به واسطه غلبه اسبابش بر ديگرى غالب آيد و دل به آن مشغول و از ديگرى غافل شود ، قهرا چنين تصور مىشود كه امر غالب ، منافى و ضد امر مغلوب است به اين دليل امام ( ع ) در عبارت بالا :
و ان استطعتم ،
و ما بعدش اشاره به اين مطلب فرمود كه آنچه براى مردم ، راجع به خوف و حسن ظنّ به خداوند مورد شك و ترديد است ، قدرت بر جمع ميان اين دو است . سپس محمد بن ابى بكر را هشدار مىدهد كه با اعطاى فرمانروايى بزرگترين متصرفات و اقليمها به وى ، نسبت به او احسان بزرگى را انجام داده است ، تا با يادآورى اين احسان بتواند آنچه از سفارشها و وصيتها كه مىخواهد بر پايه آن استوار كند .
6 آخرين اصل از مطالب اين عهدنامه آن است كه او را توجه داده است به چيزى كه سزاوار اوست و شايسته است كه آن را انجام دهد و آن مخالفت با نفس اماره است كه وى را به كارهاى زشت و فحشا و بقيه منهيات الهى وادار مىكند به عبادت و اطاعت خداوند رو بياورد كه عقل و شرع به آن حكم مىكنند و از دين خود دفاع كند و شياطين جن و انس را از آن دور كند و اگر از عمرش بجز يك ساعت باقى نمانده باشد سزاوار است آن مدت را به دفاع از دينش بسر برد .
مطلب ديگر اين كه به خاطر خشنودى هيچ يك از آفريدگان ، خدا را به خشم و غضب در نياورد يعنى هيچ كس را در گناه كه موجب سخط خداوند است اطاعت و پيروى نكند .
فانّ فى اللَّه . . . فى غيره ،
در اين عبارت استدلال شده است بر اين كه فقط مراعات رضايت و خشنودى حق تعالى واجب است نه غير او ، و جمله متن در حكم مقدمه نخست از قياس مضمر شكل اول مىباشد و تقدير كبرايش اين است : هر گاه چنين است كه خداوند جانشين هر چيزى غير از خود او مىباشد و هيچ چيز جاى خدا را نمىگيرد پس واجب است خشنودى او رعايت شود نه اين كه به خاطر جلب رضايت غير او ، خشم و غضب وى انتخاب شود .
در آخر به نماينده خود امر مىفرمايد كه نماز را در وقت معينش انجام دهد و چنان نباشد كه اگر قبل از وقت نماز بىكار باشد و فراغت داشته باشد آن را همان پيش از وقت انجام دهد و يا اگر هنگام نماز رسيد و گرفتارى برايش پيش آمد ، نماز را به بعد از وقت موكول كند زيرا نماز از هر كار و شغلى مهمتر و ارزشمندتر است و بعد وى را آگاه كرده است كه هر عملى از اعمال نيك تابع و پيرو نماز است يعنى وقتى كه انسان رعايت نماز خود را بكند و هر كار آن را بموقع انجام دهد ناگزير كارهاى ديگر را هم بموقع و درست عمل مىكند ، ولى هر گاه در نماز رعايت اين امور را نكند در غير آن بيشتر سهل انگارى خواهد كرد ، به دليل اين كه نماز پايه استوار دين و بالاترين عبادتهاست چنان كه از پيامبر اكرم روايت شده است كه وقتى از آن حضرت درباره برترين اعمال سؤال شد فرمود : انجام دادن نماز در اول وقت ، و فرمود اول چيزى كه بنده در قيامت نسبت به آن مورد محاسبه قرار مىگيرد نماز است و كسى كه نمازش درست و كامل باشد حساب ساير عبادات بر او آسان خواهد بود ، اما كسى كه نمازش نادرست باشد هم درباره نماز و هم بقيه اعمال مورد محاسبه و مؤاخذه قرار مىگيرد .
« قابل ذكر است كه امام ( ع ) در اين عهدنامه درباره نماز و ملحقاتش سخن طولانى داشته است كه مرحوم سيد رضى آن را ناتمام گذاشته و به همين مقدار كه در متن ذكر شد اكتفا كرده است ولى ما در اين شرح بقيه آن را براى مزيد فايده ذكر مى كنيم :
به نمازت بنگر كه چگونه است ، تو پيشواى جامعه ات مىباشى اگر آن را كامل انجام دهى يا سبك بشمارى مسؤوليتش با توست . هر پيشوا كه در جامعه اى نماز اقامه كند و در نماز آنها نقص و كمبودى پيدا شود گناهش به گردن اوست ،و بر آنان نقصى نيست اما اگر در تكميل و حفظ شرايطش كوشش كنى و نماز آنها درست بر قرار شود به تو نيز مثل پاداش ايشان داده شود و حال آن كه از پاداش آنها هم چيزى كاسته نشود . به وضو گرفتن نيز كه از شرايط درستى نماز است توجه كن : سه مرتبه آب را در دهان بگردان ، و سه مرتبه استنشاق كن ، صورتت را بشوى ، و سپس دست راست و بعد از آن دست چپت را بشوى ، و در آخر سر و دو پايت را مسح كن ، زيرا من رسول خدا را ديدم كه چنين انجام مى داد ، و بدان كه وضو نصف ايمان است . درباره اوقات نماز نيز دقّت كن و آن را در موقعش بجاى آور مبادا وقت بىكارى و فراغت تعجيل كنى و قبل از وقت نماز بخوانى و يا چون ببينى كه در وقت معيّن نماز ، كار و گرفتارى دارى آن را از وقتش تأخير اندازى ، چرا كه مردى درباره اوقات نماز از پيغمبر خدا سؤال كرد حضرت فرمود :
جبرئيل نزد من آمد و وقت نماز ظهر را به من نماياند در حالى كه خورشيد از نصف النهار گذشته و بر ابروى راست او قرار گرفته بود و بعد وقت نماز عصر را موقعى به من نشان داد كه سايه هر چيز به اندازه خودش بود و نماز مغرب را وقتى انجام داد كه آفتاب غروب كرد و نماز عشا را در هنگامى كه خورشيد پنهان شده بود و نماز صبح را در سپيده دم هنگامى كه ستارگان درهم و مخلوط بودند بجاى آورد ، پس تو نيز در اين اوقات نماز را بپاى دار ، و اين روش نيك و راه روشن را ترك مكن ، و سپس ركوع و سجود را با دقت انجام ده كه رسول خدا نماز را از همه مردم كاملتر و عملا با نشاطتر و آسانتر مىخواند ، و بدان كه هر يكى از اعمالت پيرو نماز توست ، پس هر كس نماز خود را تباه كند كارهاى ديگرش را بيشتر تباه مىكند .
از خدايى كه همه چيز را مىبيند و خود ، ديده نمىشود و در بلندترين ديدگاهها قرار دارد مىخواهم كه ما ، و تو را از كسانى قرار دهد كه دوست مىدارد و از آنان راضى و خشنود است و نيز ما و تو را يارى فرمايد كه وى را سپاسگزار بوده و پيوسته به يادش باشيم به خوبى عبادتش كنيم و حقش را ادا كنيم و نيز از او خواهانم كه ما و تو را نسبت به هر چه براى دين و دنيا و آخرتمان برگزيده كمك و يارى فرمايد » .
قسمت دوّم عهدنامه است :
فَإِنَّهُ لاَ سَوَاءَ إِمَامُ اَلْهُدَى وَ إِمَامُ اَلرَّدَى وَ وَلِيُّ ؟ اَلنَّبِيِّ ؟ وَ عَدُوُّ ؟ اَلنَّبِيِّ ؟ وَ لَقَدْ قَالَ لِي ؟ رَسُولُ اَللَّهِ ص ؟ إِنِّي لاَ أَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لاَ مُشْرِكاً أَمَّا اَلْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اَللَّهُ بِإِيمَانِهِ وَ أَمَّا اَلْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اَللَّهُ بِشِرْكِهِ وَ لَكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ اَلْجَنَانِ عَالِمِ اَللِّسَانِ يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ
لغت
قمع : شكست دادن و خوار كردن
ترجمه
« زيرا پيشواى رستگارى و تبهكارى و دوست پيغمبر و دشمن وى يكسان نيستند ، رسول خدا به من فرمود : من برامتم از مومن و مشرك نمىترسم زيرا مومن را خداوند به دليل ايمانش از خلافكاريها باز مىدارد ، و مشرك را به سبب شركش ذليل و خوار مىكند اما از منافق بر شما مىترسم كه در دل ، دورو ، و از جهت زبان داناست مىگويد آنچه را كه شما مىپسنديد و انجام مىدهد كارى كه شما نمىپسنديد . »
شرح
اين قسمت از سخنان امام ( ع ) دنباله كلام آن حضرت بعد از جمله و آخرتناست كه متن آن در آخر شرح فصل قبل گذشت ترجمه شد و چنين آغاز مىشود « پس شما اى اهل مصر بايد چنان باشيد كه عملتان گفتارتان را تصديق كند و آشكارتان روشن كننده ضمير و نهانتان باشد و زبانهايتان با دلهاتان مخالفت نكند ، زيرا كه پيشواى رستگارى و تباهكارى . . . تا آخر اين فصل كه ترجمهاش گذشت ، و سپس مىفرمايد : اى محمد بن ابى بكر ، بدان كه برترين پاكدامنى ، پرهيزكارى در دين خدا و عمل به دستورهاى اوست ، و من تو را سفارش مىكنم كه در نهان و آشكار و در هر حال كه هستى تقواى الهى را پيشه خود قرار ده ، و بدان كه دنيا سراى گرفتارى و سرانجامش نيستى و آخرت محل پاداش و خانه باقى و دائمى است ، پس براى آخرت كه جاويد است بكوش و از عمل براى دنيا كه فناپذير است روگردان باش ، و بهره خود را از دنيا از ياد مبر ، اكنون تو را به هفت امر كه تمام اسلام را در بر مىگيرد توصيه مىكنم :
1 در ميان مردم از خدا بيم داشته باش ، اما در امر خدا از مردم بيم مدار .
2 بهترين دانش آن است كه كردار آن را تصديق كند ( توام با عمل باشد ) .
3 در يك موضوع دو حكم مختلف صادر مكن زيرا وضعت دگرگون مىشود و از حق منحرف مىشوى .
4 براى عموم افراد جامعهات ، دوست بدار آنچه براى خود و خانوادهات دوست مىدارى ، و براى آنان نپسند آنچه براى خود و خانوادهات نمىپسندى ،
زيرا كه اين حالت بهترين دليل بر حق است ، و كار رعيت و مردم را بهتر اصلاح مىكند .
5 به منظور رسيدن به حق خود را در درياى گرفتاريها و سختيها فرو ببر و در راه خدا از سرزنش ملامت كنندگان مترس .
6 هر كس با تو مشورت كرد او را به راه خير دلالت كن .
7 خود را الگوى مسلمانان نزديك و دور قرار ده ، اميد است خداوند ما را در راه دين دوستان يكديگر و محبت ما و شما را محبت اهل تقوا قرار دهد و شما را ثابت قدم بدارد تا با دوستى با همديگر برادروار بر تختهاى عزّت قرار گيريم .
اى اهل مصر ، فرمانروايتان را به خوبى كمك كنيد و پيوسته وى را اطاعت كنيد تا در بهشت به حضور پيغمبرتان برسيد ، خداوند ما و شما را بر آنچه رضاى اوست يارى فرمايد ، درود و رحمت و بركتهاى الهى بر شما باد .
پس از آن كه امام ( ع ) بندگان خدا را دستور دادند كه نفاق و دو رويى نداشته باشند و كردار و رفتارشان همانند سخنانشان خوب و زيبا باشد ، با فرق گذاشتن ميان خود و ديگر پيشوايان ، شنوندگان خود را به اين مرحله نزديك و متمايل و مجذوب كرد .
منظور از پيشواى رستگار و دوست پيامبر ، خودش و مراد از پيشواى تبهكار و دشمن پيغمبر معاويه است و خبر مشهور را به رسول خدا نسبت داد و از قول آن حضرت نقل كرده است و منظورش از منافق كوردل و دانشمند به زبان ،معاويه و يارانش مىباشد ، و تمام اين بيانات براى آن است كه مردم را به پيروى از خودش تشويق كند و از كمك و يارى كردن به دشمنش منصرف كند ، و اما معناى روايت ، امرى است روشن كه مومن چون ايمان دارد ، از او بيمى بر مسلمانان نيست مشرك را هم كه خداوند به خاطر شركش تا وقتى كه متظاهر به شرك باشد با پيشرفت اسلام و غلبه مسلمانان خوار و ريشهكن مىكند و با اتفاق مسلمين بر دورى كردن از او ، و دشمنى با وى و گوش ندادن به هر چه او مىگويد ،منزوى و خوار و زبونش مىكند ، تنها كسى كه بر مسلمانان بيم آن مىرود ، منافق است كه كفر را پنهان مىدارد و تظاهر به اسلام مىكند ، احكام اسلام را مىآموزد و با مسلمانان نشست و برخاست مى كند و آنچه آنان مىگويند ، مى گويد ، اما كردار و اعمالش بر خلاف اسلام و مسلمين است ، مسلمانان بايد از او هراسناك باشند به دليل اين كه مسلمان نمايى و آميزش او با ايشان باعث مىشود كه به حرفهايش گوش دهند و با او همنشين شوند و مفتون ادعاهايش شوند و او را راستگو پندارند بديهى است كه زبانآورى و توانايى كه بر ايجاد شبهه و گمراه كردن دارد ، و مىتواند مقاصد شوم خود را با كلمات زيبا بيارايد ، موجب آن مىشود كه بسيارى از مسلمانان تحت تأثير قرار گيرند و منحرف شوند .
انّ افضل العفّه الورع ،
ورع ملكه و خصوصيتى است جامع تمام كارهاى نيك و از فروع صفت عفت مىباشد ، و چون همه فضايل در آن جمع است پس از همه آنها برتر و بالاتر است .
و اخش اللَّه فى الناس :
از خدا بترس درباره ظلمى كه نسبت به مردم روا ،
دارى و از اين راه معصيت خدا را انجام دهى .
و لا تخشى الناس فى اللَّه ،
در هر عملى كه رضاى خدا در آن است و تو مىخواهى انجام دهى از هيچ كس بيم مدار ، تا مبادا وحشت و هراست از مردم ،سبب شود كه دست از عبادت و اطاعت حق تعالى بردارى . به اميد توفيق از خداوند .
______________________________
[ 1 ] سوره شعراء ( 26 ) آيه ( 214 ) يعنى : و فرودآور بال خود را براى هر كه پيرويت كند از مومنان .
[ 2 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 193 ) يعنى : پس كسى كه بر شما تجاوز كند ، برابر آنچه بر شما تجاوز كرده است .
[ 3 ] سوره اعراف ( 7 ) آيه ( 31 ) ، يعنى : بگو چه كسى حرام كرده است زينت خدا ، و روزيهاى پاكيزه و حلال را كه براى بندگان خود به وجود آورده است .
[ 4 ] سوره شورا ( 42 ) آيه ( 19 ) ، يعنى : هر كس تنها هدفش استفاده دنيوى باشد ، به او مىدهيم ، اما در آخرت براى وى بهرهاى نيست .
[ 5 ] سوره بقره ( 2 ) آيه ( 196 ) ، يعنى : توشه برگيريد ، و بهترين توشه ، پرهيزكارى و تقواست .
[ 6 ] ظاهرا نسخهاى كه پيش شارح بوده متن سخن امام : و المتجر المربح بوده است ، چنان كه ابن ابى الحديد در شرح به عنوان روايت ديگر چنين نوشته است . ج 15 ، صفحه 165 . ( مترجم ) .
[ 7 ] سوره الرحمن ( 55 ) آيه ( 41 ) ، يعنى : پس پيشانيها و قدمهاى آنان گرفته شود .
[ 8 ] سوره توبه ( 9 ) آيه ( 80 ) ، يعنى : بگو : سوزش آتش دوزخ سختتر است .
[ 9 ] سوره نساء ( 4 ) آيه ( 55 ) ، يعنى : هر گاه پوستهايشان پخته شود بر ايشان پوستهاى ديگر ، جانشين كنيم تا عذاب را بچشند .
[ 10 ] سوره مؤمنون ( 23 ) آيه ( 106 ) ، يعنى : پروردگارا برونآور ما را از آن تا آن جا كه مىفرمايد : با من سخن نگوييد .
[ 11 ] سوره زخرف ( 43 ) آيه ( 74 و 771 ) يعنى : در عذاب جهنم جاويدانند و به هيچ نحو عذاب از آنان بريده نمىشود و پيوسته در آن سر افكندهاند و نيز آيه بعد بانگ برآورند اى مالك . تا آن جا كه گويد : همانا شما ماندگانيد .
[ 12 ] سوره فاطر ( 35 ) آيه ( 27 ) يعنى : تنها بندگان آگاه خدا از او خوف و خشيت دارند .