13 نامه حضرت به دو نفر از امراى لشكرش :
وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا ؟ مَالِكَ بْنَ اَلْحَارِثِ اَلْأَشْتَرَ ؟ فَاسْمَعَا لَهُ وَ أَطِيعَا وَ اِجْعَلاَهُ دِرْعاً وَ مِجَنّاً فَإِنَّهُ مِمَّنْ لاَ يُخَافُ وَهْنُهُ وَ لاَ سَقْطَتُهُ وَ لاَ بُطْؤُهُ عَمَّا اَلْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ وَ لاَ إِسْرَاعُهُ إِلَى مَا اَلْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ
لغات
سقطه : لغزش و سقوط
حزم : اين كه انسان در كار خود به صاحبان انديشه مراجعه كرده و محكمترين آنها را برگزيند .
أمثل : به خوبى نزديكتر
ترجمه
« مالك بن حارث اشتر را بر شما دو نفر و پيروانتان فرمانروا كردم ، پس فرمانش را شنيده و پيروى كنيد ، و او را براى خود ، زره و سپر قرار دهيد ، زيرا وى از كسانى است كه بيم سستى و لغزش و سقوط در او نيست ، او در هنگامى كه سرعت در امرى به احتياط نزديكتر است ، كندى نمىكند و هنگامى كه كندى درا مرى نيكوتر است شتاب و عجله از او سر نمىزند . »
شرح
دو اميرى كه امام به آنها اشاره كرده ، زياد پسر نصر ، و شريح پسر هانى مىباشند ، توضيح مطلب : وقتى كه اين دو نفر را به سركردگى دوازده هزار رزمنده فرستاد ، در ميان راه به ابو الاعور سلمى كه لشكرى از اهل شام با خود داشت بر خورد كردند ، در اين هنگام اين دو فرمانده نامهاى به حضرت نوشته و او را از اين امر مطلع كردند . امام ( ع ) مالك اشتر را خواست و به او فرمود :
زياد بن نصر و شريح به من خبر دادهاند كه ابو الاعور را در سر حدّ روم همراه با لشكرى از اهل شام ملاقات كرده اند و فرستاده ايشان مى گويد : وقتى كه از آنها جدا شده ، دو لشكر ، نزديك به هم بوده اند ، بنابراين اى مالك ، ياران خود را فرا خوان و به سوى آنان بشتاب ، و چون بدان جا رسيدى ، فرماندهى كل از آن توست ، اما با دشمن تا هنگامى كه بر خورد نزديك نداشته و گفته هاى ايشان را نشنيدهاى و آنها جنگ را شروع نكردهاند ، مبادا تو به جنگ با آنان بپردازى ، و پيش از آن كه بارها آنها را به سوى حق نخوانى و عذرهايشان را بررسى نكنى مبادا دشمنى با آنان تو را وادار به جنگ كند ، زياد را بر طرف راست و شريح را بر طرف چپ مامور كن و در ميان اصحاب خود قرار گير ، و به دشمن ، نه چنان نزديك شو كه فكر كنند تصميم بر راهاندازى جنگ دارى ، و نه چنان دور شو كه خيال كنند از جنگ بيمدارى ، تا موقعى كه بر تو وارد شوم كه من با سرعت به سوى تو روانم ، به اميد خدا . آنگاه نامه فوق را براى دو فرمانده خود به اين عبارت مرقوم فرمود :
امّا بعد فإنّى امّرت عليكما . . . تا آخر ،
امام ( ع ) به دو فرمانده خود چند دستور داده است كه ذيلا بيان مى شود :
1 دستور فرماندهشان مالك اشتر را در آنچه مصلحت انديشى مىكند بشنوند و پيروى كنند تا امورشان نظم بگيرد و در برخورد با دشمن سبب پيروزى آنان شود .
2 او را در جنگ ، و نيز در اظهار انديشه و رأى ، زره و سپر براى خود قرار دهند ، زيرا او كسى است كه نه ، بيم ضعف و ناتوانيش در جنگ مىرود و نه احتمال لغزش و خطا در انديشهاش وجود دارد ، نه در امورى كه مصلحت است سريعتر انجام شود ، كندى مىكند و نه در آنچه كه بهتر است ، تاخير افتد و كندى شود ، عجله و شتاب مىكند بلكه هر كارى را به جايش انجام مىدهد .
در اين عبارت ، لفظهاى زره و سپر استعارهاند زيرا چنان كه اين دو ،صاحبشان را در جنگ از تأثير سلاح دشمن حفظ مىكنند ، او هم كه داراى مهارت جنگى و انديشه درست است ياران خود را از شرّ جنگ و نقشه هاى دشمن محافظت مى كند . موفقيت بسته به لطف خداست .