google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
نهج البلاغه موضوعی

شکوفايي عقل از نهج البلاغه دکتر سيد جواد مصطفوي

برگرفتن عنوان شکوفايي عقل از نهج البلاغه

الحمدلله الذي لا يبلغ مدحته القائلون و لا يحصي نعماءه العادون و الصلاه و السلام علي رسوله الخاتم لما سبق و الفاتح لما انغلق و علي آله و عترته هم اساس الدين و عماد اليقين.

عنوان شکوفايي عقل را از متن نهج‏البلاغه استفاده کردم، اميرالمومنين علي (ع) درباره‏ي فلسفه آن پيغمبران مي‏فرمايد:

فبعث فهيم رسله و واتر اليهم انبياء ليستادوهم ميثاق فطرته و يذکروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول.[خطبه يکم].

پيغمبران از جانب خدا آمدند تا مردم را به پيمان فطري خدا باز آوردند و نعمتهايي را که مردم فراموش کرده‏اند به ياد آنها بياورند و به واسطه‏ي تبليغ وارشادشان حجت را بر آنان تمام کنند و عقل آنها را شکوفا نمايند.

«اثاره» در لغت به معني افشان کردن خاک‏هاي روي هم انباشته است براي ظاهر شدن گنج و معدني که در زير خاک است و در اين مورد بايد بگوييم پيغمبران آمده‏اند تا پرده‏هاي اوهام و خرافاتي را که روي ذهن انسان است بردارند. آنان آمده‏اند تا پرده‏هاي حرص و کبر و شهوتي را که روي عقل انسانها کشيده شده است بدرند. پيغمبران آمدند تا حجاب هواي نفس را که روي فکر انسان است بردارند آنان آمده‏اند تا پرده‏هاي حرص و کبر و شهوتي را که روي عقل مردم است کنار بزنند و عقل فطي آنها را مصفا، نوراني و پاک سازند، تا حقايق را آنچنان که هست به آنها نشان دهند، تا آنها درست ببينند و قضاوت کنند.

تقسيم شکوفايي عقل در نهج ‏البلاغه‏

براي اين که بحث ما در اين مقال حدود مشخصي داشته باشد آن را به چهار قسمت تقسيم کرده ‏ايم:

اول: تعريف عقل در نهج البلاغه.
دوم: نشانه هاي عاقل و جاهل در نهج البلاغه.
سوم: اموري که موجب تقويت عقل ميشود.
چهارم: اموري که موجب ضعف و تاريکي عقل ميشود.

مقدمه

حفظ عقيده و دين مردم
حفظ نفس و جان
حفظ عقل و خرد
حفظ نسب و خانواده‏
حفظ مال و دارايي
تعريف عقل در نهج‏البلاغه‏
علامت عاقل و احمق در نهج‏البلاغه‏
اموري که عقل را تقويت مي‏کند
چيزهايي که به عقل زيان مي‏رساند

حضرت موسي بن جعفر «صلواه الله عليهما» در حديثي که در اصول کافي ذکر شده است، مي‏فرمايد:

ان لله علي الناس حجتين، حجه ظاهره و حجه باطنه فاما الظاهره فالرسل و الانبياء و اما الباطنه فالعقول.[1].

خداوند بر مردم دو حجت دارد: يکي عقل و ديگري پيامبران.

عقل را در اينجا به حجت تعبير مي‏فرمايد، يعني وسيله‏ي احتجاج و سند و مدرک براي خداوند، که اگر بنده‏اي در روز قيامت بگويد: من در اين امر اشتباه کردم، نفهميدم، او بر خدا حجت نداشته باشد بلکه خدا به او بگويد: من اولا پيغمبران را فرستادم و آنان دعوتشان را ابلاغ و اظهار کردند وث انيا عقل روشني به تو دادم.

آري، خداوند مهرباني که در زندگي انسان، اموري را که وجودشان لازم و ضروري نيست و بوعلي سينا به ابروي چهره‏ي انسان مثال مي‏زند که اگر نباشد انسان مي‏تواند بدون آن زندگي کند، ولي تنها براي زيبايي چهره آن را مي‏آفريند و گودي کف پا را مثال مي‏زند که اگر کف پا صاف باشد، انسان مي‏تواند راه برود ولي راه رفتنش مشکل است و گلهاي رنگارنگ و نيز آواز مرغان خوش الحان را بايد مثال زد، همه‏ي اينها را براي زيبايي شکوهمند زندگي انسان و براي آسايش بيشتر او آفريده است چنين خدايي چگونه از امري مانند وجود راهنما و رهبر که در درجه‏ي اول ضرورت است غفلت مي‏کند؟ خلاصه بوعلي سينا يکي از ادله‏ي نبوت عامه را بدين صورت بيان مي‏کند.

موضوعي است که دو نفر از علماي اسلام بيان کرده‏اند، يکي شهيد اول «ابوعبدالله شمس الدين محمد بن مکي» (رضوان الله عليه) اولين عالم شيعه که در سال 786 به درجه‏ي شهادتنائل گشت و در «ريحانه الادب» بيست و دو کتاب او آن بزرگوار نام برده شده است که يکي از آنها «القواعد» است. ديگري «ابو حامد محمد غزالي» که از علماي اهل سنت است. هر دو دانشمند بزرگوار مي‏گويند که در زندگي انسان، پنج عنصر مهم، مفيد و ضروري هست که تمام پيغمبران الهي، حفظ آن را درجه‏ي اول اهميت قرار داده‏اند و جزو ضروريات دعوت آنها بوده است:

اول: حفظ عقيده و دين مردم،
دوم: حفظ نفس و جان،
سوم: حفظ عقل و خرد،
چهارم: حفظ نسب و خانواده،
پنجم: حفظ مال و دارايي.

البته آنچه را از سخن اين دو بزرگوار بايد گفت در رابطه با همان موضوع عقل است. اين دو تن مي‏گويند که انسان نبايد مشروبات الکلي بياشامد، اما آنچه از کلام اميرالمومنين (ع) بر مي‏آيد همان شکوفا کردن عقل است. شکوفا کردن عقل به عهده‏ي پيغمبران است. يعني پيغمبران عقل را از هوي و هوس خالي مي‏کرده و ماهيت حقيقتش را به بشر مي‏نمايانند.

حفظ عقيده و دين مردم
حفظ نفس و جان
حفظ عقل و خرد
حفظ نسب و خانواده‏
حفظ مال و دارايي

حفظ عقيده و دين مردم

غزالي توضيح مي‏دهد که عقيده‏ي به خداوند در سر لوحه‏ي دعوت پيغمبران بوده است و گاهي که مدتي فاصله مي‏شده است و پيغمبري نمي‏آمده، مردم به پرستش خورشيد، ماه، ستاره، بت، آتش و چيزهاي ديگر روي مي‏آورده‏اند و از اين رو اولين کلمه در دعوت پيغمبران اين بوده است که آن عقيده‏ي پاک و مصفا را به آنان عرضه کنند و خداي واقعي جهان را به ايشان بشناسانند.

حفظ نفس و جان

در مکتب انبياء، هيچ انساني حق ندارد که انسان ديگري را بکشد يا آزار و شکنجه دهد و همه‏ي پيغمبران بر حرمت قتل نفس وحفظ جان خود و ديگران تاکيد کرده ‏اند.

حفظ عقل و خرد

همه پيامبران نوشيدن مشروبات الکلي را حرام شمرده‏اند براي اين که خداوند مهربان که اين گوهر نفيس را به انسان داده است (تا به کمک آن تشخيص خوب و بد بدهد و بر او منت گذاشته است)، راضي نيست ولو به طور موقت و به طور ضعيف، عقل انسان تخدير شود و از آن نورانيت و صافيش کم گردد. همچنين براي بيان اهميت عقل مثال مي‏زنند که اگر کسي به سر ديگري ضربه بزند که عقل او از بين برود، ضارب بايد ديه‏ي کامل بدهد اگر چه همه‏ي اعضاي بدنش سالم بوده و فقط عقلش پريده باشد.

حفظ نسب و خانواده‏

و آن موضوع روابط خانوادگي و اموري که در مبحث نکاح و طلاق و نفقه و حقوق زن و مرد بر يکديگر بيان مي‏شود. رعايت اين معاني براي آن است که نسب و نژاد انسان محفوظ و سالم بماند.

حفظ مال و دارايي

موضوع مال و ثروت است. در آنجا هم بيان شده است که مال را از چه راه مي‏توان بدست آورد و از چه راهي حرام است کسب شود، بايد چه کارهايي را انجامداد تا اين که مال مانند خون در شريان اجتماع جاري گردد.

تعريف عقل در نهج ‏البلاغه‏

بعد از اين دو مقدمه به نهج‏البلاغه باز مي‏گرديم. در آنجا چنين آمده:

قيل له صف لنا العاقل فضال: هو الذي يضع الشيي مواضعه ثم قيل له: فصف لنا الجاهل فقال: قد فعلت.[1].

از اميرالمومنين (ع) پرسيده شد، عاقل را براي ما تعريف کنيد (آن حضرت يک تعريف فلسفي و جامع و مانع فرمود که از اين بهتر نمي‏شود تعريف نمود). فرمود: عاقل کسي است که هر چيزي را، هر امري را در موضع مناسب خودش که نامناسب بودن مشروبات الکلي براي انسان يک نمونه است و ميليونها مثال ديگر مي‏توانيد پيدا کنيد که اين کلمه‏ي جامع اميرالمومنين همه‏ي آنها را شامل مي‏شود. عاقل موقع‏شناس و موضع‏شناس است، اهميت‏ها و اولويت‏ها را تشخيص مي‏دهد. سپس گفتند که جاهل را براي ما تعريف کنيد. فرمود: تعريف کردم. يعني وقتي که من مي‏گويم عاقل سکي است که هر چيزي را در موضع خودش مي‏گذارد، معني جاهل و احمق هم اين مي‏شود که او هر چيزي را در جاي خودش نمي‏گذارد. عقل در لسان روايت در برابر جهل وحمق به کار مي‏آيد علي- عليه‏السلام- مي‏فرمايد:

من الخرق المعاجله قبل الامکان و الاناه بعد الفرصه:[2].

از جمله‏ي علائم حماقت اين است که انسان به امري بشتابد، قبل از اين که وقت و فرصتش رسيده باشد و نيز وقتي که فرصت آن رسيده، سستي و تنبلي کند.

دو چيز طيره‏ي عقل است دم فروبستن
به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشي‏

همچنين در نامه‏ي سي و يکم مي‏فرمايد:

و العقل حفظ التجارب.

عقل، حفظ و نگهداري تجربه ‏هاست.

تجربه‏ها و آزمايشهايي که انسان مي‏کند، از راهي مي‏رود، سعادتمند مي‏شود و از راهي مي‏رود ضرر مي‏بيند، اين را اگر حفظ کرده و نگهدارد، عقل تجربي و اکتسابي پيدا مي‏کند، به مضمون همان روايتي که از امام صادق (ع) نقل شده است:

المومن- لا يلسع من جحر مرتين.[3].

مومن، از يک سوراخ دو مرتبه گزيده نمي‏شود.

يعني وقتي در مرتبه‏ي اول تجربه را حفظ کند، بار ديگر اين ضرر به او نمي‏رسد.

علامت عاقل و احمق در نهج ‏البلاغه‏

اول‏: لسان العاقل وراء قبله و قلب الاحمق وراء لسانه[4].

آدم عاقل اول فکر مي‏کند و بعد سخن مي‏گويد ولي آدم احمق بر عکس آن است. به تعبير اميرالمومنين، زبان عاقل پشت دلش است، اول دلش فکر مي‏کند، مي‏انديشد و بعد زبانش به حرکت در مي‏آيد، ولي کار احمق برعکس است، دلش و قلب و فکرش پشت سر زبانش قرار دارد.

دوم: و من نظر في عيوب الناس فانکرها، ثم رضيها لنفسه فذلک الاحمق بعينه[5].

کسي که به عيوب مردم نگاه کند و آنها را نپسندد ولي خودش آن نواقص را داشته باشد و هر صفت بدي را که بر کسي ببيند ايراد بگيرد ولي خودش آن صفت را داشته باشد، او احمق است.

سوم: الحده ضرب من الجنون لان صاحبها يندم، فان لم يندم فجنونه مستحکم.[6].

تندي و خشونت نوعي ديوانگي است، براي اين که کسي که اين کار را مي‏کند بعدا پشيمان مي‏شود و ارگ پشيمان نشد ديوانگي‏اش مستحکم و پابرجا شده است.
[صفحه 7] چهارم: فان العاقل يتعظ بالاداب و البهائم لا تتعظ الا بالضرب.[7].

انسان عاقل با موعظه و نصيحت به راه مي‏آيد و آن چهارپايان هستند که بايد با کتک خوردن به راه بيايند.

پنجم: و اياک و الاتکال علي المني فانها بضائع التوکي[8].

پسر جان، بپرهيز از اين که تکيه کني بر آرزوهاي پوچ و خيال‏هاي بي‏اساس که تکيه کردن بر آروزها سرمايه‏ي احمقان است.

کسي که مي‏خواهد مال و ثروتي را به دست بياورد، راهش کسب و تجارب و زراعت و فلاحت است، اگر او در خانه بنشيند به فکر اين که روزي گنجي پيدا کند، اين عمل تکيه کردن بر آرزوي پوچ است. کسي که مي‏خواهد دانشمند بشود، راهش رفتن به مدرسه و تحصيل و مطالعه است، اگر خيال کند که ممکن است يک روزي خدا بخواهد و من دانشمند بشوم، اين خيال تکيه کردن بر آرزوهاي پوچ است، اگر جنگي بر مردم تحميل شود راه پيروزي در آن، فداکاري است و دعاي تنها کافي نيست. اميرالمومنين علي (ع) در مدت حکومتش دعا کرد ولي بيتشر وقتش را به مبارزه و روبرو شدن با دشمن گذارند.

اموري که عقل را تقويت مي‏کند

اول‏: التودد نصف العقل[9].

معاشرت با مردم و تبادل افکار و مباحثه، نصف عقل است.

در اينجا ظاهر اميرالمومنين (ع) عقل را به دو قسمت تقسيم کرده‏اند: عقل ذاتي و فطري و عقل اکتسابي و تجربي. عقل ذاتي و فطري همان منبع درکي است که خداوند رحمان در بني آدم قرار داده است براي اينکه از حيوان و از جماد و نبات متمايز باشد. ديگري، عقل اکتسابي و تجربي است. انسان در اثر
[صفحه 8] رفت و آمد و معاشرت با مردم، تبادل افکار و مباحثه و انتقاد، عقل تجربي و اکتسابي پيدا مي‏کند.

دوم‏: اذا تم العقل نقص الکلام.[10].

پرگوئي دليل کم عقلي است. انساني که زياد حرف مي‏زند وقت و فرصت فکر کردن ندارد. پس اگر مي‏خواهيد عقلتان سالم و کامل بشود، کم گو و گزيده گو باشيد.

چيزهايي که به عقل زيان مي‏رساند

و کم من عقل اسير تحت هوي امير[11].

بسا عقلي که تحت سيطره‏ي هواي نفس حکومتگر اسير مي‏شود.

در اين مورد از نهج‏البلاغه مثال مي‏زنم: «کم من اکله منعت اکلات»[12] انسان در حالي که تب و سرما خوردگي دارد و سر سفره‏اي نشسته است در آنجا آبگوشت و ترشي و خربزه و انگور مي‏بيند، دلش مي‏خواهد مقداري بخورد. اميرالمومنين مي‏فرمايد: اين لقمه‏اي است که تو را از خوردنها و از خوردنيهاي زياد محروم مي‏کند، يعني بعد از خوردن، بيماريت شديد مي‏شود و بايد تا چند روز، ميوه و غذايي نخوري.

مثال ديگر:

اکثر مصارع العقول تحت بروق المطامع[13].

بيشتر مواضعي که عقل زمين مي‏خورد، زير برق طمع است.

طمع، چشم دوختن به چيزي است که در خور انسان نيست، مناسب شان و لياقت او نيست، اگر اينکار را بکند و به حرف عقل گوش نکند، عقلش به زمين مي‏خورد.

مورد ديگر:

و ترک شرب الخمر تحصينا للعقل[14].

اميرالمومنين (ع) در يک جمله، فلسفه‏ي حرمت مشروب الکلي را بيان مي‏کند.

مي‏فرمايد خداوند براي اين فرمود «ترک شرب خمر» بکنيد که عقلتان محفوظ بماند.

___________________________________________________

1حکمت شمارهي 235.
2 حکمت 363.
3دکتر سيد جواد مصطفوي- ترجمه و شرح اصول کافي- انتشارات علميه اسلاميه- تهران- 1344- جلد سوم- 339.
4 حکمت 40.
5حکمت 349.
6حکمت 255.
7 نامهي 31.
8 نامهي 31.
9 حکمت 142.
10حکمت 71.
11حکمت 211.
12حکمت 171.

دکتر سيد جواد مصطفوي- ترجمه و شرح اصول کافي- انتشارات عليمه اسلاميه- تهران- 1344- جلد اول- صفحه‏ي 14.

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=