google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
مطالب برگزیده ابن ابی الحدید

شرح وتوضیح جنگ اعراب با ایرانی ها (جنگ قادسیه)وساخت مسجد کوفه به قلم ابن ابی الحدید(شرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحدید)

جنگ قادسیه

بدان که درباره این موضوع که این سخنان را چه هنگامى براى عمر فرموده است اختلاف نظر است ؛ برخى گفته اند: در مورد جنگ قادسیه بیان داشته است و برخى گفته اند: در مورد جنگ نهاوند است . مدائنى در کتاب الفتوح خود سخن اول را پذیرفته است و طبرى در کتاب التاریخ الکبیر خود سخن دوم را قبول کرده است و همان گونه که روش ماست و در مورد بیان مطالب سیره و جنگها تاکنون معمول داشته ایم اشاره به مختصرى به این دو جنگ خواهیم داشت .

جنگ قادسیه به سال چهاردهم هجرت بوده است . عمر به مسلمانان در مورد این جنگ رایزنى کرد و در روایت ابو الحسن على بن محمد بن سیف مدائنى چنین آمده است : على علیه السلام به وى پیشنهاد کرد که او شخصا نرود و گفت : اگر تو بروى ایرانیان را همتى جز درمانده کردن تو نخواهد بود که مى دانند تو محور آسیاى عربى و پس از آن براى اسلام دولتى نخواهد بود. کسان دیگرى غیر از على علیه السلام به عمر پیشنهاد کردند که خود برود و او نپذیرفت و راى و پیشنهاد على را پذیرفت . کسان دیگرى غیر از مداینى روایت کرده اند که این راى را عبدالرحمان بن عوف پیشنهاد کرد.

ابو جعفر محمد بن جریر طبرى مى گوید: پس از آنکه براى عمر از حرکت خویش انصراف حاصل آمد سعد بن ابى وقاص را بر مسلمانان امیر قرار داد، یزدگرد هم رستم ارمنى را بر ایرانیان فرماندهى داد. سعد بن ابى وقاص ، نعمان بن مقرن را به رسالت پیش ‍ یزدگرد گسیل داشت .

نعمان به حضور او در آمد و سخنى درشت گفت . یزدگرد گفت : اگر نه این است که رسولان را نمى کشند تو را مى کشتم . سپس توبره یى پر از خاک بر سرش نهادند و او را براندند و از دروازه هاى مداین بیرونش کردند و یزدگرد به او گفت : پیش ‍ سالار خود برگرد که من براى رستم نوشته ام تا او و سپاهیان عربش را در خندق قادسیه به خاک بسپارد و پس از آن اعراب را به یکدیگر گرفتار و سرگرم خواهم ساخت و ایشان را سخت تر از آنچه شاپور ذوالاکتاف زخمى ساخت زخمى خواهم کرد. نعمان بن مقرن پیش سعد برگشت و او را آگاه ساخت . سعد به او گفت : مترس که خداوند سرزمین ایشان را در اختیار و ملک ما قرار داد و این را به فال نیک مى گرفت که خود خاکشان را به او داده اند.

ابو جعفر طبرى گوید: رستم از آغاز کردن به جنگ تن مى زد و آن را خوش نمى داشت و سلامت را ترجیح مى داد. یزدگرد چند بار او را به شتاب در جنگ واداشت و او همچنان نمى پذیرفت و مصلحت مى دید که کار به درازا کشد. شمار لشکریان سعد بن ابى وقاص سى و اند هزار و شمار لشکریان رستم یکصد و بیست هزار بود. رستم از قادسیه تا مداین مردان را گماشته بود که به فاصله کم ایستاده بودند و همین که رستم سخن مى گفت آنان به یکدیگر مى گفتند و همان دم آن سخن به آگاهى یزدگرد مى رسید. در جنگ قادسیه طلیحه بن خویلد و عمرو بن خویلد و عمرو بن معدى کرب و شماخ بن ضرار و عبده بن طبیب شاعر و اوس بن معن همراه مسلمانان بودند و میان مردم برپا مى خاستند و براى آنان شعر مى خواندند و ایشان را به جنگ تحریض مى کردند. ایرانیان براى اینکه نگریزند خویشتن را با زنجیرها به یکدیگر بسته بودند و آن گروه که خود را بسته بودند حدود سى هزار تن بودند.

نخستین روزى که دو گروه به جان یکدیگر افتادند فیلهایى که همراه لشکر رستم بود بر اسبها و سوارکاران (مسلمانان ) حمله بردند و آنان را زیر پا گرفتند ولى گروهى از پیادگان در قبال فیلها ایستادگى کردند. شمار فیلها سى و سه بود که فیل پادشاه یکى از آنها بود و فیلى سپید و تنومند بود. مردان پیاده با شمشیر خرطوم فیلان را قطع کردند و نعره آنها بلند شد در این روز که نخستین روز جنگ بود پانصد تن از مسلمانان و دو هزار تن از ایران کشته شدند.

روز دوم ابو عبیده بن جراح با لشکرهاى مسلمانان از شام رسید که پشتیبان سعد بن ابى وقاص بودند و این روز که در آن جنگ دوم صورت گرفت بر ایرانیان دشوارتر از روز نخست بود و از مسلمانان دو هزار تن و از مشرکان ده هزار تن کشته شدند.

روز سوم از بامداد به جنگ پرداختند و روزى سخت بر عرب و عجم بود و هر دو گروه پایدارى کردند و آن روز و آن شب همچنان جنگ ادامه داشت و هیچ کس سخن نمى گفت و سخن آنان جز هیاهو نبود و به این سبب آن شب را (شب هریر)نام نهادند.

همه اخبار و صداها از سعد بن ابى وقاص و رستم قطع شد و سعد فقط به نماز و دعا خواندن و گریستن روى آورده بود و مردم آن شب را خسته و فرسوده به صبح آوردند که تمام آن شب دیده فرو نبسته بودند و جنگ همچنان تا هنگام ظهر ادامه داشت . در این هنگام خداوند طوفانى سخت برانگیخت و این به روز چهارم بود و گرد و خاک را به سوى ایرانیان جهت داد و آنان شکست خوردند و اعراب کنار تخت رستم رسیدند؛ رستم از تخت خود برخاست تا سوار بر شترى شود و پرچم فراز سرش بود، هلال بن علقمه بارى را که رستم روى آن بود زد و با شمشیر ریسمانهاى آن را برید، یکى از دو لنگه بر هلال افتاد و دیگرى بر رستم و مهره هاى پشت او را درهم شکست ، رستم خود را به جانب آب کشاند و خویشتن را در آن انداخت و هلال هم بر او حمله برد و پایش را بگرفت و از آب بیرونش کشید و او را زیر سم اسبان افکند و خود بالاى تخت رفت و فریاد برآورد: من هلالم ، من قاتل رستم هستم ! در این هنگام ایرانیان شکست خورده و به هزیمت رفتند و گروهى از ایشان در آب سقوط کردند و حدود سى هزار تن از ایرانیان کشته شدند و اموال و جامه هاى آنان که بسیار فراوان بود به غارت رفت .

اعراب به کافور بسیارى دست یافتند و چون آن را نمى شناختند اهمیتى ندادند و به وزن مساوى با نمک فروختند و از این کار شاد بودند و مى گفتند: نمک خوبى از آنها گرفتیم و نمک ناپسندى به آنان دادیم . مقدار بسیارى جام زرین و سیمین که بیرون از حد شمار بود به دست آوردند و گاه مردى از اعراب دو جام زرین را به دوست خود مى داد تا از او یک جام سیمین بگیرد زیرا از سپیدى و رخشندگى آن بیشتر لذت مى برد و فریاد مى زد:چه کسى حاضر است دو (جام ) زرد را با یک (جام ) سپید عوض کند.

سعد بن ابى وقاص غنیمتها و آنچه را به دست آمده بود براى عمر فرستاد و عمر براى سعد نوشت ایرانیان را تعقیب مکن و همانجا که هستى بمان و آن را جایگاه خویش قرار ده . سعد همانجا که محل امروز کوفه است فرود آمد و نخست حدود مسجد آن را مشخص ساخت و سپس در آنجا خانه و جایگاههایى براى اعراب ساخت .

خطبه 146شرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحدید

جلوه‏ تاریخ‏ درشرح‏ نهج‏ البلاغه ‏ابن‏ ابى‏ الحدید، ج ۴ //ترجمه دکتر محمود مهدوى دامغانى

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=