google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
مترجمان و شارحان نهج البلاغه

زندگینامه آیت الله هبه الدین شهرستانی( متوفاى ۱۳۴۵ه. ش)

 .
سید حسین عابد از تبار آسمانیان بود. نیاکانش از محسن صراف تازید، فرزند گرانقدر امام على بن الحسین علیه السلام همه در شمار نیکان جاى داشتند.  او با این پیشینه سپید دل به مهر خاندانى بست که از پشتوانه هاى افسانه اى بهره مى بردند.


دودمان شهرستانى در مناطق کربلا، نجف ، کاظمین ، کرمانشاه بر، همدان و اصفهان پراکنده بودند (۴۳۳) و از پارسایان نیک اختر به شمار مى آمدند.ستارگان فروزان این خاندان ، که ریشه در آسمان عصمت اهل بیت علیه السلام داشتند، یکى پس از دیگرى جهان را از پرتو اکسیرى دانش ‍ و ایمان سرشار ساخته بودند. اینک مریم (۴۳۴) دختر دانشور و نیک نهاد دودمان مقدس شهرستانى به همسرى سید حسین بن سید محسن صراف در مى آمد تا مقدمات میلاد یکى از بزرگترین بیدارگران خاور زخم خورده فراهم آید.


رویاى صادق


اندک اندک رجب ۱۳۰۱ ق . فرا رسید در بامداد سه شنبه بیست و چهارم این ماه میرزا على شهرستانى ، دانشور ارجمند سامرا، به خانه سید حسین عابد شتافته ، وى را از رازى سترگ آگاه ساخت . سخن میرزا على کوتاه و روشن بود:دیشب طنین مهرآمیز آوایى ، سکوت سنگین رویایم را شکست و گفت : فردا نوزاد مریم پاى به گیتى مى دهد او را محمد على بخوانید و هبه الدین لقب نهید.
نیمروز فرزند مریم چشم به جهان گشود  و بر درستى رویاى دوشین میرزاعلى گواهى داد.

آغاز راه


سید حسین ، که عابد شهرت داشت ، دانشورى پارسا و پژوهشگرى توانا بود. پژوهشگرى که بیشتر وقتش را در تحقیق مسایل معنوى مى گذراند. کتابهایى مانند ععع الفتوحات الغیبیه فى الختوم و الاحراز و الادعیه و دموع الشمعه فى ادعیه لیله الجمعه ، که از آن بزرگمرد بر جاى مانده ، نشانگر دانش ، بینش و کردار عارف بیداردل سامراست .


همسرش مریم نیز در گروه دانشوران جاى داشت و در ریاضیات ، تاریخ ادبیات و شعر سرآمد بانوان روزگار بود.
بى تردید تعیین نخستین روزهاى آموزش براى فرزندى ، که از چنین پدر و مادرى بهره مى برد دشوار است . ولى مى توان گفت که آموزش رسمى هبه الدین از ده سالگى آغاز شد. فرزند پیر پارساى سامرا در مدتى کوتاه ، صرف ، نحو، معانى ، بیان ، بدیع ، حدیث ، درایه ، رجال ، فقه و اصول سطح متوسط، تاریخ ، هیئت ، حساب و هندسه را در کربلا به پایان رسانده ، (۴۳۹)مى رفت تا در سایه عنایتهاى پروردگار بر قله هاى بلند دانش و معنویت فراز آید که نیمه ذى قعده ۱۳۱۹ ق . فرارسید و عارف روشن بین سامرا در ۷۳ سالگى چشم از جهان فرو بست .

آیه روشن


اندکى پس از تدفین پیکر سید حسین در حریم امام کاظم علیه السلام (۴۴۱)دانشمند برجسته نجف ، سید مرتضى کشمیرى ، که با عارف از دست رفته آشنایى دیرین داشت ، در کربلا به دیدار سید محمد على شتافته ، ضمن تسلیت مرگ پدر، از وى خواست براى ادامه تحصیل رهسپار حریم امیر مؤ منان علیه السلام شود. ولى فرزند مریم نمى توانست بدنى پیشنهاد پاسخ مثبت دهد. مخارج فراوان کوچیدن ، شیوه نامعلوم زندگى در آن دیار و از سوى دیگر هواى بهره گیرى از محضر بزرگان آن سامان وى را در تردید افکنده بود. سید کشمیرى با مشاهده دودى فرزند سید حسین گفت : شایسته است به کتاب خداوند روى آوریم . آنگاه قرآن گرفته ، با آفریدگار به رایزنى پرداخت . کلام الهى چنین آشکار بود که نه تنها هبه الدین بلکه میهمانش را نیز در شگفتى فرو برد: ((و جعلنا ابن مریم و امه آیه و آوینا هما الى ربوه ذات قرار و معین ))

پسر مریم و مادرش را دو نشانه خویش گردانیدیم و آنها را در فرازى داراى آرامش و آب گوارا پناه دادیم .
فرزند بانوى پاک نهاد شهرستانى با شنیدن پیام روشن پروردگار، همه تردیدها را کنار نهاده ، در ۲۱ شعبان ۱۳۲۰ ق . رهسپار نجف شد


سفر سبز


هبه الدین در حریم پاک امیر مؤ منان علیه السلام از فقیهان نامور شیعه شیخ محمد کاظم خرسانى ، سید کاظم یزدى و شریعت اصفهانى فیض برد (۴۴۴) ودر شمار مجتهدان شیعه جاى گرفت . او که بیش از هر چیز به بیدارى مسلمانان مى اندیشید با شیخ محمد عبده ، مفتى مصر، سید محمد را دانشور شهره جهان اسلام و صاحب مجله ((النهار)) و گردانندگان مجلات ((المقتطف )) و ((الهلال )) ارتباط بر قرار ساخته ، میان مراکز فرهنگى شیعه و سنى در عراق ، مصر و سوریه پیوندى ناگسستنى پدید آورد و با انتشار مقاله ها، شعرها و گزارشهاى روشنگر در مجلات جهان عرب هدف بلند بیدارى و آحاد مسلمانان را دنبال کرد. در این روزگار فریاد مشروطه خواهى در ایران بالا گرفت . فقیه بیدار سامرا به حمایت از این جنبش برخاسته ، با شرکت در محافل آزادیخواهان ، آنها را در گزینش ‍ شیوه هاى درست مبارزه یارى داد.


در ۱۳۲۸ ق . تلاشهاى خستگى ناپذیر دانشور مصلح جهان اسلام به بار نشست و نخستین شماره ماهنامه دینى ، فلسفى و علمى ((العلم )) انتشار یافت . این ماهنامه دو سال منتشر شد  ولى خبر پیوستن گروهى از مسلمانان بحرین به آیین ترسایان هبه الدین را اندوهگین ساخته ، سمت بحرین روانه کرد.  بدین ترتیب دفتر مجله العلم براى همیشه بسته شد. فقیه دردمند سامرا با افتتاح دو مدرسه اسلامى به نامهاى ((اصلاح )) و ((اسلام ))، یک ساختمان ویژه براى ارشاد ناآگاهان و سخنرانیها و نشستهاى علمى فراوان سرانجام جمع ترسایان بحرین را پراکنده ساخته ، مومنان آن سامان را قدرتى تازه بخشید.


آنگاه راه هندوستان پیش گرفت تا پس از گفتگوهاى سازنده با دین باوران هند و تشکیل انجمنهاى مذهبى ، رهسپار ژاپن شود؛ ولى دیدار با سید جلال الدین مویدالاسلام حسینى کاشانى ، نویسنده روزنامه حبل المتین ، در کلکته مسیرش را دگرگون ساخت .


مویدالاسلام در آن سالهاى بحرانى ، که شمارش معکوس جنگ نخست جهانى آغاز شده بود، سفر به ژاپن را سودمند نمى دانست . بنابراین هبه الدین راه یمن پیش گرفته ، از آنجا به حجاز شتافت و سرانجام پس از اصلاحات در آن سرزمین ها به نجف بازگشت .  او بر آن بود در هر شهر و دیار انجمن مذهبى سازمان داده ، آنها را با انجمن مرکزى نجف به یکدیگر پیوند دهد تا به هنگام نیاز نیروهاى پاکدل شتابان وارد عمل شده از مرزهاى اعتقادى دین پاسدارى کنند. ولى دریغ که آتش نبرد جهانى همه کشته هایش را خاکستر ساخت .


سالهاى جهاد


در سال ۱۳۳۲ ق . جنگ نخست جهانى آغاز شد و غرش توپها آینده را در ابهام فرو برد. شیخ الاسلام استانبول ، به عنوان رهبر معنوى مسلمانان و برترین مقام دینى دولت عثمانى ضمن صدور اطلاعیه اى مردم را به جهاد و مقاومت در برابر فرانسه ، بریتانیا و روسیه فراخواند.


هر چند این فتوا در بیست و سوم محرم ۱۳۳۳ ق . در همه مساجد بغداد خوانده شد ولى دانشمندان دینى دست پرورده عثمانیان نه تنها آن را تایید نکردند، بلکه با ارسال پیامهاى محرمانه دولت بریتانیا را مورد حمایت و تشویق قرار دادند. دولت عثمانى در تنگنایى تاریک گرفتار آمده بود. کسانى که در سایه سلطان استانبول باغها، ثروتها و عنوانهاى مذهبى گرد آورده بودند، یکباره پدر خوانده ترک خویش از یاد برده ، پیک دوستى سمت بریتانیا گسیل مى کردند. البته مقامهاى رسمى مذهبى در این موضع گیرى تنها نبودند، بلکه نمایندگان عراق در پارلمان عثمانى و عراقیان پرورش ‍ یافته در مدرسه هاى نظامى استانبول نیز از سلطان عثمانى روى گردانده ، براى خدمت به ملکه بریتانیا به رقابت پرداختند.


در چنین شرایطى شیعیان ، که همواره شهروندانى درجه دوم و سزاوار اهانت به شماره مى آمدند، به پیروى از فقیهان نجف احساس مسؤ ولیت کرده ، سرنوشت خویش را با سرنوشت دولت سست بنیاد عثمانى پیوند زدند.  سید هبه الدین همراه روحانیان بزرگ چون شیخ الشریعه اصفهانى میرزا مهدى بن ملاکاظم خراسانى و سید مصطفى کاشانى رایت مقدس بارگاه على علیه السلام برداشته ، در میان شعارهاى پیوسته مردم سمت جبهه روان شد. آنها شب را در کوفه به سر برده ، بامداد همراه سید محمد فرزند حضرت سید کاظم یزدى و سوارانى که بدانان پیوسته بودند، ادامه مسیر دادند.


انبوه مجاهدان در ۲۱ محرم ۱۳۳۴ به بغداد رسیدند. بغداد در آن سال نقطه اوج همایشهاى وحدت بود. عصر جمعه ، بیست و پنجم محرم ، حضرت آیه الله العظمى شیخ الشریعه اصفهانى همراه سید هبه الدین و دیگر دانشوران عازم جبهه به دیدار اندیشمندان اهل سنت در اعظمیه شتافتند و در محفلى سراسر یگانگى ، روشنى و دوستى شرکت جستند. هبه الدین که نمى توانست بدین مقدار، در وحدت شیعه و سنى ، بسنده کند، در راستاى نزدیکى فزونتر نیروهاى فرهنگى مسلمان ، دو روز بعد در یکشنبه بیست و هفتم محرم از دفتر نشریه صدى الاسلام باز دید کرد و تلاش دست اندرکاران آن نشریه را ستود.


سپاه ارادتمندان اهل بیت علیه السلام سرانجام به جبهه رسید و در نبرد با نیروهاى بریتانیا دلاورانه شرکت جست . توجه به یکى از تلگرافهاى فقیه سامرا از جبهه کوت مى تواند نشانه روشن شجاعت و تلاش آن بزرگمرد در تقویت روحیه مردم و رزمندگان باشد:ففى ثالث شباط بالعلم الحیدرى الشریف مع الوفد العلمى النجفى زرنا معسکر الاسلام المحیط بالکوت فشکر نا من صمیم القلب شجاعه عسکرنا الابطال و مفاداتهم فى استرجاع اراضینا المغصوبه و بهم قائدهم الغیور المبطل الجسور نادره الایام حضره خلیل بک القائد العام فى العراق بهذا الانتظام و الترتیب مستخضره للقوى التمنعیه حسب القانون الالهى و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه فالمنتظر سرعه محو الاعداء بعون الله تعالى . ))


در سوم شباط با پرچم شریف على علیه السلام ، همراه گروهى از دانشوران نجف لشگرگاه سپاه اسلام در جبهه کوت را زیارت کردیم . از صمیم قلب شجاعت سپاهیان دلیر و فداکاریهاى آنان را در بازپس گیرى سرزمینهاى غصب شده ، سپاس گفتم ، در حالى که فرمانده دلاور و بى باکشان ، مرد کمیاب روزگار، فرمانده کل حضرت خلیل بک نیز در میان آنها بود. ما همه بر این باوریم که سپاه ما تا کنون هرگز در عراق چنین نظم و ترتیب نداشته ، این گونه به حکم قانون الهى ععع ((و اعدوا لهم ما استطعیتم من قوه ))  آماده دفاع نبوده است . انتظار مى رود دشمنان ، به یارى پروردگار بسرعت نابود شوند.


ارمغان اشغالگران


تلاشهاى خستگى ناپذیر فقیهان نجف سرانجام در اثر بى کفایتى افسران و سربازان عثمانى و عدم تجربه و تجهیزات کافى مؤ منان رزمنده به ضعف گرایید و در ۱۳۳۶ ه‍ ق عراق زیر چکمه ارتشیان بریتانیا قرار گرفت . برق سرنیزه هاى انگلیسى زندگى را در کام فقیه آزاده سامرا ناگوار ساخته ، وى را به بازنگرى در استراتژى مبارزه فراخواند. بدین ترتیب مجتهد دلاور شهرستانى یکباره در نیام خاموشى فرو رفت و سکوت را پوشش تلاشهاى فراوان خویش ساخت .  کارگزاران لندن که خاموشى هبه الدین را دلیل چشم پوشى وى از مبارزه مى پنداشتند، بر آن شدند تا با کشاندن او به صفوف انگلیسیان جاى پاى بریتانیا در عراق را استحکام بخشند. در این راستا محمد سرور خان نیابت فرماندار سیاسى کربلا در ۱۳۳۷ ق . از هبه الدین خواست تا با اختیارات کامل و بى هیچ شرطى مقام قضاوت را بر عهده گیرد. فقیه بیدار سامرا که با روشن بینى الهى خویش نقشه دشمنان را خوانده بود، از پذیرش این مقام سرباز زد.


اشغالگران برخلاف شعارهاى روزهاى آغازین جنگ ، که خود را ناجى اعراب مى خواندند، از هیچ ستمى بر مردم نگون بخت عراق فروگذار نمى کردند. خاطره اى که عبدالعزیز قصاب ، یکى از شهروندان آن روزگار عراق ، به رشته نگارش کشیده ، مى تواند تصویر روشنى از شیوه برخورد آنان با مردم ترسیم کند:آنها هرکس را که با نظام عبور و مرور در خیابانها و بویژه پل مخالفت مى کرد با بى رحمى تمام آماج ضربات خویش قرار مى دادند. روزى کاروانى از زایران ایرانى از پل مى گذشت … همه کاروانیان چنانکه نیروهاى انگلیسى تصویب کرده بودند، از اسبها به زیر آمده ، در حالى که چارپایان را یدک مى کشیدند، پیاده از پل مى گذشتند. تنها یکى از مسافران به دلیل معلولیت همچنان سواره راه مى پیمود. سرباز بریتانیایى با مشاهده وى ، خشمگینانه یورش برده ، او را آماج ضربه هاى شدید عصاى زمخت خود قرار داد. مسافران بدان امید که سرباز از کردار ناپسندش دست بردارد، فریاد زدند: بیمار است ، عاجز است . ولى سرباز آنقدر به زدن ادامه داد، که زایر معلول از استر به زیر افتاد. همراهانش ناگزیر وى را بر کتف نهاده ، از پل عبور دادند.


خشونت بسیار سربازان اشغالگر و بى احترامى آنها به مقدسات مذهبى مردم  روز به روز فزونى مى یافت و فضاى جامعه را براى شورشى فراگیرآماده مى ساخت . لندن با درک شرایط در ۱۳۳۶ ق . به سیاسى نوین روى آورد. سیاستى که حضورشان را مشروع جلوه دهد و منافع دراز مدتشان را تاءمین سازد. بنابراین مساءله همه پرسى درباره آینده عراق را مطرح کردند.  سید هبه الدین که از نقشه هاى استعمارگران آگاه بود. با همکارى شیخ محمد رضا شیرازى – فرزند میرزا محمد تقى شیرازى مرجع عصر – و گروهى از مؤ منان انجمن سرى ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) را بنیاد نهاد.  هدف این گروه استقلال کامل عراق بود.هدفى که با فتواى مشهور مرجع بزرگ روزگار میرزا محمد تقى شیرازى مبنى بر اینکه هیچ مسلمانى حق ندارد غیر مسلمان را براى حکومت بر مسلمانان انتخاب کند، فراگیر شد و نقشه همه پرسى اشغالگران را با ناکامى روبرو ساخت .


در جبهه استقلال


تلاشهاى بسیار ((الجمعیه الوطنیه الاسلامیه )) سرانجام گردهمایى استقلال جویانه در بغداد و کاظمین را پى افکند. پیام مرجع بزرگ شیعه حضرت آیه الله العظمى شیرازى ، درباره لزوم شرکت فراگیر مردم در تظاهرات و همایشهاى صلح آمیز استقلال ، آتش استقلال خواهى را در همه عراق شعله ور ساخت . در پى این پیام شوراى سرى رهبرى انقلاب که هبه الدین نیز در شمار اعضاى آن جاى داشت ، زیر نظر آیه الله العظمى شیرازى تشکیل شد، تا خیزش مردمى را هدایت کند.


از سوى دیگر انگلیس ، که هرگز نمى توانست منافع سرشار عراق را نادیده بگیرد، در برابر تظاهرات مسالمت آمیز مؤ منان به خشونت فزونتر روى آورد، خشونتى که به یورش عشایر منطقه (( رمیشه )) به اشغالگران انجامید. این یورش هر چند آغازى پیروزمند داشت ولى اندک اندک به ضعف گرایید و آمار شهیدان و مجروحان فزونى یافت .


مرجع بیدار شیعه ، که از خونریزى و ناهماهنگى نیروها در رویارویى با اشغالگران بیمناک بود، سید هبه الدین و میرزا احمد خراسانى را به بغداد فرستاد تا ضمن تهدید انگلیستان به جهاد فراگیر مردمى ، آنها را از خونریزى بیشتر باز دارند. ولى ویلسون ، نماینده بریتانیا در عراق ، از پذیرش پیشنهاد آتش بس خوددارى کرد. (۴۷۰) بدین ترتیب همه چیز براى انقلاب آماده شد و فتواى مشهور مرجع بزرگ میرزا محمد تقى شیرازى زنگهاى جهاد را به صدا در آورد.


هبه الدین در این خیزش همگانى نقشى ارزنده داشت . او از سوى مرجعیت شیعه به سران قبیله ها پیام مى فرستاد، از آنان درباره کردارشان توضیح مى خواست و آنها را در برآوردن نیازهایشان یارى مى داد. نقش آن بزرگمرد چنان بود که فرماندهان وى را ((هیبت الدین )) مى خواندند. ترجمه یکى از نامه هاى باقى مانده از آن روزگار سراسر آتش و خون مى تواند گویاى این حقیقت باشد:
به حضرت هبه الدین سید محمد على شهرستانى دام ظله العالى
سلام رحمت خداوند و برکاتش بر شما باد! به عرض مى رساند سید عباس ‍ و سید علوان را به سوى شما فرستادیم … امید به احسان ، یارى و همت شما بسته ایم . باشد که تلاشها را ملاحظه کنید و کمکهایى براى مصرف مجاهدان گسیل دارید؛ یا اجازه دهید به وطن بازگردیم . اکنون هشت ماه است که به نبرد مشغولیم . اندوخته هامان پایان یافته است . اگر بخواهیم از مردم وام گیریم ، نمى دهند. بى آنکه چیزى را براى مصرف داشته باشیم ، باقى مانده ایم . این مطلب بر شما پوشیده نیست و آشکار نیز مى گردد.
شعلان الجبر، رئیس قبیله آل ابراهیم علیه السلام .


در کشاکش این نبرد نابرابر مردم کربلا به ارگانهاى دولتى یورش برده ، کنترل شهر را در دست گرفتند و براى اداره شهر دو مجلس علمى و ملى تشکیل دادند. هبه الدین ، سید ابوالقاسم کاشانى ، سید حسین قزوینى و گروهى دیگر از روحانیان در شمار اعضاى مجلس علمى جاى داشتند وظیفه این مجلس گسترش انگیزه اى دینى انقلاب و رسیدگى به اختلافهاى مردم بود.


آتش انقلاب روز به روز شعله ورتر مى شد و همه چیز براى پدید آمدن پیروزى همه جانبه مسلمانان آماده بود ولى دریغ که حادثه اى نگران کننده آینده را در ابهام فرو برد. چهار ماه از صدور فتواى جهاد مرجع کربلا به سراى جاودانگى شتافت .  وظیفه سید هبه الدین به عنوان رکن اساسى شوراى رهبرى انقلاب بسیار سنگین شده بود. پیشگیرى از تضعیف روحیه رزمندگان و تلاش در استمرار قدرتمندانه جهاد بخشى از این وظیفه الهى بود. پیام تسلیت آن بزرگمرد به فرماندهان نیروهاى مردمى مى تواند نشانگر گوشه اى تلاشهاى وى در این باره باشد:


در گذشت حجه الاسلام و رئیس علماى اعلام ، رکن نهضت عربى و روح خیزش اسلامى شیخ میرزا محمد تقى شیرازى قدس الله روحه و نور ضریحه را به شما و همه جهان اسلام تسلیت مى گوییم . خورشید زندگى قدسى او هنگام غروب خورشید سه شنبه ، سوم ذى حجه ۱۳۳۸ (شنبه سوم از ذى حجه ) پس از آنکه سى درجه از فلک عمر شریفش در زنده کردن علم و نابودى کافران سپرى شد، غروب کرد. اما آنچه دلهاى سوگوارانش را تسلى مى دهد، توانمندى اهداف بلندش و پایدارى مردم در راه اوست .


بى شک اسلام به وسیله سربازان و یارانش که پس از وى باقى مانده ، راهش ‍ را مى پیمایند، زنده است پیوسته منتظر اخبار ارزشمندتان بوده و هستیم .سوم ذى حجه ۱۳۳۸ خدمتگزار دین و دانش محمد على شهرستانى


هر چند سید هبه الدین در شعله ور نگهداشتن آتش نبرد تلاش فراوان کرد، ولى اختلاف عشایر، توطئه هاى عوامل دشمن ، طولانى شدن نبرد و بهره گیرى بریتانیا از سلاحهاى پیشرفته و تجربه هاى دیرین ، سرانجام رزمندگان مؤ من را به ناتوانى کشاند. در این شرایط ورود نماینده جدید لندن به صحنه سیاست عراق و تبلیغات فراوان او در پذیرش خواستهاى انقلابیان از سوى انگلیس ، بر تردید رزمندگان افزود و اندک اندک معادله نبرد را به سود اشغالگران دگرگون ساخت . گروهى از کربلاییان شوریده ،بر شوراى رهبرى انقلاب چیرگى یافتند و نمایندگانى را براى صلح به بغداد فرستادند. نمایندگان انگلیس با پنج شرط، پیشنهاد صلح را پذیرفتند؛ شرطهایى که نخستین آنها تسلیم هفده نفر به نیروهاى بریتانى ، در مدت ۲۴ ساعت ، بود. هبه الدین در شمار این هفده نفر جاى داشت .


بدین ترتیب فقیه نستوه سامرا به زندان افکنده شد و اندکى بعد از سوى دادگاه ویژه نظامى به اعدام محکوم گردید.او در ۱۳۳۹ پس از نه ماه مورد عفو عمومى پادشاه قرار گرفت (۴۷۸) و دیگر بار به عرصه مسؤ ولیتهاى خطیر گام نهاد.


فهرست طلایى


در سال ۱۳۳۹ ق . سرانجام سیاستهاى نوین بریتانیا به بازنشست و نیروهاى اشغالگر هراسان از نفرت فزاینده مردم به حاشیه ناپیداى صحنه پناه برده ، فرمانروایى متن را به ملک فیصل سپردند.  فیصل که براى به دست آوردن اعتماد مردم چاره اى جز گماردم برخى از خوشنامان در دستگاه اداره کشور نمى دید، پست وزارت معارف را به فقیه بیدار سامرا پیشنهاد کرد.


هر چند سید هبه الدین پذیرش این پیشنهاد را نمى پسندید و آن را فرصتى براى بهره گیرى راز نام نیک مبارزان راه آزادى مى دانست ولى پافشارى فراوان آشنایان در استفاده از فرصتى ، که شاید دیگر هرگز تکرار نمى شد، وى به پذیرش واداشت . او در این مقام نخست مستشاران بریتانیایى واستادان خارجى را از کار برکنار کرد، مدرسه هاى ابتدایى و متوسطه بنیاد نهاد، عشایر را از مدارس سیار برخوردار ساخت ، مدرسه صنایع بغداد را از انگلیسیان باز پس گرفت و براى نخستین بار در تاریخ آموزش و پرورش نوین کشورهاى اسلامى مساءله تربیت دینى دانش آموزان را استادان را موارد تاءکید قرار داد.


پیروزیهاى فقیه سامرا در اصلاح نظام آموزشى عراق استعمارگران را در نگرانى فرو برد. بنابراین چنان عرصه را بر وى تنگ ساختند که ناگزیر در بیستم ذى حجه ۱۳۴۰ ق . استعفا داد.مدتى بعد دیوان عالى تمییز احکام بر اساس مذهب جعفرى شکل گرفت و مسوولیت آن به سید هبه الدین سپرده شد. هر چند دانشور بزرگ سامرا پس ‍ از تجربه وزارت معارف ، شرکت در کارهاى اجرایى را شایسته نمى دانست ، ولى دیگر بار به اصرار برخى از فقیهان شیعه مسوولیت پذیرفت . تلاش در سازماندهى دادگاههاى شرعى و پیوند آنها با دیوان عالى ، گزینش ‍ داوران شایسته ، تبیین احکام و تنظیم قوانین لازم در شیوه دادرسى بخشى از اقدامات فقیه بیدار سامرا در این مقام به شمار مى رود.


سالهاى بیمارى


در ۱۳۴۲ همزمان پذیرش مسؤ ولیت دیوان عالى تمییز، بیمارى چشم هبه الدین را در رنج فرو برد. بیمارى دشوارى که با جراحى سال ۱۳۴۵ اندکى بهبود یافت  ولى هرگز ریشه کن نشد؛ حتى سفر ۱۳۴۹ به سوریه وبهره گیرى از تخصص پزشکان آن سامان نیز دستاوردى جز رنج فزونتر در پى نداشت .البته بیمارى هرگز به معناى پایان کوششهاى معمول وگوشه گیرى فقیه بیدار عراق نبود. آن بزرگمرد در سال ۱۳۵۳ براى شرکت در انتخابات مجلس شوراى ملى از دیوان عالى تمییز احکام جعفرى کناره گرفت و به عنوان نماینده استان بغداد رهسپار مجلس شد. مجلسى که بیش ‍ از چند ماه دوام نیاورد و سرانجام در ذى حجه همان سال منحل شد.


انحلال مجلس براى سید هبه الدین فرصتى طلایى بود. او هر چند از درد چشم و کاهش شدید بینایى رنج مى برد، ولى مى توانست دیگر بار به پژوهشهاى ژرف خویش پردازد. بنابراین در صحن شریف امام کاظم علیه السلام کتابخانه اى با عنوان (( مکتبه الجوادین العامه )) بنیاد نهاد، جایگاهى براى پذیرش میهمانان در آن پدید آورد تا ضمن دیدار با مردم و اندیشمندان ، آنها را با دردهاى جامعه آشنا سازد. البته آن فقیه بیدار بدین مقدار بسنده نکرده ، همه روزه به انبوه نامه هاى رسیده ، پاسخ مى گفت و مخاطبانش را با مسؤ ولیتهایشان آشنا مى ساخت .


سرانجام تیرگى بر دیدگان مصلح بزرگ جهان اسلام سایه افکند و آن دانشور فرازانه را در نابینایى فرو برد. البته از دست دادن بینایى هرگز وى را از تحقیق و نگارش باز نداشت . هر روز کتابهاى مورد نیاز را برایش مى خواندند و آن بزرگمرد به عادت معمول مقاله یا کتاب مى نوشت . او همواره مى گفت : پروردگار لطف کرده هر روز مى توانم به اعانت دست چهل صفحه بنویسم .


شوال سوگناک


اندک اندک بیمارى بر پیک مصلح کهنسال سامرا پنجه افکند و اندیشه والایش در ناتوانى فرو رفت ، به گونه اى که دیگر حتى دوستانش را نیز به خاطر نمى آورد. این امر بر آشنایان نزدیکش گران آمد، بنابراین زیارتش را محدود ساختند،  براى نخستین بار پس از ۸۵ سال هبه الدین با خاموشى پیوند خورد. سکوتى که چیزى جز آرامش پیش از توفان نبود. سرانجام گردباد مرگ وزیدن گرفت و در شب دوشنبه بیست و ششم شوال ۱۳۸۶ ق . ریشه هاى یکى از کهنسال ترین درختان حوزه هاى علمیه را از خاکهاى مادیت برون آورده ، به جهان ناپیداى جاودانگى برد.


از آن بزرگمرد، که در حریم پاک امام کاظم علیه السلام به خاک سپرده شد،  بیش از ۱۰۹ کتاب و رساله به یادگار مانده است .المحیط فى تفسیر القرآن ، فیض البارى یا اصلاح منظومه سبزوارى ، الهیئه و الاسلام ، الشریعه و الطبیعه ، الدلائل و المسائل ، التوت و الملکوت و نور الناظر فى علم الرایا و المناظر بخشى کوچک از گنجینه بزرگ آثار آن دانشور سخت کوش شمرده مى شود.

گلشن ابرار جلد ۲//جمعی از پژوهشگران حوزه علمیه قم

 

 

 

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

دکمه بازگشت به بالا
-+=