((سعدى))
نخستين گام براى شناخت جان پس از مرگ، شناختن دنيا است، زيرا زندگى جان ديگر در فرا سوى دنيا قرار گرفته و هر انسان خردمند دوست دارد به فرا سوى خود بينديشد و حقيقت آن را درك كند و اين چيزى است كه در اين جهان براى او ميسر است، دنيايى كه گروهى از انسانها آنچنان به آن چنگ زدهاند كه گويا براى هميشه در آن خواهند ماند، و آنچنان به آن دل بستهاند كه گويا ويژه آنان بوده و ديگران را در آن سهمى نيست، مرگ ديگران و حتى نزديكترين خويشاوندان خود را مى بينند و لحظه هاى دردناك آخر عمر آنان را به چشم نظاره مىكنند، ولى به هيچوجه پند نمىگيرند و آن چنان در اين دنيا زندگى مىكنند كه گويا از بىوفايى و پيامدهاى بسيار دشوار و اندوه بار دلبستگى به آن كاملا ناآگاهند. بر اين اساس است كه شناختن حقيقت دنيا از ارزش و جايگاه ويژهاى برخوردار است.
واژه شناسان ((دنيا)) را از ماده ((دنو)) به معناى ((قرب و نزديكى)) دانستهاند، ((طريحى)) نوشته است:
دنيا در برابر آخرت و به سبب نزديك بودن آن، به اين نام ناميده شده است.
((ابن منظور)) يكى ديگر از واژه شناسان عرب نوشته است:
((دنى الشىء من الشىء))، يعنى: چيزى به چيزى نزديك شده است و دنيا نقيض آخرت است، كه اصل آن ((دنواى)) بود، و ((واو)) آن به ((ياء)) تبديل شد. زيرا وزن ((فعلى)) اگر اسم داراى ((واو)) باشد، آن ((واو)) به ((ياء)) تبديل مىگردد، اين رأى سيبويه است… و ((دنيا)) اسم براى اين زندگى است كه در آن قرار داريم. به اين سبب نام ((دنيا)) گرفت كه آخرت از زندگى اين جهان، دور و ((دنيا)) به آن نزديك است.
دنيا براى آخرت:
بنشين بر لب جوى و گذر عمر به بين// كاين اشارات زجهان گذران ما را بس
((حافظ))
پوچ گرايى در ميان آنان كه مبدأ و معاد را باور ندارند بىاندازه رايج است، تا آنجا كه آسايش زندگى اين جهان را از آنان گرفته، و به بيمارىهاى روانى و افسردگىهاى روحى گرفتار ساخته است به گونهاى كه در اثر اين انديشه نادرست برخى از آنان دست به خودكشى زده و به زندگى خود در اين جهان پايان مى بخشند.
در ميان يكتاپرستان به ويژه مسلمانان اين انديشه چندان نتوانسته است رخنه نمايد، از اين رو درصد خودكشى ها در ميان آنان بسيار اندك است. ولى در ميدان عمل غفلت، سست ايمانى، ضعف باورهاى دينى و وجود عوامل انحراف از درون و بيرون سبب گرديده است كه بسيارى از آنان به دنيا گرايش پيدا نموده و اين گرايش خطر آفرين، هم آسايش روانى را از آنان گرفته و هم موجب گريز آنان از دين و مذهب و غفلت از زندگى سعادتمندانه و جاويدان آخرت گرديده است.
على عليهالسلام در نهج البلاغه به بهترين گونه به نكوهش دنيا گرايى پرداخته، و دنيا را به جز در موارد مخصوص، فاقد هر گونه اعتبار و ارزش شرعى و عقلى و عقلايى معرفى نموده، و ارزش آن را تنها در اين راستا قرار داده است كه ابزارى براى رسيدن به زندگى جاويد آخرت باشد. اينك نمونههايى از تعبيرات گران سنگ آن حضرت در اين باره را از نگاه خود مىگذرانيد:
1- در نامهاى به معاويه نوشته است:
((خداوند منزه از هر عيب و نقص، دنيا را براى رسيدن به فراسوى خود جهان ديگر آفريده است و ساكنان آن را آزموده است تا به علم فعلى آگاه گردد كه كدام يك از آنان بهترين كردار را خواهد داشت. و ما براى اين دنيا آفريده نشدهايم و به تلاش و كوشش در دنيا براى دنيا فرمان داده نشدهايم، و همانا ما در آن آفريده شدهايم تا به وسيله آن، مورد آزمايش قرار بگيريم.))
((آگاه باشيد! اين دنيايى را كه آن را آرزو مىكنيد، و به آن شوق مىورزيد، و شما را گاهى به خشم مىآورد و گاهى از خود راضى مىگرداند، نه سراى شما و آن جايگاهى است كه براى آن آفريده شدهايد. آگاه باشيد! اين دنيا براى شما نخواهد ماند، و شما در آن جاويد نخواهيد بود. هر چند اين دنيا شما را به خود فريفته است ولى از بدى خود نيز شما را بر حذر داشته است. پس به فريب دنيا دچار نگرديد كه شما را از آن بر حذر داشته، و به آن آز نورزيد كه شما را از آن ترسانيده است و در آن به سرايى كه به آن فرا خوانده شدهايد مسابقه بگذاريد و با دل هايتان از آن روى بگردانيد.))
((…و چه بد داد و ستدى است كه اگر دنيا را بهاى جان خود، و پاداشى از سوى خداوند بدانى…))
((…پس بايد كه دنيا در ديدگاه شما از پوست درخت سلم درختى كه پوست و برگ آن در دباغى استفاده مىشود و از پارچههاى ريزى كه از قيچى خياطى جدا مىگردد، ناچيزتر باشد…))
((هان اى مردم! دنيا سراى گذشتن و آخرت سراى ماندن است. پس از گذرگاه خود براى جايگاه ماندن توشه برگيريد و نزد كسى خداوندى كه از اسرار شما آگاهى دارد نسبت به يگديگر پرده درى مكنيد، و پيش از جدا شدن بدن هايتان از اين جهان، دلهاى خود را از آن بيرون برانيد، در دنيا آزمايش مىشويد و براى جز آن رسيدن به آخرت آفريده شدهايد در آن هنگام كه انسان مىميرد مردم مىگويند چه چيزى به ارث گذارده است و فرشتگان مىگويند چه چيزى را براى سراى جاويد از پيش فرستاده است.))
دنيا كه در آن مرد خدا گل نه سرشت است// نامرد كه ماييم چرا دل به سرشتيم
((سعدى))
از سخنان گذشته چنين به دست مىآيد كه دنيا جايگاه آزمايش انسان و ابزارى براى رسيدن او به زندگى جاويد و سعادتمندانه آخرت است و اين هدف تنها چيزى است كه به دنيا ارزش و اعتبار بخشيده و آن را از حالت پوچى بيرون مىآورد و بىترديد اين هدف، داراى ارزش و اهميت فوق العاده و منحصر به فرد است، زيرا تنها راه وصول انسان به رستگارى و نايل شدن او به سعادت و خوشبختى جاويد اخروى است. از اين رو توجه به سلامت و امنيت راه نيز در خور اهميت خواهد بود. بر اين اساس، انسان تا آن هنگام كه در دنيا زيست مىنمايد به ملاحظه طبيعت مادى خود ناگزير است از آن براى نيازهاى خود بهره برگيرد، اين بهرهگيرى تا آنجا كه نياز باشد نه تنها ناپسند نيست، بلكه براى تحصيل هدف اصلى زندگى دنيا، كه توشه گرفتن براى آخرت است لازم و ضرورى مىنمايد. در اين باره نقل شده است:
روزى على عليه السلام در بصره شنيد كه يكى از يارانش به نام ((علاء بن زياد حارثى)) در بستر بيمارى افتاده است، امام عليه السلام به قصد عيادت او به خانه او رفت، و آنگاه كه خانه بزرگ و وسيع او را مشاهده نمود، چنين گفت:
((تو با اين خانه بزرگ و وسيع در دنيا چه مىكنى در حالى كه تو به آن در سراى ديگر نيازمندى ترى؟! آرى، اگر بخواهى به وسيله آن، از سراى ديگر بهرهمند گردى در آن از مهمان پذيرايى و صله رحم نمايى و حقوقى را كه ديگران بر تو دارند در جاى خود قرار بدهى در اين صورت به وسيله اين خانه به سراى آخرت نايل گرديده اى!))
((علاء به امام عليه السلام گفت: اى امير مؤمنان! از برادرم عاصم به نزد تو شكايت مى برم! امام عليهالسلام پرسيد او را چه شده است؟ علاء گفت: عبايى بر روى دوش خود افكنده و از دنيا بريده است، امام عليهالسلام فرمود: او را نزد من بياوريد! آنگاه كه عاصم نزد امام عليهالسلام حاضر گرديد، امام عليه السلام به او فرمود:
اى دشمنك جان خود! شيطان پليد خواسته است تو را سرگردان نمايد آيا به زن و فرزندت رحم ننمودى؟ آيا اينگونه مىپندارى كه خداوندى كه نعمتهاى پاك دنيا را حلال گردانيده است ناپسند مىداند از اينكه تو از آنها بهره برگيرى؟! تو پستر از آن هستى كه خداوند با تو چنين روا بدارد!))
بنابراين، بهرهگيرى از دنيا و تلاش براى امرار معاش خود و خانواده به ميزانى كه نيازهاى طبيعى انسان تأمين گردد نه تنها با زهد و تقوا ناسازگار نيست، بلكه از ضروريات زندگى اين دنيا است. از اين رو در دعاى شريف كميل مىخوانيم:
((… و از تو مىخواهم تا بهرهام را از هر خيرى كه نازل فرمودهاى و از هر احسانى كه ديگران را به سبب آن برترى بخشيدهاى و از هر كار نيكى كه آن را بر روى زمين پراكنده نمودهاى و از هر روزى يى كه آن را در ميان انسانها گسترده نمودهاى.. افزون و فراوان گردانى.))
و نيز از او مىخواهيم:
قو على خدمتك جوارحى.
(( پروردگار! اندام هايم را براى خدمت به خودت نيرومند گردان!))
كنونت كه دست است كارى بكن //دگر كى برآرى تو دست از كفن
بتابد بسى ماه و پروين و هور// كه سر بر ندارى زبالين گور
((سعدى))
هر كه را خوابگه آخر مشتى خاك است// گو چه حاجت كه به افلاك كشى ايوان را
((حافظ))
درباره مرگ انسانها دو انديشه وجود دارد: آنان كه زنده شدن مردگان و فرا رسيدن روز قيامت را باور ندارند بر اين پندار هستند كه مرگ پايان زندگى بوده و با فرا رسيدن آن، جان و روح انسان نيز مىميرد و اثرى از حقيقت او باقى نمىماند، و آنچه باقى مىماند جسم بىجان خواهد بود كه با گذشت زمان به مشتى خاك تبديل مىگردد، چنانكه خيام نيشابورى سروده است:
مرغى ديدم نشسته بر باره طوس// در پيش نهاده كله كيكاووس
با كله همى گفت كه افسوس افسوس// كو بانگ جرسها و كجا ناله كوس
در كارگه كوزه گرى رفتم دوش //ديدم دو هزار كوزه گويا و خموش
ناگاه يكى كوزه بر آورد خروش// كو كوزه گر و كوزه خر و كوزه فروش
در برابر: انديشهاى ديگر از گذشتهاى بسيار دور وجود داشته است كه مرگ را تبديل به زندگى و كوچيدن انسان از زندگى تنگ و محدود و موقت به زندگى جاويد پر از نعمت اخروى مىداند، كه در اين باره در مقدمه كتاب اشارهاى شده است.
اديان توحيدى به ويژه آيين اسلام و منابع اصيل اسلامى همانند قرآن و نهج البلاغه، مرگ را نوعى دگرگونى و تكامل زندگى دانسته، و آن را برزخ و واسطهاى ميان زندگى دنيا و زندگى آخرت به شمار آوردهاند، و تلاش فراوان دارند كه انسانها را به مسأله مرگ توجه بيشترى داده، و حالت غفلت از آن را از درون آنان بزدايند. و در اين راستا هدف مهم تربيتى و اخلاقى را نيز دنبال نموده و به تزكيه انسانها مىپردازند. على عليهالسلام در اين باره فرمود:
((شما را به يادآورى مرگ و كاهش دادن غفلت و بىخبرى از آن سفارش مىكنم و چگونه غافل مىگرديد از چيزى كه شما غافل نيست، و چگونه آز مىورزيد در كسى مرگ كه شما را مهلت نمىدهد؟! براى پند گرفتن شما، ديدن مرگ كسانى كه آنان را ديدهايد بس است، آنان بدون اينكه خود بخواهند بر آن گورها فرود آمدند، به گونهاى كه گويا آنان از آباد كنندگان دنيإ؛ّ نبودهاند و گويا كه آخرت از ازل سراى آنان بوده است، از دنيايى كه آن را براى خود وطن گرفته بودند با وحشت بيرون رفتند، و در آخرتى كه از آن گريزان بودند وطن گرفتند و به دنيايى كه از آن جدا شدند دل بسته بودند و جايگاهى را كه به آن منتقل گرديدهاند تباه ساختهاند، و اكنون نه توانايى انتقال از عمل زشت و ناپسندى را دارند، و نه توانايى افزودن كار نيكى را دارا هستند، به دنيا دل بسته بودند، دنيا نيز آنان را فريب داد، و به آن اعتماد نموده بودند، و آنان را بر زمين افكند.))
سروده سعدى شيرازى در اين باره بى مناسبت نيست:
هر كه آمد عمارتى نو ساخت //رفت و منزل به ديگرى پرداخت
و آن اگر پخت همچنان هوسى //وين عمارت به سر نبرد كسى
يار ناپايدار دوست مدار //دوستى را نشايد اين غدار
نيك و بد چون همى ببايد مرد// خنك آن كس كه گوى نيكى برد
برگ عيشى به گور خود فرست// كس نيارد ز پس ز پيش فرست
((دعوت مرگ را پيش از آنكه به سوى آن فرا خوانده شويد، به گوشهاى خود بشنوانيد!))
((آماده سفر آخرت گرديد كه به شدت شما را به سوى خود بر مىانگيزاند، و آماده مرگ شويد كه بر شما سايه افكنده است، و از آن دسته مردمى باشيد كه بر آنان بانگ زده شده كه آماده سفر آخرت گرديد و آگاه گرديدند، و دانستند كه دنيا براى آنان سراى ماندن نيست، پس آن را به سراى جاويد آخرت مبدل نمودند دنيا را رها نموده، و به آخرت دل بستند چنين است كه خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده و شما را مهمل و پوچ رها نگردانيده است، و ميان هر يك از شما و بهشت يا دوزخ جز مرگى كه بر شما فرود آيد چيزى نيست.))
((هان اى مردم! تباه كننده لذتهاى دنيا و به هم زننده شهوتهاى دنيا و جدا كننده آرزوها را به هنگام شتاب در كارهاى زشت و يا به هنگام چنگ انداختن آن كارها به ياد آوريد.))
5- خطاب به فرزندش امام حسن عليهالسلام نوشته است:
((…و بدان اى فرزندم! كه صاحب اختيار مرگ، مالك زندگى بوده و تباه كننده يعنى خداوند زنده كننده دوباره مردگان است.
((…سوگند به خداوند كه مرا باكى نيست از اينكه من به سوى مرگ گام بردارم، و يا مرگ بر من در آيد.))
((پس چنين است كه پايان كار دنيا در برابر شما قرار گرفته است و ساعت مرگ در پى شما، شما را به سوى خود مىكشاند، در دنيا سبكبال زندگى كنيد كه تا به نيكان خود ملحق شويد، پس چنين است كه نخستين فرد از شما انسانها در انتظار رسيدن مردن و پيوستن آخرين فرد از شما به سر مىبرد.))
مقصود امام عليهالسلام اين است كه شما نيز همانند پيشينيان خواهيد مرد و از اين دنيا جدا خواهيد شد، و تا آن هنگام، نخستين فرد انسان در زندگى برزخى به سر خواهد برد، و از پس آن، زندگى برزخى پايان پذيرفته، و سفر دور و دراز دنيا نيز به سرانجام خود رسيده و هنگام زندگى جاويد آخرت فرا مىرسد.
و خوشا به حال آنانكه از دنياى فانى براى سراى جاويد خود خوشهاى برگرفتند، و دنيا در نگاه آنان تنها ارزش ابزارى داشته است، از اين رو از مرگ هراسان نگرديده و به استقبال آن مىشتافتند، چنانكه امير مؤمنان عليهالسلام در اين باره فرمود:
((سوگند به خداوند كه دلبستگى و علاقه فرزند ابوطالب به مرگ از دلبستگى و علاقه طفل شيرخوار به پستان مادرش بيشتر است.))
و چه زيبا سروده است حافظ شيرازى:
حجاب چهره جان مىشود غبار تنم //خوش آن دمى كه از اين چهره پرده برفكنم
چنين قفس نه سزاى چون من خوش الحانى است// روم به روضه رضوان كه مرغ آن چمنم
مرا كه منظر حور است مسكن و مأواى// چرا به كوى خراباتيان بود وطنم
مواردى را كه تا كنون درباره مرگ ملاحظه فرمودهايد نمونه هايى از موارد فراوان از نهج البلاغه در اين باره است، و حاصل آنها اين است كه هر چند با جدا شدن روح و روان از كالبد انسان، همه آثار و نشانههاى حيات او از ميان مىرود و با وقفه عمل تنفس و ضربان قلب، و به جسمى بىجان تبديل مىگردد، ولى اينگونه نيست كه روان او نيز نيست و معدوم گردد، بلكه با جدا شدن روح او از كالبد، به گونهاى ديگر به زندگى او تداوم بخشيده مىشود، اين زندگى به ((جهان برزخ)) نامگذارى شده است كه برگرفته از آيهاى از قرآن است، در آنجا كه خداوند فرمود: و من ورائهم برزخ الى يوم بيعثون…مؤمنون / 100
((از پس مرگ آنان، جهان برزخ قرار دارد تا روزى كه دوباره برانگيخته زنده شوند.))
علامه طباطبايى (ره) در اين باره نوشته است:
((مراد از اين برزخ در آيه شريفه عالم قبر است، و آن جهانى است مثالى كه انسان، پس از مرگ خود تا فرا رسيدن قيامت، در آن زندگى مىكند.))
سعدى شيرازى در اين باره سروده است:
((اى كسى كه به دنياى خود مشغول گرديده است، آرزوهاى طولانى و دراز مدت او را فريفته است. مرگ، ناگهانى در آيد. و گور، صندوق عمل انسان است)).
و به ديگر سخن: هدف آفرينش انسان، در اين دنيا تحقق پيدا نمىكند، و آن هنگام كه مرگ فرا رسد، انسان به زندگى نوينى وارد مىشود كه سرنوشت آن را خود به دست خويشتن در دنيا از پيش رقم زده است، چنان كه آمدن او از زندگى جنينى به اين دنيا به دست او نبوده و او در اين باره گزينش و اراده و اختيارى نداشته است، بيرون رفتن او از اين جهان، و وارد شدن در جهان ديگر نيز به اراده و اختيار او نخواهد بود، او سرانجام، مرگ را در آغوش خواهد گرفت و به جهان برزخ وارد خواهد شد، چه بخواهد و چه نخواهد.
خداوند در قرآن كريم در موارد فراوانى به شرح زندگى جهان پس از مرگ و حيات برزخى پرداخته است. از ائمه طاهرين عليهالسلام نيز در اين زمينه روايات فراوانى به دست ما رسيده است، در نهج البلاغه نيز در موارد متعددى به حالات زندگى روح در جهان برزخ اشاره شده، و احيانا به شرح گوشههايى از آن حالات پرداخته شده است، كه از آن نمونه است:
((اگر شما آنچه را كه مردگان شما ديدهاند مشاهده مىنموديد هراسان و ترسان مىگشتيد، و در برابر خداوند گوش شنوا پيدا كرده، و از او پيروى مىنموديد، ولى آنچه را كه آنان ديدهاند از شما پنهان است، و به زودى پرده از ميان شما و آنان به كنار كشيده مىشود…))
2- خطاب به يارانش، براى تشويق آنان به جهاد در راه خدا فرمود: فالموت فى حياتكم مقهورين، والحياة فى موتكم قاهرين .
((پس مرگ در سايه زندگى پر از تنگ و همراه به فرار از جنگ شما است، در آن هنگام كه دشمن بر شما چيره گردد، و زندگى زندگى حقيقى و جاويد در پناه مرگ يعنى در جهاد و كشته شدن در راه خدا است، و آن هنگام است كه شما بر دشمن چيره شده و پيروزى نصيبتان گردد.))
قسمت دوم از سخن فوق گواه بر اين است كه كشته شدگان در راه خدا در جهان برزخ، زندگى سعادتمندانه روحانى دارند، چنانكه خداوند در قرآن كريم فرموده است:
((و هرگز مپنداريد كه كشته شدگان در راه خداوند، مردهاند، بلكه آنان زنده اند، و نزد پروردگار خويش از روزى او بهره مىگيرند.))
3- درباره عذاب قبر و سؤال نكير و منكر فرمود:
((او انسان را پس از جان دادن در داخل تابوتى نهاده و فرزندان و فرزند زادگان و گروه برادران بر روى دستها و دوشهاى خود گرفته، و به خانه تنهايى و غربت، جايگاهى كه راه ملاقات ديگران با او بسته مىشود مىرسانند، تا آن هنگام كه تشييع كننده به سوى خانه خود رهسپار، و شخص مصيبت ديده از مرگ او نيز از او جدا گرديده و راه بازگشت را در پيش مىگيرد، در آن هنگام او را در گودال گور او مىنشانند در حالى كه از ترس سؤال و لغزش در امتحان، آهسته سخن مىگويد.))
آنچه از اين سخن به دست مىآيد اين است كه پس از به گور سپردن انسان، فرشتگان سؤال نكير و منكر مىآيند و از او درباره برخى از باورها و امور زير بنايى مربوط به دين و مذهب پرسش مىنمايند و به هنگام پرسش او را مىنشانند. ولى بىترديد، اين نشاندن در داخل گور، نشاندن پيكر مادى نيست زيرا چنين چيزى با توجه به كوتاهى سقف لحد گور امكانپذير نيست، بلكه مراد از آن، نشاندن يك نوع پيكر برزخى مثالى، پيكرى مجرد از ماده، و همانند پيكر مادى است و پس از پايان پرسش، انسان نادرست بىپاسخ مىماند و سرانجام او آتش سوزان دوزخ خواهد بود.
امام عليهالسلام در ادامه سخن خود، عذابها و كيفرهاى آخرت را ياد آور شده است. از اينرو ممكن است كسى اين احتمال را بدهد كه اين كيفرها مربوط به دوزخ و قيامت است و به جهان برزخ ارتباط ندارد از اين رو از نقل آنها در اينجا خوددارى شده است.
4- به عنوان فاصل ميان زندگى دنيا و بهشت و دوزخ اينگونه فرمود: فان الله سبحانه لم يخلقكم عبثا، و لم يترككم سدى، و ما بين احدكم و بين الجنة أو النار الا الموت… (خ64)
((خداوند سبحان شما را بيهوده نيافريده، و پوچ رها نكرده است، و ميان هر يك از شما و بهشت و دوزخ جز مرگ فاصلهاى نيست.))
5- هنگامى كه پيكر مطهر بزرگ بانوى اسلام و سرور زنان جهان، حضرت فاطمه زهرا عليهالسلام را به گور مىسپارد، خطاب به پيامبر صلى الله عليه و آله كلماتى را بر زبان جارى مىنمايد، كه از آن جمله است:
((…و به زودى دختر تو به تو خبر خواهد داد كه امت تو چگونه براى ستم روا داشتن بر او گرد هم آمدند، پس همه آنچه را كه بر او گذشته از او بپرس، و از حال او جويا شو، اين همه ستم در حالى است كه جدايى تو از اين امت چندان به طول نيانجاميده و ياد تو از دلها بيرون رفته است…))
از اين سخنان چنين بر مىآيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله اين سخنان على عليهالسلام را مىشنيده است زيرا اگر چنين نبود، صدور آنها از على عليهالسلام لغو بود، و ساحت آن حضرت از سخنان لغو منزه است، و نيز چنين بر مىآيد كه برخى از ارواح با برخى ديگر سخن مىگويند، از اين رو على عليهالسلام به پيامبر صلى الله عليه و آله عرضه داشت كه تا ستمهاى روا داشته شده بر دخترش را از وى پرسش نمايد. نتيجه اينكه در عالم برزخ گفتگو تا اين اندازه وجود دارد كه ارواح بتوانند با يكديگر سخن بگويند و برخى از ارواح و شايد همه آنها بتوانند سخنان زندگان را بشنوند، هر چند توانايى پاسخ دادن به آنان را نداشته باشند. و اين تو هم كه ممكن است اين گفتگو مربوط به روز رستاخيز باشد نادرست است، زيرا اگر اين تو هم درست باشد نياز به اين گفتگو از ميان مىرود، زيرا در آن روز على عليهالسلام خود حاضر است و در كنار پيامبر صلى الله عليه و آله قرار مىگيرد. آنگاه اين پرسش پيش مىآيد كه چرا على عليهالسلام در هنگام دفن فاطمه عليهالسلام آن سخنان را به پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب كند، بلكه در روز قيامت چنين خطايى براى او ميسر است. پس چارهاى نيست كه بپذيريم گفتگوى مورد انتظار ميان فاطمه عليهالسلام و پيامبر صلى الله عليه و آله در جهان برزخ است، و پيامبر صلى الله عليه و آله سخنان على عليهالسلام را مىشنيده است.
((سعدى))
در آستانه مرگ بر انسان چه مىگذرد؟ روح او چگونه از زندان كالبدش رهايى مىيابد؟ انسان محتضر در اين لحظههاى بسيار حساس و هراسانگيز چه حالتى دارد؟ و به چه چيزهايى مىانديشد؟ و دهها پرسش ديگر كه انسان در اين دنيا مىخواهد درباره لحظه مرگ خود پيش از فرا رسيدن موعد آن بداند. على عليهالسلام در ضمن سخنان خود به برخى از اين پرسشها پاسخ لازم را مىدهد:
1- در آنجا كه از انسانهاى دل بسته به دنيا، و غرق در خواسته هاى نفسانى سخن مى گويد، اينگونه داد سخن مى دهد:
((…مستى سختى و بىهوشى مرگ و حسرت از دست رفتن دنيا آنان را فرا مىگيرد، اندام هايشان سست، و رنگ هايشان دگرگون مىشود سپس مرگ بيش از پيش آنان را در كام خود قرار داده تا آنجا كه ميان هر يك از آنان كه مىميرند و سخن او فاصله مىاندازد توان سخن گفتن را از وى ستانده و در حالتى قرار مىگيرد كه اهل منزل او را در ميان خود گرفته و او با چشمش به آنان نگاه افكنده و در حالى كه هنوز عقل او در جاى خود قرار دارد، و به هزيان نيفتاده است با گوش خود سخنان آنان را مىشنود، و در اين انديشه قرار مىگيرد كه عمر خود را در چه راهى تباه نموده، و روزگار خود را در چه مسيرى سپرى كرده است! و اموالى را به ياد مىآورد كه آنها را گرد آورده و براى به دست آوردن آنها از حلال و حرام چشم پوشيده و آنها را از راه درست و يا مشكوك و مشتبه فراهم ساخته و در نتيجه، دچار پيامدهاى نادرست و زيانبار گردآورى آنها گرديده و اكنون آماده جدايى از آنها شده است، و همه آنها براى وارثان او باقى خواهد ماند، و آن وارثان به وسيله آن اموال در ناز و نعمت قرار گرفته و از آنها بهرهمند مىگردند، پس بهرهمند شدن از اموال بدون رنج و زحمت از آن جز او بوده و سنگينى بار گناه آنها بر روى دوش او قرار مىگيرد و او گروگان آن اموال مىشود، و با ياد آورى اعمالش هنگام مرگ آنچنان پشيمانى به او دست مىدهد كه در اثر آن دست خود را به دندان مىگيرد، و به آنچه كه در روزهاى زندگى خود به آن دلبستگى داشت بىميل مىشود، و آرزو مىكند كه اى كاش كسى آن اموال را گرد مىآورد كه در زمان زندگى او به سبب داشتن آن اموال به او رشك و حسادت مىورزيد، پس مرگ همچنان كالبد او را در بر مىگيرد تا آنجا كه گوش او نيز در نارسايى از انجام وظيفه شريك زبان او مىشود، كه در پى آن به گونهاى در ميان اهل منزل قرار مىگيرد كه نه زبانش توانايى سخن گفتن را دارد و نه با گوشش ياراى شنيدن را، در چنين حالتى چشم خود را به صورتهاى آنان مىفكند، حركت زبانهاى آنان را مىبيند، ولى سخن آنان را نمىشنود، سپس مرگ او را بيشتر در كام خود فرو مىگيرد و به همانگونه كه گوش او از كار افتاده، چشم او نيز بسته مىشود و روح از كالبد او جدا گرديده، و در ميان اهل منزل خود بسان مردارى مىشود، و با ترس و وحشت از اطراف او پراكنده و از نزد او دور مىشوند، نه توانايى بر يارى گريه كنندهاى را دارد و نه مىتواند پاسخ خوانندهاى را بدهد كه او را به خود مىخواند، پس از آن، پيكر بىجان او را برداشته و به سوى منزلى در زمينبه نام گور مىبرند و در آنجا او را به عملش وامى گذارند، و از آن پس رخسارش را نمى بينند.))
((…پس راستى چنين است كه مرگ تباه كننده لذتهاى شما، و تيره كننده خواستههاى شما و دور كننده انديشههاى شما و ديدار كنندهاى نادوست داشتنى و رقيبى چيره ناپذير و جنايتكارى نامطلوب است، كه دامهاى خود را بر شما افكنده و رنج و مصيبتهاى او گرداگرد شما را فرا گرفته و پيكان تير آن شما را هدف قرار داده و توانايى و چيرگى او در ميان شما بسيار بزرگ و دست درازى او به سوى شما پى در پى و خطاى شمشير او نسبت به شما اندك است، سپس نزديك است كه تاريكى ابر تيرهاش و دشوارى دردهايش و تاريكى شديد لحظهاى سخت جان ستاندنش و بىهوشى مستى هايش و درد جان گرفتن با عجلهاش و تاريك نمودن هاى پى در پىاش و دشوارى و خشكى چشيدنش شما را فرا بگيرد، به گونهاى كه گويا ناگهانى بر شما فرود آيد و زمزمه شما را فرو خواباند و جمع شما را پراكنده و نشانههاى شما را پايمال نموده و شهرهاى شما را به تعطيلى كشانيده و وارثان شما را براى تقسيم آنچه را كه به ارث گذاردهايد برانگيخته است تا آن را در ميان دوست ويژهاى كه براى شما سودى نداشته و خويشاوند اندوهگينى كه مرگ را از تو باز نداشته و خويشاوند ديگرى كه از مرگ تو اندوهگين نگرديده است، تقسيم نمايند.))
((سعدى))
آنچه نقل شده است تصوير لحظه جان دادن كسانى است كه دنيا را براى خود لذت و سعادت و خوشبختى دانسته و تلاش خود را براى بهرهگيرى از آن به كار گرفته و آخرت و زندگى بسيار خوب و جاويد بهشت و بهشتيان را به وادى فراموشى بسپارند. ولى در نگاه انسانهاى پارسا و بريده از دنيا، نه تنها مرگ، چيزى ناخواسته نيست، بلكه لحظه انتظار ديدار معشوق و پيوستن به معبود است. دنيا براى او بسان قفسى تنگ و تاريك براى پرنده بلند پرواز است كه همواره در آرزوى شكستن اين قفس، و پرواز بر فراز جهان بىانتها و جاويد لحظه شمارى مىكند. از اين رو هر چند سكرات مرگ براى او سخت و دشوار باشد، انتظار زندگى جاويد و آسايش ابدى در لحظه جان دادن او را آرامش بىاندازه مىبخشد، اينگونه انسانها دنيا را سراى لذت خود نپنداشتهاند تا مرگ تباه كننده لذتهاى آنان باشد، چنانكه برخى از سخنان پيشين امام على عليهالسلام در آنجا كه درباره اصل حقيقت مرگ سخن گفته است، گواهى صادق بر اين ادعا است.
بس نامور به زير زمين دفن كردهاند //كز هستيش به روى زمين بر نشان نماند
و آن پير لاشه را كه سپردند زير گل //خاكش چنان بخورد كز و استخوان نماند
((سعدى))
بسيارى از انسانها آنچنان فراموش گر گروگانهاى خاك شدهاند گويا خود به جمع آنان نخواهند پيوست، و اگر لحظهاى به طور جدى انديشه خود را به كار بگيرند و گور و گور نشينان را به تصوير بكشند، و يا در گورستانى حاضر آيند و از نزديك گورها را ببينند شايد به خود آيند و راه درست رإ؛ پيدا نموده و با درك درست سرانجام اين دنيا، به جهان آينده بينديشند، و اسباب نجات و رهايى خود از آتش دوزخ را فراهم آورند، امام على عليهالسلام براى پند دادن به ما انسانها در سخنان خود، گور و گور نشينان را به گونهاى زيبا و عبرتانگيز به تصوير كشيده است، كه در اينجا به ذكر نمونههايى از آن سخنان بسنده مىشود:
((… پس گويا هر يك از شما به سراى تنهايى خود در روى زمين و گودال گور خويش رسيده است، پس شگفتا براى او خانه تنهايى و منزل ترسناك، و جايگاه بىكسى! و گويا صحيه دوم آسمانى به گوشهاى شما رسيده و ساعت قيامت شما را فرا گرفته و براى داورى در دادگاه بزرگ قيامتپديدار گشتهايد از گورهاى خود بيرون آمدهايد و باطلهاى شما آشكار گرديده، و دوران بهانهگيرىها در برابر خداوند پايان پذيرفته و حقايق براى شما ثابت گرديده، و هر كارى از نيك و بد شما در جاى خود قرار گرفته است، بنابراين، از درسهاى عبرتآموز پند، و از دگرگونىهاى روزگار عبرت بگيريد و از بيم دادنها بهرهمند گرديد.))
((…و مرا با فدك و جز فدك چه كار؟! در حالى كه جايگاه بدن ما براى
فردا گور خواهد بود، كه در تاريكى آن نشانههاى زندگى انسان از ميان مىرود، و خبرهاى آن پنهان مىگردد و گودالى است كه هر چند بر گشادگى آن افزوده شود و دست گوركن آن را گشاده گرداند، سنگ و كلوخ، آن را مىفشارد و خاك روى هم انباشته سوراخهاى آن را مىپوشاند…))
((…آيا شما در جايگاه سكونت كسانى زندگى نمىكنيد كه پيش از شما بودهاند و عمرهاى آنان طولانىتر از شما و آثار و نشانههاى زندگى آنان ماندنىتر از آثار و نشانههاى شما بوده است، و آنان خود داراى آرزوهايى بيش از آرزوهاى شما، و آمادگى آنان براى زندگى در دنيا بيش از آمادگى شما بوده است و داراى لشكريانى بيش از لشكريان شما بودهاند، آنان دنيا را به گونهاى شگفت آور بندگى نمودند و آن را برگزيدند، و سرانجام بدون گرفتن توشهاى مناسب و مركبى راهور از اين دنيا كوچيدند…))
((…آگاه باشيد! و شما آگاه هستيد كه روزى فرا خواهد رسيد كه دنيا را رها نموده و از آن كوچ خواهيد كرد و در اين دنيا از كسانى پند بگيريد كه گفتند: ((نيرومندتر از ما كيست؟)) آنان به گورهايشان برده شدند در حالى كه نام آنان را ((سوار بر مركب)) نخواندند زيرا با ميل و اراده خود سوار بر تابوت نشدند و بر گورها وارد شدند در حالى كه ((مهمان)) خوانده نشدند، و از زمين پهناور براى آنان پنهانگاه و از خاك آن كفن و از استخوانهاى آرد شده خرد شده، همسايگانى پديد آمد، سپس آنان همسايگانى هستند كه هيچ فراخوانى را پاسخ نمىدهند، و هيچگونه ستمى را جلوگيرى نمىكنند و به هيچ نوحه گرى التفات نمىنمايند، اگر بر آنان باران رحمت ببارد، شاد نمىشوند، و اگر به خشكسالى دچار گردند نااميد نمىگردند، آنان در كنار هم گرد آمدهاند در حالى كه تنها هستند، همسايگان هستند در حالى كه دور از يكديگرند، نزديك يكديگرند در حالى كه يكديگر را ديدار نمىنمايند، نزديكان يكديگرند در حالى كه از هم دورند، بردبارانى هستند كه كينه آنان از ميان رفته، و نادانانى هستند كه كينه هايشان مرده است، از زيان رسانيدن ناگهانى آنان هيچگونه ترسى و وحشتى نيست، و اميدى به آنان نيست كه تا از چيزى دفاع نمايند، درون زمينى را به جاى بيرون آن، و مكان تنگ را به جاى مكان پهناور، و دورى از خويشان را به جاى زندگى در كنار آنان و تاريكى گور را به جاى روشنايى روى زمين برگزيدند، سپس به همانگونه كه از دل زمين برهنه بيرون آمده بودند، برهنه به سوى آن بازگشتند…))
اين سخنان پندآميز از پيشواى پارسايان على عليهالسلام آنچنان صريح و روشن است كه نياز به هيچگونه شرح و توضيح ندارد. ولى بى مناسبت نيست كه به چند بيت از خيام نيشابورى توجه شود:
شاهان و سران و سروران زير گلند// روهاى چو مه در دهن مور به بين
و نيز بابا طاهر سروده است:
پاسخ به يك پرسش:
با توجه به سخنان امام عليهالسلام در توصيف گور و گور نشينان، اين پرسش پيش مىآيد كه گويا انسان پس از مرگ از حيث روح نيز داراى هيچگونه درك و شعورى نيست، بنابراين، وجود زندگى برزخى دچار ترديد و اشكال مىشود.
پاسخ اين پرسش با توجه به سخنانى از آن حضرت كه پيش از اين در ذيل اصل عنوان ((مرگ)) و عنوان ((خصوصيات زندگى روح در عالم مرگ)) نقل شده است روشن مىگردد. در آنجا سخنانى از امام على عليهالسلام نقل شد كه برخى صريحا و برخى ظاهرا بيانگر اين نكته بودند كه پس از جدا شدن روح از كالبد انسان، زندگى روحانى او تداوم پيدا مىكند و شايستگان به ويژه شهيدان راه خدا از برخى از نعمتهاى روحانى بهرهمند مىگردند، و ناشايستگان به برخى از عذابهاى روحانى كيفر مىشوند، از اين رو سكوت و آرامش گور نشينان كه در سخنان آن حضرت نقل شده است، مربوط به طبيعت خاكى اجساد آنان است، و ارتباطى به ارواح آنان ندارد، هر چند ارواح آنان فاقد اراده بازگشت به دنيا و انجام كار نيك و بد باشند. چنانكه ((بابا طاهر)) سروده است:
((سعدى))
((…به راستى كه گرامىترين مرگ، كشته شدن در راه خداوند است. و سوگند به كسى كه جان پسر ابوطالب در دست او است هزار ضربت شمشير بر من آسانتر از آن است كه در بستر خود در حالى بميرم كه در اطاعت و پيروى از خداوند نباشم.))
يكى درد و يكى درمان پسندد يكى وصل و يكى هجران پسندد
مو از درمون و درد و وصل و هجران پسندم آنچه را جانان پسندد
((بابا طاهر))
((حافظ))
((خورشيد حتى هنگامى كه آخرين كيلومتر را طى مىكند، يك بار ديگر قدرت نمايى خواهد كرد و با انفجارى كه حاصل مىكند، آتش بازى درخشانى به راه خواهد انداخت. در حقيقت با تحليل روشهاى فيزيكى مىتوان نشان داد كه چنين جريانى در مورد هر ستاره ثابتى كه در حين گرايش به سوى مرگ، انقباض حاصل مىكند، وقوع پيدا مىكند، و انقباض پيوسته در مرحلهاى از مراحل خود بايستى به يك فاجعه از هم پاشيدگى تبادل گردد. چنين از هم پاشيدگى كه به امحا منجر مىشود، الزاما با آزاد شدن آنى آخرين منبع انرژى داخلى همراه خواهد بود و ستاره با چنان درخشندگى منفجر خواهد شد كه صدها يا هزارها و حتى در مورد ستارههاى خيلى سنگين ميلياردها برابر درخشندگى معمولى خواهد بود، ولى اين كوشش آخرين، فقط چند روزى بيش طول نمىكشد و ستاره پس از انفجار، با سرعت كمترى به سوى حالت خاموشى غايى رهسپار خواهد شد و به صورت جرم سماوى بىجانى در خواهد آمد اينگونه انفجار كه به نام پديده نووا و سوپر نووا شناخته شده است، غالبا در بسيارى از ستارگان آسمان ديده شده است. طبيعى است چنين سرنوشتى نيز در انتظار خورشيد ما مىباشد ولى از آنجا كه خورشيد در بحبوحه فعاليت است…هنوز مدت زيادى به زندگى ادامه خواهد داد. وقتى سرانجام…از هم پاشيدگى آن صورت بگيرد احتمال دارد انفجار تشعشع آن نه فقط زمين، بلكه ساير سيارات دورتر از نيز ذوب كند…))
از سخنان امام على عليهالسلام نيز به دست مىآيد كه كره زمين بلكه كرات ديگر آسمان را نيز مرگى در پى است، كه از پس آن، انسانها و ديگر جانداران نيز به طور كلى نابود و ريشه كن مىگردند، و اثرى از آنها باقى نخواهد ماند، ولى آنچه را كه دانشمندان علوم طبيعى در نيافته و توانايى درك آن را ندارند فراسوى ويرانى جهان است، اينجا است كه على عليهالسلام در سخنان خود فراسوى آن را نيز براى ما بيان مىنمايد، كه اينك قسمتهايى از سخنان آن حضرت را مطالعه مىنماييد.
((…تا اينكه هنگام پايان كتاب عمر انسانها و تقديرهاى خداوند فرا مىرسد، و آخرين مخلوق به نخستين بپيوندد آخرين انسان نيز بميرد و از فرمان خداوند آنچه را كه اراده نموده است بيايد و زنده كردن دوباره انجام پذيرد، رشته نظم آسمان را نيز پاره نموده و آن را به حركتى نامنظم درآورده و بشكافد، و زمينى را به لرزش درآورده و به زلزله دچار گرداند، و كوههاى آن را از جاى بركند و پراكنده گرداند، و از هيبت و ترس از جلالت و عظمت خداوند برخى از آن كوهها برخى ديگر را بكوبد، و خداوند كسانى را كه در دل زمين جاى گرفتهاند از گورهايشان بيرون آورد، و آنان را پس از كهنه شدن، نو نموده و پس از پراكنده شدن گرد هم آورد.))
((…همانا آنان انسانها از اين دنيا همراه با كارهاى خود به سوى زندگى جاويد، و سراى ماندنى كوچ نمودند، آنگونه كه خداوند فرمود: ((به همانگونه كه آفرينش نخستين را آغاز نموديم دوباره او را پس از مرگ بر مىگردانيم زنده مىنماييم در حالى كه اين وعده يى است از سوى ما، و به راستى كه ما انجام دهنده وعده خود مىباشيم.))
قسمتى از آيه شريفه كه مورد استشهاد على عليهالسلام قرار گرفته است بيانگر يك استدلال عقلى است، و آن اين است كه خداوندى كه دانا به آفرينش و تواناى بر آن است و بر اساس دانايى و توانايى خود، مخلوقات به ويژه انسانها را آفريده است، او بر آفرينش مجدد و احياء دوباره جهان و انسان نيز توانا و دانا خواهد بود. علامه طباطبايى رحمة الله عليه، درباره تفسير اين آيه شريفه نوشته است:
((ظاهر سياق آيات اين است كه مراد از اين قسمت از آيه شريفه برانگيختن و زنده كردن دوباره مخلوقات است به همانگونه كه آفرينش آنان را آغاز نموده بود.)) (تفسیر المیزانج14ص329)
((…آگاه باشيد كه دنيا شتابان شما را پشت نموده، و سپرى شده است و از آن جز ته ماندهاى همانند ته مانده شير و آب داخل ظرفى كه به جا گذراندهاى آن را پس از آشاميدن به جا بگذارد، باقى نمانده است، آگاه باشيد كه آخرت به شما رو نموده است و براى هر يك از دنيا و آخرت فرزندانى است، بنابراين، از فرزندان آخرت باشيد و از فرزندان گرايندگان به – دنيا نباشيد، كه هر فرزندى در روز قيامت به مادرش خواهد پيوست…))
((حافظ))
((…در روزى كه ديدگان از ترس و هراس از گردش باز مانده و جهان براى آن روز تاريك گرديده، و گلههاى شتران بار دار ده ماهه با مردن صاحبانشانبىصاحب مانده و در صور دميده شود، و در پى آن دميدن صور هر جانى از كالبد خود بيرون كشيده شده و هر با زبانى لال مىگردد و كوههاى بسيار بلند، و سنگهاى محكم استوار در هم كوبيده شده و متلاشى گردند، به گونهاى كه سنگهاى بسيار محكم و صاف آن كوهها همانند سراب و اجزاء آنها پراكنده و جاى آنها در روى زمين همواره و بىفراز و نشيب گردد، پس در آن روز شفيعى نيست تا در برابر آن عذابشفاعت نمايد، و خويشاوندى نيست تا انسان را بهره برساند، و هيچگونه عذر و بهانهاى پذيرفته نخواهد شد.))
اين سخنان، گوشهاى از حالت نفخ صور نخستين را بازگو مىكند كه به ويرانى جهان، و نابودى همه انسانها و ديگر جانداران مىانجامد، در آن روز انسانها چه بد و چه خوب در آن عذاب حاصل از ويرانى زمين مشترك خواهند بود، زيرا تقدير الهى چنين است كه همگان نابود گردند، و هيچ انسانى بلكه هيچ موجود جاندارى در روى زمين باقى نماند، از اين رو امام عليهالسلام فرمود: در آن روز شفاعت پذيرفته نمىشود و دوست، انسان را بهره نمىرساند و عذر خواستن در برابر گناهان، انسان را از عذاب رهايى نمىبخشد.
((…تا آن هنگام كه رشته كارها از هم گسيخت، و روزگاران سپرى شد، و برانگيختن زنده نمودن مردگان نزديك گرديد خداوند آنان را كه با مرگ طبيعى مرده و يا خوراك پرندگان و درندگان شده باشند از گورها و آشيانههاى پرندگان و بيشههاى درندگان، و آنان را كه در جنگ كشته شده، و جسد آنان در ميدان رزم به جا مانده باشد را از ميدانها رزم بيرون مىآورد، در حالى كه با سرعت آماده فرمان خداوند گرديده، و با شتاب به سوى وعده گاه خداوند در حركت آيند…))
((…در شگفتم از كسى كه زنده شدن مردگان در روز رستاخيز را باور ندارد در حالى كه زنده شدن نخستين آن پديدهها را مىبيند، و در شگفتم از كسى كه خانه ويرانى دنيا را آباد نموده و سراى جاويد آخرت را رها مىسازد.))
سخن مزبور نوعى استدلال براى اثبات معاد جسمانى است، از آنجا كه زنده شدن دوباره در روز قيامت را به صورت قياس اولويت به زنده شدن نخستين، قياس نموده است، در حالى كه زنده نمودن نخستين از نيستى محض به هستى آوردن، و دشوارتر از زنده نمودن دوباره آن پديده است. و آنگاه كه ما مىبينيم خداوند پديدههاى جاندار را از نيستى به هستى آورده و اين همه نعمت، از قدرت و عقل و اراده تا خوراك و پوشاك و مانند آن را به او عنايت فرموده است، او به يقين و به طريق اولى خواهد توانست به وعده خود در مورد زنده نمودن دوباره آن پديدهها عمل نموده و نيكان را پاداشى خوب داده، و بدان را به كيفر برساند. و چه زيبا سروده است
بوى احباب كه بر خاك احبا گذرد// نه عجب باشد اگر زنده شود ((عظم رميم))
((…پس از نابودى دنيا تنها خداى سبحان مىماند. تنهاى تنها، در حالى كه چيزى با او نيست، آنگونه كه قبل از آفرينش جهان چيزى با او نبود، نه زمانى و نه مكان بىوقت و بىزمان، در آن هنگام مدتها و وقتها نيست و نابود گرديده و سالها و ساعتها از ميان مىرود. پس در آن هنگام چيزى جز خداوند يگانه قهار وجود نخواهد داشت…))
((…از پس آن، و پس از نابودى دنيا، خداوند دوباره آن را بر مىگرداند بدون اينكه به آن نياز پيدا كند، و بدون اينكه به چيزى از دنيا براى دوباره سازى دنيا كمك و يارى بگيرد، و بدون اينكه وحشت تنهايى او را فرا گرفته و براى أنس پيدا كردن به ديگران از نابودى جهان و اهل جهان، براى او انصراف حاصل گردد…))
گر به فلكم دست بدى چون يزدان برداشتمى من اين فلك را زميان
وز نو فلكى دگر چنان ساختمى كازاده به كام دل رسيدى آسان
((…و شما انسانها و قيامت مانند دو شترى كه با ريسمانى به هم بسته شده باشند به يك ريسمان به هم بسته شدهايد يعنى: به يقين رستاخيزى براى شما پديد خواهد آمد و آنچنان قيامت به شما نزديك است كه گويا نشانه هايش پديدار گشته، و با پرچم برافراشته خود نزديك گرديده و شما را بر سر پل صراط براى حسابرسى اعمال متوقف نموده است و گويا قيامت با زلزله هايش آغاز گرديده و همانند شترى براى پياده كردن بارهاى سنگينش سينه خود را بر روى زمين پهن كرده است، و دنيا با اهل خود سپرى گرديده، و آنان اهل خود را از شير خود جدا نموده است. پس در آن روز دنيا به گونهاى مىنماياند كه گويا مانند روزى بود كه پايان پذيرفته و يا مانند يك ماه بود كه سپرى شده است…))
((…و اى پسرم! بدان كه صاحب اختيار مرگ، اختيار دار زندگى انسان است، و آفريننده همان ميراننده است و نيست و نابود كننده همان بازگرداننده زنده كننده دوباره است…))
((…و بدان كه تو براى زندگى در سراى آخرت آفريده شدهاى نه براى زندگى در دنيا…))
اينها نمونههاى از سخنان امام عليهالسلام در نهج البلاغه درباره مرگ جهان و انسان، و زنده شدن دوباره انسان در جهانى نوين به نام ((سراى آخرت)) است. اين سخنان به گونهاى روشن بيانگر اين نكته هستند كه جهان طبيعت به طور كلى نابود مىگردد، تا آنجا كه آثار طبيعت نيز از ميان رود، و تنها خداوند بىهمتا باقى مىماند، و پس از آن جهانى نو تشكيل گرديده و انسانها دوباره به صحنه زندگى گام مىنهند، و ارواح در كالبدها دميده مىشوند، و براى بررسى اعمال و سرنوشت نهايى خويش در دادگاه عدل الهى حاضر مىگردند، در اينجا است كه بابا طاهر همدانى اينگونه پند مىدهد:
در ميان برخى از قبايل سياه پوست آفريقا و سرخپوست آمريكا در گذشته رسم چنين بوده است كه از گوشت بدن انسانهاى ديگر به ويژه مخالفان و دشمنان خود براى تغذيه استفاده مىنمودند.
از سوى ديگر اجساد انسانهاى مرده پس از گذشته ساليان دراز تبديل به خال شده و به مرور زمان در اثر كند و كاوهاى انسانهاى ديگر به روى زمين آمده، و از آن سبزهها و درختان روييده شده و انسانهاى زنده از آن سبزهها به طور مستقيم و يا غير مستقيم و از آن ميوهها به طور مستقيم براى خاك خود بهره مىگيرند و به تدريج ذرات آن خاك به صورت اجزايى براى اندامهاى انسانهاى زنده در مىآيند، در اين تحول و دگرگونى انسانهايى ((آكل)) مىشوند و آنان كسانى هستند كه ذرات خاك شده اندامهاى مردگان را بىواسطه يا با واسطه در تغذيه استفاده نموده و در نتيجه اندامهاى انسانهاى مرده جزئى از اندامهاى انسانهاى زنده در آمده است و يك مأكول وجود دارد و آن انسانهاى مردهاى هستند كه ذرات خاك شده آنها به تدريج به وسيله انسانهاى زنده خورده شدهاند. خيام نيشابورى اين تحول و دگرگونى را توانسته است تا اندازهاى در برخى از ابيات خود به تصوير بكشد:
اكنون اين پرسش پديد مىآيد كه به هنگام دميده شدن ارواح انسانها به كالبد هايشان آيا اجزاء انسانهاى مأكول در اندام خود آنان قرار مىگيرد و يا در اندام انسانهاى آكل؟ و در هر صورت، كيفر و پاداش چگونه خواهد بود؟ اگر انسان مأكول، مجرم و كافر، و انسان آكل، مؤمن باشد و آن اجزاء در اندام انسان مؤمن ظاهر شود، چگونه پاداش مىبيند در حالى كه به هنگام جزء بودن براى انسان آكل، دچار گناه شده بود؟ و بر عكس اگر انسان مأكول، مؤمن و انسان آكل، كافر و فاسق باشد و آن اجزاء در اندام انسان آكل قرار بگيرد، چگونه كيفر مىبيند در حالى كه به هنگام جزء بودن براى انسان مؤمن(مأكول) دچار گناه نشده بود؟! اين اشكال از گذشتهاى دور در ميان علماى علم كلام مطرح شده و نام آن را ((شبهه آكل و مأكول)) نهادهاند.
آنان در صدد پاسخگويى به اين شبهه برآمده و پاسخهايى دادهاند كه زمينه آن پاسخها پذيرش اين نكته بوده است كه با مردن انسانها و نابودى جانداران، طبيعت از ميان نرفته، بلكه تنها دچار تحول و دگرگونى مىشود.
((بابا طاهر همدانى))
((حافظ))
((…و بدان اى پسرم! كه در برابر تو راهى بس طولانى، و بسيار سخت و دشوار قرار گرفته است. و تو در اين راه دراز از خواهان شدن نيكى و جستجوى آن و ميزان بسنده از توشه راه همراه با سبك بودن بار گناه بىنياز نيستى، بنابراين، بر پشت خود بار گناه بيش از توان خود برمدار، كه در آن صورت سنگينى آن بار، تو را آزار مىرساند…
…و بدان اى پسرم! گردنهاى بسيار دشوار و صعب العبور در پيش روى تو قرار گرفته است كه در آن، انسان سبكبار از انسان سنگين بار، نيك حالتر است، و در آن گردنه انسان كند رو از انسان تندرو بد حالتر است، و بدان كه جايگاه فرود آمدنت يا بهشت است و يا آتش دوزخ، پس پيش از آنكه در آن جايگاه فرود آيى در پيشاپيش خود عمل صالح را قرار بده و آن جايگاه را پيش از آنكه هنگام فرود آمدنت فرا رسد آماده گردان، كه پس از مرگ، ابزار رضاى الهى وجود نخواهد داشت، و بازگشتنى به سوى دنيا نيست.))
((…و به وسيله قيامت، بهشت براى پارسايان نزديك و دوزخ براى گمراهان آشكار مىگردد، و انسانهاى را جايگاه ثابتى جز قيامت نيست، كه در ميدان قيامت شتابان به سوى سراى پايانى پيش مىروند.))
در موارد متعددى از نهج البلاغه سخن از پرسش و حسابرسى اعمال انسانها در روز قيامت است، از اينكه از انسانها در آن روز پرسيده مىشود: در دنيا چه كردهايد، و از آن چه بهرهاى براى سراى جاويدتان بردهايد و چه اندوختهايد؟ كه اينك قسمتهايى از سخنان على عليهالسلام در اين باره تقديم خوانندگان گرامى مىگردد:
((…در مورد بندگان خدا و شهرهاى او از خداوند بترسيد، تقوا پيشه كنيدزيرا شما در روز قيامت حتى از امكانهاى زمين و چهار پايان پرسيده مىشويد كه از آنها چگونه بهره گرفتيد …))
((…و امروز در دنيا روزگار و تلاش است و از شما حساب نمىشود، و فرداروز قيامت روز حساب و پرسش از كارهاى شما است، و روز تلاش و كار نيست.))
((…شتابان به سوى رستاخيز خود پيش مىروند در حالى كه گروه گروه و خاموش، و ايستاده در صف، نگاه تيز خداوند بر آنان افكنده شده، و منادى صداى خويش را به گوش همگان مىرساند، پوششى از فروتنى، و سستى و ناتوانى خضوع و خوارى بر آنان افكنده مىشود، حيله و راه فرار سودى نبخشد، و آرزو از ميان برداشته شود، دلها از شادى و آرزو تهى گرديده و در حالتى قرار بگيرند كه خشم و نااميدى خود را فرو خوابانيده و خاموشى گزينند و صداها با فروتنى پايين آمده و آهسته گردد و عرق آنچنان از گونهها – سرازير شود كه دهان را پر نموده، و همانند افسارى دهن را ببندد، و ترس بىاندازه گردد، و از هيبت و ترس، صداى رعد آساى منادى براى حسابرسى اعمال، و جدا نمودن حق از باطل، و مبادله پاداش خير و شر در برابر كارهاى نيك و بد، و كيفر رساندن و پاداش دادن و…گوشها سخت به لرزه در آيد.))
((و آن قيامت روزى است كه خداوند نخستين افراد انسان تا آخرين افراد آن را براى بررسى و حسابرسى كامل، و پاداش دادن كارها گرد هم مىآورد، در حالى كه از بس عرق از سر و روى آنان مىريزد به گونهاى كه گويا بر دهان آنان افسار زده شده و زمين در زير پاى آنان در حركت است، پس بهترين آنان كسى است كه براى دو پاى خود، مكانى را براى ايستادن و براى جان خود جايگاه فراخى براى آسودن بيابد.))
((…و بدان كه حساب خداوند در روز قيامت بزرگتر از حساب مردم در دنيااست.))
((اى بندگان خدا! پيش از آنكه اعمال شما مورد ارزيابى قرار بگيرد خوداعمال خويشتن را به پاى ترازو بكشيد و پيش از آنكه از اعمال شما در روز قيامت حساب شود به حساب اعمال خود برسيد…))
پيش از آن كن حساب خود كه تو را ديگرى در حساب گيرد سخت
((سعدى))
يكى از نكاتى كه درباره قيامت مطرح است و دانستن آن داراى ارزش به سزايى است، موضوع ((پل صراط)) است كه نتيجه برداشت از آيات قرآن و روايات ائمه طاهرين عليهالسلام است.
((و بدانيد كه مردم از پل صراط عبور داده مىشوند، و صراط پلى باريكتر از مو و لبه تيز شمشير است.))
((…و بدانيد كه گذرگاه شما صراط پل ويژه دوزخ و مكانهاى لغزش و فرو افتادن، و ترس از لغزشها و نوبتهاى ترسها است.))
شيخ طبرسى رحمة الله عليه در تفسير آيه ((ان ربك لبالمرصاد)) (سوره فجر / 15) نوشته است:
((يعنى راه بندگان خدا در روز قيامت از مرصاد كمينگاه ويژه مىگذرد و كسى نيست كه از آن عبور نكند…و معناى آيه اين است كه هيچ عملى از بندگان خدا از ديدگان خداوند پنهان نمىماند زيرا او همه سخنان آنان را شنيده و همه كارهاى آنان را مىبيند، مانند كسى كه در كمينگاه قرار گرفته باشد.))
آنچه به ذهن انسان مىرسد اين است كه اين ((صراط)) يك نوع ((پل)) ظاهرى طبيعى نيست و تعبير به آن در روايات و يا اشاره به آن در آيه قرآن دليل نمىشود كه چنين باشد، بلكه يك تعبير مجازى است و به همانگونه كه شيخ طبرسى رحمة الله عليه در معنى آيه سوره فجر بيان نموده است، بيانگر اين است كه هيچگونه عمل و سخنى از بندگان خدا از او پنهان نيست، و او از همه سخنان و كارهاى انسانها آگاه است، و آن سخنان و كارها در سرنوشت آن انسانها دخالت داده مىشوند از اين رو عارفان نيز به ياد آن روز هراسان گرديده و از ترس و وحشت آن، اشك مىبارند، چنانكه بابا طاهر همدانى سروده است:
هر چند در دادگاه بزرگ قيامت نياز به محاكمه و خواستن دليل و بينه و گواهان نيست، زيرا داور اصلى در رأس دادگاه خداوند است. و او از همه اعمال و انديشههاى پنهان و آشكار انسانها آگاهى كامل و دقيق دارد. ولى براى اينكه بر مجرمان حجت تمام گردد و هيچ مجرم و گناهكارى بهانه اعتراض و شكايت نداشته باشد، محاكمه و داورى برقرار گرديده و بينه و گواهان درخواست مىشود و از سوى داوران نيز گواهانى كه از پيش از سوى خداوند در نظر گرفته شدهاند عليه مجرمان گواهى مىدهند، چنانكه امام عليهالسلام فرمود:
((و به همراه هر كس در روز قيامت يك راننده و يك گواه دهندهاى خواهد بود رانندهاى كه او را به محشر مىراند، و گواهى دهندهاى كه با گواه گرفتن عمل و كردار او بر زيان او گواهى مىدهد.))
و او پيامبر صلى الله عليه و آله از سوى تو شاهد بر اعمال امت در روز قيامت است.))
((اى بندگان خدا! بدانيد كه از خودتان ديدبانانى و از اندام هايتان جاسوسانى بر شما گمارده شدهاند و نگاهدارندههايى راستگو فرشتگان ناظر بر اعمال شما اعمال و تعداد نفسهاى شما را در دفتر مخصوص ثبت و ضبط نموده و براى روز قيامت نزد خود محفوظ نگه مىدارند. آنگونه كه تاريكى شب تار، شما را از ديدگان آنان پنهان نگه نمىدارد، و دروازه بزرگ محكم بسته شما را از آنان نمىپوشاند، و به راستى كه فردا روز قيامت به امروز دنيا نزديك است.))
امام عليهالسلام در اين بخش از سخنان خود دو نوع گواهان روز قيامت را يادآور مىشود كه خداوند نيز آن دو نوع را در قرآن كريم يادآور شده است:
((روزى كه زبانها و دستان و پاهايشان به آنچه كه به جا مىآورند بر زيان آنان گواهى مىدهند.))
نوع دوم: فرشتگان الهى، در آنجا كه فرمود:
((آنگاه كه آن دو مأمور دريافت اعمال، از راست و چپ براى ثبت و ضبط اعمال شما بنشينند. هيچ سخنى چه خبر و چه شر بر زبان جارى نگردد، جز آنكه هماندم آن دو فرشته رقيب و عتيد براى نوشتن آن آمادهاند.))
و كفى بالكتاب حجيجا و خصيما…
((…و همين اندازه بس است كه در روز قيامت كتاب خدا قرآن كريم بر زيان انسان احتجاج نموده شهادت دهد و با او دشمن گردد…))
((…و بدانيد كه آن قرآن شفاعت كنندهاى است كه شفاعتش پذيرفته مىشود، و گويندهاى است كه اگر نادرستى كردار كسى را بگويد، گفتار او مورد تصديق واقع مىشود و كسى كه در روز قيامت مورد شفاعت قرآن قرار بگيرد، شفاعت درباره او پذيرفته مىشود، و آنكه را كه قرآن بر زيان او گواهى دهد، سخن به زيان او پذيرفته مىشود…))
1- پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله.
2- اعضا و اندامهاى انسان.
3- فرشتگان.
4- قرآن كريم.
و بدينگونه روز حساب به پايان مىرسد. گروهى در آن روز سربلند و اهل نجات گرديده و منتظر پاداش بزرگ الهى و رسيدن به بهشت جاويد دقيقه شمارى مىكنند، و گروهى ديگر در اثر دارا بودن انديشهها و باورها و كردارهاى ناروا، محكوم گرديده و در انتظار دوزخ قرار مىگيرند، چنان كه امام عليهالسلام فرمود:
((…و خداوند آنان انسانها را به دو گروه تقسيم مىكند، گروهى از آنان را از نعمت خود در بهشت بهرهمند مىگرداند و از گروهى ديگر انتقام مىگيرد…))
((مولوى))
جنت به فتح جيم به معنى بهشت و بستان، و جمع آن جنان و جنات است و نيز هر باغى است كه داراى درختان باشد، و زمين از درختان آن پوشيده شده باشد، و بهشت را كه جنت گويند يا به خاطر شباهت به باغهاى زمين است، و يا به خاطر مستور و پوشيده شدن نعمتهاى آن از انظار مىباشد. صاحب مقاييس اللغة گويد:
((جنت جايى است كه مسلمين در آخرت به آنجا رفته و ثواب مستور و پوشيدهاى است از آنها.))
و نيز گويد:
((جنت بستان است، زيرا درختان با برگهاى خود آن را مىپوشانند)).
در نهج البلاغه محورهاى گوناگونى براى بهشت طرح شده است كه هر محورى تحت عنوان مخصوصى تقديم خوانندگان گرامى مىگردد:
امام عليهالسلام درباره تقوا پيشگان فرمود:
((…خداوند او انسان پارسا و با تقوا را در آنجا كه خود مىخواهد زندگى جاويد مىدهد، و در نزد خود در جايگاه گرامى و با ارزش منزل مىدهد، در سرايى كه خداوند آنان را براى دوستان خود برپا ساخته است، سايبان آن عرش او، و روشنايى آن، خوشنودى او، و ديدار كنندگان آن، فرشتگان، و دوستان آن، پيامبران مىباشند…))
در توصيف فرشتگان فرمود:
((…و برخى از آنان فرشتگان نگهبانان بندگان خدا، و خدمتگذاران دروازههاى بهشت او هستند…))
((…پس اگر با ديده دل به آنچه از بهشت براى تو وصف شده است نگاهت را بدوزى، جان تو از آنچه از دنيا، همچون شهوتها و خوشىها و زيورها و منظرههاى دلانگيز و زيباى آن كه براى تو آفريده شده است بيزارى جسته و با انديشيدن در صداى برگهاى درختانى كه در اثر وزش نسيم پديد مىآيد و ريشههاى آن درختان در درون تپههايى از مشك بر ساحل جوىهاى بهشت پنهان گرديده است، و نيز با انديشيدن در خوشههاى مرواريد، و شاخههاى تر و تازه آن، و ظاهر شدن آن ميوهها به صورتهاى گوناگون، در پوست شكوفههاى آن درختان، جان تو حيران و سرگردان و از خود بيخود مىگردد. انديشيدن در آن ميوههايى كه بدون زحمت چيده شده و به آن گونه كه چيننده بخواهد حاضر مىشود و براى ساكنان آن در گرداگرد كاخهاى آن، عسلهاى صاف و خالص، و شرابهاى تصفيه شده به چرخش در مىآيد. اهل بهشت گروهى هستند كه همواره بزرگوارى شامل آنان شده تا اينكه به سراى آرامش بهشت جاويد رسيده و از نقل مكانها و سفرها آسوده گردند، پس اى شنونده! اگر دل خود را از هر چيزى بازداشته، و به رسيدن به آن منظرههاى شگفتانگيز مشغول گردانى، جان تو در اشتياق بهشت پرواز نموده و براى تعجيل در رسيدن به آن، مجلس سخنرانى مرا رها نموده و همسايگى به گور خوابيدگان را بر خواهى گزيد. خداوند ما و شما را از كسانى قرار بدهد كه با رحمت خداوند و با تمام وجود براى رسيدن به جايگاه نيكان تلاش مىنمايند.))
((…پس آنان كه پيرو و مطيع خداوند هستند، خداوند به آنان پاداش همجوارى با خود را بخشيده و در سراى خود آنان را زندگانى جاويد داده است. آن جايى كه وارد شوندگان آن بيرون نيايند و حال آنان دگرگون نشود، ترسها بدانان روى نياورد و بيمارىها به آنان نرسد و به خطرها گرفتار نگردند و سفرها آنان را به رنج نيندازد…))
((…بهشت به عنوان پاداش و رسيدن به نعمتها بس است…))
((…و هيچ نيكى بهتر از نيكى ديگر نيست جز پاداش خداوند، و هر چيزى از نعمتهاى دنيا شنيدنش بزرگتر مهمتر و با عظمتتر از ديدن آن، و هر چيزى از آخرت، ديدن آن، بزرگتر از شنيدنش است نعمتهاى دنيا وصفشان بهتر از ديدنشان، ولى نعمتهاى آخرت ديدنشان بهتر از وصفشان است پس هم اكنون كه در دنيا زندگى مىكنيد و شما را ياراى ديدن نعمتهاى آخرت نيست به شنيدن نعمتهاى آخرت به جاى ديدن نعمتهاى آن، و نيز به خبرهاى غيبى از جهان رستاخيز به جاى ديدن آنچه كه اكنون از ديدگان شما پنهان است بسنده كنيد، و بدانيد آنچه از دنيا كاهش يافته و بر آخرت افزوده گردد، بهتر است از آنچه كه از آخرت كاهش يافته و بر دنيا افزوده گردد…))
((…نعمتهاى آن زوال ناپذير است، كسى كه در بهشت جاويد جاى بگيرد، پير و شكسته نمىشود و كسى كه در آن سكونت گزيند، نيازمند نااميد نخواهد شد…))
…درجات متفاضلات و منازل متفاوتات… (خ85)
((…بهشت داراى درجهها و رتبههايى است كه برخى بر برخى ديگر برترى دارد، و داراى جايگاههايى است كه از يكديگر متمايزند…))
از اين سخن به روشنى به دست مىآيد كه اهل بهشت همه در يك پايه نيستند، بلكه بر اساس اعتقاد و عمل و فكر، داراى پايهها و مراتب و درجات گوناگون مىشوند، گروهى در بالاترين رتبههاى بهشت، و گروهى ديگر در پايينترين رتبههاى آن، و گروهى نيز در ميانه اين دو دسته قرار دارند و اين گروه نيز خود داراى درجات گوناگون مىباشند. چنانكه امام عليهالسلام درباره فضيلت جهاد و مجاهدان فرمود:
((پس به راستى كه پيكار در راه خدا دروازهاى از دروازههاى بهشت است كه خداوند آن را براى دوستان مخصوص خود گشوده است…))
ظاهرا مقصود امام عليهالسلام از دروازه همان جايگاه و درجه و رتبه ارزش و عظمت نعمتها است، و گرنه تنها ورود از يك دروازه نمىتواند ملاك ارزش باشد. بنابراين، مقصود از دروازههاى بهشت، درجات بهشت است، و دروازه جهاد، درجهاى از بهشت است كه ويژه دوستان مخصوص خداوند است و آنان همان رزمندگان راه خدا هستند.
در اينجا دانستن اين موضوع از ارزش به سزايى برخوردار است كه چه عواملى موجب ورود به بهشت مىشود؟ و به ديگر سخن: بهشتيان چه ويژگىهايى در دنيا دارند؟ فايده و اثر مهم پى بردن به پاسخ اين پرسش، فراهم آمدن زمينه عملى انسان براى نيل به اين ويژگىها است. اين ويژگىها عبارتند از:
((…پس راستى چنين است كه اگر يكى از شما در بستر خود در حالتى بميرد كه به حق پروردگار و حق پيامبر و اهل بيت پيامبر آشنا باشد، او شهيد از دنيا رفته پاداش شهيدان را دارد و پاداش او در روز قيامت بر عهده خداوند متعال است، و ثواب آن كار نيك كه انجام آن را در دل داشته و قصد آن را نموده بود، خواهد برد و آن قصد او براى جنگيدن در راه خدا و انجام كار نيك جايگزين و جانشين از نيام بر كشيدن شمشيرش مىشود…))
مقصود امام عليهالسلام از قصد انجام كار، آن قصد و ارادهاى است كه اگر هنگام عمل فرا رسد انسان از انجام آن هيچ باكى نداشته باشد، و تنها موانع خارج از اراده و اختيار او باز دارنده او از آن كار باشد، چنين قصد و ارادهاى صاحب خود را تا آنجا بالا مىبرد كه اگر در بستر خود و با مرگ معمولى نيز بميرد در جايگاه شهيدان قرار خواهد گرفت. مشروط بر اينكه عارف به مقام خداوند و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهالسلام باشد.
((…در بهشت داخل نمىشود جز كسى كه امامان را بشناسد و آنان امامان نيز او را بشناسند…))
علماى علم بلاغت در فن معانى يكى از فنون سه گانه علم بلاغت گفتهاند: كه نفى و استثنا مفيد حصر است. بنابراين، مىتوان گفت: آنانكه امامان معصوم عليهالسلام را نشناسند و يا امامان عليهالسلام او را به عنوان پيرو و به شمار نياورند در بهشت داخل نمىشوند هر چند در فروع و احكام دين به وظايف شرعى خود عمل نمايند.
بنابراين معرفت نسبت به خداوند و پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهالسلام ويژگى اصل انسان براى ورود به بهشت جاويد است. چنانكه متقابلا شرط است كه اهل بيت عليهالسلام نيز او را به عنوان شيعه و مؤمن راستين بشناسند.
هر چند شناختن خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهالسلام ويژگى اصلى بهشتيان است، ولى تمام ويژگى آنان نيست، بلكه ويژگىهاى ديگرى دارند كه دوست داشتن اهل بيت عليهالسلام و يارى كردن آنان از جمله آن ويژگىها است. چنانكه امام عليهالسلام فرمود:
ناصرنا و محبنا ينتظر الرحمة…
((…آنكه ما را يارى رساند، و ما را دوست داشته باشد، رحمت خداوند در انتظار او است…))
((…به راستى كه پارسايى تقوا براى امروز زندگى دنيا پناه و سپر در برابر لغزشها و گناهان و براى فردا روز رستاخيز راه به سوى بهشت است…))
((…آنان پارسايان و بهشت مانند كسى است كه آن بهشت را ديده باشد، پس آنان گويا از هم اكنون در آن بهشت از نعمتهاى خداوند بهرهمند هستند.))
((اى بندگان خدا! شما را به پارسايى تقواى الهى و پيروى از او خداوندسفارش مىكنم، به راستى كه آن پارسايى سبب رستگارى فرداقيامت و رهايى از عذاب و كيفر هميشگى است…))
((…اى بندگان خدا! شما را سفارش مىكنم به پارسايى كه توشه براى سفر آخرت است و روز بازگشتن به وسيله آن رونق مىيابد(و پناهگاه است)، توشهاى كه رساننده انسان به مقصد قيامت و پناهگاه رهايى بخشنده از كيفر دوزخ است…))
((سعدى))
چنانكه بيان شد مهمترين ويژگى بهشتيان شناخت خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان عليهالسلام است، چنانكه در برابر: امامان و اهل بيت نيز آنان را بشناسند، و معنى شناختن، شناختن ظاهرى و صورى نيست، بلكه مقصود اين است كه انسان شايستگى خود را به اندازهاى برساند كه امامان اهل بيت عليهالسلام او را به عنوان شيعه و پيرو بپذيرند، و به ديگر سخن: اعمال او مطابق سيره و روش آنان باشد، چنانكه امام على عليهالسلام فرمود:
((خداوند، كتاب راهنمايى را فرستاده است كه نيك و بد در آن بيان گرديده است. پس روش نيك را برگزينيد تا هدايت گرديد، و از بدى دورى نماييد تا راه مستقيم و درست را بپيمايد. واجبات را رعايت كنيد! واجبات را رعايت كنيد آنها را به گونهاى پسنديده انجام بدهيد -! حق خداوند را در مورد آنها بپردازيد، كه رعايت واجبات و رعايت حق خداوند در آنها شما را به بهشت مىكشاند…))
و آنگاه كه درباره اسلام سخن مىگويد، مىفرمايد:
…والجنة سبقته… (خ106)
((…و بهشت جايزه اسلام است كه براى انسان برنده در مسابقه اسلام در نظر گرفته شده است))
((و همانا پاداش انسان در گفتار به وسيله زبان، و در كردار به وسيله كار و تلاش با دستان و پاها است…))
((…پس پيروى از خداوند را…سپرى براى روز ترس قيامت خود، و چراغهايى براى درون گورهاى خود، و آرامش گرى براى ترس دراز مدت خود روز محشر و گشايشى براى جايگاههاى اندوه خود قرار بدهيد، پس به راستى كه پيروى از خداوند، نگاهدارنده از جايگاههاى تباهى، در بر گيرنده ترس گاههاى مورد انتظار، و شعلههاى بر افروخته آتش دوزخ است…))
مردى از امام عليهالسلام درخواست كرد كه وى را پند دهد، امام عليهالسلام بدينگونه او را پند داد:
((از آنان مباش كه بدون عمل خوب، اميدوار به آخرت نيك است، و با آرزوى درازى كه براى زندگى دنياى خود دارد توبه به درگاه الهى را به تأخير مىاندازد…انسانهاى درستكار را دوست دارد ولى عمل آنان را ندارد، از گناهكاران كينه دارد، در حالى كه خود يكى از آنان گناهكاران است، به سبب گناهان فراوانى كه دارد، مرگ در نگاه او ناخوشايند است…اگر شهوتى به او عرضه گردد اقدام به معصيت و گناه مىكند، و براى توبه كردن امروز و فردا مىكند…از مردم در غير راه پروردگارش مىترسد از ترس مردم كارى را انجام مىدهد كه خدا آن را نمىپسندد و از پروردگارش در كار مردم نمىترسد بدون بيم از خداوند به مردم زيان مىرساند))
…و من استقام فالى الجنة… (خ119)
((…و هر كس براى جهاد در راه خدا و پيكار با دشمنان او استقامت و پايدارى نمايد به بهشت مىرود…))
((پس راستى چنين است كه جهاد دروازهاى از دروازههاى بهشت است كه خداوند اين دروازه را براى دوستان مخصوص خود گشوده است…))
اعمال انسان داراى ظاهرى و باطنى است، اگر انسان اعمالش درست باشد و همه كارهاى خود را مطابق فرمان خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى دين انجام بدهد و از انجام آنچه كه مورد نهى آنان است خوددارى بورزد نمىتوان گفت كه او شايسته بهشت است، زيرا ممكن است انسانهاى منافق صفت و كفر باطن نيز اين اعمال را براى فريب مردم انجام بدهند. از اين رو ملاك و ظابطهاى ديگر لازم است كه اين اعمال را ارزش بخشيده و انسان را شايسته ورود به بهشت نمايد و آن چيز نيت خالص است كه امضاى درستى و صحت اعمال انسان به شمار آمده است. امام عليه السلام در اين باره فرمود:
((…و خداوند به وسيله درستى و صداقت در نيت و درون شايسته هر كه از بندگانش را كه بخواهد در بهشت داخل مىكند.))
غم عالم نصيب جان ما بى// به درد ما فراغت كيميا بى
رسد آخر به درمان درد هر كس// دل ما بى كه درمانش بلا بى
همه بند تنم مانند نى بى// مدامم درد هجرانت ز پى بى
مرا سوز و گداز تا قيامت //خدا دونه قيامت تا به كى بى
مثال معروف است كه ((گل چيدن بىخار نمىشود)) آنكه خواهان بهشت است ناگزير است كه براى رسيدن به آن تلاش و جديت فراوان نمايد و اگر سختىها و دشوارىها بر او روى آورد، در برابر آنها مقاومت نمايد. و به ديگر سخن براى رسيدن به بهشت به استقبال ناملايمات برود، چنانكه امام عليهالسلام فرمود:
…الجنة تحت أطراف العوالى… (خ124)
((…بهشت در سايه تير و نيزه فراهم مىگردد…))
((…پيامبر خدا صلى الله عليه و آله همواره مىفرمود: بهشت با دشوارىها پيچيده شده است…))
((سعدى))
…ألا و انى لم أركالجنة نام طالبها.
((…آگاه باشيد كه من چيزى جز بهشت را نديدهام كه خواهان جوينده آن در خواب غفلت فرو برود))
مقصود امام عليهالسلام اين است كه انسانهاى جوياى بهشت، غالبا در اثر گرايش به دنيا آنچنان دچار غفلت و بىخبرى مىشوند كه همانند خوابيدگان، براى رسيدن به بهشت گامى بر نمىدارند، و كمتر كسى است كه در اين راه بيدار بوده و با تلاش و كوشش و دورى نمودن از هواهاى نفسانى و بريدن از دنيا خود را آماده بهشت مىنمايد.
((حافظ))
دوزخ، جايگاه كيفر بدكاران و ناشايستگانى مانند كافران، مشركان، منافقان و گناهكاران غير قابل آمرزش است، كه در نهج البلاغه غالبا با كلمه ((نار)) از آن سخن به ميان آمده است. انسانهاى دوزخى پس از محاكمه در دادگاه بزرگ قيامت و محكوم شدن، رهسپار دوزخ مىگردند، چنانكه امام عليهالسلام فرمود:
((…و اما معصيت كاران، پس خداوند آنان را در بدترين سراى فرود مىآورد…))
((…پس درمان جنگ تحمل مشكلات آن بر من آسانتر از درمان كيفر خداوند آسانتر از كيفر اخروى است كه حاصل هماهنگى و تبعيت از انسانهاى مقام طلب و ناشايست مىباشد و مرگهاى دنيا دشوارىهاى جنگ براى من آسانتر از مرگ عذابها ى آخرت است…))
((…و اما آنان كه اهل معصيت و نافرمانى در برابر خداوند باشند، خداوند آنان را در بدترين سراى جاى داده و دستان آنان را به گردنشان بسته و موهاى پيشانى آنان را به پاهايشان پيوند زند، و پيراهنهايى از قير و پارههايى آتش بر آنان بپوشاند، در عذابى كه حرارت آن بسيار دشوار است، و در دروازهاى كه بر روى آنان بسته و در آتشى كه داراى زبانههاى بلند و صداهاى ترساننده و شعلههاى افروخته و صداهاى بسيار بلند سرگردان كننده است، آنكه در آن آتش جاى بگيرد توانايى كوچيدن از آن را ندارد، و آنكه در اسارت آن باشد رها شدنى نيست، و زنجيرهاى آن بريده نمىشود، براى سراى دوزخ زمانى نيست كه سپرى گردد، و ساكنان آن براى سكونت در آن، وقت معينى ندارند كه به پايان برسد…))
((…و همين اندازه بس است كه آتش دوزخ، كيفر و دشوارى براى گناهكاران و خداوند، انتقام گيرنده از آن گناهكاران و يارى دهنده براى نيكان باشد…))
((…آتشى كه در بلعيدن سيرى ندارد، و پر اضطراب و متلاطم است و شعله آن بلند، و صداى آن هيجان آور و خشمناك و سوزندگى آن، زبانه دار و فرو نشستن شعلههاى آن بسيار دور، دير خاموش مىشود و هيزم آن پر شعله، و تهديد آن ترس آور و به سبب تاريك و ژرف بودن آن جايگاه آن براى دوزخيان فراگير، و همه اطراف آن، تاريك، و ديگهاى آن داغ و سوزان، و كارها كيفرهايى كه در آن انجام مىگيرد، رسوا كننده است…))
((…و بپرهيزيد از آتشى كه سوزش آن سخت و دشوار، و بسيار ژرفناك است و زيور آن آهن گداخته، و نوشيدنى آن، آب چركين است.))
آنچه خواندهايد گوشههايى از سخنان امام عليهالسلام در تصوير آتش دوزخ و كيفرهاى آن بوده است.
اكنون اين پرسش پيش مىآيد كه دوزخيان چه ويژگىهايى دارند، تا ما بدينوسيله بتوانيم خود را از آن ويژگىها دور نماييم؟ و به ديگر سخن: چه عواملى موجب گرفتار شدن به آتش دوزخ مىشود تا با دانستن آنها، خود را از آنها دور نموده، تا در قيامت از دوزخيان نباشيم؟
پاسخ به اين پرسش در سخنان امام عليهالسلام به روشنى بيان گرديده است. اين سخنان در اين نوشتار تحت عنوانهاى مخصوصى به خود تقديم خوانندگان گرامى مىگردد:
((…آگاه باشيد كه خطاها بىتقوايىها همانند اسبان سركش لجام گسيختهاى مىباشد كه صاحبان آنها بىتقوايان بر آنها سوار گرديده و همراه آنها در آتش دوزخ فرو افتند…))
((نماز را رعايت، و بر آن محافظت نماييد و آن را بسيار به جا آوريد، و به وسيله آن به خداوند نزديك گرديد، كه آن براى مومنان در هنگام مخصوصى واجب گرديده است، آيا پاسخ دوزخيان را نمىشنويد در آن هنگام كه از آنان پرسش مىشود: (چه چيز شما را به دوزخ كشانيده است؟ مىگويند: ما از نماز گزاران نبودهايم)، به راستى كه نماز گناهان را مىريزد، همانند ريخته شدن برگ درخت، و نماز انسان را از كيفر گناه رها مىگرداند همانند رها شدن زنجير از گردن انسان به زنجير بسته شده…))
((…سپس پرداخت زكات اموال همراه با نماز براى مسلمانان به عنوان وسيله و ابراز نزديك شدن انسان به خداوند قرار داده شده است، پس هر كه به ميل و رغبت آن را بپردازد، سبب كفاره گناهان و مانع و نگهدارنده انسان در برابر دوزخ مىشود…))
((…سپس اداى امانت است، پس آنكه اهل آن امانت نباشد، زيان نموده است…))
((…و هر كه امانت را سبك بشمارد و همانند چهارپايان چراگاه خود را در وادى خيانت قرار بدهد، و خود و آيين خود را از آن پاك نگرداند، در دنيا خود را خوار زبون و پست و رسوا گردانيده و در روز واپسين خوارتر و رسواتر خواهد بود، و به راستى كه بزرگترين خيانت، خيانت به امت، و زشتترين دغلكارى، دغلكارى زمامداران است.))
امام عليهالسلام در اين نامه، كه آن را براى يكى از كارگزاران نوشته است، دايره امانت را توسعه بخشيده، و پس از بيان نتيجه خيانت در امانت در دنيا و آخرت، بزرگترين امانت براى كارگزاران را امانت امت اسلامى دانسته است. و در نتيجه، خيانت به اين امانت را بزرگترين خيانت به شمار آورده است.
((… پس چون به امر خلافت برخاستم گروهى پيمان بيعت خود با مرا شكستند از ناكثين اصحاب جمل شدند كه جنگ جمل را برپا كردند و گروهى ديگر از حق خارج گرديدند از مارقين خوارج شدند كه جنگ نهروان را پديد آوردند و گروهى بر حكومت حق على عليهالسلام ستم روا داشتنداز قاسطين معاويه و يارانش شدند كه جنگ صفين را برپا كردند گويا آنان اين سه گروه سخن خداوند را نشيدند در آنجا كه فرمود: آن سراى آخرت را براى كسانى قرار مىدهيم كه در روى زمين نخواهند سركشى كنند و نخواهند فساد پديد آورند و سرانجام نيك از آن پارسايان است. آرى به خداوند سوگند كه اين آيه را شنيدند و آن را فهميدند، ولى دنيا در برابر ديدگان آنان زيبا جلوه كرد، و زيور دنيا آنان را فريب داد…))
اين سخن قسمتى از خطبه معروف ((شقشقيه)) است كه امام عليهالسلام در آن، سه گروه را نام برده و مورد سرزنش قرار داده و آنان را مصداق منفى آيهاى از قرآن دانسته است كه خداوند در آن آيه بهشت را ويژه كسانى قرار داده است كه نخواهند در روى زمين سركشى و فساد نمايند، و سه گروه نامبرده با جنگى كه در برابر على عليهالسلام به راه انداخته بودند از مصاديق سركشى در برابر خداوند و فسادگرى در روى زمين به شمار آمدند و در نتيجه از بهشت محروم گرديده و سرانجام آنان دوزخ خواهد بود.
در مقام تشويق به جهاد و پيكار در راه خدا فرمود:
((…من شما را بر راهى روشن جهاد در راه خدا فرا خواندهام كه در برابر آن، تنها كسى به هلاكت مىرسد كه به سبب سرشت فساد آلود خود اهل هلاكت باشد، كسى كه در ميدان جهاد استقامت داشته باشد به بهشت مىرود، و كسى كه در اين راه بلغزد به دوزخ مىرود.))
و در مقام آموزش جنگيدن به يارانش كه گويا آن را در ليلةالهرير و يا آغاز جنگ صفين بيان كرده است، از جمله فرمود:
((…پس بر دشمن يورش پى در پى ببريد، و از گريختن از ميدان جهاد شرم نماييد، كه گريز از ميدان جهاد براى نسل آينده تان ننگ را، و براى روز حسابتان آتش دوزخ را در پى خواهد داشت…))
در آن هنگام كه عبدالله بن عباس را به عنوان جانشين و كار گزار خود در بصره منصوب كرد به او نوشت:
((با مردم به هنگام روبرو شدن و نشستن و داورى كردن به نيكى برخورد كن با آنان گشاده روى و خوش برخورد و همنشين خوبى باشد و به هنگام داورى در اختلافات در ميان آنان از حق دورى مگزين و به داد و عدل داورى كن. و از خشم بر مردم بپرهيز! كه آن خشم گونهاى از سبك مغزى و ره آوردى از شيطان است، و بدان كه آنچه تو را به خداوند نزديك گرداند تو را از آتش دوزخ دور، و آنچه تو را از خداوند دور گرداند به آتش دوزخ نزديك مىگرداند.))
پيش از اين درباره ويژگىهاى بهشتيان از امام عليهالسلام نقل شد كه تنها كسانى در بهشت داخل مىشوند كه امامان معصوم عليهالسلام را بشناسند و امامان عليهالسلام نيز آنان را بشناسند،در ادامه آن سخن فرمود:
((و در دوزخ داخل نمىشود جز كسى كه آنان امام معصوم را به عنوان پيشوايان بر حق مسلمانان و جانشينان پاك پيامبر اسلام باور نداشته، و امامان نيز او را به عنوان انسان مؤمن و مسلمان درستكار پذيرا نباشند…))
از اين سخن به دست مىآيد كه دوزخ تنها جايگاه كسانى است كه امامان معصوم عليهالسلام را به عنوان پيشوايان بر حق و جانشينان واقعى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله باور نداشته باشند و آنانكه امامان معصوم عليهالسلام را باور داشته و بر اين باور آنگونه باشند كه امامان عليهالسلام نيز آنان را تصديق نموده و بپذيرند در دوزخ داخل نمىشوند.
از اين رو با توجه به مجموعه ويژگىها و اوصاف بهشتيان و دوزخيان كه بيان گرديده است، مىتوانيم بگوييم كه انسان معتقد به امامان معصوم عليهالسلام كسى است كه در ميدان عمل نيز به گونهاى باشد كه امامان عليهالسلام او را به عنوان شيعه و پيرو واقعى مورد پذيرش و قبول خود قرار بدهند، و به ديگر سخن: سيره عملى او به ميزان تواناييش سيره عملى امامان عليهالسلام باشد. البته موضوع شفاعت شافعان در مورد برخى از گناهان با حفظ باور و اعتقاد به حقانيت امامان عليهالسلام را نمىتوان از نظر دور نگه داشت. كه البته آن هم خود داراى شرايطى است كه از موضوع بحث ما در اين كتاب بيرون بوده و نيازمند بررسى مستقل و جداگانه است.
ستم بر بندگان خداوند در آيين اسلام، بسيار ناپسند بوده و خداوند انسان ستمگر را در روز قيامت به دوزخ گرفتار مىنمايد، چه اينكه آن ستمگر خداوند را باور داشته و خود را پيرو آيينى همانند آيين اسلام بداند، و چه منكر بوده و آيينى را پايبند نباشد، كه اينك به فرازهايى از سخنان على عليهالسلام در اين باره توجه مىنماييد:
((بدترين توشه براى روز رستاخيز، دشمنى و ستم بر بندگان خدا است.))
((و اگر خداوند انسان ستمگر را مهلت دهد، هرگز از كيفر او دست بر نخواهد داشت و او خداوند در كمينگاهش قرار دارد…))
هر انسانى در زندگى دنياى خود هدفى را برگزيده و براى رسيدن به آن در ميدان مسابقه قرار مىگيرد، ولى برخى از انسانها هدف را نادرست برگزيده و سراب را به جاى آب، و هواى نفس را به جاى خدا مقصود خود پنداشتهاند، از اين رو گناهكاران كه با ارتكاب گناه، قصد بهرهمند شدن از نعمتها را به هر گونه كه بخواهند در سر مىپرورانند، در وادى سراب گام برداشته و هواى نفس خود را خداى خويش مىپندارند، و آنگاه كه به سراى ديگر رهسپار گردند، جايگاهشان در دوزخ خواهد بود، چنانكه امام عليهالسلام فرمود:
…والنار غاية المفرطين… (خ157)
((…و آتش دوزخ، پايان مقصد حقيقى كسانى است كه در دنيا راه افراطگناه – را در پيش گرفتهاند و آنچه را كه نبايد انجام بدهند، انجام مىدهند …))
البته هر انسان معمولى غير از معصومين عليهالسلام در زندگى خود احيانا دچار گناهانى مىشود، و مقصود على عليهالسلام اين نيست كه همه گناهكاران به آتش دوزخ مىافتند، بلكه بسيارى از گناهان به توبه واقعى از ميان رفته و انسان گناهكار از آن گناه پاك مىشود و برخى از گناهكاران با شايستگىهايى كه دارند در روز قيامت مورد شفاعت شافعان قرار مىگيرند.
بنابراين مقصود امام عليهالسلام از كلمه ((مفرطين)) آن گناهكارانى است كه در اثر گناهان بسيار، شايستگى توبه و شفاعت را از دست دادهاند، گناهكارانى كه از انجام گناه باكى نداشته، و به آسانى آن را مرتكب مىشوند، و از ارتكاب آن دچار احساس ندامت نشده و توبه نمىنمايند و بر گناه خود اصرار مىورزند.
((…و از حكمهاى قطعى و محكم و خللناپذير خدا كه صريح بوده و توجيه بردار نيست و در آن رجوع و نسخ راه پيدا نمىكنند كه در قرآن محكم خداوند آمده است، و او خداوند بر پايه آنها آن احكام پاداش مىدهد و به كيفر مىرساند، و اگر انجام بگيرند براى آنها خشنود و اگر انجام نگيرندخشمگين مىشود اين است كه بنده خداوند هر چند تلاش خود را در اجراى احكام اسلام به كار بگيرد و كار خود را براى خدا خالص بگرداند – در حالى از دنيا برود كه پروردگارش را با يكى از اين ويژگىها ملاقات نمايد و از آنها ويژگىها توبه ننمايد. و آن ويژگىها عبارتند از: اينكه در بندگى كردن به خدا شرك در عبادت داشته باشد و يا با كشتن انسان ديگر، خشم خود را درمان نمايد و يا كار زشتى را كه ديگرى انجام داده استبراى ديگران بيان كند گناهان ديگران را در ميان مردم بازگو كند و يا به وسيله آشكار نمودن بدعتى در دين خود براى بر طرف كردن نياز خود و حاجت خويشتن به مردم رو آور شود، و يا با دو چهره حالت نفاق و دو رويى با مردم برخورد كند، و يا با مردم با دو زبان نفاق سخن بگويد…)) حاصل اين سخن، چهار ويژگى ديگر براى دوزخيان است: