(خطبه102صبحی صالح)
و من خطبة له ( عليه السلام ) تجري هذا المجرى و فيها ذكر يوم القيامة و أحوال الناس المقبلة
يوم القيامة
وَ ذَلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللَّهُ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ- لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ- خُضُوعاً قِيَاماً قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ- وَ رَجَفَتْ بِهِمُ الْأَرْضُ- فَأَحْسَنُهُمْ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً- وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً
فصل اول
ترجمه
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است كه در همان زمينه ايراد فرموده اند :
«قيامت روزى است كه خداوند همه پيشينيان و پسينيان را در آن روز گرد مى آورد، تا به حساب آنها دقيقا رسيدگى، و پاداش كردار آنها داده شود، (در آن روز) همه با خضوع و فروتنى ايستاده اند، و (بر اثر دشوارى موقعيّت) عرق (از سر و روى آنها سرازير شده و) مانند لجام اطراف دهان آنان را فرا گرفته، و زمين، آنان را به لرزه در آورده است، نيكوترين احوال را كسى دارد كه توانسته جاى پايى براى خود تهيّه كند، و محلّ فراخى براى ايستادن خود به دست آورد.»
شرح
مراد از روز، روز رستاخيز است، و معناى نقاش در حساب، با دقّت تمام به حساب رسيدگى كردن است، خواننده با مطالعه صفحات پيش، از چگونگى اين روز آگاه است، و اين آيه شريفه نيز بيان كيفيّت اين روز است كه فرموده است: «يَوْمَئِذٍ يَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِيُرَوْا أَعْمالَهُمْ» و قيد خضوعا اشاره است به قول خداوندمتعال «خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ » و قياما به «يَوْمَ يَقُومُ النَّاسُ لِرَبِّ الْعالَمِينَ » و اين دو كنايه است از اين كه در اين روز، مردم در نهايت زبونى و ناتوانى به سر مى برند، و يقين دارند كه هيچ قدرتى جز قدرت خداوند وجود ندارد، و ألجمهم العرق به معناى اين است كه عرق محلّ لجام يا دهان آنها را فرا گرفته و كنايه از آن است كه توان آنها به نهايت رسيده است، زيرا خستگى و رنج موجب فرو ريختن عرق زياد است.
فرموده است: و رجفت بهم الأرض…
خداوند متعال در اين باره فرموده است: «يَوْمَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ الْجِبالُ» و «إِذا رُجَّتِ الْأَرْضُ رَجًّا وَ بُسَّتِ الْجِبالُ بَسًّا» برخى گفته اند مراد از زمين لرزنده، سر زمين دلهاست كه بر اثر غلبه ترس و بيم از خداوند و هول و هراس روز رستاخيز به تپش و لرزش در مى آيند، امّا دسته ديگر گفته اند: معناى ياد شده انصراف سخن از ظاهر كلام الهى است بدون اين كه ضرورتى باشد و جايز نيست، زيرا آنچه را مخبر صادق در باره جزئيّات احوال روز رستاخيز از جانب او خبر داده، همه از امور ممكن مى باشد، و قدرت خداوند نيز وافى و كافى براى تحقّق آنهاست.
فرموده است: فأحسنهم حالا من وجد لقدميه موضعا و لنفسه متّسعا.
گفته شده كه منظور، كسى است كه در ساحت معرفت و بندگى پروردگار، براى پاى عقل خود جايى، و در مقام قدس و فراخناى رحمت او براى خويشتن جايگاهى وسيع يافته است، و پيداست كه حال اينها در روز رستاخيز از همه نيكوتر و بهتر است، و مى توان اين كلام را طبق ظواهر مدارك شرعى بر ظاهرش حمل كرد.
نيز از اين خطبه است:
فِتَنٌ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ- لَا تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ وَ لَا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ- تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً- يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا وَ يَجْهَدُهَا رَاكِبُهَا- أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ- قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ- يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبِّرِينَ- فِي الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ- وَ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ- فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذَلِكِ- مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ اللَّهِ- لَا رَهَجَ لَهُ وَ لَا حَسَّ- وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوْتِ الْأَحْمَرِ- وَ الْجُوعِ الْأَغْبَرِ
لغات
يحفزها: از پشت سر آن را هل مى دهد
أذلّه: جمع ذليل، خوار
حسّ: صداى آهسته
كلب: شرّ و بدى
رهج: غبار
ترجمه
«فتنه ها و آشوبهايى مانند پاره هاى شب ديجور پديد آيد، كه هيچ كس را ياراى ايستادگى در برابر آنها نباشد و هيچ پرچمى نتواند در برابر آنها بر پا شود، اين فتنه ها مانند شترى كه مهار گشته و جهاز بر پشت او انداخته شده و جلودارش آن را مى كشد و سواره اش آن را مى دواند، رو به سوى شما مى آورد، دست اندركاران اين فتنه ها گروهى هستند كه حرص و آز آنان زياد و ساز و برگ آنها كم است، دسته اى كه در ديده گردنكشان خوار و در روى زمين گمنام، و در آسمانها معروفند، براى خشنودى خداوند با آنها به نبرد مى پردازند، در اين هنگام واى بر تو اى بصره از سپاهى كه از خشم خدا پديد آيد كه نه او را گرد و غبارى است و نه صدا و آوازى، زود باشد كه مردم تو به مرگ سرخ و آن چنان قحطى و گرسنگى دچار شوند كه از شدّت آن رنگ رخسارشان همچون رنگ خاك، تار گردد.»
شرح
امام (ع) در اين بخش از خطبه خود، از فتنه هايى كه پس از او روى خواهد داد خبر داده است، بويژه از فتنه صاحب زنج در بصره، و اين آشوبها و رويدادها را به پاره هاى شب تار تشبيه فرموده و جهت شباهت معلوم است. و معناى لا تقوم لها قائمة اين است كه ايستادگى در برابر اين حوادث و دفع آنها ممكن نيست و نمى توان با آنها مقابله كرد، و اين كه قائمة به صورت مؤنّث آمده براى برابرى با واژه فتنه است، و گفته شده معنايش اين است كه در برابر اين فتنه ها دست و پاى اسبان روى زمين آرام نمى گيرد، و واژه هاى زمام (مهار)، رحل (جهاز شتر)، حفز (هل دادن از پشت سر)، قائد (جلودار)، راكب (سواره)، جهد (كوشش) را به مناسبت اين كه فتنه به شتر شباهت دارد به طريق استعاره آورده است و مراد از اين كه شتر مهار گرديده و بر پشتش جهاز انداخته شده، كمال آمادگى و مجهّز بودن فتنه است زيرا هنگامى كه شتر مهار و بر پشتش جهاز انداخته شود آماده براى سوارى است، و منظور از قائد (جلودار) كسانى است كه به اين فتنه كمك مى كنند و غرض از راكب (سواره) مركز فرماندهى آن است. و حفز و جهد كنايه از شتاب آنها در به راه انداختن اين فتنه است و أهلها اشاره به صاحب زنج است، و اذيّت و آزار زياد و امكانات كم آنها معروف است، و چنان كه از داستان آنها كه مشهور است دانسته مىشود، ياران صاحب زنج گروهى جنگجو و آماده و سواركار بوده اند. و ما شمّه اى از داستان آنها را در ذيل خطبه هاى آن حضرت در آينده بيان خواهيم كرد. امام (ع) كسانى را كه به جنگ با اين گروه برخاسته اند توصيف فرموده است به اين كه اينان در نزد متكبّران و گردنكشان زبون، و در روى زمين بى نام و نشانند يعنى اينها از متنعّمان و نامداران دنيا نيستند، و اين كه فرموده است در آسمان معروفند اشاره است به اين كه آنان اهل يقين و ايمانند، و پروردگار آنها را بندگانى فرمانبردار مى داند، و فرشتگان آنان را اهل عبادت و بندگى خدا
مى شناسند، سپس امام (ع) در دنباله بيانات خود، بصره را مخاطب قرار داده، از اوضاع و احوال آينده آن و از فتنه زنج كه در اين شهر به وقوع خواهد پيوست آگاهى مى دهد، بديهى است روى خطاب به مردم اين شهر است، و اين كه فرموده است: آنان را گرد و غبار و آوازى نيست. ظاهرا سبب اين است كه اينها را اسبان و چكاچاك سلاح نيست از اين رو نه گرد و غبارى دارند و نه فرياد و آوازى، و اين كه سپاه خشم پروردگارند البتّه براى گنهكاران چنين خواهند بود هر چند فتنه اى فراگير و عمومى است، زيرا كم اتّفاق افتاده كه بلا بر قومى نازل شود و تنها دامنگير برخى از آنها شود، چنان كه خداوند متعال فرموده است «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً»«».
فرموده است: و سيبتلى أهلك بالموت الأحمر و الجوع الأغبر.
گفته شده كه مراد از مرگ سرخ كشته شدن مردم بصره است به شمشير صاحب زنج و ياران او و يا از جانب ديگران، و توصيف مرگ به سرخى كنايه از شدّت و سختى آن است، براى اين كه دشوارترين مرگها آن است كه با ريختن خون انسان صورت گيرد. امام (ع) خود، مرگ سرخ را به هلاكت آنها بر اثر غرق تفسير فرموده است، چنان كه پس از اين، گفتار آن حضرت را در اين باره نقل خواهيم كرد و اين هم مرگ بسيار سختى است زيرا موجب خروج روح از بدن است. همچنين توصيف جوع به اغبر براى اين است كه سختترين گرسنگى اين است كه به سبب آن رخسار آدمى به رنگ خاك در آيد، و به سبب كمى غذا و يا نامطلوب بودن آن رنگ و رو و پوست چهره انسان مانند خاك تار شود، به اين مناسبت اين نوع گرسنگى جوع أغبر ناميده شده است، گفته شده كه اين صفت به مناسبت اين است كه گرسنه در اين حال خود را به زمين مىچسباند و غبراء به معناى زمين است.
امام (ع) در خطبه اى كه پس از فراغ از جنگ جمل و فتح بصره ايراد كرده به اين فتنه اشاره فرموده است، و اين خطبه اى است طولانى كه ما برخى از فصول آن را كه مربوط به رويدادهاى مهمّ آينده است نقل كرده ايم، و از اين خطبه است آنچه مربوط به چگونگى غرق بصره است، در هنگامى كه امام (ع) از ايراد اين خطبه فراغت يافت، احنف بن قيس به پا خاست و عرض كرد اى امير مؤمنان اين حادثه چه زمانى روى خواهد داد امام (ع) فرمود: اى ابا بحر تو آن زمان را درك نمى كنى و ميان تو و آن قرنهاست ليكن بايد حاضران به غايبان برسانند تا اين كه به گوش برادران آنها در آن زمان برسد كه هنگامى كه مشاهده كنند آلونكها به خانه ها و بيشهزارها به كاخها تبديل شده است، از آن جا پا به فرار گذارند و دور شوند، زيرا در آن روز براى شما بينشى نيست، سپس رو به سمت راست خود كرد و فرمود: ميان شما و ابلّه چه مسافتى است منذر بن جارود عرض كرد پدر و مادرم فدايت باد، چهار فرسنگ فاصله است، امام (ع) فرمود: راست گفتى، سوگند به آن كه محمّد (ص) را بر انگيخت و او را به نبوّت، گرامى و به رسالت مخصوص داشت، و روح او را در بهشت برين جاى داد، همان گونه كه شما سخن مرا مى شنويد از او شنيدم كه فرمود: اى على آيا مى دانى ميان آن جا كه بصره ناميده مى شود، و آن جا كه إبلّه نام دارد چهار فرسنگ است و اين جا كه ابلّه گفته مى شود محلّ اصحاب قشور است، در اين جا هفتاد هزار نفر از امّت من كشته مى شوند كه هر كدام از شهداى آنها به منزله شهداى بدر است، منذر عرض كرد: اى امير مؤمنان پدرم و مادرم فدايت باد چه كسى آنان را مى كشد، فرمود: آنها را برادران جنّ به قتل مى رسانند، و اينها اقوامى هستند مانند شياطين كه رنگ پوست آنها سياه و جانهاى آنان بد بو و شرّ و بدى آنها بسيار، و ساز و برگ آنها كم است، خوشا به حال كسى كه آنها را بكشد و يا به دست آنها كشته شود، در اين زمان گروهى براى پيكار با اينها به حركت در مى آيند كه در نزد گردنكشان و متكبّران زمان زبون، و در روى زمين گمنام و در آسمان معروفند، آسمان و اهل آن، و زمين و ساكنان آن بر اينها مى گريند، در اين هنگام اشك از چشمان آن حضرت سرازير شد، سپس فرمود: افسوس بر تو اى بصره و واى بر تو از سپاهى كه نه گرد و غبارى دارد و نه سر و صدايى، منذر عرض كرد: اى امير مؤمنان در باره آنچه فرمودى بر اثر غرق شدن چه بر سر آنها مى آيد و اين ويح«» و ويل چيست امام (ع) فرمود: اينها دو بابند ويح باب زحمت و رنج است، و ويل باب عذاب مى باشد. آرى اى پسر جارود آشوبهاى بزرگى بر پا مى شود، از آن جمله گروهى به جان هم مى افتند و يكديگر را مى كشند، در برخى از اين آشوبها خانه ها و شهرها ويران مى شود، و داراييها به يغما مى رود، مردان كشته و زنان اسير و ذبح مى شوند، واى كه امر اين زنان داستانى شگفت انگيز است،
و ديگر فتنه دجّال بزرگ يك چشمى است كه چشم راست او از حدقه در آمده و چشم چپ او گويى به خون آغشته است، و در سرخى مانند اين است كه پاره خونى در كاسه چشم او افتاده و يا چون دانه انگور سرخى است كه روى آب قرار گرفته باشد، و گروهى از قبيله اش او را پيروى مى كنند.
كسانى كه در شهر ابلّه شهيد مى شوند انجيل خود را از بردارند، از اينها بعضى كشته مى شوند، و گروهى پا به فرار مى گذارند. پس از آن رجف است يعنى زمين لرزه است و بعد از آن قذف است يعنى پرتاب كردن سنگ و پس از اين خسف است يعنى فرو رفتن در زمين است و سپس مسخ است يعنى دگرگون شدن صورت انسانى است و بعد از اينها جوع اغبر است، و اين گرسنگى سختى است كه رخسار آدمى چون رنگ خاك تار مى شود و سپس مرگ سرخ است كه اين همان غرق است، اى منذر در كتابهاى نخستين، بصره جز اين نام، سه نام ديگر دارد كه جز عالمان آنها را نمى دانند اين نامها يكى خرييه و ديگر تدمر و سوّمى مؤتفكه است، اى منذر سوگند به آن كه دانه را شكافت و انسان را آفريد اگر بخواهم به يكايك عرصه ها و خانه هاى ويران و اين كه در چه زمان خراب و پس از آن در چه موقع آباد مى شود، و به همين گونه تا روز رستاخيز، شما را خبر مى دهم، و در اين باره دانشى فراوان دارم، و اگر از من بپرسيد خواهيد ديد كه من به آنها دانايم، و در دانش خود به اين امور و آگاهى به جزئيّات آن دچار خطا نمى شوم، و علم به احوال امّتهاى گذشته و آنچه تا روز رستاخيز پديد خواهد آمد به من داده شده است.
راوى مى گويد: در اين هنگام مردى برخاست و عرض كرد: اى امير مؤمنان مرا آگاه فرما كه اهل جماعت (وحدت طلبان) و اهل فرقت (جدايى خواهان) و اهل سنّت (سنّيان) و اهل بدعت (بدعت گرايان) كيانند امام (ع) فرمود: واى بر تو حالا كه مى پرسى گوش فراده و مجبور نيستى كه پس از من از ديگرى اين را نپرسى،
امّا اهل جماعت من و پيروان منند هر چند شماره آنها اندك باشد و اين به فرمان خدا و پيامبرش (ص) ثابت و محقّق است،
و اهل فرقت آنان هستند كه با من و پيروان من مخالفت مى كنند هر چند عدّه آنها بسيار باشد،
و اهل سنّت كسانى مى باشند كه به آنچه خدا و پيامبرش (ص) مقرّر داشته اند، تمسّك جسته اند نه كسانى كه به رأى و هواى نفس خود عمل مى كنند هر چند شماره آنان زياد باشد، گروه نخست گذشته و رفته است و گروههايى به جاى مانده است كه بر خداست آنها را درهم شكند، و از روى زمين ريشه كن سازد، و توفيق از خداست.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم بحرانی)، ج 3 ، صفحه ى 29-22