(خطبه83 صبحی صالح)
بخش ششم خطبه
پيرامون فضيلت موعظه آن بزرگوار و تذكر بر ستوده بودن موعظه و بليغ و رسا بودنش در اداى مقصود و اظهار تاسف كه چرا دلها آن را نمى پذيرند، بحث كرده و در پايان مردم را به پرهيزكارى تشويق مى كند.
فَيَا لَهَا أَمْثَالًا صَائِبَةً وَ مَوَاعِظَ شَافِيَةً- لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زَاكِيَةً وَ أَسْمَاعاً وَاعِيَةً- وَ آرَاءً عَازِمَةً وَ أَلْبَاباً حَازِمَةً- فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ وَ اقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ- وَ وَجِلَ فَعَمِلَ وَ حَاذَرَ فَبَادَرَ وَ أَيْقَنَ فَأَحْسَنَ وَ عُبِّرَ فَاعْتَبَرَ- وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ وَ أَجَابَ فَأَنَابَ وَ رَاجَعَ فَتَابَ- وَ اقْتَدَى فَاحْتَذَى وَ أُرِيَ فَرَأَى فَأَسْرَعَ طَالِباً وَ نَجَا هَارِباً- فَأَفَادَ ذَخِيرَةً وَ أَطَابَ سَرِيرَةً وَ عَمَّرَ مَعَاداً- وَ اسْتَظْهَرَ زَاداً لِيَوْمِ رَحِيلِهِ وَ وَجْهِ سَبِيلِهِ وَ حَالِ حَاجَتِهِ- وَ مَوْطِنِ فَاقَتِهِ وَ قَدَّمَ أَمَامَهُ لِدَارِ مُقَامِهِ- فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ جِهَةَ مَا خَلَقَكُمْ لَهُ- وَ احْذَرُوا مِنْهُ كُنْهَ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ- وَ اسْتَحِقُّوا مِنْهُ مَا أَعَدَّ لَكُمْ بِالتَّنَجُّزِ لِصِدْقِ مِيعَادِهِ- وَ الْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعَادِهِ
ترجمه
«چه زيبايند اين مثلهاى درست و دلنشين، و پندهاى شفابخش. اى كاش اين درهاى گرانبهاى پند و مواعظ بدلهايى پاك، گوشهايى نگهدارنده و انديشه هاى استوار و خردهايى دورانديش بر خورد مى كردند و آنها را تحت تأثير قرار داده جايگزين مى شدند.
پس از خدا بپرهيزيد، به مانند پرهيز كردن كسى كه شنيد و ترسيد و به گناهى كه انجام داده اعتراف كرد به وحشت افتاده فرمانبردار شد، و از گناه دورى جست و به انجام كارهاى نيك مبادرت ورزيد، و به حساب و كتاب قيامت باور قلبى پيدا كرد، و اعمال شايسته انجام داد، مطالعه در وضع ديگران را مورد عبرت قرار داده عبرت گرفت. از خداوند بر حذر داشته شد و پذيرفت. دعوت انبيا را قبول كرده به توبه و انابه پرداخت از بدكاريهاى گذشته خود پشيمان شده، به سوى خدا بازگشت پيرو انبيا گرديده بدانها اقتدا كرد از ناحيه پيامبران نشانه هاى حق به او نموده شد و با چشم دل آنها را ديد، و در طلب حق شتافت و از گناه بگريخت و رستگار شد.
از مزرعه دنيا براى آخرت خود فوايدى را ذخيره كرد، و درون خود را از زنگ گناه بزدود، براى روز كوچ كردن از دنيا آخرت خود را آماده كرد، توشه راه برگرفت نيازمندى خود را در نظر داشت و براى جايگاه هميشگى و جاويدش از اين دنياى زودگذر توشه اندوزى مىكرد و پيشاپيش فرستاد.
پس اى بندگان خدا در راه هدفى كه براى آن آفريده شده ايد، خويشتن دار باشيد (او شما را براى انجام عبادت و اطاعت آفريد، او را عبادت كنيد) و بدانسان كه شما را از خود بر حذر داشته است از او بر حذر باشيد تا آنچه براى شما مهيّا داشته مستحق آن شويد. چه وعده خداوند صدق است و از هول قيامتش بيمناك باشيد.»
شرح
در كلام امام (ع) كه فرمود: فيا لها امثالا صائبة و مواعظ شافية،
واژه «امثالا و مواعظ» به عنوان تميز منصوب است. مثال درست آن است كه با مورد مثل مطابقت داشته باشد. و مقصود از شافى بودن موعظه اين است كه در دلها تأثير بگذارد و بيمارى نادانى و اخلاق پست را از ميان ببرد و شخص موعظه پذير را بخدا بازگشت دهد تا به پيشگاه حق تعالى تضرّع و زارى كند.
عبارت حضرت كه: لو صادفت قلوبا زاكية و اسماعا واعية و آراء عازمة و البابا حازمة
مقصود از «زكاء قلوب» آمادگى دلها به اين هدايت يابى و تقرّب بخداست، و «وعى اسماع» درك و فهم و هدايتى است كه از راه شنيدن نصيب انسان مى شود. اين كه چرا سماع را به واعيه توصيف كرده است سرّش اين است كه شنيدن ظاهر معنى، انسان را به حسّ منتقل و از مرحله حسّ به مرتبه خيال و تصوّر معناى كلّى مى رساند منظور از: «عزم آراء» همّت گماشتن به امرى است كه ثابت و پايدارى لازم داشته باشد، و «حزامة الألباب» نيك انديشى در انتخاب و گزينش مى باشد. روشن است كه اين صفات سه گانه «زكاء- وعى و حزامة» از اسبابى است كه موعظته با آنها سودمند مى شود.
قوله عليه السلام: فاتقو اللّه الى قوله… مقامه
اين فراز انسانها را به تقوايى همچون تقواى كسى كه واجد صفات زير باشد امر مى كند: 1- تقواى كسى كه با شنيدن دستورات حق خشوع پيدا كند، يعنى قلبش آمادگى شنيدن موعظه را داشته باشد، و در برابر دستورات خداوند خاضع و خاشع شود.
2- تقواى كسى كه، به گناهكارى خود اعتراف دارد و به درگاه حق تضرّع و زارى مى كند.
3- تقواى كسى كه، از خداوند ترسناك است، و اين ترس زبان او را از گفتار باز مى دارد و موجب عمل شايسته اى كه اسباب نجات او را فراهم كند، مى شود.
4- تقواى كسى كه، از كيفر پروردگار پرهيز دارد، و مبادرت به طاعت و فرمانبردارى خداوند مى كند.
5- تقوى كسى كه، به مرگ و ملاقات خداوند يقين دارد، اعمال نيك انجام داده و آن را براى رضاى حق تعالى خالص مى گرداند.
6- تقواى كسى كه، از امور عبرتزا عبرت مى گيرد و آن را نردبان انديشه خود براى رسيدن به آگاهى امور لازم قرار مى دهد.
7- تقواى كسى كه، از خشم و كيفر حق تعالى رنج مى برد و از گناه و معصيت دورى مى جويد.
8- تقواى كسى كه، دعوت كننده خداوند را اجابت كرده، به سوى حق بازگشته و فرمانبردار اوامر او مىشود.
9- تقواى كسى كه، به عقل و انديشه خود رجوع كرده و از آن بر عليه شيطان و نفس امّاره فرمان دهنده ببدى مدد گرفته، و از پيروى نفس و شيطان سر باز مى زند.
10- تقواى كسى كه، به انبيا و اولياى الهى اقتدا مى كرده، و بوسيله آنها هدايت مى يابد، و در همه اوّضاع و احوال از آنها پيروى كرده، از قصد آنها تبعيّت مى كند، و كارهايش را مطابق كار انبيا انجام مى دهد.
11- تقواى كسى كه، راه و روشها به او نمايانده شود، و او به چشم بصيرت راه خدا را دريابد، يعنى راه را بشناسد و براى پيمودن آن نهايت كوشش خود را بكار گيرد، در حالى كه از تاريكيهاى جهل و نادانى گريزان است راه حق را يافته و نجات پيدا كند آن گاه ثمرات پيمودن طريق حق را ذخيره آخرت خود قرار دهد.
بدين شرح كه راه حق رفتن و فرمان خدا بردن، ذخيره معادش گردد، و با سلوك در طريق حق محتواى وجودى خود را از ناپاكيهاى دنيا پاك، و در طول حيات، با خودسازى استعداد كمالات لازم در معاد را پيدا كند، و توشه مناسبى براى روز وفات خود فراهم آورد و آنچه براى سفر آخرت كه خود، مسافر آن است و سر منزل نيازش، بشدّت بدان محتاج است، آماده سازد، زيرا هر مرتبه اى از كمال كه انسان بدان دست يابد مقدّمه اى براى مرتبه بالاتر خواهد بود چه اگر مراتب پايين نباشند صعود به مراتب بالاى آخرت ممكن نيست و راهى براى كسب كمال و رفع نيازمندى در آن دنيا وجود ندارد.
منظور از كلام امام (ع): «قدّم زاد أمامه»
از پيش فرستادن زاد آخرتى كه فرا روى انسان قرار دارد و سرانجام بدان جايگاه منتقل مى گردد. همين حقيقت است كه نيازمندى دنياى ديگر را بايد از اين دنيا فراهم كرد.
قوله عليه السلام: فاتّقو اللّه عباد اللّه جهة ما خلقكم له،
چون مقصود از خلقت شناخت حق تعالى و رسيدن بقرب اوست معناى جمله چنين خواهد بود: تقواى خود را در جهتى كه خداوند شما را بدان منظور آفريده است قرار دهيد، نه در ريا و شهرت و آوازه كه ارزشى نخواهد داشت.
كلمه «جهت» به عنوان ظرف در عبارت امام (ع) منصوب به كار رفته است. احتمال ديگر آن كه مفعول فعل نهفته «اقصدوا» باشد. در اين صورت معناى جمله چنين خواهد بود. با تقواى الهى هدفى را اراده كنيد كه به آن منظور آفريده شده ايد.
قوله عليه السّلام: و احذروا منه كنه ما حذّركم من نفسه
آن چنان از خدا بترسيد كه با وعده هاى عذابش شما را از كيفر خود بر حذر داشته است.
اين نوع حذر وقتى پيدا مى شود، كه در باره حقيقت شيء مورد حذر بحث و تحقيق به عمل آيد بدين توضيح كه ترس از عقاب و كيفر الهى براى انسانها وقتى به كمال مى رسد، كه شخص توجّه دقيق به مجازات الهى و سختگيرى در عقوبت مجرمين بنمايد، در اين حالت است كه انسان به حقيقت از خداوند ترس و وهم خواهد داشت. سالكان طريق حق در تصوّر اين مراتب متفاوتند.
قوله عليه السلام: و استحقّوا منه ما اعدّ لكم بالتّنجّز لصدق ميعاده
منظور استحقاق يافتن وعده هاى نيك و پاداشهاى شايسته حق تعالى است و چون اين استحقاق وقتى پيدا مى شود كه انسان آمادگى براى آن بيايد، پس در حقيقت امام، امر به آمادگى و تهيّه مقدمات فرموده است و از باب اين كه اين مطلب نيز نياز به سببهايى دارد لذا آنها را در ضمن دو امر بيان فرموده است:
1- در صحّت بازگشت انسان به سوى خداوند يقين پيدا كند. كلمه «تنجّز» در كلام امام (ع) بمعنى قطعى بودن وعده حق و تحقّق يافتن معاد و حكم الهى است كه اين يقين موجب روى آوردن به طاعت و فرمانبردارى از دستورات الهى مى شود، چنان كه در قرآن مى فرمايد: وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ«».
2- بر حذر بودن از مشكلات و سختيهاى روز معاد، كه اين امر جز از طريق دورى جستن از منهيّات الهى و كنار گذاشتن محرّمات و ترك امور غير مجاز حاصل نمى شود.
بخش هفتم
قوله عليه السلام: جعل لكم اسماعا… اين فصل از سخن امام (ع) به دوفصل و به توضيح زير تقسيم مى شود.
در فصل اوّل امام (ع) نعمتهاى گوناگون و فراوان را به بندگان خدا تذكّر داده، آنان را به نتيجه و ثمره بخششهاى الهى توجّه مى دهد. و سپس حال امّتهاى پيشين را يادآور شده، توصيه مى كند كه از سرنوشت آنها عبرت گيرند.
فصل اوّل از بخش هفتم
غرض حضرت از بيان اين فصل اظهار خشنودى و امتنان از نعمتهاى بى شائبه الهى مى باشد.
جَعَلَ لَكُمْ أَسْمَاعاً لِتَعِيَ مَا عَنَاهَا- وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا وَ أَشْلَاءً جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا- مُلَائِمَةً لِأَحْنَائِهَا فِي تَرْكِيبِ صُوَرِهَا وَ مُدَدِ عُمُرِهَا- بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ لِأَرْزَاقِهَا- فِي مُجَلِّلَاتِ نِعَمِهِ وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ وَ حَوَاجِزِ عَافِيَتِهِ- وَ قَدَّرَ لَكُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْكُمْ- وَ خَلَّفَ لَكُمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ الْمَاضِينَ قَبْلَكُمْ- مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلَاقِهِمْ وَ مُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ- أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَايَا دُونَ الْآمَالِ وَ شَذَّبَهُمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ الْآجَالِ- لَمْ يَمْهَدُوا فِي سَلَامَةِ الْأَبْدَانِ- وَ لَمْ يَعْتَبِرُوا فِي أُنُفِ الْأَوَانِ فَهَلْ يَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ الشَّبَابِ إِلَّا حَوَانِيَ الْهَرَمِ- وَ أَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلَّا نَوَازِلَ السَّقَمِ- وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلَّا آوِنَةَ الْفَنَاءِ مَعَ قُرْبِ الزِّيَالِ- وَ أُزُوفِ الِانْتِقَالِ وَ عَلَزِ الْقَلَقِ وَ أَلَمِ الْمَضَضِ وَ غُصَصِ الْجَرَضِ- وَ تَلَفُّتِ الِاسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ- وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرَنَاءِ فَهَلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ- أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ وَ قَدْ غُودِرَ فِي مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِيناً- وَ فِي ضِيقِ الْمَضْجَعِ وَحِيداً قَدْ هَتَكَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ- وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِكُ جِدَّتَهُ وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ- وَ مَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا- وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا- وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا- مُوقِنَةً بِغَيْبِ أَنْبَائِهَا لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا- وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيِّئِ زَلَلِهَا أَ وَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الْآبَاءَ وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ- تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ- فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا لَاهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا- سَالِكَةٌ فِي غَيْرِ مِضْمَارِهَا كَأَنَّ الْمَعْنِيَّ سِوَاهَا- وَ كَأَنَّ الرُّشْدَ فِي إِحْرَازِ دُنْيَاهَا
لغات
عناها: آن را مهم شمرد، به آن اهميت داد.
عشى: در شب نديدن، تاريكى كه در هنگام شب چشم انسان را فرا مى گيرد.
اشلا: جمع شلو عضو بدن انسان. قطعه اى از گوشت. در اين خطبه كنايه از تمام بدن است يعنى اندام.
حنو: كنار پهلو، طرف.
ارفاق: منافع، سودها. بعضى ارماق تلفّظ كرده اند (كه جمع رمق است).
ارماق: باقى مانده جان در بدن.
خلاق: نصيب و بهره. الخلاق به كسر (خ) ريسمانى كه بر گلو بسته مى شود و خفگى ايجاد مى كند.
ارهاق: با عجله نزديك شدن، عجله كردن.
تشذّب: جدا شدن، تفرقه پيدا كردن.
انف الأوان: اوّل زمان هر چيز. در اين خطبه منظور اوّل جوانى است.
بضاضه: كمال و قوّت يافتن بدن.
هرم: پيرى زياد، نهايت سنّ پيرى.
غضارة العيش: خوشى زندگى.
آونة: جمع أوان، مانند أزمنة جمع زمان و به همين معنى زمان است.
زيّال: برطرف شدن از بين رفتن.
ازف: نزديك شد.
علزة: لرزشى كه بيمار را فرا مىگيرد.
حقدة: ياران و اعوان.
غودر: ترك شد.
انهكه: او را كهنه و فرسوده كرد و پوساند.
معالم: آثار و نشانه ها.
شحب: شتر لاغر و مردنى.
نخجره: كهنه، فرسوده، پوسيده.
اعباء: بارهاى سنگين.
مهد الأمر: يا مهّد الأمر: كار را آماده ساخت با تخفيف و يا تشديد معنى فرق نمى كند.
جرض: وقتى كه انسان آب دهانش را از روى اندوه و حزن فرو برد.
قدة: با كسر قاف و دال بى نقطه، راه و مسير، بعضى اين كلمه را به ضم قاف و دال نقطه دار تلفّظ كرده اند ولى به صورت اول صحيحتر است.
ترجمه
«خداوند جهان براى حفظ و نگهدارى امور مهم گوشها، و براى ديدن اشيا چشمها را آفريد (تا انسانها آنچه به كار دين و دنيا آيد بشنوند و ببينند و حفظ و نگهدارى كنند.) خداوند اعضاى مختلفى را كه مناسب با كارهاى لازم بدن باشد و به آسانى بهر طرف حركت كند مانند دست و پا و مفاصل آنها را خلق كرد با همين تركيب و صورت ظاهرى كه در طول عمر به كار گرفته مى شوند و با بدنهايى كه به وظايف خود قيام كننده اند و دلهايى كه در پى كسب روزى و معاشند، نعمتهاى خداوند همگان را فرو پوشند است، و اسباب فضيلت را براى آنان فراهم كرده و با فراهم كردن وسايل عافيت آفتها را دور كرده است.
براى شما عمرهايى را مقدر كرده و مقدار آن را از شما مخفى داشته است.
از انسانهايى كه پيش از اين زندگى مى كردند براى شما عبرتهايى را بر جاى گذاشته است، انسانهايى كه زندگانى وسيع داشتند تا هنگامى كه مرگ گلويشان را گرفت وقت زيادى داشتند و اما قبل از آن كه به آرزوهاى فراوان خود برسند، مرگ آنان در رسيد، و بند خواهشهاى آنها را از هم گسيخت، در حالى كه براى سلامتى بدنها در بستر قبر از عمل صالح فرشى نگسترده و از گردش روزگار عبرتى نگرفته بودند.
پس آيا آن كه در جوانى و طراوت عمر زندگى مى كند، جز اين است كه منتظر پيرى و گوژپشتى و ناتوانى است و آن كه در نهايت صحّت و سلامتى بسر مىبرد جز اين است كه در معرض آفات و بيمارى قرار دارد و آنان كه سالهايى طولانى در دنيا زندگى كرده اند اينك منتظر اوقات فنا و نابودى هستند كه بزودى فرا رسد و آنها را بدنياى ديگر منتقل كند. اين نگرانى لرزه و اضطراب بر اندامشان افكند، غصّه و اندوه گلويشان را گرفت و براى يارى خواستن از خويشان و عزيزان و همسران خود به هنگام احتضار بهر سو نگريستند ولى آيا خويشان و اقرباى آنها غصّه و محنتشان را برطرف كردند و آيا آه و ناله آنها سودى بخشيد نه بخدا سوگند، هر يك از آنها به تنهايى در جايگاه مردگان، و تنگناى گور، در گرو اعمالش گرفتار آمد. مار و مورها و كرمها، پوست تنشان را دريدند، گذر زمان و تأثير زمين بدنها را پوساند، و بادهاى سخت حوادث دوران آثارشان را نابود ساخت، جسدها با آن همه طراوت و صفا و تازگى كه داشتند دگرگون شد، استخوانها با آن همه قوّت و استحكام پوسيد، و جانها در گرو بار سنگينى «گناه» ماند، در حالى كه به اخبار غيبى (كه انبيا از بهشت و دوزخ و كيفر اعمال در دنيا گوشزد كرده بودند وآنها باور نداشتند) يقين پيدا كردند.
ديگر در آن دنيا فزون شدن عمل نيك و يا توبه و بازگشت از گناه خواسته نمى شود، و كسى از آنها نمى خواهد كه بر عمل نيك خود بيفزايند، و يا از كارهاى زشت خود پشيمان شده توبه كنند (چون دنياى آخرت جاى حساب است و جايگاه عمل نيست) آيا مگر شما، پسران و پدران و برادران و خويشان، كسانى كه از دنيا رفتهاند نيستيد پس چرا از كردار بد آنها پيروى مى كنيد و بر مركب آنها سوار و براه آنها مى رويد.
«واى» كه دل مردم چقدر سخت، و از حظّ و بهره خويش بى نصيب شده، و از رشد و صلاح خود بدور، و در غير ميدان وسيع عمل خود گام مى نهند.
تو گويى مقصود (از فرستادن انبيا مواعظ و تحذير از دنيا) غير ايشان بوده است و گويا رشد و صلاحى جز در گردآورى مال و ثروت دنيا نيست»
شرح
قوله عليه السلام: جعل لكم إلى قوله بارفاقها.
اين فراز از كلام امام (ع) تذكّرى است بر نعمت آفرينش بدن انسان، و منافعى كه بر آن مترتب است.
بنا بر اين فايده گوشها اين است كه سخن حق را بشنود، و فايده ديدگان اين است كه شگفتيهاى آفرينش را با آن ديده و از آنها عبرت بگيرد. واژه «عشاء» ممكن است به يكى از دو معناى ذيل باشد:
1- محتمل است كه كلمه «عشاء» در سخن امام (ع) استعاره از تاريكى جهل باشد كه بر چشم دل عارض مى شود. با فرض اين احتمال تقدير كلام اين خواهد بود: «خداوند بصيرت را براى برطرف ساختن جهل و نادانى عطا فرمود.» و منظور از ادراك چشم عبرتى است كه براى دل حاصل گشته و دل را جلا و روشنى بخشد با اين توجيه كه مقصود از تاريكى نادانى و منظور از ابصار عبرت باشد، در اين صورت نسبت دادن روشنايى به بينايى نسبت صحيحى خواهد بود.
2- محتمل است كه استعاره از عدم ادراك عبرت آور باشد، زيرا فايده ادراك و ديدن عبرت گرفتن است، هرگاه از نگاه عبرت حاصل نشود، شخص شبيه بينايى است كه كورى بر آن عارض شود. جهت شباهت ميان فرد نابينا، و بينايى، كه عبرت نمىگيرد. فايده نبردن است كه ميان آن دو مشترك است.
نسبت دادن روشنائى به أبصار به لحاظ بوجود آمدن ادراك مفيد، عبرت آور مى باشد. در اين نسبت نيز نوعى استعاره به كار رفته است. كلمه «عن» در جمله: «عن عشاها» زايد نيست بلكه لازم است، چون تحقّق معناى جلا و روشنايى به دو چيز بستگى دارد. يكى چيزى كه جلا مى يابد، و يكى آن چيزى كه روشنايى را مى بخشد. امام (ع) در كلام خود، روشنى يافته را در جاى روشنايى بخشنده قرار داده اند، گويا چنين فرموده اند: چشمها، آفريده شدند تا بوسيله قواى خود، تاريكى را برطرف كنند. ما (شارح) در گذشته به فايده بدن و اعضاى آن بطور مفصّل اشاره كرده ايم و نيازى به تكرار نيست.
مقصود از كلام امام (ع) «قائمة بارفاقها» اين است كه هر بدنى براى منافعى كه از آن منظور بوده آفريده شده است.
قوله عليه السلام: و قلوب رائدة الى قوله سترها عنكم:
امام (ع) در اين فراز، منّت گذارى حق تعالى بر بندگان را توضيح مى دهد، كه آنها را آفريده و هدايت كرده است و روزيى كه بدان قوام حيات و زندگى آنها استوار است ارزانى داشته، و قدرتى كه بتوانند امر معاد خود را اصلاح كنند بدانها بخشيده است. نعمتهاى الهى از همه سو آنها را احاطه كرده، و آنها غرق در الطاف خداوند مى باشند.
پاره اى از نعمتهاى خداوندى، پوشاندن اعمال زشت آنها، و نيّات پليدى است كه نسبت به يكديگر دارند. چه اگر ما فى الضمير هر يك كه سراسر دشمنى، كينه و حسد و آرزوى زوال نعمت ديگران است براى ديگران روشن باشد. يكديگر را از بين مى برند، و نظام اجتماعى آنها از هم گسيخته مى شود.
مقصود از موجبات منن حق تعالى، نعمتهايى است كه باعث مى شود تا خداوند بر انسانها منّت نهد. بعضى كلمه موجبات را موجبات تلفّظ كرده اند.
بنا بر اين مقصود از «منن» نعمتها و منظور از موجبات نعمتهايى است كه از طرف خداوند فرود آمده و بر بندگان ارزانى شده است منظور از موانع تندرستى و عافيت، عواملى است كه خداوند مقرّر مىدارد تا بيماريها و زيانهايى كه به انسان مىرسد، از ميان ببرند.
اين كه امام (ع) پوشيده داشتن مقدار عمر انسان را از نعمتهاى خداوندى دانسته است، سرّش اين است كه اگر انسان مقدار زندگى و عمر خود را مى دانست، مدام خاطرش بياد مرگ و ترس از آن مشغول مى شد. و از آباد كردن زمين و عمران آن كناره گيرى مى كرد، و باعث از هم پاشيدگى نظام جهان بود.
پس مخفى داشتن زمان عمر از نعمتهاى بزرگ الهى مى باشد.
قوله عليه السلام: و خلّف لكم عبرا
از ديگر نعمتهاى بيحساب خداوند متعال بر بندگان، باقى ماندن سرگذشت پيشينيان و عبرت بودن آن براى آيندگان است، چه همين عبرت گرفتن وسيله بسيار مهمّى در اعراض دادن انسانها از دنياى سراسر غرور و جايگاه هلاكت، به سعادت اخروى و ابدى است، تا با شناخت رفتار دنيا با گذشتگان، در مدّت عمر و زندگانى صرفا بهره و نصيب خود را از دنيا برگيرند، و چنان كه پيشينيان گول دنيا را خوردند، به غرور دچار نگردند، پيش از آن كه ريسمان مرگ و زنجيرهاى جهنّم گلويشان را بسختى بفشرد، خود را آماده خروج از اين دنيا كنند زيرا آمادگى لازم براى كوچ از اين دنيا، در همين دنيا حاصل مى شود. بدنبال اين توجّه امام (ع) فريب خوردگان از دنيا را كه دچار غرور شدند توصيف مى كند، و بيان مى دارد كه چگونه پيش از رسيدن به آرزوهاى طولانى، مرگشان فرا رسيد و گلويشان را فشرد امام (ع) با توضيح و شرح حال گذشتگان انسانها را متوجّه مى سازد، كه از آرزوهاى طولانى دست برداشته، آماده مرگ شوند.
و با جمله: لم يمهدوا… ألا و انّ گذشتگان را سرزنش مى كند كه با وجود قدرت و توان و سلامت جسم و ابدان، معادشان را اصلاح نكردند و فرصت جوانى را از دست دادند مقصود حضرت اين است كه با تذكّر حال در گذشتگان از دنيا، در دلها نفرتى بوجود آورد، و پند گيرندگان را از غرور و فريب دنيا بر حذر دارد، و آمادگى تقوا و كارهاى شايسته را در انسانها ايجاد كند و سپس با پرسش انكارى مى پرسد: آيا جوانها غير از پيرى و تندرستان غير از بيمارى، و سالمندان از طولانى شدن عمرشان غير فنا و نيستى چيز ديگرى را طالبند و انتظار مى كشند و با طرح اين سؤالات مى فهمانند، كه انتظار چيز ديگرى جز آنها كه بر شمرديم، انتظار بيجا و بى موردى خواهد بود. با اين بيان انسانها را بر انتظار بيجايشان ملامت مى كند تا نسبت به خواسته هاى نامعقولشان تنفّر پيدا كنند، از آرزوهاى دور و دراز دست بردارند.
در جوانى منتظر پيرى و در سلامتى منتظر بيمارى، و در پيرى منتظر فنا و نيستى بودن انتظارى غير حقيقى است، زيرا لازمه انتظار حقيقى چنان سرانجام و غايتى، انجام كارهاى نيك و بجاى آوردن عبادت خداوند مى باشد. هر چند، آنها، پيرى، بيمارى و مرگ را باور داشتند، امّا عملشان بطريقى بود كه نشان مى داد، انتظارى غير از پيرى، بيمارى و مردن، دارند به اين دليل امام (ع) آنان را به كسانى تشبيه كرده است كه گويا نهايت جوانى را به پيرى و سرانجام تندرستى را بيمارى و عاقبت سالمندى را مرگ و نيستى نمى دانند، و براى اين حالت آنها لفظ انتظار را استعاره آورده است. آن گاه لرزش بدن، گرفتگى زبان، غم و اندوه، ترس و آب دهان را بزحمت فرو بردن، و كمك خواهى از اقوام و خويشان و عزيزان را كنايه از شدّت بد حالى كسى آورده است كه دروضعيّت ناگوار جدايى از زن و فرزند و سختيهاى مرگ قرار مى گيرد، و به دشواريهايى دچار مى شود.
و سپس مى فرمايند: آيا اقوام و خويشان، بدو نفعى مى رسانند و آيا گريه و زارى آنها در آن حالت مشكلى را برطرف مى نمايد معناى سخن حضرت با پرسش انكارى اين است كه نزديكان و دوستان به حال او سودى ندارند
قوله عليه السلام: قد غودر
جمله «قد غودر» به عنوان حال در جايگاه نصب قرار دارد و عمل كننده در حال فعل «نفعت» مى باشد و معنى اين است: وقتى كه شخص مرد و جزء مردگان قرار گرفت با وجودى كه صفات زشت تنفّرانگيز به همراه داشته باشد هر چند مايل است كه از دشواريهاى قيامت با انجام كارهاى شايسته رهايى يابد، گريه به حالش سودى ندارد. و در اين هنگام جانش در گرو گناهانش قرار مى گيرد.
كلماتى كه در اين فراز از سخن امام (ع) منصوب به كار رفته اند مانند «تنفيرا، جذبا و…» معنى حال را دارند. منظور از «هوام» كرمهايى هستند كه از جسد ميّت، يا از غير جسد بوجود مى آيند.
قوله عليه السلام: و الأرواح مرتهنة بثقل اعبائها.
اين فراز از كلام امام (ع) به گرفتارى نفوس اشاره دارد، كه بدليل سنگينى بار گناه و كسب صفات رذيله و پست به پايينترين مرتبه فضيلت سقوط كرده اند. اخبار نهفته و غيبى كه از احوال روز قيامت به آنها داده شده بود، نيك يا بد، اينك برايشان تحقّق يافته است.
معنى غيبى بودن اين اخبار يا بدين لحاظ است كه مردم دنيا بر آنها اطلاعى ندارند، و يا منظور اين است كه آنچه در دنيا مى گذرد پس از فوت، انسان از آنها بى خبر است يعنى آن اخبار رازهاى نهفته و غيبى اند و انسان بكلّى از آنها بريده و جداست. امّا اگر يقين پيدا كردن انسان نسبت به اخبار غيبى را به معنى اوّل بگيريم بهتر است.
قوله عليه السلام: لا تستزاد من صالح عملها و لا تستعتب من سيّئى زللها
يعنى در قيامت زيادى عمل شايسته از انسان خواسته نمى شود و از او نمى خواهند كه بر كردار نيكش چيزى بيفزايد و لغزشهاى زشت و ناروايى بخشوده نمى شود و از آن صرف نظر نمى شود. كه خداوند متعال فرموده است: فَإِنْ يَصْبِرُوا فَالنَّارُ مَثْوىً لَهُمْ وَ إِنْ«».
چون در روز قيامت وسيلهاى براى انجام عمل نيك وجود ندارد، بازگشت بدنيا و انجام كارهاى شايسته، مقدور نمى باشد، و بندهايى كه از معصيت بر گردنش افتاده است، برداشتنى نيست. خداوند تعالى اين حقيقت را چنين توضيح مى دهد: حَتَّى إِذا جاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ لَعَلِّي أَعْمَلُ صالِحاً فِيما تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّها كَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ«».
قوله عليه السلام: او لستم آباء القوم و الأبناء و اخوانهم و الأقرباء
معنى سخن امام (ع) اين است: آيا در ميان شما كسى كه پدر، يا پسر، يا برادر و يا خويش و نزديك اين درگذشتگان باشد نيست اين كلام به منظور توجّه دادن شنوندگان به عبرت گرفتن از شرح حال، كسانى است كه از دنيا رفته اند. امام (ع) با اين بيان انسانها را به آيندهاى كه در انتظارشان مى باشد، آگاه مى سازد، تا به تقواى الهى كه سبب نجات و رهايى آنها از سختيهاى روز رستاخيز است روى آورند و از گناه و معصيت كه موجب گرفتارى و هلاكت است كنارهگيرى كنند.
قوله عليه السلام: تحتذون أمثلتهم
انسانها از روى غرور و ناآگاهى ازكارهاى زشت نياكانشان پيروى مى كنند و راه آنها را مى روند، چنان كه خداوند از تقليد كوركورانه آنها چنين حكايت مى كند: در پاسخ پيامبر (ص) كه آنها را براه حق دعوت مى كرد، گفتند: وَ كَذلِكَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَذِيرٍ«».
قوله عليه السلام: فالقلوب قاسيته عن حظّها.
با توجّه به پيروى آنان از پدران گناهكارشان، قلب آنها آمادگى ندارد، تا بهره و نصيبى كه مى توانند از نيكيها ببرند، دريافت كنند. با اين وصف در طلب رشد و هدايت خود نيستند و در غير مسير حركت مى كنند به گمراهى گرفتار مى آيند.
مقصود از كلمه «مضمار» كه در لغت به معناى ميدان مسابقه است. در عبارت امام (ع) شريعت و دستورات الهى است، يعنى فرمانها و دستورات الهى را به كار نمى گيرد، و دست به انجام كارهائى مى زند كه خداوند از آنها نهى فرموده است. در حقيقت با كارهاى خلاف شريعت راهى را مىرود كه پايانش جهنّم است.
قوله عليه السلام: كأنّ المعنّى سواها و كأنّ الرشد فى احراز دنياها
رفتار نارواى اينان گوياى اين حقيقت است كه جز دنيا هيچ چيز مفهوم و معنايى ندارد و رشد و هدايت تنها در اين است كه دست بدنيا پيدا كنند اين سخن امام (ع) مبالغه است در دورى كردن دلهاى آنان از حق و عدم توجّه آنان به پند و موعظه و اندرز، و غرق شدنشان در دنيا خواهى چنان كه گويا آنان مورد خطاب دستورات حق تعالى نيستند و يا تنها رشد و هدايت و كمالى كه لازم است به دست آورند فراهم كردن مال دنياست. و با اين كه لازم است از خطر مال اندوزى بر حذر باشند، بشدّت بدان متمايل شده اند
فصل دوم از بخش هفتم خطبه
در بيان ويژگيهاى صراط و بر حذر بودن از خطرات آن و تشويق بر پرهيزكارى است.
وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَكُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ- وَ أَهَاوِيلِ زَلَلِهِ وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ- فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ- تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلْبَهُ- وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ- وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ- وَ أَوْجَفَ الذِّكْرُ بِلِسَانِهِ وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ- وَ تَنَكَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ- وَ سَلَكَ أَقْصَدَ الْمَسَالِكِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ- وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ- وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ- ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى وَ رَاحَةِ النُّعْمَى- فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ وَ آمَنِ يَوْمِهِ- وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِيداً- وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ وَ أَكْمَشَ فِي مَهَلٍ وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ- وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ- وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ- فَكَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا وَ كَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا- وَ كَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً- وَ كَفَى بِالْكِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيماً أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ- وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً- وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى وَ وَعَدَ فَمَنَّى- وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ- حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ- أَنْكَرَ مَا زَيَّنَ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ
لغات
مزلق: جايى كه گام در آن استوار نمى شود.
حض: لغزيدن.
تهجد: عبادت در شب.
غرار: خواب اندك.
ارجف: شتاب كرد.
مخالج: امور سرگرم كننده.
اكمش: تصميم خود را عملى كرد، در جايى گام نهاده است كه راه بازگشت نيست.
ترجمه
«بدانيد كه محل عبور شما به سوى بهشت صراط (پل دوزخ) است، و آن لغزشگاهى است كه هر آن بيم لغزيدن و به دوزخ افتادن مى رود، و ترس و بيم از آن بسيار و مكرر مى شود پس ترس شما از خدا مانند ترس شخص خردمند مى باشد كه ياد خدا دلش را مشغول داشته و ترس از پروردگار بدنش را رنجور كرده است،بيدار خوابى عبادت دنيايش، خواب اندكش را بكلى از دستش گرفته و اميدوارى به پاداش اخروى روزهاى گرم او را تشنه نگاهداشته، بى رغبتى به دنيا مانع خواهشهاى نفسانى وى شده است همواره ذكر خدا را بر زبان دارد و ترس از گناه را براى آسودگى (روز حشر) مقدم داشته است شك و ترديدها را با پيمودن راه روشن از خود دور، و نزديكترين راهها را بسوى طريق پسنديده اختيار كرد. اوضاع پيچيده و درهم برهم سراى غرور او را از مسير (حق) باز نداشت و شبهات بر او پوشيده نماند (با ويژگيهاى ياد شده فوق فرد مزبور) چنان است كه گويى، به شادمانى نعمت (بهشت) و خواب شيرين (قبر) و ايمنى روز (حشر) هم اكنون دست يافته است.
چرا چنين نباشد، سپاس گزار خداوند از پل جهان گذران گذشت و سعادتمند شد، زاد و توشه آخرت را پيشاپيش فرستاد، از ترس خدا در اين (چند روزه) مهلت دنيا بطاعت بندگى و عبادت پرداخت، طالب خوشنودى خدا شد و با ترس و احتياط گام برداشت، در امروز (زندگيش) مراقب فرداى بعد از مرگش بود، پيش آمدهاى قيامت را در نظر گرفت.
براى پاداش نيكوكاران بهشت و براى كيفر بدكاران دوزخ كفايت مى كند.
خداوند در يارى دادن به نيكان و انتقام گرفتن از مجرمان نياز به كمك ندارد و قرآن بر عليه دشمنان خود دليلى روشن و گويا خواهد بود.
شما را به تقواى خدايى كه انذارتان فرموده، و هيچ راه عذرى برايتان باقى نگذاشته است وصيت مى كنم. خداوند راه حق را به شما نمايانده، و از دشمنى كه مخفيانه در دلها نفوذ مى كند و در گوشهاى شما وسوسه مى كند، بر حذر داشته است. آرى (شيطان) پيروان خود را بدينسان گمراه مى كند كه: وعده دروغ داده به آرزو مى نشاند، جرمهاى بد را در نظرها مى آرايد و گناهان بزرگ هلاك كننده را سهل و كوچك نشان مى دهد، تا بتدريج پيروان خود را به نهايت درجه شقاوت رسانده آنها را اسير و گروگان بگيرد و سپس آنچه در نظرشان آراسته بود منكر گردد و آنچه را كوچك دانسته بود بزرگ شمارد، و از آنچه آسودگى خاطر داده بود بترساند»
شرح
بايد دانست، صراطى كه قرآن كريم بدان وعده داده، هر چند در حقيقت آن اختلاف نظر است ولى امر مسلّمى است كه اعتقاد بدان واجب است. آنچه از ظاهر شريعت فهميده مى شود. و همه مسلمين و آنان كه معاد جسمانى را اثبات مى كنند بدان معتقدند اين است كه صراط جسمى است در نهايت باريكى و تيزى و بر روى جهنّم كشيده شده، و راهى است كه به بهشت منتهى مىشود، و آنان كه خود را براى خدا خالص گردانيده اند از آن مى گذرند، امّا آنان كه از فرمان خداوند سرپيچى كرده اند از دو طرف پل بداخل يكى از درهاى دوزخ سقوط مى كنند.
حكما نيز به حقيقت اين پل اعتقاد داشته و آن را پذيرفته اند امّا اين تعريف كه، صراط همچون مو، باريك است تعريف ناصوابى است، زيرا تشبيه كردن صراط به مو، مانند تشبيه كردن مو، به خط هندسى است كه حدّ فاصل ميان سايه و آفتاب. با اين كه خطّ هندسى، نه از سايه به حساب مى آيد و نه از آفتاب.
صراط بمنزله همان خطّى است كه، عرض برايش نمى توان تصوّر كرد. حقيقت صراط، حدّ فاصل ميان اخلاق متضّاد مى باشد. مانند سخاوت كه حدّ وسط ميان، ولخرجى و بخل، شجاعت كه حدّ فاصل ميان بى باكى و ترس، ميان روى در خرج كه حد وسط ميان اسراف و سختگيرى، تواضع كه حدّ فاصل ميان تكبّر و پستى، عفّت كه حدّ وسط ميان شهوت و بى ميلى جنسى و عدالت كه حد فاصل ميان ستمگرى و ستمكشى است. حد وسط ميان اين اخلاق متضاد نكوهيده اخلاق پسنديده شمرده مى شود و هر يك از اخلاق حميده دو طرف افراط و تفريط دارند كه مذموم مى باشند. حدّ فاصل ميان افراط و تفريط و رعايت عملى آن از دو طرف متضاد در نهايت دورى و فاصله است كه در آن نبايد افراط و تفريطى باشد بدين توضيح كه چون فرشتگان بكلّى از صفات متضاد جدايند و از طرفى انسان هم نمى تواند خود را از اين صفات بكلّى جدا سازد، پس كمال شباهت او به ملائكه آن است كه تا حد امكان چنان خود را از دو طرف متضاد دور و به تعادل نزديك سازد كه گويا بكلّى از اين اوصاف جدا مى باشد، پس چنان به سخاوت دقيق عمل كند كه گويا هرگز بخيل و در خرج لا ابالى نبوده است. بنا بر اين صراط مستقيم و راه راست همان وسط حقيقى است كه به هيچ طرف تمايل نداشته باشد و اين چنين حدّ وسطى برايش عرض تصوّر نمى شود و از مو، هم باريكتر است. با توجّه به همين معناى دقيق عدالت خداوند متعال فرموده است: وَ لَنْ تَسْتَطِيعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَيْنَ النِّساءِ وَ لَوْ حَرَصْتُمْ فَلا تَمِيلُوا كُلَّ الْمَيْلِ«» از امام صادق (ع) روايت شده است كه از آن حضرت معناى «اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ» را پرسيدند. امام (ع) فرمود: يعنى اى خدا، ما را به راهى كه منتهى به محبّت خودت مى شود، و دينت را در دسترس ما قرار مىدهد ارشاد فرما و ثابت قدم بدار، تا از پيروى هواى نفس دور بمانيم، و براى و انديشه خود عمل نكنيم و به هلاكت نرسيم.
از امام حسن عسكرى (ع) روايت شده است كه فرمود: صراط بر دو گونه است يكى صراط دنيا و ديگرى صراط آخرت. صراط مستقيم دنيا اين است كه از زياده روى دور بمانى و كوتاهى در وظيفه نداشته باشى، بر مسير حق پايدار مانده و به باطل گرايش پيدا نكنى. امّا صراط مستقيم آخرت، طريق مؤمنين و پويندگان راه بهشت است، كه از مسير بهشت به سوى دوزخ و عذاب الهى انحراف پيدا نكنى.
مردم در انتخاب يكى از اين دو راه متفاوتند. آن كه بر راه حق پايدار بماند و مسير صحيح را در پيش گيرد به راه آخرت رفته است و يقينا وارد بهشت مى شود و در امن و امان خواهد بود، و آن كه به راه خطا رود به عذاب آخرت گرفتار خواهد شد.
پس از روشن شدن معناى صراط، خواهى دانست كه «مزالق الصراط» در كلام امام (ع) كنايه از محلّى است كه انسان به يكى از دو سوى اعتدال، يعنى طرف افراط، يا تفريط- كه سخت مورد نكوهش است- ممكن است منحرف شود. آن جايگاه محلّ شهوات و خواهشهاى نفسانى و طبيعى و لغزشگاههاى هراسناكى است كه لازمه عبور از آن مواضع افراط يا تفريط، و در نهايت كيفرهاى بزرگ اخروى است. اين مراحل ترسناك، مراحلى است كه يكى بعد از ديگرى فرا روى انسان آشكار مى شود.
قوله عليه السلام: فاتقو اللّه
در اين فراز امام (ع) بار ديگر به موضوع تقوا باز گشته، و مردم را به تقواى الهى بمانند تقواى كسى كه داراى صفات ايمان است دستور مى دهند. شخص پرهيزگارى كه تقوايش صفات ايمان را داشته باشد داراى خصوصيّاتى است كه از كلام آن حضرت استفاده مى شود.
1- پرهيزگارى كسى كه تفكّر دلش را مشغول داشته است: يعنى انديشه امر معاد و روز قيامت او را از محبّت دنيا و امور بيهوده آن باز داشته و فكر دنيا را از ذهنش بيرون كرده است.
2- ترس از عذاب آخرت بدنش را رنجور كرده است بدين توضيح كه بيم عذاب الهى و كيفرى كه براى مجرمان مقرر داشته او را رنج داده و بدنش را به تحليل برده است.
3- پرهيزگارى كه بيدارى عبادت بكلّى خواب را از چشمش ربوده است.
4- پرهيزگارى كه اميدوارى ثواب الهى تشنگى در هواى گرم را برايش گوارا ساخته است. يعنى وعده هايى كه خداوند به نيكوكاران داده و آنچه از نعمتهاى بهشتى برايشان فراهم آورده او را اميدوار ساخته و تشنگى را برايش قابل تحمّلكرده تا در عوض نعمتهاى خوب اين دنيا به پاداشهاى اخروى دست يابد.
امام (ع) جمله أظمأ الرّجاء هواجر يومه را كنايه از زيادى روزه، در گرمترين روزها آورده است.
كلمه: «هواجر» مفعول و مظروفى است كه بجاى ظرف قرار گرفته و از اقسام مجاز شمرده مى شود.
5- زهد و پارسايى مانع شهوات او شده است. امام (ع) لفظ «إطفاء» را براى زهد استعاره آورده است، با اين كه «اطفاء» يعنى خاموش ساختن، از صفات آب است كه در رابطه با آتش آورده مى شود، در اين بيان زهد را در فرو نشاندن شهوات همچون آب دانسته است كه آتش را خاموش مى سازد. ضمنا شباهت ميان آتش و شهوات نيز روشن شده است، چه هر دو در بسيارى از موارد اثر مخرّب دارند و همگونى ميان آب و زهد در تأثير گذارى مطلوب نمايانده شده است كه هر يك به نوعى از خسارت جلوگيرى مى كنند. يعنى، چنان كه آب شعله هاى آتش را فرو مى نشاند، روى گردانى از دنيا و زهد ورزى از پيروى شهوات آتش شهوات را خاموش كرده، مانع از ضررهاى آن مى شود«».
6- شخص پرهيزگار مدام ياد خدا را بر زبان دارد، ذكر حق فرصت گفتار ديگرى به زاهد نمى دهد.
7- براى در امان ماندن از عذاب الهى ترس را بر همه امور خود مقدّم مى دارد. و اين ترس از خدا موجب مى شود كه عمل خود را براى خشنودى حق تعالى خالص گرداند، تا از عقوبت و كيفر در امان بماند.
8- پرهيزگار از لغزشها دورى مى كند. بدين معنى امورى كه او را سرگرم كند و از راه روشن خدا دورش گرداند، كنار مى گذارد.
9- شخص وارسته و پارسا بهترين راه را براى رسيدن به مقصد مى پيمايد.
بدين توضيح كه زاهد در پيمودن راه روشن و مسيرى كه او را از ميان خلق به سوى خالق هدايت كند، بهترين راه را كه صراط مستقيم است انتخاب مى كند البتّه مردم در پيمودن راه خدا روشهاى مختلفى دارند ولى دلپسندترين راه آن است كه انسان را سريعا به خدا برساند.
10- سركشيهاى غرور او را بهلاكت نمى افكند، يعنى خوشيهاى دنيا موجب غرور و غفلت او از پروردگارش نمى شود، چون هيچگاه از فرمانبردارى خداوند غفلت ندارد.
11- امور شبهناك بر او مسلّط نمى شود. شبهات، حق را در نظر او تاريك جلوه نمى دهد، تا مانع خلوص كارهايش شود، و راه حق را بر او ببندد.
12- پرهيزگار انتظار خوشامدگويى فرشتگان را دارد و در روز قيامت به اميد بشارت دادن ملائكه است چنان كه خداوند مى فرمايد: «بشارت شما در آن روز بهشتى است كه از زير درختان آن رودها جارى است.»
13- غرق در آسايش و نعمتهاى آخرت است زيرا رهايى يافتن از رنج و مشقت دنيا، با رسيدن به نعمتهاى آخرت ممكن و ميسّر است و نعمت خداوند در دنياى ديگر بهشت مى باشد.
14- روز قيامت پرهيزگار، در بهترين خواب راحت و نيكوترين آسايش بسر مى برد. اطلاق لفظ «نوم» بر آسايش در جنّت از باب اطلاق ملزوم بر لازمش مى باشد.
15- شخص وارسته روز قيامت در امن و امان خواهد بود. در اين عبارت امام (ع) كلمه «يوم» را به كنايه براى تمام زمانها، از باب اطلاق لفظ جزء بر كل به كار برده است.
16- پرهيزگار بهترين عبرت را از دنيا مى گيرد و پسنديدهترين راه را انتخاب مى كند.
17- براى سعادت آخرتش نيكوترين زاد را پيشاپيش مى فرستد. يعنى براى آخرتش كار خير انجام مى دهد و خوشبختى دايمى را نصيب خود مى گرداند. دو كلمه «سعيدا و حميدا» در عبارت امام (ع) بعنوان حال منصوب به كار رفته است.
18- شخص پرهيزگار از خوف خدا پيشاپيش توشه آخرت را مى فرستد.
يعنى اعمال شايسته را ترس خداوند، قبل از فرا رسيدن اجل انجام مى دهد تا زاد آخرتش باشد.
19- در فرصتى كه دارد، در كارهاى نيك عجله مى كند، بدين توضيح كه در ايّام عمر و زندگى دنيوى كه فرصت مناسبى براى كارهاى خوب است به اطاعت پروردگارش مى پردازد.
20- كارهاى مورد رضايت خداوند را از روى ميل و علاقه انجام مى دهد.
21- از كارهاى زشت به دليل ترس از خداوند دورى مى كند. يعنى به دليل خوف از خدا، كارهايى كه موجب دورى از محضر حق تعالى مى گردد، ترك كرده و از آنها دورى مى كند.
ميان هر يك از دو كلمه در عبارتهاى ده گانه: «سعيدا و حميدا، يا در من وجل و اسرع فى مهل، رغب فى طلب و ذهب عن هرب»، سجع متوازى بر قرار است.
22- شخص پرهيزگار از امروز به فكر فردايش مى باشد، بدين شرح كه در زمان حيات انتظار رسيدن آخرت را دارد.
23- همواره فرا رويش را مى نگرد، يعنى جز خداوند به چيزى توجّه ندارد، اعمال و رفتار خود را به قصد خداوند انجام مى دهد.
امام (ع) پس از بر شمارى صفات فوق براى شخص پرهيزگار مى فرمايد: «بهشت و نعمتهاى آن بعنوان پاداش پرهيزگار را كفايت مى كند» و با اين عبارت انسانها را بدين حقيقت توجّه مى دهد كه لازم است براى رسيدن به ثواب آخرت و بهشت تلاش كنند و به كمتر از آن راضى نشوند و جهنّم نيز به عنوان كيفر و عقاب كفايت مى كند كه انسان از خداوند بترسد، براى خوف از خدا نياز به عامل ديگرى جز دوزخ نيست. و براى انتقام گرفتن از ستمگران و يارى دادن به ستمديدگان خداوند كفايت مى كند، يعنى همين كه انتقام به دست خداوند باشد، براى ترسيدن ظالمان، و يارى جستن مظلومان بس است و نياز به عامل ديگرى نيست. و كتاب خدا بعنوان حجت و خصم بدكاران كفايت مى كند تا همگان را تحت تأثير قرار دهد، و بر عليه كسانى كه از احكام دستوراتش پيروى نكنند شهادت دهد. نسبت دادن حجّت و خصم به كتاب خداوند نسبت مجازى است و تمام كلمات منصوب، در جملات فوق بعنوان تميز به كار رفته اند.
قوله عليه السلام: اوصيكم بتقوى اللّه
امام (ع) به سه اعتبار مجددا مردم را به پرهيزگارى تشويق مى كند.
1- چون مردم را از كيفر آخرت بيم داده است، ديگر عذرى نخواهند داشت.
2- با دلايل روشن و براهين واضح، حجّت را بر آنها تمام كرده است
3- از دشمنى ابليس و خصومت او همگان را بر حذر داشته است.
هر چند معناى ابليس در خطبه قبل توضيح داده شد، امّا امام (ع) در اين خطبه ويژگيهايى را براى شيطان ذكر كرده است كه ذيلا به شرح آنها مى پردازيم.
الف: او مخفيانه در سينه ها نفوذ مى كند، مقصود نفس امّاره است كه همواره به بدى دستور مى دهد. لفظ «سينه» را مجازا در وسوسه هاى باطنى به كار برده اند. از باب ذكر مكان و اراده متمكّن.
ب: در گوشها به صورت نجوا سخن مى گويد: اشاره به چيزهايى است كه بعضى از شياطين انس سر بگوشى كرده حرفهاى بيهوده و غرور و فريبكارى را بديگران تلقين مى كنند. شرح اين موضوع در خطبه اول نيز داده شده است.
ج: شيطان گمراه كننده است يعنى مردم را از پيمودن راه حق باز مى دارد و با وعده هاى دروغ و آرزوهاى دور و درازى كه به آنها مى دهد همه را وارد دوزخ مى كند.
د: بديها را در نظر آنها مىآرايد، زشتى گناهان را براى مردم زيبا جلوه مى دهد.
ه: گناهان مهلك را براى مردم كم اهميّت نشان مى دهد. بدين توضيح كه آرزوى توبه را در دلها فزون مى سازد، و از حكم عقل كه خداوند آمرزنده و بخشنده است براى چنين آرزويى كمك مى گيرد و يا به مثل مى گويد، بديگران كه از تو وارسته ترند و از مال دنيا فراوان دارند اقتدا كن و چندان در فكر آخرت مباش، و از وسوسه هاى ديگرى كه براى همگان روشن است.
قوله عليه السلام: حتّى اذا استدرج قرينته و استغلق رهينته:
اين وسوسه هاى شيطانى همچنان ادامه دارد، تا اين كه بتدريج نفس ناطقه انسانى را فريب داده آن گاه او را گروگان مى گيرد.
منظور از: قرينته» در كلام امام (ع) نفس ناطقه انسانى است، بدين اعتبار كه با شيطان هماهنگى كرده، موافق خواست او عمل مى كند، به لحاظ احاطه گناه، نفس گروگان ابليس قرار مى گيرد چون مالى كه وثيقه و در رهن كسى باشد كه قابل تصرّف نيست. كلمه «رهينته» به عنوان استعاره به كار رفته است و منظور از استدراج نفس بوسيله ابليس، زينت دادن خواسته هاى نفسانى است كه با جلوه دادن امور براى نفس، آن را در اطاعت و فرمان بردارى خود نگاه مى دارد.
انكر ما زيّن الى آخره:
اين فراز از كلام امام (ع) اشارة به درجه نهايى وسوسه شيطانى است، كه پس از گمراهى كامل نفس امّاره و ارتكاب محرّمات، به حكم عقل باز گشته اقرار مى كند كه آنچه نفس را بدان امر كرده زشت و ناروا بوده است، و خطر بزرگى فرارو دارد. آرى پس از آن كه نفس را بر كارهاى ناروا واداشته، و بديها را در نظرش زيبا جلوه داده و آسوده خاطرى را به او نويدداده است، حال نفس را از زشتيها بر حذر مى دارد، و از نيكو شمردن بديها او را نهى مى كند. ولى افسوس كه ديگر دير شده است و قدرت بر جبران نيست.
انكار بديها از ناحيه ابليس يا به هنگامى است كه عقل از فرط گناه مغلوب شده و شخص گنهكار قصد توبه دارد، و يا هنگامى است كه كيفر گناهان نمودار شده هر چند شخص هنوز در دنيا باشد و يا از دنيا رفته و بدليل انجام كارهاى باطل و گناه به عذاب جهنم گرفتار آمده است. توضيح مطلب اين است كه پس از جدا شدن نفس از بدن، قوّه واهمه نفس را همراهى مى كند و كيفرهاى جزئى همچون عذاب قبر و بعضى ناهنجاريهاى ديگر را كه پيش از اين شرحش گذشت درك مى كند.
زيبا جلوه دادن بديها براى نفس گاهى از ناحيه شيطانهاى انسانى صورت مى گيرد، چه رسد به شيطانهاى واقعى كه كارى جز گمراه كردن انسانها ندارند.
ترجمه شرح ابن میثم بحرانی جلد دوم صفحه ی551-526