google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
220-240 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه224ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه233صبحی صالح)

و من كلام له ( عليه‏ السلام ) بعد أن أقدم أحدهم عل الكلام فحصر، و هو في فضل أهل البيت، و وصف فساد الزمان‏

أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ- فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ- وَ لَا يُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ- وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ وَ فِينَا

تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ- وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ- الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ- وَ اللِّسَانُ عَنِ

الصِّدْقِ كَلِيلٌ- وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ- أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ- مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ فَتَاهُمْ عَارِمٌ- وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ وَ

عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ- وَ فَارِئُهُمْ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ لَا يُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ- وَ لَا يَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ

لغات

بضعه: پاره

تنشّبت: ارتباط يافته، آويخته است.

تهدّلت: درآويخت

عارم: زشت، بدخو

مماذق: كسى كه تظاهر به دوستى كند ولى دوستيش خالص نباشد و اين خود قسمتى از نفاق است.

ترجمه

«بهوش باشيد كه زبان عضوى از اعضاى انسان مى‏ باشد و هر گاه آدمى آماده سخن گفتن نباشد زبان نيز ياراى گفتن ندارد، و موقعى كه روح آدمى مايه و آمادگى گفتار داشته باشد به سخن در مى‏ آيد و وى را مهلت سكوت نمى ‏دهد، ليكن ما خود فرمانروايان سخنيم كه رشته ‏هاى آن به دست ما و شاخه ‏هايش بر ما سايه افكنده است.

خداوند شما را غريق رحمت كند، هم اكنون در زمانى قرار گرفته ‏ايد كه گوينده حق در آن اندك و زبان از راستگويى ناتوان و حق جو، خوار است، مردمش به عصيان مشغول و با بى ‏تفاوتى و سازشكارى همراهند، جوانهايش بدخو و پيرهايش گنهكار، دانشمندانش دورو و منافق و سخنرانهايش چاپلوس، كوچكشان به بزرگشان احترام نمى‏ گذارد و سرمايه ‏دارشان بينوايان را دستگيرى نمى ‏كند.»

شرح

چنان كه نقل مى‏ كنند امام (ع) اين سخن را در حادثه ‏اى ايراد فرمود كه موقعيت چنان ايجاب مى ‏كرد يك روز حضرت به خواهر زاده خود جعده بن هبيره مخزومى دستور داد كه براى مردم سخنرانى كند و او رفت بالاى منبر ولى نتوانست حرف بزند، در اين حال حضرت خود برخاست در عرشه منبر قرار گرفت و سخنرانى طولانى ايراد فرمود كه اين قسمت از آن را سيد رضى در اين جا به رشته تحرير در آورده است.

مرجع ضمير متصل در يسعده و يمهله، لسان، و مرجع ضمير مستتر در امتنع و اتّسع انسان است و معناى جمله اين است كه چون زبان عضوى از انسان است و از نظر به كارگيرى در اختيار اوست، پس هر گاه آدمى به دليل گرفتارى و حادثه‏ اى آمادگى براى سخن گفتن نداشته باشد زبان نيز قادر به تكلّم نخواهد بود، و بر عكس اگر براى سخن گفتن داعى داشته و به نور معارف و علوم گسترش يافته باشد، زبان مهلت آرامش و سكوت ندارد بلكه خود به خود سخن بر زبان جارى مى‏ شود.
در مرجع ضمير امتنع و اتسع احتمال ديگرى هم هست كه اوّلى به قول و دوّمى به نطق برگردد يعنى هر گاه قول از تبعيت انسان سرپيچى كند پس زبان را كمك نمى‏ كند و باعث سكون و لكنت آن مى‏ شود، ولى اگر انديشه و نطق به آسانى در ذهن او حضور يابد به زبان مهلت آرامش نمى‏ دهد.

و انّا لامراء الكلام،
در اين عبارت امام (ع) كلمه امراء را براى خود و خاندانش استعاره آورده به دليل اين كه ايشان زمان سخن را در اختيار دارند و مانند فرمانروايان در متصرّفات خود، در آن دخل و تصرف مى‏ كنند و لفظ عروق را از استعدادهاى سخن كه در قلوب آنان قرار دارد و نيز تنشّب كه به معناى تعلّق و رابطه محكم است و همچنين عصون را به عنوان استعاره آورده است زيرا، چنان كه شاخه‏ هاى درختان ميوه باعث مى‏ شود كه آدمى به آسانى دسترسى به ميوه پيدا كرده و از آن استفاده كند، زمينه ‏هاى خدادادى به اين خانواده نيز سخنگويى را بر ايشان آسان ساخته است، و لفظ تهدّلت را هم كه به معناى آويخته شدن است به عنوان ترشيح براى اين استعاره ذكر فرموده است.

مفاسد زمان حضرت و اصناف مردمش پس از بيان منشأ سخن و سخنورى خود و خاندان گراميش به مطلب ديگرى پرداخته و آن وضع زمان خود و مردمى است كه در آن موقع مى‏زيسته‏ اند، و براى آنان اين اوصاف را بيان كرده است:

1- حق گويان در اين زمان اندكند، و علت آن هم شرورى است كه جامعه امروز را فرا گرفته است، و اين همان معنايى است كه در خطبه شماره 31 ج 2 در شرح ايها الناس انا قد اصبحنا فى دهر عنود و زمن كنود بيان شد كه زمان چگونه سبب بدى و خوبى مى‏ شود و بدى و خوبى زمان در حقيقت صفت اهل زمان است.

2- در اين روزگار، زبان انسان از بيان حقيقت ناتوان است، و علت آن دو چيز است، يكى جهل و نادانى و دوم ظلم و ستمى است كه جامعه امروز را فرا گرفته است.

3- اهل حق در اين زمان خوارند زيرا هم در اقليت‏اند و هم نسبت به ديگران ضعيفند.

4- اكثريت مردم اين روزگار به گناه اشتغال دارند.

5- با زبان، با هم سازش دارند، ولى در دل توافق ندارند، به احتمال ديگر معنايش چنين است كه مردم اين زمان در كارهاى خود غلّ و غش به كار مى‏ برند.

6- گروهها و اصناف مختلف داراى ويژگيهاى گوناگون مى ‏باشند، جوانانشان تندخو و بد اخلاقند، از آن رو كه با ادب اسلامى تربيت نشده‏ اند، دانايانشان منافقند، بدين سبب كه هوشمندى خود را در جهت شرّ به كار مى ‏برند و از فرمانهاى الهى و راه آخرت چشم پوشيده‏ اند، گويندگان در اين زمان در دوستى با مردم ناخالصند با زبان اظهار محبت مى ‏كنند ولى در دل با آنها دوست نيستند.

7- كوچكشان بزرگشان را احترام نمى‏ كند، زيرا در محيطى رشد يافته‏ اند كه از نظر آداب شرعى دچار نقص بوده و توجّهى به آن نداشته ‏اند.

8- ثروتمندانشان به نيازمندان كمك نمى‏كنند، و اين خود دليل است بر اين كه اهل اين زمان مردمى جفاكار و فرومايه مى ‏باشند. توفيق از خداوند است.

ترجمه‏ شرح‏ نهج ‏البلاغه(ابن‏ ميثم بحرانی)، ج 4 ، صفحه‏ى 212-208

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=