(خطبه222صبحی صالح)
و من كلام له ( عليه السلام ) قاله عند تلاوته
يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّه
إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الذِّكْرَ جِلاءً لِلْقُلُوبِ- تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ- وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ- وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ عَزَّتْ آلَاؤُهُ فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ- وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ- وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ- فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقَظَةٍ فِي الْأَسْمَاعِ وَ الْأَبْصَارِ وَ الْأَفْئِدَةِ- يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللَّهِ وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ- بِمَنْزِلَةِ الْأَدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ- مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ- وَ مَنْ أَخَذَ يَمِيناً وَ شِمَالًا ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ- وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ- وَ كَانُوا كَذَلِكَ مَصَابِيحَ تِلْكَ الظُّلُمَاتِ- وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ
– وَ إِنَّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيَا بَدَلًا- فَلَمْ تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَنْهُ- يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ- وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ- وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ- وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ- فَكَأَنَّمَا قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الْآخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا- فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذَلِكَ- فَكَأَنَّمَا اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ- وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا- فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذَلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا- حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَا يَرَى النَّاسُ وَ يَسْمَعُونَ مَا لَا يَسْمَعُونَ-
فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمُ الْمَحْمُودَةِ- وَ مَجَالِسِهِمُ الْمَشْهُودَةِ- وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ- وَ فَرَغُوا لِمُحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَلَى كُلِّ صَغِيرَةٍ وَ كَبِيرَةٍ- أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فيهَا- وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَاِرِهمْ ظُهُورَهُمْ- فَضَعُفُوا عَنِ الِاسْتِقْلَالِ بِهَا- فَنَشَجُوا نَشِيجاً وَ تَجَاوَبُوا نَحِيباً- يَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ- لَرَأَيْتَ أَعْلَامَ هُدًى وَ مَصَابِيحَ دُجًى- قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلَائِكَةُ- وَ تَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكِينَةُ- وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْكَرَامَاتِ- فِي مَقْعَدٍ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ- فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ-
يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ- رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ- جَرَحَ طُولُ الْأَسَى قُلُوبَهُمْ وَ طُولُ الْبُكَاءِ عُيُونَهُمْ- لِكُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَةٌ- يَسْأَلُونَ مَنْ لَا تَضِيقُ لَدَيْهِ الْمَنَادِحُ- وَ لَا يَخِيبُ عَلَيْهِ الرَّاغِبُونَ-
فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَهَا حَسِيبٌ غَيْرُكَ
لغات
وقره: غفلت، از ماده وقر به معناى كرى و ناشنوايى است.
عشوه: نابينايى چشم به واسطه تاريكى شب، و در اين جا به معناى غفلت و بى خبرى است.
برهه: زمان طولانى برزخ: عالم پس از مرگ يهتفون: صيحه و فرياد مى زنند.
نشح: صدايى كه هنگام گريه در گلوى انسان مى پيچد.
منادح: جمع مندح، جاى پهن و پر وسعت.
ترجمه
گفتار حضرت كه امام (ع) اين سخنان را در موقع تلاوت اين آيه شريفه بيان فرمود: «رجالٌ- لا تلهيهم تجارةٌ و لا بيع عن ذكر اللَّه»
«پروردگار سبحان، ياد خود را روشنى بخش دلها قرار داد كه در اثر آن، پس از سنگينى گوش، مى شنوند و پس از كمسويى چشم، مى بينند و پس از دشمنى، فرمانبرى و اطاعت مى كنند، پيوسته براى خداوند- كه بخششهايش ارجمند است- در هر دوره و زمانى بندگانى داشته كه به انديشه آنان الهام مى كرده و در وادى خردهايشان با آنان سخن مى گفته است، اينان به نور بيدارى، در چشمها و گوشها و دلها نور مى افشانند، روزهاى خدا را به ياد مردم مى آورند و آنها را از عظمت مقام الهى مى ترساندند، آنان همانند راهنمايان بيابان بودند كه هر كسى راه درست پيشه كند بستانيد و او را مژده رستگارى دهند و آن را كه راستگرا يا چپگرا«» باشد نكوهش كنند و از هلاكت بر حذر دارند و آنان بدين طريق روشنگرانى در آن تاريكيها و راهنمايانى در آن پرتگاهها بودند، كسانى كه اهل ذكر و ياد خدا هستند چنان آن را به جاى دنيا برگزيده اند كه حتى لحظه اى بازرگانى و خريد و فروش دنيا آنان را از ياد خدا باز نمى دارد، روزهاى زندگى را با ذكر او بسر مى برند، و با فريادهايى كه از ارتكاب كارهاى حرام، مانع شود، در گوش غفلت كنندگان بانگ مى زنند، به عدل و نيكى ندا در مى دهند و خود نيز به آن عمل مى كنند، مردم را از بديها باز مى دارند و خود از آن مى پرهيزند، گويا اينها دنيا را گذرانده و به آخرت رسيده اند و آنچه در پى اين جهان مادى است به چشم ديده اند، و گويى كه بر احوال پنهان برزخيان در مدّت اقامت آن جا اشراف و آگاهى كامل دارند، و رستاخيز، نويدهايش را بر آنها محقّق ساخته است، اينها، پرده آن جهان را از جلو چشم مردم دنيا برداشته اند، گويا ايشان چيزهايى را مى بينند كه مردم نمى بينند و مى شنوند آن را كه ديگران نمى شنوند.
اگر با نيروى عقل ايشان را در جايگاههاى پسنديده و مراتب شايسته مشاهده كنى، در حالى كه نامه اعمال خود را باز كرده و به سبب دستورهاى كوچك و بزرگى كه از آن سرپيچى كرده و يا آنچه را كه از آن نهى شده، تقصير كرده و مرتكب شده اند و بارهاى سنگين گناهان كه پشت آنان را خم كرده است، خود را مورد محاسبه قرار داده اند و سپس گريه را در گلو شكستند و ناله و فرياد سر دادند، با خود به سؤال و جواب پرداخته، و به سوى پروردگارشان از روى پشيمانى و اقرار به گناه، ناله و فرياد بر مى آورند، در اين حال آنها را خواهى يافت كه پرچمهاى هدايت و رستگارى و چراغهاى ميان تاريكه ايند، فرشتگان دور آنها را گرفته اند، و سكون و آرامشى برايشان نازل و درهاى آسمان بر روى آنان بازگشته و جايگاههاى ارجمند براى نشستن آنها آماده است، جايى كه خداوند بر آن نظر رحمت انداخته آنها را مى نگرد و از كوشش آنان خشنود است و مقامشان پسنديده، ايشان در حالى كه به مناجات با خدا نسيم عفو و بخشش را احساس مى كنند، گروگان نيازمندى به فضل و كرم خداوند و اسير تواضع و فروتنى در برابر عظمت و بزرگوارى او هستند، بسيارى اندوه دلها و كثرت گريه، چشمهاى آنان را مجروح كرده است، براى هر درى كه راه رغبت و توجه به سوى خداست آنان را دست كوبنده اى است، از كسى درخواست مى كنند كه سختى و تنگدستى براى او معنا ندارد و خواستار از او نوميد نمى شود،
اكنون به خاطر خود به حساب خويشتن برس كه نفوس ديگر، حسابرسى غير از تو دارند.»
شرح
ان اللَّه سبحانه… بعد المعانده،
براى روشن شدن اين فرمايش امام نخست بايد به معناى ذكر و فضيلت و فايده آن اشاره شود، امّا معناى آن، از برخى موارد چنان معلوم مىشود كه ذكر به معناى قرآن است، «وَ هذا ذِكْرٌ مُبارَكٌ أَنْزَلْناهُ» كه مراد قرآن است، و بعضى گفتهاند مراد از ذكر، حمد و ستايش و تسبيح و تكبير و تهليل و ثناى خداوند است.
ارزش و فضيلت ذكر در قرآن: در موارد بسيارى از اين كتاب شريف، خداوند امر به ذكر فرموده است كه از جمله آنها:
الف- «فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ».
ب- «اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً.»
ج- «فَإِذا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفاتٍ فَاذْكُرُوا اللَّهَ.»
د- فَإِذا قَضَيْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ.»
ارزش و فضيلت ذكر از روايات:
الف- پيامبر اكرم مى فرمايد: «كسى كه در ميان غافلان به ذكر خدا بپردازد همانند كسى است كه به جنگ ادامه مى دهد، در ميان گروهى كه از جنگ فرار مى كنند.»
ب- رسول خدا فرمود: خداوند مى فرمايد: تا موقعى من با بنده خود هستم كه به ذكر من مشغول و لبانش به ياد من متحرك باشد. انا مع عبدى ما ذكرنى و تحرّكت بى شفتاه.
ج- و نيز فرمود ياد خدا از همه اعمال، بهتر، فرزند آدم را از عذاب دوزخ مى رهاند، عرض شد. يا رسول اللَّه، جهاد در راه خدا چطور: فرمود جهاد در راه خدا هم به فضيلت ذكر نمى رسد، مگر آن كه چنان بجنگى كه شمشيرت بشكند و اين را سه مرتبه فرمود.
و نيز فرمود: من احبّ ان يرتع فى رياض الجنّه فليكثر منه ذكر اللَّه، يعنى كسى كه دوست دارد در باغهاى فردوس متنعم باشد، فراوان ذكر خدا بگويد. و جز اينها.
فايده ذكر خدا و شرطهاى آن:
ذكر خدا موقعى سودمند و مؤثر است كه پيوسته و مداوم يا حدّاقل در بيشتر اوقات، و نيز همراه با حضور قلب باشد، و گرنه فايده چندانى ندارد، و ياد خدا با وجود اين دو شرط بر همه عبادتها تقدم دارد بلكه روح و چكيده و نتيجه نهايى كليه اعمال عبادى است، ذكر خدا را آغازى است كه سبب انس به او مى شود و انجام و پايان آن معلول انس به اوست، بدين توضيح كه: شخصى كه به چيزى علاقه مند است، در آغاز كارگاهى براى اين كه آن را محبوب خود قرار دهد و دلش را از زنگار وسواس در اين امر پاك كند لازم است با زحمت و رنج هم كه شده زبان را پيوسته با ياداو گويا كند و در نتيجه اين امر با او انس پيدا كرده و درخت دوستى نسبت به آن موضوع در دل او ريشه دار خواهد شد، نمونه اين مطلب، فراوان اتفاق مى افتد كه شخصى پيش ما، از كسى كه شايد او را نشناسيم يا حتّى علاقه اى به او نداريم، مدح و ستايش مى كند و پيوسته اوصاف حميده او را براى ما مى ستايد، اين بيانات باعث مى شود كه، محبت آن شخص ناشناس در دل ما جاى بگيرد و اين محبتى كه از او به دل ما آمده است وسيله اى مى شود كه ما خود به توصيف او بپردازيم و حتى نتوانيم خود را از مدح و ثناى او باز بداريم، از اين رو، مى گويند: كسى كه چيزى را دوست دارد زياد از او ياد مى كند و آن كه بسيار از چيزى ياد كند، اگر چه از روى تكلّف و زحمت باشد، به آن چيز انس و عادت پيدا مىكند، آرى ذكر خدا نيز چنين است: در آغاز امر با زحمت انجام مى شود ولى اگر پيوسته باشد نتيجه و ثمره آن دوستى و محبت و انس با خداست چنان انسى كه آدمى را وادار به ذكر خدا مى كند و حتى خوددارى از ياد خدا برايش رنجآور خواهد بود، و بدين جهت برخى از عرفا گفته اند: بيست سال قرآن را با رنج خواندم و سپس بيست سال از آن بهره بردم. بديهى است كه اين بهره بردن جز با انس و الفت حاصل نمى شود و آن نيز فراهم نمى شود جز اين كه پيوسته به آن ادامه دهد، تا حدى كه رنج و زحمت تبديل به عادت و طبيعت شود، و آن گاه كه انس با خدا حاصل شد از غير خدا بريده مىشود، و در هنگام مرگ، بكلى از غير خدا جدا مى شود و در قبر هيچ يك از اهل و مال و فرزند و دوستى با او نمىماند، جز محبوبش كه پيوسته به ياد اوست، و با قطع رابطه با همه امور دنيا و آنچه كه در آن است از ذكر و ياد خدايش بهرهمند است و لذّت مىبرد، بنا بر اين جمله: «جعله جلاء» اشاره به فايده ذكر خداوند و مداومت بر آن است كه نفوس را آماده عشق و علاقه به محبوب مورد ذكر و اعراض و انصراف از غير او مىگرداند، و امام (ع) لفظ: «جلاء» را استعاره فرموده است براى بر طرف
كردن و زدودن تمام ماسواى دوست، از لوح دل، به وسيله ذكر، همچنان كه لكّه ها و زنگارهاى روى آينه را با صيقل مى زدايند، و آن را جلا مى دهند.
امام (ع) در الفاظ چهارگانه زير مجاز به كار برده و سبب را به جاى مسبب ذكر فرموده است:
1- سمع براى توجّه كامل قوّه شنوايى به آنچه از جانب خداوند مى آيد كه شنيدنى است، مانند اوامر و نواهى و بقيه دستورها.
2- وقره به جاى إعراض و توجه نكردن به آن دستورها.
3- لفظ: بصر در مورد ادراك حقايق و چيزهايى كه شايسته درك و فهميدن است.
4- كلمه عشوه را نيز به عنوان مجاز از درك نكردن و تعمق نداشتن در حقايق و واقعيّتها آورده است. مقصود از انقياد، تسليم دلها در برابر حق و سير و سلوك در آن راه است، پس از آن كه منحرف بوده و با آن عداوت و دشمنى داشته اند.
و ما برح… عقولهم،
اين فرمايش امام (ع) اشاره است به آن كه در هيچ زمانى از مدتهاى طولانى گذشته كه اكثريت مردم دوره فترت را مى گذراندند و انديشه هاى وحى و دستورهاى پيامبران الهى دستخوش فراموشى جامعه شده بود، عالم وجود از بندگان خاصّ خدا و اولياى او خالى نبوده است، آن بندگانى كه حقّ تعالى خود را به آنها شناسانده و بر افكار و انديشه هاى آنان تصويرهاى حق را نقش كرده و اسرار هدايت را بر ايشان مكشوف فرموده است.
حضرت از اين الهامها و مكاشفه ها، به سخن گفتن خداوند و راز گويى با آنها تعبير فرموده است.
فاستصبحوا… و الافئده،
يعنى از چراغ روشنگر بيدارى كسب نور كردند. مقصود از بيدارى دلها، زيركى و آمادگى آن براى كمالهايى است كه شايسته آن است، و نور آن بيدارى، آن حالتى است كه به سبب اين استعداد بر دلها افاضه مىشود. و بيدارى چشمها و گوشها كه در سخن امام آورده شده به اين گونه حاصل مى شود كه سخنان سودمند را بشنوند و حوادثى را كه واقع مىشود، با ديده عبرت ببينند و از اين راه بر كمالات نفسانى خويش بيافزايند، و نورهاى بيدارى در چشمها و گوشها عبارت از نورانيّت معنوى روشندليهايى است كه در پى آن بينايى و شنوايى عبرت آميز براى انسان حاصل مى شود.
پس از بيانات فوق امام (ع) به وصف ديگر اولياى خدا و اهل ذكر پرداخته است كه آنان با تذكر ايام اللَّه يعنى روزهايى كه در تاريخ منشأ حوادث عظيمى بوده، مردم را به عبرت گرفتن وادار مى كند، و معلوم است كه ذكر ايام اللَّه كنايه از شدايد و سختيهايى است كه بر ملتهاى گذشته واقع شده و چون بيشتر آن شدتها در چنين روزهاى با عظمتى رخ داده است از باب مجاز توجه به ايام اللَّه را يادآورى فرموده است يعنى نام محل را ذكر و اراده حالّ كرده است، و مقصود از مقام خدا، عظمت و جلال اوست كه انگيزه خوف از وى مى باشد.
امير المؤمنين (ع) اهل ذكر را به كسانى تشبيه كرده است كه در بيابانها راه را به مردم نشان مى دهند زيرا ايشان نيز انسانها را به سوى حقيقت كه خداست راهنمايى مى كنند، و همچنان كه نشان دهندگان راه، مردمى را كه راه درست را گرفته و مى روند، مى ستايند و به آنان مژده رسيدن به مقصد مى دهند و كسانى را كه از جادّه مستقيم به طرف چپ يا راست انحراف يابند توجّه داده از گم گشتگى و سردرگمى مى ترسانند، اهل ذكر و اولياى خدا نيز روندگان راه مستقيم هدايت و طريق الهى را مى ستايند و به آنها مژده و بشارت رستگارى و نجات از بدبختيها مى دهند، و در مقابل، كسانى را كه از راه حق منحرف شوند يعنى راه افراط يا تفريط را پيش گيرند، نكوهش كرده و ايشان را از هلاكت ابدى بر حذر مى دارند.
و كانوا كذلك،
آنان چنان كه وصف كرديم بودند يعنى چراغهاى هدايت در تاريكيهاى جهل و راهنمايان نجات از اشتباهات بودند. امام (ع) در اين عبارت دو لفظ را به عنوان استعاره از راهنمايان حقيقت ذكر كرده است.
1- لفظ مصابيح كه به معناى چراغهاست، به اعتبار آن كه با اعمال نيك و كمالات خود، راه مردم را به سوى خدا روشن مى كنند.
2- ادلّه نشان دهندگان راه، بدان جهت كه مردم را به طريق حق راهنمايى و براى آنان حق را از باطل جدا و مشخص مى كنند.
و انّ للذّكر اهلا… ايّام الحيوة،
اهل ذكر خدا، همان گروهى كه برخى از ويژگيهايشان گذشت، پيوسته و در همه حال با تمام وجود به ذكر او مشغولند تا حدى كه دوستى و محبت وى نقش ضمير آنها شده و بجز او دوست داشتنيهاى دنيا همه چيز را فراموش كنند، و دليل چنين محبتى آن است كه نام او و ياد او را دوست بدارند و ذكر او را بجاى تمام بهره ها و خوشيهاى دنيا برگزينند، و هيچ گونه داد و ستد دنيا و سود و بهره آن، آنان را به خود متوجه نكنند و سرانجام زندگانى را با ياد دوست و ذكر خدايشان سپرى سازند.
و يهتفون… و يتناهون عنه،
اين چند جمله اشاره به صورتهاى گوناگون اطاعت و فرمانبردارى از دستورهاى الهى است، و اين كه اهل ذكر در هر كار و در همه احوال به عبادت و پرستش حق تعالى اشتغال دارند و اين خود از نتيجه هاى ذكر و دوست داشتن مورد ذكر است، زيرا آدمى هر كسى را كه دوست بدارد، راه او را پيش مى گيرد، و بر خلاف رويّه او قدم بر نمى دارد و حتى از اين كار و روش خود شادمان مىشود و لذت مى برد.
فكانّما قطعوا… عداتها… ما لا يسمعون،
امام (ع) در اين قسمت از سخنان خود، حال اهل ذكر را به دليل آن كه به خداوند و كتابهاى آسمانى و پيامبران او اطمينان كامل دارند و احوال قيامت را محقق مى دانند و وعدو وعيدهاى آن را با عين اليقين مشاهده كرده اند، به حالت انقطاع از دنيا و ديدار اهل برزخ، تشبيه فرموده است، يعنى گويا، اهل ذكر از دنيا رفته و برزخيان را ديده و بر حال آنان و طولانى بودن اقامتشان در آن عالم اشراف كامل دارند، و از اين رو با زبانهاى گويا و بيانهاى رسا، و صفاى باطن و نورانيت روح كه بر اثر رياضتهاى طولانى و عبادتهاى مداوم براى آنان پيدا شده است، پوشش و حجاب آن عالم را از جلو ديد اهل دنيا كنار زده اند، و اين پاكدلان به دليل آن كه از ديدنيها و شنيدنيهايى خبر مى دهند كه مردم از درك آن عاجزند، گويا با چشمها و گوشهاى خود چيزهايى را مى بينند و مى شنوند كه ديگران آنها را حسّ نمى كنند، سبب اين كه ارواح در دنيا از درك احوال آخرت ناتوانند، آن است كه روح در دنيا به بدن تعلق و وابستگى دارد و اداره بدن بر عهده اوست، و فرو رفتن در زرق و برق دنيا جلو درك كامل را مى گيرد، ولى اهل ذكر خدا كه وصفشان گذشت با ادامه ذكر و رياضتها و عبادتهاى خالصانه، خود را از تعلقات دنيا بدور داشته و روح را از آلودگيهاى مادّى صفا داده اند، از اين رو صفحه دل آنها مانند آينهاى صيقل يافته، خالى از هر گونه تيرگى شده است، چنان كه نور الهى بر آن تابيده و صورت حقايق در آن نقش بسته است، و بدين جهت راه نجات را از مسير هلاكت تشخيص داده و با ديده يقين آن را مى بينند و راه خود را با بصيرت مى پيمايند، و مردم را از روى آگاهى به سوى حقيقت هدايت مىكنند، و از چيزهايى كه با ديده حق بين مشاهده كرده و با گوش عقل شنيده اند، خبر مى دهند، و چون اين امر براى آنان خيلى روشن و عادى است، اين مشاهدات در نظر آنها شبيه چيزهايى است كه مردم با حواس ظاهر خود مشاهده مى كنند از اين جهت امام فرموده كه آنها چيزهايى را مى بينند و مى شنوند كه ديگران درك نمى كنند.
فلو مثّلتهم بعقلك،
يعنى اگر اولياى خدا و اهل ذكر و اعمال آنان را در ذهن خود مجسّم كنى در حالى كه در مقام عبادت قرار گرفته و به ذكر او نشسته اند، و منظور از «دواوين اعمالهم» صفحات ذهن آنها و كارها و عبادتهايى است كه انجام داده اند و در ذهن آنان نقش بسته است، و مقصود از نشر آن است كه راجع به كارهاى گذشته خود به جستجو مى پردازند و مثل آن كه صفحات گذشته كتابى را ورق بزنند، به بررسى اعمال گذشته خود اشتغال مى ورزند.
حرف واو در جمله: و فرغوا… براى توضيح مطلب و بيان معناى محاسبه است زيرا همچنان كه در محاسبه هاى تجارتى دنيا هر حسابگرى نياز به طرف مقابلى دارد كه با وى در باره سرمايه و سود و زيان صحبت كند تا اگر زياد آورده سهم خود را برداشت كند و اگر كم آورده او را ضامن دانسته كه در آينده جبران كند، در مورد آخرت هم طرف محاسبه انسان نفس امّاره اوست، و سرمايه او، واجبهاى دينى و سودش مستحبّات و فضايل اخلاقى و زيان آن هم گناهان است، و زمان اين تجارت هم، روزى است كه بر او گذشته، بنا بر اين بر هر بندهاى از بندگان خدا لازم است در آخر هر روز از نفس خود بازجويى كند و بر همه حالات و حركات، او را محاسبه كند، و ببيند اگر وظايف خود را درست انجام داده او را تشويق و خداى را شكر كند و اگر انجام نداده او را بر بجا آوردن قضاى آن وادار كند و اگر به صورت ناقص كار كرده است كارى كند كه با انجام دادن نوافل و مستحبات آن را جبران كند، امّا اگر مرتكب گناه شده است او را ملامت كند و مورد مجازات و عقوبت قرار دهد و بدين طريق آن اندازه از وقت و عمر را كه در معصيت و گناه تلف كرده حق خود را از او بگيرد، چنان كه بازرگان با شريك خود اين كار را انجام مىدهد، در حساب دنيا حتى از دانه و كمتر از آن نمىگذرد تا دخل و خرج كم و زيادى آنها مشخص شود، و شايسته است كه بنده خدا از فريبكارى نفس و دغلبازى آن بپرهيزد زيرا نفس بسيار حيلهگر و مكّار است، بايد تمام آنچه را كه روز قيامت در پيشگاه حق تعالى حساب مىشود امروز مورد دقت و محاسبه قرار دهد، از باب مثال نفس خود را وادار كند تا از تمام سخنانى كه در طول روز گفته و نگاههايى كه انجام داده و انديشه هايى كه در خاطره او پيدا شده و نشستن و برخاستنها و خوردن و آشاميدنها و حتى حركتها و سكونهايش جواب درست بدهد و چون معلوم شد كه در همه آن موارد وظيفه را انجام داده است آن مقدار به نفع او محاسبه شود و بقيه كارها بر عهده او مى ماند كه بايد در كتاب قلبش بنويسد.
بايد دانست كه نفس در حكم مديونى است كه بايد از او مطالبه ديون كرد.
در بعضى امور بايد از او جريمه و غرامت و در مواردى با توسّل به قانون، اصل آن را بگيرد، و اين امر در صورتى امكان دارد كه محاسبه دقيق انجام و تمام مطالب روشن شود، و شايسته است كه انسان در تمام عمر هر روز در يك ساعت معين تمام اعضاى ظاهر و باطن خود را مورد محاسبه قرار دهد، همان طور كه از توبة بن صمه كه شخصى از اهل رقّه بود نقل شده است كه يك روز با خود حساب كرد، ديد، شصت سال از عمرش گذشته است كه قريب بيست و يك هزار و پانصد روز مى شود، ناگهان فرياد زد كه واى بر من چگونه با بيست و يك هزار گناه به حضور پروردگار بروم، در همان حال غش كرد و بر زمين افتاد، وقتى كه اطرافيان آمدند او را مرده يافته و شنيدند كسى مى گويد: خوشا به حالت كه زود روانه فردوس برين شدى، اين گونه بايد آدمى خويش را مورد محاسبه قرار دهد، آرى اگر انسان در مدت عمر خود در مقابل هر گناه كه انجام داده يك پاره سنگ در گوشه اى از منزل خود مى انداخت در اندك مدتى خانه اش پر از سنگ مى شد، امّا افسوس كه اين موجود دقت نمى كند و دو فرشته مامور انسان كارهاى او را ضبط مى كنند چنان كه خداوند متعال مىفرمايد: «… يَوْمَ يَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِيعاً…»«»
با توضيحاتى كه گذشت، جمله و فرغوا لمحاسبة انفسهم… ندم و اعتراف و اشاره به ناراحتى وجدانى و شرمسارى آنهاست كه از تقصيرها و زيانهاى معنوى و عبادى برايشان به وجود مىآيد، و سپس امام (ع) حالاتى را كه براى انسان پس از محاسبه و توجه به تقصيرات و پشيمانيش پيدا مى شود بيان فرموده است كه در آغاز توبه، نخست از غصه، گريه در گلويش گره مى شود و سپس با صدا گريه آغاز مى كند و پس از آن به ضجّه و فرياد مى پردازد، و در پيشگاه پروردگار به گناه خود اعتراف مى كند و در نهايت براى جبران خطاهاى گذشته به عمل مى پردازد، بنا بر اين نخستين مقام او توبه و لوازمى است كه ذكر شد و سرانجام سرگذشت او، متوسل شدن به اعمال در آينده است.
لرايت… الراغبون،
از اين جا به بعد، امام (ع) حالات پسنديده اهل ذكر را توصيف و بيان مى فرمايد، و جمله لرأيت جواب شرط. فلو مثّلتهم است و امام (ع) لفظ أعلام و مصابيح را براى آنها استعاره آورده است، زيرا آنان، راهنمايان به سوى خدا و روشنى بخش راه او هستند، صفت ديگر آنها آن است كه ملائكه پيرامونشان را احاطه كردهاند، اين جمله اشاره به آن است كه سراسر وجود آنان را توجّه به خدا فرا گرفته است، زيرا بر اثر ذكر و عبادت آماده شده اند كه انوار الهى به توسط ملائكه كرّوبين بر وجودشان افاضه شود.
و تنزّلت عليهم السكينه،
اين جمله اشاره به آن است كه در اين هنگام نفوس اهل ذكر آماده افاضه (سكينه) تسكين و آرامش از جانب خداوند شده است، و اين سوّمين مرحله است كه براى سالك الى اللّه پس از: طمأنينه حاصل مى شود«». انسان وقتى به اين مرحله مىرسد كه بر اثر جلوه هاى معرفت و نورانيّت چنان حالتى پيدا مى كند كه آنچه پيش از آن برايش ترسآور بود و بدون خواست او بر وى وارد مى شد، هم اكنون مايه انس و الفت او شده و با درخواست و اراده خودش حاصل مى شود، پس از اين قسمت امام (ع) مى فرمايد: درهاى آسمان بر روى آنان گشوده شده است، و اين جمله كنايه است از اين كه درهاى آسمان جود و كرم پروردگار به منظور افاضه كمالات بر آنان باز شده است، چنان كه در قرآن كريم بيان فرموده است: «فَفَتَحْنا أَبْوابَ السَّماءِ بِماءٍ مُنْهَمِرٍ.»«» منظور از «مقاعد كرامات» كه براى اهل ذكر آماده شده است، درجهها و مراتب راه يافتن به پيشگاه حق تعالى است كه در اين هنگام خداوند بر آنها كمال اشراف را دارد و از سعى و كوشش آنان براى انجام دادن كارهاى نيك و ذكر و عبادت، خشنود است و قرار گرفتن آنها را در اين مقام مى ستايد.
يتنسّمون بدعائه روح التجاوز،
يعنى خدا را مى خوانند و مى خواهند كه از گناهانشان درگذرد و آن را سبب قطع فيض خود از آنان قرار ندهد، و البتّه معلوم است كه در اين جا مراد از گناهان و تقصيرات ترك اولى است زيرا كه اين اولياى بزرگ الهى گناهى را مرتكب نمى شوند. حضرت امير (ع) در اين حالت از اهل ذكر و اولياى خدا نخست به گروگان و سپس به اسيران تعبير فرموده است، زيرا آن چنان خود را نيازمند به خدا احساس مىكنند كه هيچ پناهگاه ديگرى براى خود نمى بينند تا به سويش رجوع كنند، مانند گروگانها كه در پيش گروگيرندگان مى باشند، و همچنان كه اسيران در برابر كسى كه آنان را به اسيرى گرفته زبون و تسليمند ايشان نيز در پيشگاه عظمت و هيبت الهى، رام و تسليمند.
جرح… عيونهم،
اين سوز دل و گريه زياد بدين علت است كه پس ازمحاسبه نفس، به خيانت آن و زيانهايى كه در طول عمر براى آنان كسب كرده است آگاه شده اند.
لكلّ باب… يد قارعة،
امام (ع) با بيان اين كه، اهل ذكر و اولياى خدا تمام درهاى تضرع و زارى به سوى خدا را مى كوبند به اين مطلب اشاره فرموده است كه تمام افكار و انديشه هاى خود را متوجه قبله حقيقت كرده اند تا از اشراقها و درخشندگيهاى وجود حق تعالى كسب نور و از درياى بىپايان كرم او طلب جود و بخشش كنند.
يسألون… المنادح،
در اين قسمت به گستردگى فضل و بخشش خداوند و اين كه ذات اقدس او كريمترين كريمان است اشاره شده تا بيان كند كه او سزاوارترين بخشندهاى است كه بايد از او خواست و شايسته ترين مقامى است كه بايد به او ناليده تا آنچه مورد ميل و رغبت است ببخشايد.
فحاسب نفسك…،
در آخرين مرحله، حضرت پس از شرح حالات اهل ذكر و سرانجام كار آنها به عنوان نصيحت مى فرمايد، اى انسان خويشتن را درياب و هم اكنون حساب كار خود را بكن زيرا نفسى كه در اين جهان صاحبش آن را مورد محاسبه قرار ندهد، در قيامت خداوند متعال كه سريعترين حسابگران است به حساب آن خواهد رسيد، در حقيقت اين فرمايش اخير امام جمله اى است تهديدآميز، براى كسانى كه در دنيا از حساب كردن نفس خود غفلت مى كنند.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم بحرانی)، ج 4 ، صفحهى 123-138