خطبه179 ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه180صبحی صالح)

 و من خطبة له ( عليه‏ السلام  ) في ذم العاصين من أصحابه‏

 

أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ-  وَ عَلَى ابْتِلَائِي بِكُمْ أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ-  وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ-  إِنْ أُمْهِلْتُمْ خُضْتُمْ وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ-  وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمَامٍ طَعَنْتُمْ-  وَ إِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَكَصْتُمْ- . لَا أَبَا لِغَيْرِكُمْ مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ-  وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ-  الْمَوْتَ أَوِ الذُّلَّ لَكُمْ-  فَوَاللَّهِ لَئِنْ جَاءَ يَومِي وَ لَيَأْتِيَنِّي لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنِكُمْ-  وَ أَنَا لِصُحْبَتِكُمْ قَالٍ وَ بِكُمْ غَيْرُ كَثِيرٍ-  لِلَّهِ أَنْتُمْ أَ مَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ وَ لَا حَمِيَّةٌ تَشْحَذُكُمْ-  أَ وَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةَ يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ-  فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ-  وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ وَ أَنْتُمْ تَرِيكَةُ الْإِسْلَامِ-  وَ بَقِيَّةُ النَّاسِ إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ-  فَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ-  إِنَّهُ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِي رِضًا فَتَرْضَوْنَهُ-  وَ لَا سُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ-  وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ-  قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ وَ فَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ-  وَ عَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ وَ سَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُمْ-  لَوْ كَانَ الْأَعْمَى يَلْحَظُ أَوِ النَّائِمُ يَسْتَيْقِظُ-  وَ أَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِيَةُ-  وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَةِ

 

 

Table of Contents

لغات

خور: سستى و محتمل است فعل «خرتم» مشتقّ از خوار باشد كه به معناى فرياد است

قالى: دشمن

تريكة: تخم شتر مرغ

أ جئتم: كشانيده شده ‏ايد، خوانده شده ‏ايد

نكص: بازگشت به عقب

طغام: اوباش مجّه: آن را از دهان انداخت

 

ترجمه

  از سخنان آن حضرت عليه السّلام است كه در سرزنش ياران خود بيان فرموده است:

ستايش مى‏ كنم خداى را، بر هر امرى كه مقرر ساخته و بر هر كارى كه مقدّر فرموده. و بر اين كه مرا مبتلاى شما نموده است. اى گروهى كه اگر فرمانتان دهم، اطاعت نمى‏كنيد و اگر بخوانمتان پاسخ نمى ‏دهيد

و اگر مهلت يابيد سرگرم سخنان بيهوده مى‏ شويد، اگر به جنگتان كشند، سستى مى‏ كنيد

و اگر مردم بر پيشواى خود گرد آيند، آنان را سرزنش مى‏ كنيد و طعنه مى زنيد

و اگر در كشاكش دشوارى افتيد، بازپس مى‏ نشينيد.

نه شما بى ‏پدر از چيست كه در يارى كردن من درنگ مى ‏كنيد و انتظار مى‏ بريد و براى گرفتن حقتان جهاد نمى‏ كنيد.

مرگ و خوارى بر شما خواهد بود.

به خدا سوگند، اگر مرگ من فرا رسد-  و فرا خواهد رسيد-  ميان من و شما جدايى افكند.

در حالى كه، من از مصاحبت با شما بيزارم و با شما چنانم كه گويى ياورى ندارم.

خدا را، شما چگونه مردمى هستيد نه دين، شما را گرد مى ‏آورد و نه‏ حميت و غيرت شما را بر مى‏ انگيزد.

آيا اين شگفت نيست كه معاويه مشتى بلاجوى بى‏ سر و پا را فرا مى‏ خواند، بى ‏آنكه هزينه يا عطايى به ايشان دهد، از او پيروى مى‏ كنند.

و من شما را كه يادگار اسلام و باقى ‏مانده مؤمنان نخستين هستيد، دعوت مى‏كنم و هزينه و عطا مى‏ دهم و شما از گرد من پراكنده مى‏ گرديد و با من مخالفت مى ‏ورزيد.

هر چه مى ‏گويم نمى ‏پذيريد، خواه چيزى باشد كه خشنودتان سازد يا به خشمتان آورد. كار شما، در هر حال، مخالفت با من و سرپيچى از من است.

چيزى را كه بيش از هر چيز دوست دارم، مرگ است كه به سراغم آيد.

من كتاب خدا را به شما آموختم و باب حجت را بر رختان گشودم

و آنچه نمى ‏شناختيد به شما شناساندم و شربتى را كه از دهن مى ‏افكنديد، جرعه جرعه به كامتان ريختم.

اى كاش كور بينا مى ‏شد و به خواب رفته بيدار مى‏ گرديد.

چه نادان مردمى هستند، اينان كه پيشوايشان معاويه است و آموزگارشان فرزند نابغه«»

 

شرح

اين خطبه بر پرسش از كوچ كردن آن گروه و يا انصراف آنها از آن و علّت هر يك از اين دو امر كه احساس امنيّت و ترس است مشتمل مى‏باشد، و نيز شامل دعا براى نابودى آنهاست، واژه بعدا بنا بر اين كه مفعول مطلق است منصوب شده است، همچنين مشعر بر اين است كه اگر بر اين گروه هجوم برده مى‏شد و كسانى از آنها كه قصد پيوستن به اولياى شيطان را داشتند زبون و ناتوان مى‏شدند موجبات پشيمانى آنها از كارهايى كه در گذشته انجام داده‏اند فراهم مى‏شد، و نيز علّت پيوستن اين قوم را بيان مى‏كند، و آن اين است كه شيطان از آنها خواسته است راه گريز را انتخاب كنند و جمعيّت خود را پراكنده سازند، به جاى استفلّهم، استفزّهم (آنها را به سبكسرى واداشت) و استقبلهم (پذيرفت و از آنها خشنود گشت) نيز روايت شده و قرينه واژه اخير قويتر است.

فرموده است: و هو غدا متبرئ منهم و متخلّ عنهم.

يعنى فرداى قيامت شيطان آنان را رها مى ‏كند، واژه تبرّى، كه به معناى بيزارى است مقابل استقبال (پذيرفتن) است كه در پيش ذكر شد و مى‏تواند واژه مذكور قرينه صحّت آن روايت باشد، خداوند متعال فرموده است: «وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ‏ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ… تا وَ إِذْ زَيَّنَ«»».

فرموده است: فحسبهم بخروجهم من الهدى.

يعنى اين براى كيفر و عذاب آنها بس است كه از شاهراه هدايت بيرون رفته ‏اند، حرف باء در واژه بخروجهم، مانند قول خداوند متعال: «وَ كَفى‏ بِاللَّهِ شَهِيداً» مراد از ارتكاسهم في الضَّلال و العمى بازگشت آنها به گمراهى قديم و كورى جهالت است كه پس از آن كه به نور هدايت آن حضرت از آن رهايى يافته بودند بدان بازگشته‏اند، و معناى صدّهم عن الحقّ خروج آنها از طاعت آن بزرگوار، و سرگردانى آنها در وادى جهل و هواپرستى است پس از آن كه در مدينه علم و عقل جا گرفته بودند، واژه جماح (سركشى) براى خروج آنها از صفت پسنديده عدالت و سركشى و طغيان آنان چنان كه پيش از اين گفته شد و تجاوز آنان از مرز حقّ و صراط مستقيم استعاره شده است. و توفيق از خداوند است.

 

                         ترجمه‏شرح‏نهج‏البلاغه(ابن‏ميثم)، ج 3    ، صفحه‏ى 696

 

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.