google-site-verification: googledc28cebad391242f.html
160-180 ترجمه خطبه ها شرح ابن میثمترجمه خطبه ها شرح ابن میثم

خطبه174 ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه175صبحی صالح)

من خطبة له ( عليه‏السلام ) في الموعظة و بيان قرباه من رسول اللّه

أَيُّهَا اَلْغَافِلُونَ غَيْرُ اَلْمَغْفُولِ عَنْهُمْ وَ اَلتَّارِكُونَ اَلْمَأْخُوذُ مِنْهُمْ مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اَللَّهِ ذَاهِبِينَ وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعًى وَبِيٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِيٍّ وَ إِنَّمَا هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لاَ تَعْرِفُ مَا ذَا يُرَادُ بِهَا إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا تَحْسَبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا وَ اَللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ ؟ بِرَسُولِ اَللَّهِ ص ؟ أَلاَ وَ إِنِّي مُفْضِيهِ إِلَى اَلْخَاصَّةِ مِمَّنْ يُؤْمَنُ ذَلِكَ مِنْهُ وَ اَلَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ وَ اِصْطَفَاهُ عَلَى اَلْخَلْقِ مَا أَنْطِقُ إِلاَّ صَادِقاً وَ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ بِذَلِكَ كُلِّهِ وَ بِمَهْلِكِ مَنْ يَهْلِكُ وَ مَنْجَى مَنْ يَنْجُو وَ مَآلِ هَذَا اَلْأَمْرِ وَ مَا أَبْقَى شَيْئاً يَمُرُّ عَلَى رَأْسِي إِلاَّ أَفْرَغَهُ فِي أُذُنَيَّ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَيَّ أَيُّهَا اَلنَّاسُ إِنِّي وَ اَللَّهِ مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلاَّ وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا وَ لاَ أَنْهَاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلاَّ وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا


لغات

سائم: شبان

دويّ: محلّ دردزا

وبّي: جاى آلوده به وبا

مدى: جمع مدية به معناى كارد است.

ترجمه

از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است :

«اى غفلت زدگانى كه از شما غافل نيستند، و اى رها كنندگانى كه رها نمى‏شويد، چه شده است شما را مى‏بينم از خداوند دورى گزيده و به سوى غير او رو آورده‏ايد، گويا شما همچون گوسپندان يا شترانى هستيد كه‏ شبان، آنها را به چراگاهى وبا خيز، و به آبشخورى بيمارى‏زا برده است، آنها مانند دامهايى مى‏باشند كه پروار شده و براى كارد آماده گشته‏اند و نمى‏دانند در باره آنها چه اراده‏اى دارند، اگر به آنها احسان شود روز خود را روزگارى مى‏پندارند و سيرى را هدف زندگى خود مى‏شمارند، به خدا سوگند اگر بخواهم مى‏توانم هر كدام از شما را به آغاز و فرجام و همگى امور او آگاه سازم ليكن بيم دارم به سبب من به پيامبر خدا (ص) كه درود خداوند بر او و خاندانش باد كافر شويد.
آگاه باشيد من اين آگاهيها را به خواصّ اصحاب خود كه در باره آنها بيمى ندارم خواهم رسانيد، سوگند به خدايى كه او را به حقّ برانگيخت، و او را از ميان خلايق برگزيد، جز به راستى سخن نمى‏گويم، و پيامبر خدا (ص) همه اينها را به من آموخته، و محلّ نابودى كسى را كه نابود مى‏گردد و جاى رهايى آن كس را كه رستگار مى‏شود و فرجام امر خلافت را به من آگاهى داده است، و چيزى باقى نگذاشته كه بر سرم بگذرد مگر اين كه به من گوشزد فرموده و خبر آن را به من رسانيده است.
اى مردم به خدا سوگند من شما را به انجام دادن طاعتى ترغيب نمى‏كنم مگر اين كه خود در به جاى آوردن آن بر شما پيشى مى‏گيرم، و از ارتكاب گناهى منع نمى‏كنم جز اين كه پيش از شما از آن باز ايستم.»

شرح

خطاب امام (ع) عامّ و به همگان است، و اين كه آنان را غافل خوانده براى اين است كه از سرنوشت آخرت خود ناآگاهند، مراد از اين كه از آنها غفلت و فراموشى نيست اين است كه اعمال آنها در لوح محفوظ ثبت شده است، اين كه مردم ترك كنندگانند، يعنى طاعت و آنچه را بدان دستور داده شده‏اند رها مى‏كنند، معناى المأخوذ منهم اين است كه از عمر و دارايى دنياى آنها كاسته مى‏شود.

سپس در باره اين كه روى از خدا بر تافته‏اند، يعنى از فرمانبردارى او روى گردانده و به غير او يعنى به زندگى اين جهان و زيب و زيور آن دل بسته‏اند هشدار مى‏دهد

و پس از آن آنها را به رمه گوسفندان يا شترانى تشبيه فرموده كه چوپان يا شتربان آنها را به چراگاهى پر از درد و وبا، رانده باشد، وجه مشابهت، غفلت آنها همچون چهار پايان است و نفس امّاره مانند چوپانى كه دامها را به چراگاهى پر از درد و وبا براند آنان را به ارتكاب معاصى و بهره‏بردارى از لذّات و شهوات دنيا مى‏كشاند و چون لذّات و خوشيهاى اين جهان منشأ گناهانى است كه انسان را در معرض هلاكت اخروى و دردهاى درمان ناپذير جهان واپسين قرار مى‏دهد به چراگاهى آن چنان تشبيه شده است.
فرموده است: و إنّما هي كالمعلوفة.
اين تشبيه ديگرى است كه در باره مردم فرموده و آنان را به گاو و گوسفند پروارى همانند كرده است، مناسبت اين تشبيه از چند جهت است، يكى توجّه و دلبستگى مردم به لذّات دنيا و خوردنيها و نوشيدنيهاى آن است كه از اين جهت به حيوانى شباهت دارند كه آن را پروار كنند و در علوفه دادن آن بكوشند و از اين نظر كه پايان همه لذّتها و خوشيها مرگ است نيز شبيه اينهايند، زيرا اين دامهاى پروارى نيز پس از چاقى و فربهى فرجامى جز كشتن و سر بريدن ندارند، غفلت مردم از مرگ و سرنوشتى كه در پيش دارند وجه ديگر اين تشبيه است چه مردم از اين جهت مانند گاو و گوسفندند كه از سر انجام خود كه ذبح و كشتن است غافل و بى‏خبرند، مناسبت ديگر اين كه وقتى خوشبختى به انسان رو مى‏آورد، و از خوشيها و لذّات دنيا كامياب مى‏گردد مى‏پندارد كه اين بهره‏منديها براى او هميشه اوقات برقرار خواهد بود و خيال مى‏كند كه هدف از آفرينش او در اين جهان تنها سير خوردن و سيراب شدن است، و اين درست حالت گاو و گوسفند است كه وقتى علف جلو او ريخته مى‏شود، با شتاب فراوان آنها را مى‏خورد و انديشه فرداى خود را ندارد، و مى‏پندارد كه غرض از آفرينش او همين است و بس. وجه اين تشبيه مناسبتهايى است كه ياد كرديم.
پس از اين امير مؤمنان (ع) سوگند ياد مى‏كند كه اگر بخواهد مى‏تواند هر يك‏ از آنها را به مقاصدى كه دنبال مى‏كنند و كارهايى كه انجام مى‏دهند و همه احوالى كه دارند خبر دهد، و اين سخن همانند گفتار مسيح (ع) مى‏باشد كه در قرآن آمده است: «وَ رَسُولًا إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ«»» و ما در مقدّمه اين كتاب امكان و سبب اين علم را در باره پيامبران و دوستان خدا بيان كرده‏ايم.
فرموده است: و لكن أخاف أن تكفروا فيّ برسول اللّه (ص).
يعنى بيم دارم در باره من غلوّ كنيد و مرا بر پيامبر خدا (ص) برترى دهيد، بلكه بيم داشت كه با غلوّ در باره او به خدا كافر شوند چنان كه نصارا هنگامى كه مسيح (ع) آنان را از امور غيبى خبر مى‏داد مدّعى خدايى او شدند. سپس فرموده است: ألا و إنّى مفضيه إلى الخاصّة يعنى من اين اخبار و اسرار را به خواصّ اصحاب خود مى‏رسانم، منظور از خواصّ اصحاب، ياران دانشمند و ثابت قدم اوست كه به رسوخ و استحكام ايمان آنها مطمئن، و از انحراف آنها به كفر ايمن است، و اين روش همه بزرگان علم و حكمت است كه ودايع دانش خود را جز به كسانى كه شايستگى آن را داشته باشند نمى‏سپارند، با اين همه چنان كه مى‏دانيم برخى از مردم براى على (ع) مقام نبوّت قائل شدند، و او را در رسالت شريك حضرت محمّد (ص) دانستند و گروهى از اين بالاتر رفته در باره او ادّعاى الوهيّت كردند و مدّعى شدند كه او محمّد (ص) را به پيامبرى فرستاده است، و ادّعاهاى باطل ديگرى كه غلاة و گمراهان در باره آن حضرت گفته و رواج داده‏اند، يكى از شاعران اينها گفته است:
و من أهلك عادا و ثمود بدواهيه و من كلّم موسى فوق طور إذ يناديه‏
و من قال على المنبر يوما و هو راقيه:
سلونى أيّها النّاس فحاروا في معانيه«»

و ديگرى گفته است:
إنّما خالق الخلائق من زعزع أركان خيبر جذبا
قد رضينا به إماما و مولى‏
و سجدنا له إلها و ربّا«»

پس از اين امام (ع) سوگند ياد مى‏كند كه جز به راستى سخن نگفته و آنچه در باره اين امور خبر مى‏دهد غير از اين نيست، و اعلام مى‏كند كه پيامبر خدا (ص) اين اسرار را به او آموخته و محلّ نابودى آن كسى را كه نابود مى‏شود و… به او خبر داده است، أفضى به إلىّ يعنى آن را به من رسانيده و مرا بدان آگاه ساخته است.
بايد دانست كه آنچه را پيامبر خدا (ص) به على (ع) آموخته برخى به صورت جزيى بوده و فرد فرد وقايع را به او خبر داده است، و بعضى به گونه كلّى بوده، به اين معنا كه اصولى كلّى به آن حضرت القا مى‏فرموده است كه ذهن آن حضرت را آماده مى‏كرده تا صور امور جزيى از جانب حقّ تعالى به او افاضه شود چنانكه پيش از اين گفته‏ايم، و آنچه در اين زمينه از آن حضرت نقل شده خطبه‏اى است كه در آن از حوادث دردناك آينده سخن گفته و به قرامطه اشاره كرده و فرموده است: دوستى و هواخواهى ما را مدّعى مى‏شوند و كينه و دشمنى ما را در دل پنهان مى‏دارند به دليل اين كه وارثان ما را مى‏كشند و از سنّتهاى ما دورى مى‏گزينند. و آنچه در اين باره اتّفاق افتاد به همان گونه بود كه آن حضرت خبر داده بود، چه قرامطه شمار زيادى از خاندان ابو طالب را كشتند كه نامهاى آنها در كتاب مقاتل الطالبيّين نوشته ابو الفرج اصفهانى«» مذكور است.
برخى از شارحان گفته‏اند: امام (ع) در خطبه‏اى كه ذكر شد به ستونى كه در مسجد كوفه به آن تكيه مى‏داد اشاره مى‏كند و مى‏گويد: گويا حجر الاسود را مى‏بينم كه در اين جا نصب شده است، واى بر آنها فضيلت حجر الاسود در ذات آن نيست بلكه به سبب جايگاه و موضع آن است، و آن، مدّتى در اين جا و مدّت ديگرى در اين جا (به محلّهايى اشاره فرمود) باقى مى‏ماند سپس آهنگ جايگاه خود كرده و به محلّ نخستين خود باز مى‏گردد، و آنچه قرامطه«» نسبت به حجر الاسود كردند به همان گونه بود كه آن حضرت بدان آگاهى داده بود.

ما در باره درستى اين گفته ايراد داريم، زيرا مشهور اين است كه قرامطه حجر الاسود را به سرزمين بحرين منتقل و براى آن محلّى بر پا و ساختمان كردند كه تا هم اكنون كعبه ناميده مى‏شود، حجر الاسود مدّتى در اين محلّ نگهدارى و سپس به مكّه باز گردانيده شد. گفته شده كه در هنگام آوردن حجر الاسود از مكّه بيست و پنج شتر بر اثر حمل آن مرد، و اعاده آن به خانه كعبه تنها به وسيله يك شتر كه نيرومند هم نبود انجام گرفت، و اين شواهد از اسرار دين خداست، براى نقل نشده كه قرامطه دو بار حجر الاسود را از مكّه به جاى ديگر نقل كرده باشند. و خدا داناتر است.

ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن ميثم)، ج 3

Show More

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

Back to top button
-+=