(خطبه 157صبحی صالح)
و من خطبة له ( عليه السلام ) يحث الناس على التقوى
اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي جَعَلَ اَلْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ وَ دَلِيلاً عَلَى آلاَئِهِ وَ عَظَمَتِهِ عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّ اَلدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ لاَ يَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ وَ لاَ يَبْقَى سَرْمَداً مَا فِيهِ آخِرُ فَعَالِهِ كَأَوَّلِهِ مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلاَمُهُ فَكَأَنَّكُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوكُمْ حَدْوَ اَلزَّاجِرِ بِشَوْلِهِ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي اَلظُّلُمَاتِ وَ اِرْتَبَكَ فِي اَلْهَلَكَاتِ وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِّئَ أَعْمَالِهِ فَالْجَنَّةُ غَايَةُ اَلسَّابِقِينَ وَ اَلنَّارُ غَايَةُ اَلْمُفَرِّطِينَ اِعْلَمُوا عِبَادَ اَللَّهِ أَنَّ اَلتَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ وَ اَلْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ لاَ يَمْنَعُ أَهْلَهُ وَ لاَ يُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ أَلاَ وَ بِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ اَلْخَطَايَا وَ بِالْيَقِينِ تُدْرَكُ اَلْغَايَةُ اَلْقُصْوَى عِبَادَ اَللَّهِ اَللَّهَ اَللَّهَ فِي أَعَزِّ اَلْأَنْفُسِ عَلَيْكُمْ وَ أَحَبِّهَا إِلَيْكُمْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَكُمْ سَبِيلَ اَلْحَقِّ وَ أَنَارَ طُرُقَهُ فَشِقْوَةٌ لاَزِمَةٌ أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ فَتَزَوَّدُوا فِي أَيَّامِ اَلْفَنَاءِ لِأَيَّامِ اَلْبَقَاءِ قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى اَلزَّادِ وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ وَ حُثِثْتُمْ عَلَى اَلْمَسِيرِ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ لاَ يَدْرُونَ مَتَى يُؤْمَرُونَ بِالسَّيْرِ أَلاَ فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ وَ مَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ وَ تَبْقَى عَلَيْهِ تَبِعَتُهُ وَ حِسَابُهُ عِبَادَ اَللَّهِ إِنَّهُ لَيْسَ لِمَا وَعَدَ اَللَّهُ مِنَ اَلْخَيْرِ مَتْرَكٌ وَ لاَ فِيمَا نَهَى عَنْهُ مِنَ اَلشَّرِّ مَرْغَبٌ عِبَادَ اَللَّهِ اِحْذَرُوا يَوْماً تُفْحَصُ فِيهِ اَلْأَعْمَالُ وَ يَكْثُرُ فِيهِ اَلزِّلْزَالُ وَ تَشِيبُ فِيهِ اَلْأَطْفَالُ
اِعْلَمُوا عِبَادَ اَللَّهِ أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ لاَ تَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ وَ لاَ يُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ وَ إِنَّ غَداً مِنَ اَلْيَوْمِ قَرِيبٌ يَذْهَبُ اَلْيَوْمُ بِمَا فِيهِ وَ يَجِيءُ اَلْغَدُ لاَحِقاً بِهِ فَكَأَنَّ كُلَّ اِمْرِئٍ مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ اَلْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ وَ كَأَنَّ اَلصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْكُمْ وَ اَلسَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ اَلْقَضَاءِ قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمُ اَلْأَبَاطِيلُ وَ اِضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ اَلْعِلَلُ وَ اِسْتَحَقَّتْ بِكُمُ اَلْحَقَائِقُ وَ صَدَرَتْ بِكُمُ اَلْأُمُورُ مَصَادِرَهَا فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ وَ اِعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ وَ اِنْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ
لغات
شول: شتر مادّه اى است كه شيرش خشك شده و پستانش بالا رفته و هفت ماه از زاييدنش گذشته است، مفرد آن بر خلاف قياس شائله است.
ارتباك: آميختگى
حمة العقرب: نيش كژدم و اين محلّ زهر آن است.
رتاج: بستن
ترجمه
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است
«ستايش ويژه خداوندى است كه «حمد» را كليد ياد خود، و سبب مزيد فضل و احسان، و راهنماى نعمتها و بزرگواريش قرار داده است.
اى بندگان خدا روزگار بر پسينيان همان گونه مى گذرد كه بر پيشينيان گذشته است، آنچه از آن سپرى شده باز نمى گردد و آنچه در آن هست جاودانى نيست، آخر كار آن همچون آغاز اوست، مصيبتهاى آن همانند و دلايل آن مؤيّد يكديگرند، گويا براى رساندن به قيامت، شما را مانند ساربانى كه شتران فارغ از زايمان را با شتاب مىراند به سرعت به پيش مىبرد، پس كسى كه توجّهش را به غير خود مشغول سازد در تاريكيها حيران و در تباهيها سرگردان شود، و شيطانهايش وى را به سركشى وادار كنند، و كردار بدش را در نظرش نيكو آرايش دهند، آرى بهشت، مقصد پيشتازان، و آتش، سرانجام تقصير كاران است.
اى بندگان خدا بدانيد تقوا پناهگاهى است ارجمند و استوار، و گناه و بى تقوايى سرايى است سست و خوار، كه بدى را از اهلش دور نمىسازد، و كسى را كه به آن پناه برد حفظ نمىكند، آگاه باشيد به وسيله پرهيزگارى نيش زهرآگين گناهان بريده مىشود، و با يقين عاليترين درجات به دست مىآيد.
بندگان خدا از خدا بترسيد، بترسيد در باره آنانى كه نزد شما عزيزترين و محبوبترين كسان به شمارند، زيرا خداوند دين حقّ را براى شما آشكار و راههاى آن را برايتان روشن ساخته است، فرجام كار يا بدبختى دائمى و يا سعادت هميشگى است، پس در اين روزهاى فانى براى ايّام باقى، زاد و توشه آماده سازيد، شما به توشه آخرت راهنمايى گرديده، و به كوچ كردن، فرمان داده شده ايد، و براى به راه افتادن ترغيب شده ايد، همانا شما همچون سوارانى هستيد كه بر جاى ايستاده ايد و نمىدانيد در چه زمان دستور حركت به شما داده خواهد شد، هان كسى را كه براى آخرت آفريده شده با دنيا چه كار است و با مالى كه بزودى از او گرفته مىشود و تنها و بال و حساب آن براى او باقى است چه مىكند بندگان خدا پاداشهاى نيكى را كه خداوند وعده داده رها كردنى نيست، و كيفر كارهاى بدى را كه نهى كرده خواستنى نيست.
بندگان خدا بپرهيزيد از روزى كه در آن كارها باز پرسى مىشود، و لرزه و اضطراب در آن بسيار است و كودكان از بيم آن پير مىشوند.
بندگان خدا بدانيد مراقبانى از خودتان و ديدهبانانى از اعضا و جوارحتان و حسابگران راستگويى بر شما گماردهاند كه كارها و شماره نفسهايتان را ثبت مىكنند، ظلمت شب تار، شما را از آنها پوشيده نمىدارد و درهاى محكم و استوار، شما را از آنها پنهان نمىسازد، همانا فردا به امروز نزديك است.
امروز با همه آنچه در آن است سپرى مىشود، و فردا از پى آن در مىآيد، (و اين آن چنان سريع است) كه گويى هر كدام از شما به منزل تنهايى و گودال گور خويش رسيده است، اى واى از آن خانه وحدت، و سراى وحشت و بى كسى غربت، و گويى نفخه صور دميده، و قيامت شما را فرا گرفته و براى داورى حاضر شده ايد، در حالى كه باطلها از شما زدوده گشته، و بهانه ها از ميان رفته و حقايق بر شما ثابت گرديده و اوضاع، چگونگى خود را بر شما نمايان ساخته است، بنا بر اين از عبرتها پند بياموزيد و از دگرگونيهاى روزگار عبرت اندوزيد، و از اين هشدارها سود برگيريد.»
شرح
امام (ع) خداوند را از چند نظر به شرح زير ستايش كرده است:
1- اين كه خداوند در چندين سوره قرآن «حمد» را كليد و سرآغاز ذكر خود قرار داده است.
2- اين كه حمد سبب مزيد بخشايش اوست، و مراد از حمد در اين جا شكر است چنان كه خداوند متعال فرموده است: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ«»» و مىدانيم كه شكر نعمت، نعمتت افزون كند.
3- اين كه حمد دليل بر نعمتهاى خداوند است، زيرا شكر تنها براى و لي نعمت گزارده مى شود، و دليل بزرگى اوست و استحقاق شكر اختصاص به ذات مقدّس حقّ تعالى دارد و اوست كه سزاوار شكر و سپاس است، زيرا او مبدأ همه نعمتهاست و شكر جز براى او شايسته نيست.
پس از اين امام (ع) به پند و اندرز شنوندگان مىپردازد، و رفتار روزگار را با گذشتگان به آنها گوشزد مىكند، تا به توجّه به اين كه آنها نيز مانند گذشتگان و ملحق به آنهايند از گمراهى باز گردند و براى زندگى پس از مرگ كار كنند، سپس به احوال روزگار و سپرى شدن ايّام آن اشاره مىكند كه هر چه از آن مىگذرد ديگر باز نمىگردد و اين كه هر دورانى را اهلى و بهره اى از دنياست كه وجود آن در گرو وجود همان دوران است و با سپرى شدن آن از ميان مىرود و براى هميشه پايدار و باقى نمى ماند.
اين كه فرموده است: آخر فعاله كأوّله
يعنى آثار و اعمال روزگار شبيه يكديگر و آنچه در آخر آن خواهد گذشت همانند آغاز آن است، بدين معناست كه آنچه در يك زمان موجب آبادانى و شكوفايى مىشود با سپرى شدن آن زمان، رونق و آبادانى آن نيز به پايان مىرسد و احوال روزگار پيوسته بدين گونه و بر يك قانون سپرى مىگردد، جمله متشابهة اموره نيز به همين معناست، زيرا همان گونه كه روزگار در گذشته و از نخست گروهى را به تهيدستى و برخى را به توانگرى و عدّهاى را به زبونى و بعضى را به سوى مجد و شرف مىكشانيده، و به دستهاى جامه هستى پوشانيده و عدّه ديگر را به ديار نيستى فرستاده است پس از اين و در آخر نيز چنين است.
فرموده است: متظاهرة أعلامه.
يعنى: دلايلى كه بر طبيعت و خصلت روزگار، و چگونگى عمل و رفتار او با مردم در گذشته و حال، وجود دارد مؤيّد يكديگرند.
اين كه امور مذكور به روزگار نسبت داده شده در صورتى كه فاعل حقيقى خداوند است و چنان كه پيش از اين گفته شد روزگار تنها وسيله تكوين و پيدايش حوادث مىباشد، بنا بر اوهام و انديشه هاى عرب است.
پس از اين امام (ع) نزديك بودن قيامت را گوشزد و آن را تشبيه مىكند به ساربانى كه شتران را به جلو مىراند و آنان را به حركت و شتاب بر مىانگيزاند، از سخنانى كه پيش از اين در اين باره گفته شده كيفيّت اين سوق و حركت و وجه استعاره آن دانسته شده است، در جمله فكأنّكم بالسّاعة تحدوكم وجه مشابهت، شتاب و بر انگيختن است و اين كه ناقه هاى شول اختصاص به ذكر داده شده براى اين است كه اين شتران، سبكبار و از لغزيدن و افتادن مصون بوده و به سختى و شتاب رانده مى شوند.
چون امام (ع) نزديك بودن رستاخيز را به شنوندگان گوشزد فرموده و تذكّر داده كه قيامت آنان را با شتاب به پيش مىراند، اينك تأكيد مىكند كه هر كس بايد به اصلاح نفس خويش مشغول باشد، زيرا هر كس جز به نفس خويش بپردازد، نمىتواند در تاريكيهاى راه آخرت، از نور هدايت بر خوردار شود، بلكه آنچه او از اشتغال به امور دنيا و بهرهبردارى از لذّات آن به دست مىآورد، پرده ها و حجابهايى است كه از حالات مختلف بدن ناشى و عارض جان او مىگردد، و دانسته ايم كه اين حجابها پرده بر ديده باطن مى كشد، و انسان را از بصيرت و بينش محروم مىسازد، و ناچار در اين تيرگيها و تاريكيها سرگردان مىشود، و در ورطه ها و مهلكه هاى اين راه گرفتار و پريشان مى گردد، و شياطين و نفس امّاره، او را به سركشى و طغيان وا مىدارند، و كردار بد او را در نظرش خوب جلوه مىدهند، پس از اين امام (ع) به غايت و نهايتى كه انسان در پيش روى خود دارد اشاره مىكند، و بهشت را به آنانى كه در طاعت پيشى جسته، و دوزخ را به كسانى كه در اين راه كوتاهى كردهاند اختصاص مىدهد، و چون ذكر بهشت در جذب مردم براى تحصيل آن، و ذكر دوزخ براى پرهيز از آن كافى است، لذا ياد بهشت را با فضيلت كوشيدن و پيشى گرفتن و ذكر دوزخ را با صفت زشت كوتاهى و تقصير مقرون داشته است، تا انگيزه تحصيل هدف عاليتر تقويت شود، و از آنچه باعث رسيدن به پايانى زشت است بيشتر اجتناب گردد، ديگر اين كه چون پيشى گرفتن و كوتاهى كردن هر كدام علّت براى رسيدن به دو هدف مذكور است امام (ع) با ذكر سبب و علّت هر كدام، مردم را به طلب يكى و اجتناب از ديگرى هدايت و راهنمايى فرموده است.
سپس آن حضرت دوباره فضيلت تقوا را گوشزد مىكند و براى آن واژه الدّار الحصينة (سراى استوار) را استعاره فرموده است، يعنى هر كس به آن تحصّن جويد نيرومند مىگردد، زيرا تقوا نفس را در حصار مصونيّت خود قرار مىدهد براى اين كه تقوا در دنيا او را از اخلاق ناپسند كه باعث پستى و فرومايگى و افتادن دربسيارى از ورطه هاى هلاكت دنيوى است حفظ مىكند، و در آخرت نيز وى را از آثار و ثمرات اين صفات زشت و ملكات پست كه مستلزم عذاب دردناك الهى است مصون مىدارد، همچنين آن حضرت به صفت زشت فجور (آلودگى به گناه) كه عبارت از نقصان عفّت است اشاره مىكند و براى آن واژه حصن ذليل را استعاره فرموده است، يعنى فجور سرايى است زبون كه فاقد ايمنى است وجه استعاره اين است كه فجور و تبهكارى مستلزم ارتكاب اعمالى است كه ضدّ تقوا و پرهيزگارى است، و چون اين واژه در مقابل عفّت قرار دارد لازم است در اين جا تقوا به عفّت و زهد كه جنبه خوب و پسنديده صفت بهيمى و شهوانى انسان است تخصيص و تفسير گردد.
پس از اين امام (ع) يكى ديگر از فضيلتهاى تقوا را بيان مىكند كه آن قطع كننده و بر كننده نيش زهرآلود گناهان است، واژه حمة براى خطاها و گناهان استعاره شده، زيرا همان گونه كه نيش كژدم يا زهر آن موجب اذيّت و آزار است گناهان نيز در آخرت موجب شكنجه و عذاب است، برخى حمة را با تشديد نقل كردهاند كه در اين صورت مراد شدّت و سختى گناهان است، زيرا در تعبير حمّة الحرّ مراد شدّت گرماست اين كه تقوا نيش زهرآگين سختى و بدبختى گناهان را قطع، و آثار آن را محو مىكند روشن است و نيازى به توضيح و تفسير ندارد.
امام (ع) پس از آن كه تقوا و پرهيزگارى را بركننده و از بيخ برآرنده مادّه و ريشه گناهان معرّفى فرموده از نظر اين كه تقوا موجب اصلاح قواى عملى انسان است به صفت يقين كه موجب اصلاح قواى نظرى و سبب وصول به هدف نهايى و عاليترين مقاصد انسانى است اشاره مىفرمايد، زيرا انسان اگر به وسيله يقين به كمال قواى نظرى، و به سبب تقوا به اصلاح قواى عملى دست يابد به هدف عالى و مقصد نهايى كه وصول به درجه كمال انسانى است نائل شده است.
سپس آن حضرت شنوندگان را بيم مىدهد كه در باره آنچه نزد آنها عزيزتر و محبوبتر است از خداوند بترسند، در اين سخن اشاره است به اين كه نفس آدمى داراى مراتب متعدّد است، به اعتبارى مطمئنّه، و به اعتبار ديگر امّاره، و در مرحلهاى لوّامه است، همچنين از نظر عاقله و از نظر ديگر شهويّه و در مرحلهاى غضبيّه است، و در اين جا اشاره به مراتب سه گانه اخير است كه گراميترين آنها نفس عاقله است، زيرا همين نفس عاقله است كه پس از مرگ نيز باقى و پايدار مىماند، و مستحقّ ثواب يا عقاب مىگردد و در باره آن توصيه و سفارش شده است، و مقصود از اين هشدار اين است كه انسان نفس خود را كاملا از آنچه موجب هلاكت او در آخرت مىگردد حفظ كند، و اين به وسيله استقامت در دين خدا و سلوك در راه او ميسّر مىگردد، از اين رو فرموده است: خداوند راه حقّ را براى شما آشكار و گذرگاههاى آن را برايتان بيان كرده است، در برخى از نسخه ها أنار طرقه نقل شده است يعنى با آيات و انذارهاى خود راههاى آن را روشن كرده است.
پس از اين امام (ع) به پايان و نتيجه راه حقّ و باطل اشاره كرده و فرموده است: پايان كار يا بد بختى دائمى و يا سعادت هميشگى است، و سپس براى بار ديگر تشويق مىكند كه توشه آخرت برگيرند و پيش از اين بيان فرموده بود كه توشه آخرت تقوا و پرهيزگارى است چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى«»»، مراد از ايّام بقا دوران پس از مرگ است، اين كه فرموده است: قد دللتم على الزّاد آيهاى است كه خداوند در آن مردم را به چگونگى توشه آخرت دلالت، و به كوچ كردن و شتافتن امر كرده است، و آن آيه شريفه «سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ وَ جَنَّةٍ…«»» مىباشد، همچنين آيه «فَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ«»» است، ليكن بطور كلّى همه اوامرى كه در باره اعراض از دنيا و دورى جستن از آن است مستلزم ترغيب مردم به وارستگى و دل از دنيا كندن است، زيرا منظور از كوچ كردن در اين جا طىّ درجات معرفت و عمل در راه خدا و سلوك در صراط مستقيم است، و ممكن است مراد از حثثتم على المسير (بر كوچ كردن ترغيب شدهايد) ترغيب شب و روز باشد كه با از پى هم در آمدن خود عمرها را مىگ ذرانند و انسان را به سوى مقصد مىرانند، آنها در اين كار با شور و شوق و سرسختى عمل مىكنند و بر يكديگر سبقت مىگيرند، از اين رو لازم است با توجّه و هشيارى به اين كه شب و روز آنان را به سوى آخرت سوق مىدهد براى آن جا زاد و توشه فراهم كنند.
فرموده است: و إنّما أنتم كركب… تا آخر.
جهت مشابهت انسانها به سواران روشن است، زيرا روح آدمى به منزله سواره و بدن و قواى نفسانى او مانند مركب است و راهى كه مىپيمايد جهان حسّ و عقل است، منظور از سير، پيش از مرگ كه در جمله و حثثتم على المسير آمده است فعاليّتها و تلاشهاى نفس، براى تحصيل كمالات سودمند و سعادتبخش در دو جهان حسّ و انديشه است و همين كمالات توشه و زاد راه آخرت براى رسيدن به سعادت باقى است. امّا سير دوّم، در آن جا كه فرموده است آنها سوارانى هستند ايستاده و منتظر، كه نمىدانند در چه زمان به آنها دستور حركت داده مىشود، عبارت از كوچ كردن از دنيا به سوى آخرت، و زايل شدن بدن، و پيمودن عقبات و راههاى دشوار مرگ و قبر است، زيرا انسان زمان اينها را نمىداند، با اين توضيح معناى گفتار آن حضرت كه فرموده است: و أمرتم بالظّعن و همچنين مفهوم عبارت لا تدرون متى تؤمرون بالسّير روشن مىگردد و دانسته مىشود كه بر خلاف آنچه برخى گمان كردهاند، اين دو سخن با يكديگر منافات ندارد.
پس از اين امام (ع) با بيان اين كه انسان براى دنيا آفريده نشده بلكه براى غير آن خلق گرديده به تحقير دنيا و لزوم دورى جستن از آن پرداخته است، زيرا مقتضاى عقل اين است كه انسان براى چيزى كه به خاطر آن آفريده شده كار كند، همچنين با ذكر اين كه بزودى با فرا رسيدن مرگ، اموال انسان از او گرفته خواهد شد مال دنيا را حقير و ناچيز مى شمارد، همان اموالى كه تنها حساب آن بر عهده اش باقى مىماند، و وبال و تبعات آن كه بر اثر محبّت در تحصيل و جمع مال، و همچنين اعمال غير عادلانه به صورت كژدمهايى در آمده است، پيوسته با نيش خود گردآورنده مال را مىآزارند، سپس مردم را به آنچه خداوند وعده داده ترغيب و گوشزد مىكند كه وعدههاى خداوند را نمىتوان ترك كرد يعنى به اندازهاى گرانقدر و پر ارزش است كه چيزى با آن برابر نمىشود، همچنين مردم را از ارتكاب آنچه خداوند نهى كرده است به نفرت و بيزارى دستور و تذكّر مىدهد كه اين اعمال سزاوار رغبت نيست، يعنى در آنچه خداوند منع كرده هيچ مصلحت و فايدهاى نيست كه سزاوار باشد انسان خردمند آن را هدف و مطلوب خود قرار دهد، زيرا خداوند متعال به مصالح امور از همه داناتر است، و اگر در چيزى مصلحت و رجحانى باشد شايسته جود و كرم او نيست كه بندگان را از آن باز دارد.
سپس آن حضرت مردم را از روز جزا بيم و پرهيز مىدهد، و آن را بگونه اى تعريف و توصيف مىكند كه انسان از آن بيمناك مىشود و براى رهايى از آن به كار و عمل مى پردازد، مىفرمايد قيامت روز بررسى اعمال و رسيدگى به حساب است، چنان كه قرآن فرموده است: «وَ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ«»» و روز زلزال است چنان كه فرموده است: «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها«»» و روزى است كه كودكان يكباره پير شوند كه در قرآن است «يَوْماً يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شِيباً«»» بايد دانست اين صفاتى كه براى قيامت بيان شده در شرع ظاهر و ثابت است، ليكن برخى از ياوه انديشان به تأويل آنها پرداخته و گفتهاند: فحص از اعمال عبارت از احاطه لوح محفوظ به اعمال و ظهور آنها در نفس هنگام جدايى آن از بدن، و يا چنان كه پيش از اين شرح داده شده نقش بستن آنها در نفوس است، همچنان كه خداوند متعال فرموده است: «يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً«»» و محتمل است مراد از ظهور زلزال دگرگونى و تشويش و اضطرابى باشد كه ناگزير هنگام جدايى از بدن بر نفس عارض مىگردد و چنان كه پيش از اين نيز اشاره شد دنيا گورستان نفوس است، امّا در باره پير شدن كودكان، بسيارى از اوقات اين جمله بطور كنايه آورده مىشود تا نهايت شدّت امرى را برساند، چنان كه اگر كارى سخت و دشوار گردد در باره آن گفته مىشود اين كار موها را سپيد و كودكان را پير مىكند، آشكار است كه براى نفس انسان چيزى سختتر و دشوارتر از حال جدايى آن از بدن و احوال پس از آن نيست.
پس از اين سخنان امام (ع) با ذكر اين كه هر كسى را نگهبانى قرين و همراه است مردم را از ارتكاب گناه بيم مىدهد، مراد از نگهبان، اعضا و جوارح انسان است، چنان كه خداوند متعال فرموده است: «يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ أَلْسِنَتُهُمْ وَ أَيْدِيهِمْ وَ أَرْجُلُهُمْ بِما كانُوا يَعْمَلُونَ«»» و فرموده است: «وَ قالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنا«»» شهادت در اين جا، گواهى دادن و بازگو كردن به زبان حال است، زيرا هر عضوى از اعضاى انسان كه مباشر يكى از افعال اوست حضورش در علم الهى با آنچه از او صادر شده به منزله شهادت زبانى در حضور پروردگار است، و دلالتى گوياتر دارد، مراد از حافظان صدق، كرام الكاتبين است كه در ذيل خطبه نخست در باره آنها سخن گفته ايم، و اين كه چيزى انسان را از آنها پوشيده نمىدارد معناى آن روشن است.
سپس امام (ع) هشدار مىدهد كه فردا نزديك است، و اين اشاره به فرداى مرگ است و پس از آن رسيدن به خانه تنهايى را يادآورى مىكند، و مراد از آن گور است كه آن را به اوصافى هراس انگيز و نفرتزا توصيف مىكند كه انسان وادار مىشود براى روزى كه در آن قرار مىگيرد و احوال پس از آن به عمل پردازد، سپس صيحه وقوع رستاخيز را تذكّر مىدهد، و منظور از آن صيحه دوّم است كه در آيه «إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ جَمِيعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ«»» آمده و نفخه دوم است كه در آيه «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَصَعِقَ مَنْ فِي السَّماواتِ«»» ذكر شده است، پس از اين به قيامت كبرا و حضور براى داورى قطعى اشاره مىكند و آن عبارت از اين است كه به فرمان خداوند هر كسى در حال و وضعى قرار مىگيرد كه مستحقّ آن بوده و از آن ناگزير است، يا عذاب دائمى و يا نعيم هميشگى و اين پس از آن است كه زنگارهاى باطلى كه قابل زدودن است از نفوسى كه در مرتبهاى از كمالند زدوده شده، و به عالم خود پيوسته باشند، و علل و امراض نفوس از ميان رفته و خلايق مستحقّ حقوق خود شده، و هر كسى به ثمره و نتيجه آنچه از پيش براى خود فرستاده بازگشته باشد.
آن حضرت پس از اين به پند و اندرزى جامع و همه جانبه مىپردازد و دستور مىدهد كه از عبرتها پند گيرند، بديهى است آنچه انسان را متوجّه احوال آخرت مىكند عبرت است، همچنين از تغييرها و دگرگونيها پند آموزند، واژه غير جمع غيره بر وزن فعله و مشتق از تغيّر به معناى دگرگونى است، و عبرت گرفتن از دگرگونيهاى روزگار به كار بستن موعظهها و باز ايستادن از منكرات است، سپس تذكّر مىدهد كه از نذر يعنى بيم دهندگان سود گيرند و بيم دهندگان اعمّ از انسان و جز آن است، بلكه هر امرى كه انسان را در باره احوال آخرت بترساند نذير و بيم دهنده است، و سود بردن از آن بيمناك شدن از آن است، و توفيق از خداوند است.
ترجمه شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحرانی ج 3 ،