خطبه125ترجمه شرح ابن میثم بحرانی

(خطبه127صبحی صالح)

و من كلام له ( عليه ‏السلام  ) و فيه يبين بعض أحكام الدين و يكشف للخوارج الشبهة و ينقض حكم الحكمين

 

أيضا للخوارج فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلاَّ أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ فَلِمَ تُضَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ ؟ مُحَمَّدٍ ص ؟

بِضَلاَلِي وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ اَلْبُرْءِ وَ اَلسُّقْمِ وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ ؟ رَسُولَ اَللَّهِ ص ؟ رَجَمَ اَلزَّانِيَ اَلْمُحْصَنَ ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ وَ قَتَلَ اَلْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ وَ قَطَعَ اَلسَّارِقَ وَ جَلَدَ اَلزَّانِيَ غَيْرَ اَلْمُحْصَنِ ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ اَلْفَيْ‏ءِ وَ نَكَحَا اَلْمُسْلِمَاتِ فَأَخَذَهُمْ ؟ رَسُولُ اَللَّهِ ص ؟ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَقَامَ حَقَّ اَللَّهِ فِيهِمْ وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ اَلنَّاسِ وَ مَنْ رَمَى بِهِ اَلشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ

وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ اَلْحُبُّ إِلَى غَيْرِ اَلْحَقِّ وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ اَلْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ اَلْحَقِّ وَ خَيْرُ اَلنَّاسِ فِيَّ حَالاً اَلنَّمَطُ اَلْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ وَ اِلْزَمُوا اَلسَّوَادَ اَلْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اَللَّهِ عَلَى اَلْجَمَاعَةِ وَ إِيَّاكُمْ وَ اَلْفُرْقَةَ فَإِنَّ اَلشَّاذَّ مِنَ اَلنَّاسِ لِلشَّيْطَانِ كَمَا أَنَّ اَلشَّاذَّ مِنَ اَلْغَنَمِ لِلذِّئْبِ أَلاَ مَنْ دَعَا إِلَى هَذَا اَلشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هَذِهِ وَ إِنَّمَا حُكِّمَ اَلْحَكَمَانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَا ؟ اَلْقُرْآنُ ؟ وَ يُمِيتَا مَا أَمَاتَ ؟ اَلْقُرْآنُ ؟ وَ إِحْيَاؤُهُ اَلاِجْتِمَاعُ عَلَيْهِ وَ إِمَاتَتُهُ اَلاِفْتِرَاقُ عَنْهُ فَإِنْ جَرَّنَا ؟ اَلْقُرْآنُ ؟ إِلَيْهِمُ اِتَّبَعْنَاهُمْ وَ إِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اِتَّبَعُونَا فَلَمْ آتِ لاَ أَبَا لَكُمْ بُجْراً وَ لاَ خَتَلْتُكُمْ عَنْ أَمْرِكُمْ وَ لاَ لَبَّسْتُهُ عَلَيْكُمْ إِنَّمَا اِجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اِخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلاَّ يَتَعَدَّيَا ؟ اَلْقُرْآنَ ؟ فَتَاهَا عَنْهُ وَ تَرَكَا اَلْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ وَ كَانَ اَلْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَلَيْهِ وَ قَدْ سَبَقَ اِسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي اَلْحُكُومَةِ بِالْعَدْلِ وَ اَلصَّمْدِ لِلْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا

لغات

بجر : شرّ و كار بزرگ

صمد : آهنگ

ختل : فريب

 

ترجمه

از سخنان آن حضرت عليه السّلام است . اين گفتار نيز درباره خوارج است :

« اگر مخالفت شما با من از اين است كه مى ‏پنداريد من خطا كرده و گمراه شده‏ ام ، چرا همگى امّت محمّد ( ص ) را به سبب گمراهى من گمراه مى‏ شماريد ، و آنان را به خطاى من مؤاخذه مى‏ كنيد ، و به گناه من كافر مى‏ شماريد ، شمشيرهاى خود را بر دوش خود گرفته ، آن را بر درست و نادرست فرود مى‏ آوريد ، و ميان گناهكار و بى‏ گناه فرق نمى‏ گذاريد ، شما مى‏ دانيد كه پيامبر خدا ( ص ) مرد داراى همسر را كه زنا مى‏ كرد سنگسار مى‏ فرمود ، ولى بر جنازه او نماز مى‏ گزارد ، همچنين قاتل را مى‏ كشت و ارث او را به وارثانش مى‏ داد ، و نيز دست دزد را مى ‏بريد ، و زنا كار بى‏ همسر را تازيانه مى ‏زد ، سپس سهم آنان را از غنائم مى‏ داد ، و مى‏ توانستند با زنان مسلمان ازدواج كنند ، بنابراين پيامبر خدا ( ص ) گناهان آنان را كيفر مى ‏داد و حدود الهى را درباره آنها اجرا مى‏ كرد ، امّا آنان را از حقّ مسلمانى خود محروم نمى ‏فرمود ، و نام آنان را از جرگه مسلمانان خارج نمى‏ ساخت .

آرى شما بدترين مردميد و كسانى هستيد كه شيطان شما را آلت اجراى مقاصد و نيرنگهاى خود ساخته ، و در وادى گمراهى و سرگردانى گرفتار كرده است .

بزودى دو دسته درباره من دچار هلاكت شوند ، دوستى كه زياده‏ روى كند و به خاطر دوستى من ، پا را از مرز حقّ فراتر بگذارد ، و دشمن كينه‏ توزى كه در راه دشمنى با من حقّ را ناديده انگارد ، درباره من بهترين احوال را كسانى دارند كه ميانه ‏رو باشند ، و بايد به آنها بپيونديد ، و همراه جماعت طرفدار حقّ باشيد ، زيرا دست خدا با جماعت است . از جدايى و پراكندگى بپرهيزيد ، زيرا انسان تنها ، طعمه شيطان است ، همچنان كه گوسپند دور افتاده ، شكار گرگ است . آگاه باشيد هر كس به اين شعار دعوت كند هر چند در زير اين دستار من باشد او را بكشيد .

همانا دو نفر به داورى برگزيده شدند تا آنچه را قرآن زنده داشته زنده كنند ، و آنچه را ميرانيده محكوم كرده بميرانند ، زنده كردن قرآن اين است كه بر حكم آن متّفق شوند و به مضمون آن عمل كنند ، و ميرانيدن آن دورى جستن و تن ندادن به حكم آن است ، پس اگر قرآن ما را به سوى آنها بكشاند از آنها پيروى مى‏ كنيم ، و اگر آنان را به سوى ما بياورد بايد از ما پيروى كنند .

بنابراين اى ناكسان ، من شرّ و مصيبتى به راه نينداخته‏ ام ، و شما را در كار خود فريب نداده ، و امر را بر شما مشتبه نساخته ‏ام ، بلكه رأى جمعيّت شما بر اين شد كه اين دو نفر انتخاب شوند ، و ما هم از آنها تعهّد گرفتيم كه از حدود قرآن تجاوز نكنند ، ليكن آنها بيراهه رفتند و حقّ را با اين كه به آن بينا بودند رها كردند ، و چون هواخواه ظلم و ستم بودند همين را اختيار كردند ، در حالى كه ما پيش از اين شرط كرده بوديم كه داورى آنها مطابق عدل و با رعايت حقّ باشد ، ليكن رأى خلاف و داورى ظالمانه آنها ميان ما تفرقه انداخت . »

 

شرح

اين خطبه مبتنى بر احتجاج امير المؤمنين على ( ع ) با خوارج است ، و ضمن آن شبهه آنها را كه بدان وسيله اصحاب حضرت را تكفير مى‏ كردند ردّ فرموده است ،

شبهه خوارج اين بود كه مى ‏گفتند شما با پذيرش حكميّت گمراه شده ‏ايد و هر گمراهى كافر است و در نتيجه شما كافريد .

 

فرموده است : فإن أبيتم . . . تا وضللت .

اين جمله به منزله مقدمه قياس جدل ، و صغراى شبهه خوارج است كه امام ( ع ) در خطبه‏ هاى پيش آن را انكار ، و بيان فرموده كه او با پذيرش حكميّت دچار خطا و ضلالتى نشده است ، و در اين جا مانند اين است كه مى‏گويد : آن چنان كه شما مى ‏پنداريد فرض شود من خطا كرده ‏ام .

 

فرموده است : فلم تضلّلون عامّة امّة محمّد ( ص ) بضلالي ،

اين استدلال است بر بطلان صغراى شبهه خوارج و عبارت : و تكفّرونهم بذنوبى . . . تا بمن لم يذنب استدلال است بر بطلان كبراى شبهه آنها ، و گويا چنين مى‏ فرمايد كه : گيرم اين كه شما آنها را به سبب گمراهى من گمراه بدانيد چرا آنها را كافر مى ‏شماريد [ 1 ] ،

و به اين انگيزه گناهكار و بى‏ گناه را مى‏ كشيد ؟

 

فرموده است : و قد علمتم . . . تا بين أهله .

اين سخنان را امام ( ع ) بر سبيل استشهاد بيان فرموده ، و رفتار پيامبر خدا ( ص ) را گواه آورده است كه آن حضرت حدود و احكام الهى را درباره گنهكاران اجرا مى‏ كرد ، ليكن آنها را به سبب گناهشان كافر نمى‏ شمرد ، و نام آنان را از زمره مسلمانان حذف نمى‏ كرد ، اين استشهاد به منزله مستند بطلان عمل آنها ذكر شده است زناكارى را كه پيامبر خدا ( ص ) سنگسار كرده مرد داراى همسر بوده ، و ارتكاب اين گناه و اجراى حدّ درباره او مانع اين نشده كه همچنان بر مسلمانى باقى و احكام اسلام بر او جارى و بر جنازه‏ اش نماز گزارده شود ، و ميراثش ميان كسانش تقسيم گردد . همچنين حال ديگر مسلمانان كه مرتكب معاصى كبيره شده ‏اند بر همين منوال است ، و ارتكاب كبائر ، مانع جريان احكام اسلام درباره آنها و صدق نام مسلمانى بر آنان نگرديده است ، هرگز چنين كسانى كافر خوانده نشده ‏اند . ضمير تثنيه در نكحا به واژه‏ هاى سارق و الزّاني باز مى‏ گردد ، يعنى استحقاق دزد به بريدن دست و زناكار به خوردن تازيانه ، آنان را از گرفتن سهم خود از غنائم و ازدواج با زنان مسلمان محروم و ممنوع نكرده است ، ضميرهاى جمع در جملات فأخذهم اللّه بذنوبهم . . . تا بين اهله ، به هر يك از گنهكارانى كه ذكر شده ‏اند بازگشت مى‏ كند ، و اين جملات بيان حال آنهاست ، ضمير فى أهله به اسلام برگشت دارد .

امام ( ع ) پس از بيان خطا و اشتباه خوارج ، به نكوهش آنان مى‏ پردازد و آنها را آلت دست شيطان معرّفى مى‏ كند ، زيرا وسوسه‏ هاى شيطان اساس و پايه خطاها و اشتباهات است . سپس در دنبال سخنان خود از هلاكت كسانى كه در دوستى يا دشمنى او راه افراط و زياده‏ روى را مى‏ سپرند خبر مى ‏دهد ، زيرا اينها از طريق حقّ و اعتدال خارج ، و به باطل و انحراف گرايش پيدا كرده ‏اند ، چنان كه فرقه نصيريّه و دسته ‏هاى ديگرى از غلات در دوستى آن حضرت افراط كرده و او را خدا دانسته‏ اند ، و گروهى در دشمنى او تا آن حدّ پيش رفته‏اند كه او را به كفر منسوب داشته‏ اند ، مانند آنچه از خوارج درباره آن حضرت نقل شده است . امام ( ع ) بهترين مردم از نظر رابطه اعتقادى با او را كسانى مى ‏داند كه در دوستى او نمط أوسط يا راه ميانه را برگزينند ، و اينها هستند كه اعتدال را در مورد آن بزرگوار رعايت كرده « أهل العدل » به شمار مى‏ آيند ، نمط اوسط به جمعيّتى اطلاق مى‏ شود كه نظريّه واحدى داشته باشند ، و در حديث آمده است كه « خير هذه الامّة النّمط الأوسط يلحق بهم التّالي و يرجع إليهم الغالي » يعنى : بهترين اين امّت نمط اوسط است ،

بايد عقب مانده به آنها بپيوندد و تندرو به سوى آنها بازگردد ، مراد از تالى آن مقصّرى است كه كوتاهى كرده و در طرف تفريط قرار گرفته ، و غالى كسى است كه به سوى افراط و زياده‏ روى پيش رفته است ، امام ( ع ) دستور داده است كه بايد به نمط اوسط يا دسته ميانه ‏رو ملحق شد و ملازم راه سواد اعظم يعنى اكثريّت مسلمانان كه بر يك رأى اتّفاق دارند بود ، و براى برانگيختن رغبت مردم در پيوستن به اكثريّت فرموده است : يد اللّه على الجماعة يعنى : دست قدرت خداوند نگهبان جماعت است ، واژه يد بطور مجاز براى قدرت و حراست خداوند از جماعت به كار رفته است . زيرا اكثريّت در برابر دشمن ، نيرومندتر و انعطاف ناپذيرتر است ، و به سبب وجود آراى زياد و اتّفاق و هماهنگى آنها ،مصونيّت آنها از خطا و اشتباه بيشتر است ، و به سبب كثرت افراد و تنوّع و اختلاف آرا ، درباره امرى كه خير و مصلحتى در آن نيست ، اتّفاق رأى كمتر است ،همچنين براى احتراز از تفرقه و كناره گيرى از جماعت پرهيز داده و فرموده است :

 

كسى كه از مردم دورى گزيده ، رأى جداگانه و مستبدّانه ‏اش را در اختيار شيطان قرار داده ، و به سبب جدايى از ديگران خود را در دسترس او گذاشته است ، و چنين كسى را به گوسپندى كه از گله به دور افتاده باشد تشبيه فرموده است ، وجه مشابهت اين است كه كناره ‏گيرى از جمعيّت و تنهايى ، او را در معرض اغواى شيطان و در محلّ هلاكت و نابودى قرار داده است ، همچنان كه گوسپندى كه از گله جدا شده و تنها مانده در معرض هجوم گرگ و نابودى است ، سپس امام ( ع ) دستور مى‏ دهد كه هر كس به اين شعار دعوت كند او را به قتل برسانيد ، و مراد از اين شعار ، دورى جستن از جماعت و بر رأى خود بودن و خودكامه زيستن است .

 

فرموده است : و لو كان تحت عما متي هذه :

اين عبارت براى مبالغه در بيان مقصود است ، و اشاره است به اين كه اگر دعوت كننده تا اين حدّ به من نزديك و مورد عنايت و توجّه من باشد ، و گفته شده يعنى : اگر چه دعوت كننده من باشم .

 

فرموده است : و إنّما حكّم الحكمان .

اين جمله در بيان اين مطلب است كه چرا حكميّت پذيرفته شده است ،واژه ‏هاى إحياء ( زنده گردانيدن ) و إماته ( ميرانيدن ) بر سبيل مجاز به داوران اين حكميّت نسبت داده شده ، بدين مناسبت كه اگر اين داوران بر قرآن اتّفاق ، و مطابق آن عمل كنند مانند اين است كه حياتبخشى كرده و منافع و فوايد احكام آن را زنده ساخته ‏اند و اگر اين وظايف را ترك كنند ، و از حكم قرآن روى گردانند ، مانند كسى كه به زندگى چيزى پايان داده باشد ، منافع و فوايد قرآن را از ميان برده‏ اند .

 

فرموده است : فلم آت لا أبا لكم بجرا . . . تا آخر .

پس از آن كه امام ( ع ) دليل و عذر خود را در پذيرش حكميّت ، براى آنان توضيح داده تذكّر مى‏ دهد كه او در اين كار شرّى را نخواسته ، و خدعه و فريبى را به كار نبرده ، و امر را بر آنان مشتبه نساخته ، و بدون جلب نظر و موافقت آنان به اين امر اقدام نكرده است ، بلكه اتّخاذ اين تصميم در نتيجه اين بوده كه رأى قوم بر اين قرار گرفته بود كه دو نفر به داورى برگزيده شوند و تعهّداتى از آنها گرفته شد كه در پيمان نامه متاركه جنگ قيد شده است .

اين كه امام ( ع ) اختيار دو نفر داور را تنها به قوم نسبت داده ، و اخذ تعهّد از آنان را در لزوم پيروى از كتاب خدا ، به خود و جمعيّت هر دو ، منسوب گردانيده هشدارى است بر اين كه اخذ اين تعهّد از داوران از جانب خود آن بزرگوار ، يا با مشاركت او و جمعيّت صورت گرفته ، ليكن مسأله انتخاب آنها به حكميّت بنابر رأى و پافشارى قوم بوده است ، زيرا نقل شده است كه آن حضرت با نصب ابو موسى به نمايندگى از جانب او ، رضايت نداشت ، ليكن به اين امر مجبور گرديد ، و نظر و تمايل آن بزرگوار اين بود كه ابن عبّاس به نمايندگى برگزيده شود .

بارى خلاصه سخن اين است كه : ما به حكميّت رضايت داديم به شرط اين كه به كتاب خدا عمل كنند ، بديهى است اگر شرط به عمل نيايد ، مشروط در حكم معدوم است ، و با توجّه به اين كه ما از آنها تعهد گرفته بوديم كه بدانديشى نكنند و رأى شخصى خود را در اين كار دخالت ندهند چون عمدا با شرايط مخالفت كرده‏اند ، ردّ حكم و مخالفت با رأى آنها واجب است ، عبارت سوء رأيهما بنا به اين كه مفعول به فعل سبق مى‏ باشد منصوب است . توفيق و دور ماندن از لغزش با خداست .

ترجمه شرح ابن میثم بحرانی جلد3

 


[ 1 ] از جمله اعتقادات فقه خوارج اين بود كه هر كس مرتكب خطا و گناهى شود كافر شده است ،و امام ( ع ) با آنچه از پيامبر اكرم ( ص ) روايت كرده بر بطلان اعتقاد آنها اقامه حجّت فرموده است . شرح شيخ محمّد عبده بر نهج البلاغه . چاپ بيروت جلد دوّم صفحه 9 . ( مترجم ) .

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.