(خطبه114صبحی صالح)
و من خطبة له ( عليه السلام ) و فيها مواعظ للناس
الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ- وَ النِّعَمَ بِالشُّكْرِ نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ- كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ- وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ- عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ- السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ- وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ- وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ- وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ- وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ عَايَنَ الْغُيُوبَ- وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ- إِيمَاناً نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْكَ وَ يَقِينُهُ الشَّكَّ- وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ- وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ- شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ- لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ- وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ- الَّتِي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ- زَادٌ مُبْلِغٌ وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ- دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ- وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ- فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا- عِبَادَ اللَّهِ إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ- وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ- حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ- فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ وَ الرِّيَّ بِالظَّمَإِ- وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ- وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلَاحَظُوا الْأَجَلَ- ثُمَّ إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ- فَمِنَ الْفَنَاءِ أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ- لَا تُخْطِئُ سِهَامُهُ- وَ لَا تُؤْسَى جِرَاحُهُ يَرْمِي الْحَيَّ بِالْمَوْتِ- وَ الصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ- وَ النَّاجِيَ بِالْعَطَبِ- آكِلٌ لَا يَشْبَعُ وَ شَارِبٌ لَا يَنْقَعُ- وَ مِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لَا يَأْكُلُ- وَ يَبْنِي مَا لَا يَسْكُنُ- ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى- لَا مَالًا حَمَلَ وَ لَا بِنَاءً نَقَلَ- وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً- وَ الْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً- لَيْسَ ذَلِكَ إِلَّا نَعِيماً زَلَّ وَ بُؤْساً نَزَلَ- وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ- فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ- فَلَا أَمَلٌ يُدْرَكُ- وَ لَا مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ- فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا- وَ أَظْمَأَ رِيَّهَا وَ أَضْحَى فَيْئَهَا- لَا جَاءٍ يُرَدُّ وَ لَا مَاضٍ يَرْتَدُّ- فَسُبْحَانَ اللَّهِ- مَا أَقْرَبَ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ- وَ أَبْعَدَ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُ- إِنَّهُ لَيْسَ شَيْءٌ بِشَرٍّ مِنَ الشَّرِّ إِلَّا عِقَابُهُ- وَ لَيْسَ شَيْءٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ- وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ- وَ كُلُّ شَيْءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ- فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ- وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ- وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا- وَ زَادَ فِي الْآخِرَةِ- خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الْآخِرَةِ- وَ زَادَ فِي الدُّنْيَا- فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ- إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيتُمْ عَنْهُ- وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ- فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ- قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرِّزْقِ- وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ- فَلَا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ- أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ- مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ- وَ دَخَلَ الْيَقِينُ- حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ- وَ كَأَنَّ الَّذِي فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ- فَبَادِرُوا الْعَمَلَ وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ- فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ- مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ- مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرِّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ- وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ- لَمْ يُرْجَ الْيَوْمَ رَجْعَتُهُ- الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائِي وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي- فَ اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ- وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ
لغات
لا تؤسى: درمان نمى شود
أضحى: در گرماى آفتاب ظاهر شد.
لا ينقع: تشنگى او فرو نمى نشيند
ترجمه
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است:
«ستايش ويژه خداوندى است كه حمد را به نعمت، و نعمت را به شكر پيوند مى دهد. او را بر نعمتهايش ستايش مى كنيم، همان گونه كه بر بلايش سپاس مى گزاريم، و از خدا كمك مى جوييم بر نفوسى كه در اجراى دستور خدا سستى مى ورزند، و نسبت به آنچه از آن نهى شده اند شتاب مى كنند، و از خدا براى گناهانى كه علمش به آنها احاطه دارد، و كتابش آنها را بر شمرده آمرزش مى طلبيم، همان علمى كه نارسايى ندارد، و همان كتابى كه هيچ چيز را از نظر نينداخته است.
به او ايمان مى آوريم مانند ايمان كسى كه ناديده ها را ديده، و به آنچه به او وعده داده شده آگاه گرديده است، آن چنان ايمانى كه اخلاص آن، شرك را بزدايد، و يقين آن، شكّ را از ميان بردارد، شهادت مى دهيم كه هيچ معبودى جز او نيست، يگانه است و هيچ شريك و انبازى ندارد، و اين كه محمّد (ص) كه درود خداوند بر او و خاندانش باد بنده و فرستاده اوست، دو شهادتى كه گفتار را بالا مىبرد، و كردار را بلند مى گرداند، دو شهادتى كه در كفّه هر ميزانى گذاشته شود سبك نمى شود، و از كفّه هر ميزانى برداشته شود سنگين نمى گردد.
اى بندگان خدا شما را به پرهيزگارى سفارش مى كنم، همان چيزى كه هم توشه و زاد و هم ملجأ و پناه است توشه اى كه رهرو را به منزل مى رساند، و پناهى كه از عذاب آخرت مى رهاند، كسى كه فريادش از همه رساتر بود آن را دعوت كرد، و كسى كه شنواتر و حقّ را پذيراتر بود آن را فرا گرفت، دعوت كنندهاش آن را به گوش همگان رسانيد، و فراگيرنده اش رستگارى يافت.
اى بندگان خدا تقوا، دوستان خدا را از ارتكاب حرام باز مى دارد، و ترس از او را در دلهايشان جا مى دهد، آن چنان كه آنان را شبها (براى عبادت) در بيدارى، و در روزهاى گرم و سوزان در تشنگى (روزه) نگه مى دارد، آنها با تحمّل رنج، آسايش آخرت، و با تشنگى اين جا سيرابى آن جا را به دست آورده اند، مرگ را نزديك شمردند، و به كار آخرت پرداختند، آرزوها را دروغ دانستند، و پايان زندگى را در نظر گرفتند.
اين دنيا سراى نابودى و رنج، و جاى دگرگونيها و عبرتهاست، از فناى روزگار اين است كه پيوسته تيرش در چلّه كمان است و تيرهايش خطا نمى كند، و زخمهايش درمان نمى پذيرد، زنده را با خدنگ مرگ، و تندرست را با تير بيمارى هدف قرار مى دهد، و نجات يافته را به هلاكت مى كشاند، خورندهاى است كه سير نمى شود، و آشامنده اى است كه تشنگى او فرو نمى نشيند.
از جمله رنجهاى دنيا يكى اين است كه آدمى آنچه را كه نمى خورد واز آن بهرهمند نخواهد شد گرد مى آورد. و بنايى را كه در آن سكنا نخواهد يافت بر پا مى كند، سپس به پيشگاه الهى مى رود در حالى كه نه مالى با خود برداشته و نه بنايى همراه خويش برده است.
از جمله دگرگونيهاى دنيا اين كه مى بينى كسى كه پيش از اين مورد ترحّم بوده اكنون در معرض رشك و غبطه است، و كسى كه مورد رشك و غبطه بوده اكنون مستحقّ ترحّم است، و اين نيست مگر به سبب نعمتى كه از دست رفته و يا بلايى كه نازل گشته است.
از جمله عبرتهاى روزگار اين است كه آدمى هنگامى كه نزديك است به آرزويش دست يابد ناگهان مرگش فرا مى رسد و اميدش را قطع مى كند، نه آرزويى حاصل مى شود، و نه آرزومند از چنگ مرگ رهايى مى يابد، سبحان اللّه چه قدر شادى دنيا فريبنده، و سير آب بودنش تشنگى زا، و سايهاش گرما خيز است، نه آينده را مى توان جلوگير شد، و نه گذشته را مى توان بازگردانيد، سبحان اللّه چه قدر زنده ها به مرده ها نزديكند، براى اين كه بزودى به آنها ملحق مى شوند، و چه مردهها از زندهها دورند، براى اين كه مردهها از اينها به كلّى بريده اند.
بى گمان هيچ چيزى بدتر از بدى نيست مگر كيفر آن، و هيچ چيزى خوبتر از خوبى نيست جز پاداش آن، شنيدن همه چيز دنيا بزرگتر از ديدن آن است، و ديدن همه چيز آخرت بزرگتر از شنيدن آن است، پس بايد شنيدن (احوال آخرت) شما را از ديدن كفايت كند، و خبر آنچه از ديدهها پنهان است شما را بس باشد، بدانيد اگر بهره شما از دنيا كم و از آخرت بسيار باشد، بهتر است از اين كه از دنيا بيشتر و از آخرت كمتر بهرهمند باشيد، زيرا بسا مايه اندك كه سودآور است، و چه بسيارى كه زيانبار است، كارهايى كه مأمور هستيد انجام دهيد بيشتر از كارهايى است كه مى بايد ترك كنيد، و آنچه براى شما حلال شده زيادتر است از آنچه بر شما حرام گرديده است، پس كم را به خاطر بسيار، و محدودتر را به خاطر گسترده تر رها كنيد، بىشكّ خداوند روزى شما را ضمانت كرده و به كار آخرت مأمور شده ايد، نبايد طلب آنچه را براى شما تضمين شده، از آنچه بر شما واجب گشته سزاوارتر بشماريد، با اين كه سوگند به خدا، شكّ و ريب به شما رو آورده، و يقين شما متزلزل گشته بطورى كه گويا طلب آنچه برايتان ضمانت شده بر شما واجب گرديده، و آنچه بر شما فرض شده از عهدهتان برداشته شده است.
اينك در عمل شتاب كنيد، و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد، زيرا به بازگشت عمر اميدى نيست آن چنان كه به بازگشت رزق اميد هست، آنچه از روزى امروز از دست رفته اميد است فردا زيادتر از آن به دست آيد، ليكن آنچه ديروز از عمر گذشته اميدى نيست كه در امروز بازگشت كند، اميد به آينده، و نوميدى با گذشته است.
«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ»«».
شرح
در اين خطبه لطايف و نكاتى است:
امام (ع) به دو اعتبار خطبه را با حمد و سپاس خداوند آغاز فرموده است:
اوّل- اين كه حمد و سپاس سپاسگزاران را با افاضه نعمت از جانب پروردگار به آنها، پيوند داده، چنان كه حقّ تعالى فرموده است: «وَ إِذْ تَأَذَّنَ»«»، براى اين كه بندگان خدا با سپاس و شكر نعمتهاى پروردگار، شايستگى مى يابند كه خداوند بخششهاى خود را به آنها افزايش دهد.
دوّم- نعمتهايى را كه خداوند به بندگان مى بخشد، به اعتراف بندگان كه آن نيز از جانب حق تعالى به اعماق دلهاى آنان افاضه مى شود ارتباط داده است.
و چون پيش از اين دانسته ايم كه حقيقت شكر همان اعتراف به نعمت است، در اين صورت معناى ارتباط نعمت با شكر براى ما آشكار مى شود، امّا شكر و توفيق اداى آن، خود نعمتهاى ديگرى است، كه ما در شرح خطبه اوّل به آنها اشاره كرده ايم، ضمنا در اين جا احتمال مى رود كه مراد، شكر بارى تعالى نسبت به بندگان شكر گزارش باشد، چنان كه فرموده است: «فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَلِيمٌ«»» يعنى: خداوند شكر گزار و آگاه است. در اين صورت پيداست كه اتّصال نعمت به شكر، در چه درجه اى از تفضّل وجود و بخشش قرار دارد، زيرا آنچه ميان مردم، متعارف و معمول مى باشد اين است كه شكر از جانب كسى به عمل مى آيد كه به او احسان شده است، اما شكر از جانب احسان كننده خود احسانى ديگر و بخششى والاتر است.
2- اين كه امام (ع) خداوند را در برابر نعمت و بلا يكسان ستايش مى كند،براى اين است كه لزوم آن را گوشزد فرمايد، زيرا نعمت گاهى بلاست چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَيْرِ فِتْنَةً» و نيز گاهى بلا نعمت است، زيرا موجب استحقاق ثواب آخرت مى شود، و آنچه سبب نعمت شود نيز نعمت خواهد بود از اين رو همان گونه كه شكر نعمت واجب است شكر بر بلا نيز واجب مى باشد، و همه نعمتهاى اوست.
3- امام (ع) گوشزد مى فرمايد كه براى تربيت و تهذيب نفس و رام كردن آن،استعانت و يارى جستن از خداوند ضرورى است، زيرا نفس انسان نسبت به انجام دادن اوامر إلهى در مقايسه با وظايف ديگرى كه دارد، سست و كند و دير كوش است، و لازم است كه انسان در مقابل اين طبيعت، مقاومت و ايستادگى كند، همچنين براى ارتكاب گناه، سريع و شتابكار است، زيرا گناه مقتضاى طبع اوست.
4- امام (ع) تذكار مى دهد، كه درخواست آمرزش از خداوند براى هر گناه كوچك و بزرگ واجب است
همان گناهانى كه علم خداوند به آنها احاطه دارد وبر همه آنها آگاه است، و در كتاب روشن او و لوح محفوظ شمرده و ثبت شده است، علمى كه همه چيز را فرا گرفته، و كتابى كه هيچ چيزى را ترك نكرده است.
5- دليل اين كه امام (ع) ايمان كسى را كه ناديده ها را ديده و به آنچه وعده داده شده آگاه گرديده،
مورد مثال و اختصاص قرار داده، اين است كه آگاهى به آنچه خداوند به پرهيزگاران وعده داده است، با ديده كشف و شهود، قويترين درجات ايمان است، زيرا ايمان برخى از مردم، تقليدى است، و ايمان بعضى متّكى به دليل و برهان است كه اين نوع ايمان را علم اليقين گويند، ليكن نيرومندترين ايمان، آن است كه مستند به مكاشفه و مشاهده باشد، كه عين اليقين گفته مى شود، و اين همان ايمان ناب به خداوند است كه متضمّن اخلاص و نفى شريك از اوست، و چون با يقين همراه است و دارنده اين مرتبه از ايمان معتقد است كه امر اين است و جز اين نيست، مستلزم نفى هر گونه شكّ و ريب نيز مى باشد، و مى دانيم كه على (ع) خود اهل اين مرتبه از ايمان بوده است.
6- اين كه ذكر شهادتين يا اقرار به وحدانيّت خداوند و نبوّت پيامبر (ص) گفتار و عمل را بالا مى برد
به سبب اين است كه اخلاص در شهادتين اصل و پايه قبول كليّه اقوال و اعمال شايسته است و هيچ قول و عملى بدون اين كه متّكى به اين اصل باشد به آسمان بالا نمى رود و نزد خداوند مقبول نيست، و گفتار امام (ع) كه فرموده است: شهادتين در هر ترازويى گذاشته شود، كفّه اش سبك نيست، و از هر ترازويى برداشته شود كفّه آن سنگين نيست، اشاره به همين معنا دارد. ما پيش از اين در باره وزن و سنجش اعمال سخن گفته ايم، و به خواست خداوند پس از اين نيز سخنانى خواهيم داشت.
7- چون منظور آن حضرت از اين كه تقوا توشه و پناه است،
آن زاد و توشهاى است كه انسان را در سفر آخرت به سر منزل مقصود مى رساند، و به وسيله آن در قيامت رستگار مى شود، لذا بيان خود را به همين گونه توضيح داده است.
8- در جمله دعا إليها أسمع داع
منظور كسى است كه در رسانيدن نداى حقّ به گوش مردم، و دعوت و تبليغ از هر كس سخت كوشتر و جدّيتر بوده، و او پيامبر اكرم (ص) است، و مراد در جمله وعاها خير واع كسانى است كه بى درنگ به قبول دعوت إلهى شتافتند، و در ميان آدميان، بهترين پذيرندگانند.
9- وجود تقوا در دوستان خدا آثار و نشانه هايى دارد
كه امام (ع) آنها را بيان كرده، و اين كه شبها را به بيدارى، و روزهاى گرم را به تشنگى توصيف فرموده به اين سبب است كه شب و روز ظرف زمانند يعنى شب را براى نماز به بيدارى، و روزهاى گرم را براى روزه با تشنگى مى گذرانند. بنا بر اين مجازا صفت مظروف به ظرف داده شده است، چنان كه گفته مى شود: نهاره صائم و ليله قائم يعنى روزش روزه، و شبش بر پا ايستاده است. در جمله فأخذوا الرّاحة منظور آسايش آخرت است. و نصب، عبارت است از رنج تن به سبب قيام در شب كه با تحمّل اين رنج، آسايش آن جهان را به دست آورده اند، و با صبر در برابر تشنگى روزه قابليّت سير آب شدن از چشمه سلسبيل را يافته اند، فا در واژه هاى فبادروا و لا حظوا براى تعليل است زيرا نزديك دانستن مرگ، مستلزم كار و كوشش براى آن و زندگى پس از آن است. همچنين پوچ شمردن آرزوها و بريدن از آنها موجب اين است كه مرگ پيوسته در برابر چشم باشد.
10- امام (ع) نخست بطور اجمال، به ذكر عيبها و زشتيهاى دنيا پرداخته و مى فرمايد
سراى نيستى و رنج و دگرگونيها و عبرتهاست، و سپس تا جمله و لا مؤمّل يترك اين عيبها را به تفصيل، شرح داده است، در آن جا كه موثّر قوسه فرموده واژه إيتار (زه به كمان بستن) را براى روزگار بطور استعاره آورده و با ذكر قوس (كمان) آن را ترشيح داده است، جهت مشابهت اين است كه زمانه تير مصيبتها و حوادث خود را كه قضاى لا يتغيّر الهى آنها رارقم زده همچون تيرانداز چالاكى كه تير او خطا نمى كند به سوى مردم رها مى سازد، همچنين واژه جراح (زخم) را براى رويدادهاى ناگوار روزگار استعاره فرموده است، زيرا هر دو درد آورند و با ذكر عدم امكان درمان پذيرى، آن را ترشيح داده است، و نيز واژه هاى آكل و شارب را كه از خوردن و آشاميدن سير نمى شود براى زمانه استعاره آورده و جهت مناسبت اين است كه روزگار همچون خورنده و آشامنده اى كه پيوسته مى خورد و مى آشامد و خوردنيها و آشاميدنيها را به پايان مى رساند، به آفريدگان يورش مى برد و آنها را نابود مى گرداند، و مراد آن حضرت از مرحوم يعنى كسى كه مورد ترحّم ديگران بوده تهيدستان و بينوايانى است كه تنگدستى و نادارى آنها به توانگرى و ثروتمندى تبديل يافته و اكنون مورد رشك و حسد ديگران قرار گرفته اند، و منظور از مغبوط كه اكنون مورد ترحّم است توانگرى است كه بر اثر گردشهاى روزگار غناى او به فقر مبدّل شده تا آن جا كه مورد ترحّم ديگران قرار گرفته است، و اين سخن كه فرموده است: اين نيست مگر اين كه نعمتى زايل شده است، مراد زوال نعمت از كسانى است كه مورد رشك و غبطه بوده و سپس سختى و بدبختى بر آنها وارد شده است.
11- امام (ع) با اظهار شگفتى و ذكر سبحان الله بر سبيل تعجّب، شادى دنيا را فريبنده،
و سيرابى آن را تشنگى زا، و بهره گرفتن از سايه آن را باعث احساس گرماى آفتاب، بيان فرموده است، ذكر سير آب بودن اشاره است به بهره ورى و كامگيرى كامل از لذّات دنيا، و واژه فيء كه به معناى سايه است كنايه است بر ميل به تحصيل دنيا و تكيه بر مال و منال آن، و جهات مشابهت اين است كه شادى و خوشحالى، و دلبستگى به دنيا و اعتماد به آن، انسان را از عمل براى تحصيل ثوابهاى آخرت باز مى دارد، و نمى گذارد انسان به سوى خدا رو آورد، از اين رو شادى و سرور آن نيرومندترين انگيزهاى است كه آدمى را به دنيا شيفته و فريفته مى كند، همچنين سيرابى و كاميابى از لذائذ و آسودگى در سايه مال و منال دنيا، قويترين اسبابى است كه انسان را به اين امور تشنه و دلباخته مى كند، و صلحا و نيكان را از معامله جان و مال با خدا باز مى دارد و آتش دوزخ را براى آنان فراهم مى كند، بدين مناسبت است كه غرور به سرور و ظماء (تشنگى) بهرىّ (سير آب شدن) و ضحى (آفتاب پيش از ظهر) به فيء (سايه) نسبت داده شده است، مراد از عبارت لا جاء يردّ (آينده باز گردانيده نمى شود) آفتها و مصيبتهاى روزگار است مانند مرگ و كشتار و مانند اينها، و منظور از جمله لا ماض يرتدّ (گذشته باز نمى گردد) مردگان و چيزهاى ارزشمندى است كه از دست رفته است.
12- منظور امام (ع) از اين كه فرموده است: أنّه ليس شيء من الشّر إلّا عقابه تا واژه سماعه
ممكن است شرّ و خير بطور مطلق باشد كه در اين صورت مبالغه را مى رساند، چنان كه در باره كار مهمّ و دشوار گفته مى شود: «هذا أشدّ من الشّديد و أجود من الجيّد» يعنى: اين كار از دشوار دشوارتر و يا از خوب خوبتر است و ممكن است منظور آن بزرگوار خوب و بد دنيا باشد زيرا بزرگترين بدى و سختى دنيا نسبت به عذاب و عقاب خداوند اندك، و برترين خير و خوبى آن در برابر پاداش و ثواب إلهى حقير و ناچيز است. سپس براى تأكيد اين مطلب به عظمت و اهميّت احوال آخرت در مقايسه با احوال دنيا پرداخته است. مصداق آنچه امام (ع) در اين باره فرموده اين است كه در دنيا بزرگترين بدى و شرّى را كه انسان مى تواند تصوّر كند قتل و جرح است، كه هنگامى كه انسان آن را مى شنود به هراس مى افتد، و ارتكاب آن را زشت مى شمارد، ليكن زمانى كه شاهد و درگير چنين وقايعى شود، و ناگزير از جنگ و جدال گردد، آنچه از نظر او دشوار بوده است آسان مى شود، و اين گونه اتّفاقات و هول و هراسها برايش سهل و ناچيز مى گردد، همچنين انسان پيوسته از حضور در برابر پادشاهان و هيبت و خشم آنان بيمناك است، تا آن گاه كه به مجالس آنان راه يابد، در اين موقع ديگر ترس و بيمى در خود نمى بيند، بنا بر اين آنچه را كه بر اثر تعريف و شنيدن، بزرگ و هراس انگيز مى پنداشته، با ديدنش آن را خرد و آسان و بى بيم و ترس يافته است، در مسائلى كه مربوط به جلب منفعت است نيز حال به همين منوال است، چون انسان پيوسته براى به دست آوردن مال و ثروت و درهم و دينار و ديگر خواسته هاى دنيوى خود،آزمندانه مى كوشد، و فكرش پيوسته براى دسترسى به اين اهداف مشغول، و دلش از رؤياى وصول به آنها شادمان است ليكن هنگامى كه به اين مقاصد دست مى يابد، آنها را آسان و خوار و حقير مى بيند و اين امرى وجدانى است كه هر كسى مىتواند به نفس خود رجوع و آن را درك كند.
امّا در مورد احوال آخرت، همه مى دانيم كه آنچه را از خوشيها و سختيهاى آن مى شنويم آنها را با معيار خوشيها و سختيهاى دنيا مى سنجيم، و با اين ديد به آنها مى نگريم، و بسا در نظر بيشترى از مردم لذّتها و عذابهاى آخرت، ناچيزتر از خوشيها و سختيهاى دنيا باشد، زيرا اينها محسوس آدمى، و بر خلاف آخرت كه از دسترس او به دور است، دنيا نقد و در كنار اوست، با اين كه به دلايل عقلى محقّق است كه خير و شرّ دنيا در برابر امور آخرت بسيار حقير و ناچيز است، بنا بر اين آنچه انسان از احوال آخرت خواهد ديد بسى بزرگتر از آن چيزهايى است كه در باره آن شنيده است، و چون وضع چنين است سزاوار است كه از آنچه در پشت پرده غيب است به اخبار آن و از ديدن اوضاع و احوال آخرت به شنيدن اوصاف آن بسنده شود، زيرا بر آنچه از ديده ها پنهان است نمىتوان آگاه شد و چگونگى عالم آخرت را در اين جهان نمى توان مشاهده كرد.
سپس امام (ع) مردم را به فضيلت و برترى آخرت بر دنيا متذكّر مى سازد و مى فرمايد اگر عملى موجب افزايش ثواب آخرت و مزيد تقرّب به خداوند متعال گردد، هر چند انجام آن مستلزم بذل مال و نقصان جاه و ضرر به امر دنيا باشد بهتر است تا اين كه عكس آن وقوع يابد و دليل رجحان اين است كه داراييها و فوايد دنيوى همه در معرض زوال و نابودى و مشوب به ناراحتى و دردمندى و ترس و بيم است، در حالى كه خيرات اخروى در همه احوال باقى و در حدّ كمال خود مى باشد، براى اثبات اين كه هر كس كمتر از دنيا بهرهمند شود در آخرت سود بيشترى مى برد، اوليا و دوستان خدا استدلال كرده اند به اين كه خداوند به نصّ قرآن شريف جان و مال آنها را در برابر بهشت خريدارى مى كند، و براى كسى كه از دنيا فراوان بهرهمند شود در آخرت ضررش بيشتر است، اين آيه را دليل آورده اند كه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ كَثِيراً مِنَ الْأَحْبارِ وَ الرُّهْبانِ لَيَأْكُلُونَ أَمْوالَ النَّاسِ بِالْباطِلِ وَ«»» مىباشد. يعنى آنانى را كه زر و سيم انباشته كرده و آنها را در راه خدا انفاق نمى كنند، به عذابى دردناك مژده ده.
امام (ع) پس از بيان اين مطلب مردم را با ذكر اين كه راه آخرت نسبت به راه دنيا فراختر و گستردهتر است آنان را به حركت در طريق آخرت تشويق كرده و فرموده است دامنه آنچه شما بدان امر شده ايد نسبت به آنچه از آن نهى و ممنوع گشته ايد فراختر است، اين مطلب روشن است كه گناهان كبيرهاى كه از ارتكاب آنها نهى شده ايم پنج است بدين قرار:
1- قتل يا كشتار: در برابر اين كبيره، بردبارى، گذشت و شكيبايى كه از شريفترين خويهاى پسنديده اند قرار دارد، و اينها راههاى وسيعى است كه انسان مىتواند از حركت در تنگ راه قتل و كشتار باز ايستد، و در اين راهها گام بردارد.
2- ظلم و ستمكارى: در برابر اين كبيره، عدالت و بسنده كردن به كارهايى كه مباح بوده و اقسام و انواع آنها زياد و دامه امكان انسان نسبت به آنها وسيعتر است، وجود دارد.
3- دروغ: اين گناه كبيره كه رأس نفاق و مايه ويرانى جهان است، در مقابل آن كنايات و راستگويى كه بر خلاف دروغ، باعث آبادانى جهان است وجود دارد و مجال وسيعى براى فرار از ارتكاب اين گناه است.
4- زنا: ترديدى نيست كه با وجود نكاح و كثرت و ايمنى آن از مفاسدى كه زنا به همراه دارد، براى رهايى از ابتلاى به اين گناه، سعه و امكان فراوانى موجود است.
5- ميخوارگى: شرابخوارى كه امّ الخبائث «مادر پليديها» و منشأ. بسيارى از مفاسد است، يكى ديگر از گناهان كبيره مى باشد و با استفاده از انواع نوشيدنيهايى كه مى تواند جانشين آن باشد، مجال گسترده اى براى خوددارى از اقدام به اين گناه در اختيار است.
عبارت «و ما احلّ لكم أكثر ممّا حرّم عليكم» يعنى: آنچه براى شما حلال شده بيشتر است از آنچه بر شما حرام گرديده نيز به همين معناست، و چون به هر چه واجب يا مستحبّ يا مباح يا مكروه است مى توان حلال گفت لذا آنچه براى انسان حلال و روا گرديده، از حرام كه يكى از اقسام تكاليف است بيشتر و مجال آن وسيعتر مى باشد.
پس از آن كه امام (ع) مصلحت انسان را در ترك آنچه از آن نهى شده، و بر او حرام گرديده بيان كرده امر به ترك آنها فرموده است، زيرا اگر انسان خود را بر سر يك راه خطرناكى ببيند كه در كنار آن راههاى امن بسيارى وجود دارد، عقل بالضّروره حكم مى كند كه انسان راه خطرناك را پيش نگيرد و طريق امن را اختيار كند.
13- امام (ع) هشدار مى دهد كه مردم رفتن به دنبال كسب روزى را بر اشتغال به اداى واجبات الهى ترجيح ندهند
زيرا گذشته از اين كه پرداختن به اداى واجبات سزاوارتر است، خداوند روزى را براى انسان تضمين كرده، و كوشش در راه آن در واقع نوعى تحصيل حاصل است، سپس امام (ع) از اين كه مردم طلب روزى را بر اداى واجبات رجحان مى دهند، به گونه اى كه شنوندگان را ملامتآميز است به سخنان خود ادامه داده سوگند ياد مى كند، كه اين عمل نشانه اين است كه يقين آنها در باره اين كه خداوند روزى مردم را تعهّد و تضمين كرده متزلزل شده و دچار شكّ گشته اند، چنان كه در قرآن فرموده است: «وَ فِي السَّماءِ رِزْقُكُمْ وَ ما تُوعَدُونَ«»» و مراد، آسمان جود و سخاى بارى تعالى است، و مى دانيم كه تلاش زياد براى تحصيل روزى به سبب كمى توكّل بر خداست و اين نيز بر اثر ضعف يقين و ناشى از بد گمانى نسبت به اوست، و نتيجه اين است كه عبد به خود تكيه مى كند و به جاى توكّل بر خدا به خودش توكل دارد، و به آن جا مى رسد كه گويا تأمين روزى را كه از جانب خدا تضمين شده بر او واجب، و آنچه بر او واجب است، از عهده او ساقط شده است، اين سخن امام (ع) براى نماياندن كمى اعتناى آنان به واجبات الهى است كه از آنها روگردانيده و خود را در طلب دنيا مشغول و سرگرم ساخته اند.
14- امام (ع) تذكّر مى دهد كه لازم است بر ايّام عمر محافظت، و آن را صرف كار آخرت كنند،
و اين را سزاوارتر و لازمتر از اين بدانند كه عمر در راه تحصيل رزق و روزى مصروف گردد، زيرا اگر اميد هست كه رزق از دست رفته، باز گردد، اميدى به بازگشت عمر گذشته نيست، براى اين كه عمر پيوسته در حال انقضا و نقصان است و آنچه از آن سپرى شده برگشتنى نيست، بر خلاف رزق و روزى كه ممكن است زياده و افزون گردد، و آنچه در گذشته از آن كم شده تلافى و جبران گردد، بنا بر اين عمرى كه از ويژگيهايش اين است كه حتّى يك لحظه آن بازگشت نمى كند تا انسان بتواند كارى براى آخرت خود انجام دهد، و با سپرى شدن آن همه چيز سپرى مى شود، لازم است اين فرصت را براى تدارك كار آخرت در نظر گرفته و از آن استفاده شود، اين كه فرموده است: الرّجاء مع الجائي (اميد با آينده است) مراد رزق و روزى است، و اليأس مع الماضي (نوميدى با گذشته است) منظور عمرى است كه سپرى شده است، و اين جمله در تأكيد سخنان پيش است.
15- امام (ع) سخنان خود را به منظور استفاده از انوار تابان قرآن با ذكر آيهاى از آن پايان داده است.
علّت استشهاد به آيه و استفاده از فروغ روشنى بخش آن در اين جا اين است كه چون گفتار امام (ع) در اين زمينه است كه شنوندگان را وادار كند، به كار و كوششهايى پردازند كه بتوانند نفس سركش امّاره را رام ودر خدمت نفس مطمئنّه قرار دهند، و اين عمل، بخشى از رياضت تهذيب نفس است، و نيز چون تقوا كه بخش ديگر اين رياضت است عبارت از زهدى است كه زنگار موانع داخلى و خارجى را از صفحه دل بزدايد لذا به آيه شريفه استشهاد فرموده است، و چون اسلام همان دين حقّى است كه اين دو بخش رياضت تهذيب نفس را در بر دارد، و آيه شريفه نيز مشتمل بر امر به تقوا و مردن به دين اسلام پس از دستور كار و كوشش در جهت آخرت است، ايراد آيه شريفه در ختام كلام نيكو، و متضمّن دستور به كمال رساندن دين و تمام گردانيدن آن است، در پايان توفيق از خداست.
ترجمه شرح نهج البلاغه(ابن ميثم بحرانی)، ج 3