232 از خطبه هاى آن حضرت ( ع ) است :
أَحْمَدُهُ شُكْراً لِإِنْعَامِهِ وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ عَزِيزَ اَلْجُنْدِ عَظِيمَ اَلْمَجْدِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ ؟ مُحَمَّداً ؟ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ وَ قَاهَرَ أَعْدَاءَهُ جِهَاداً عَنْ دِينِهِ لاَ يَثْنِيهِ عَنْ ذَلِكَ اِجْتِمَاعٌ عَلَى تَكْذِيبِهِ وَ اِلْتِمَاسٌ لِإِطْفَاءِ نُورِهِ فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اَللَّهِ فَإِنَّ لَهَا حَبْلاً وَثِيقاً عُرْوَتُهُ وَ مَعْقِلاً مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ وَ بَادِرُوا اَلْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ وَ اِمْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ فَإِنَّ اَلْغَايَةَ اَلْقِيَامَةُ وَ كَفَى بِذَلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ وَ قَبْلَ بُلُوغِ اَلْغَايَةِ مَا تَعْلَمُونَ مِنْ ضِيقِ اَلْأَرْمَاسِ وَ شِدَّةِ اَلْإِبْلاَسِ وَ هَوْلِ اَلْمُطَّلَعِ وَ رَوْعَاتِ اَلْفَزَعِ وَ اِخْتِلاَفِ اَلْأَضْلاَعِ وَ اِسْتِكَاكِ اَلْأَسْمَاعِ وَ ظُلْمَةِ اَللَّحْدِ وَ خِيفَةِ اَلْوَعْدِ وَ غَمِّ اَلضَّرِيحِ وَ رَدْمِ اَلصَّفِيحِ فَاللَّهَ اَللَّهَ عِبَادَ اَللَّهِ فَإِنَّ اَلدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِكُمْ عَلَى سَنَنٍ وَ أَنْتُمْ وَ اَلسَّاعَةُ فِي قَرَنٍ وَ كَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا وَ أَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا وَ وَقَفَتْ بِكُمْ عَلَى صِرَاطِهَا وَ كَأَنَّهَا قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلاَزِلِهَا وَ أَنَاخَتْ بِكَلاَكِلِهَا وَ اِنْصَرَمَتِ اَلدُّنْيَا بِأَهْلِهَا وَ أَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا فَكَانَتْ كَيَوْمٍ مَضَى أَوْ شَهْرٍ اِنْقَضَى وَ صَارَ جَدِيدُهَا رَثّاً وَ سَمِينُهَا غَثّاً فِي مَوْقِفٍ ضَنْكِ اَلْمَقَامِ وَ أُمُورٍ مُشْتَبِهَةٍ عِظَامٍ وَ نَارٍ شَدِيدٍ كَلَبُهَا عَالٍ لَجَبُهَا سَاطِعٍ لَهَبُهَا مُتَغَيِّظٍ زَفِيرُهَا مُتَأَجِّجٍ سَعِيرُهَا بَعِيدٍ خُمُودُهَا ذَاكٍ وُقُودُهَا مَخُوفٍ وَعِيدُهَا عَمٍ قَرَارُهَا مُظْلِمَةٍ أَقْطَارُهَا حَامِيَةٍ قُدُورُهَا فَظِيعَةٍ أُمُورُهَا وَ سِيقَ اَلَّذِينَ اِتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى اَلْجَنَّةِ زُمَراً قَدْ أُمِنَ اَلْعَذَابُ وَ اِنْقَطَعَ اَلْعِتَابُ وَ زُحْزِحُوا عَنِ اَلنَّارِ وَ اِطْمَأَنَّتْ بِهِمُ اَلدَّارُ وَ رَضُوا اَلْمَثْوَى وَ اَلْقَرَارَ اَلَّذِينَ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي اَلدُّنْيَا زَاكِيَةً وَ أَعْيُنُهُمْ بَاكِيَةً وَ كَانَ لَيْلُهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ نَهَاراً تَخَشُّعاً وَ اِسْتِغْفَارًا وَ كَانَ نَهَارُهُمْ لَيْلاً تَوَحُّشاً وَ اِنْقِطَاعاً فَجَعَلَ اَللَّهُ لَهُمُ اَلْجَنَّةَ مَآباً وَ اَلْجَزَاءَ ثَوَاباً وَ كانُوا أَحَقَّ بِها وَ أَهْلَها فِي مُلْكٍ دَائِمٍ وَ نَعِيمٍ قَائِمٍ فَارْعَوْا عِبَادَ اَللَّهِ مَا بِرِعَايَتِهِ يَفُوزُ فَائِزُكُمْ وَ بِإِضَاعَتِهِ يَخْسَرُ مُبْطِلُكُمْ وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ فَإِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِمَا أَسْلَفْتُمْ وَ مَدِينُونَ بِمَا قَدَّمْتُمْ وَ كَأَنْ قَدْ نَزَلَ بِكُمُ اَلْمَخُوفُ فَلاَ رَجْعَةً تَنَالُونَ وَ لاَ عَثْرَةً تُقَالُونَ اِسْتَعْمَلَنَا اَللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ عَفَا عَنَّا وَ عَنْكُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ اِلْزَمُوا اَلْأَرْضَ وَ اِصْبِرُوا عَلَى اَلْبَلاَءِ وَ لاَ تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ وَ لاَ تَسْتَعْجِلُوا بِمَا لَمْ يُعَجِّلْهُ اَللَّهُ لَكُمْ فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اَللَّهِ وَ اِسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ وَ قَامَتِ اَلنِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلاَتِهِ لِسَيْفِهِ فَإِنَّ لِكُلِّ شَيْءٍ مُدَّةً وَ أَجَلاً
لغات
وظيفه : آنچه كه در هر روز براى آدمى مقدر شده ، از قبيل غذا و كار .
يثنيه : او را منصرف مىكند و باز مىدارد
معقل : پناهگاه
ذروه : بلندى
مهّد له : براى او فراشى گسترد ، بسترى آماده كرد
ارماس : جمع
رمس : قبر
ابلاس : اندوه و شكستگى
مطلع : نگريستن از بالا به پايين
هوله : وحشت و ترس آن
روعه : ترس
استكاك الاسماع : ناشنوايى گوشها
صفيح : سنگهاى پهن
ردم : بستن سر قبر
سنن : طريقه ،
روش قرن : ريسمانى كه شترها را با آن مىبندند .
اشراطها : علامتهاى قيامت
ازفت : نزديك شد
افراطها : مقدمات آن ، و از همين قرار است :
افراط الصبح كه به معناى علامتهاى نخستين بامداد است .
رثّ : آفرينش
غثّ : لاغر
ضنك : تنگى
كلب : شرارت ، بدى
لجب : صدا
ساطع : بلند
سعير : زبانه ( آتش ) و شعله آن
تأجج : شدت گرما
وقود : جرقّه زدن
ذكاه : شعلهور شدن آن
فضاعة الامر : شدت مطلب و از حدّ و اندازه گذشتن آن .
زمر : گروهها ، و مفردش زمره است .
زحزحوا : دور شدند
اطمأنّت : آرامش يافت
مثوى : جايگاه
مئاب : محل بازگشت
مدنيون : جزا داده شدگان .
إصلاته بسيفه : شمشير كشيدن
ترجمه
« خداى را به عنوان سپاسگزارى از نعمتهايش مى ستايم ، و براى اداى حقوقش از او يارى مىطلبم زيرا كه سپاه او با عزت و توانائيش با عظمت است ، و گواهى مىدهم به آن كه محمد ( ص ) بنده و فرستاده اوست ، مردم را به فرمانبردارى از دستورهايش فرا خواند و با جهاد ، در راه دين او ، بر دشمنانش پيروز شد ،همبستگى دشمنان به منظور تكذيب او ، و كوشش و تلاش آنان براى خاموش ساختن نور او وى را از دعوت و جهاد باز نداشت ، پس به تقواى الهى چنگ بزنيد ، زيرا :
تقوا را ريسمانى كه دستگيره آن محكم و پناهگاهى است كه بلندى آن استوار مىباشد و به سوى مرگ و سختيهايش بشتابيد و پيش از آمدنش خود را آماده سازيد زيرا قيامت پايان كار است و همين مرگ بس است كه خردمند را پند دهد و نادان و غافل را عبرت آموزد .
پيش از فرا رسيدن قيامت نيز از امورى آگاه خواهيد شد كه عبارت است از تنگى قبرها و فراوانى حزن و اندوه و وحشت از جايگاهى كه بر آن وارد مىشويد و پياپى رسيدن ترسها و به هم در رفتن استخوانهاى دنده و كر شدن گوشها و تاريكى لحد و بيم از عذاب موعود و اندوه پوشاندن قبر و استوار ساختن سنگ بر روى آن .
پس اى بندگان خدا به او توجه كنيد زيرا دنيا همه را به يكسو مىكشاند و شما و رستاخيز به يك ريسمان بسته شدهايد ، و گويا قيامت ، نشانههاى خود را آورده و پرچمهايش را نزديك ساخته ، و شما را بر سر راهش نگهداشته است ،و گويا زمين لرزههاى خود را ، جلو آورده و سينههايش را پهن كرده است ، و دنيا از اهل خود ، دست كشيده و آنان را از تحت حفظ خود بيرون ساخته است ،پس تمام دنيا مانند يك روز گذشت و يا مثل يك ماه به سر رسيد و تازه آن كهنه و فربه آن لاغر شد ، در جايگاه تنگ و كارهاى درهم و بزرگ ، و در ميان آتشى كه آزارش شديد و آوازش بلند و زبانهاش افروخته ، فريادش خشمناك و سوزندگى آن زبانهدار ، كه فرو نشستن ندارد ، و هيزم آن پر شعله ، تهديد آن ترسناك ،قعرش ناپيداست اطرافش تاريك ، ديگهاى آن بسيار گرم و كيفرهاى آن رسوا كننده مىباشند ، « وَ سِيْقَ الَّذينَ آتَّقَوا رَبَّهُمْ إلَى الجَنَّةِ زُمَراً [ 1 ] ، » اين گروه از عذاب ايمن و از سرزنشها رها و از آتش دور شدهاند و بهشت به سبب ايشان آرامش يافته و از منزل و قرارگاه خود شادمان مىباشند ، اينها كسانى هستند كه در دنيا كارهايشان نيك و چشمهايشان گريان بود ، شبهايشان در دنيا به سبب توبه و استغفار ، روز ، و روزهايشان از ترس و بىتوجهى به دنيا ، شب بود و از اين رو خداوند بهشت را جايگاه و خوشى را پاداش آنان قرار داد ، و آنها به بهشت و اهل آن سزاوارترند ، در حالى كه با سلطنتى هميشگى و نعمتى ثابت و برقرار همراه مى باشند .
پس اى بندگان خدا ، رعايت كنيد آنچه را كه رستگارتان به مواظبت از آن ،سود مى برد و تبهكارتان با تباه ساختن آن زيان مىبيند ، و با كردارهايتان بر مرگهايتان پيشى گيريد ، زيرا شما گروگان چيزى هستيد كه پيش فرستادهايد و جزا داده مىشويد به آنچه مقدم داشته ايد و گويا ، مرگ شما را دريافته پس نه امكان بازگشت و نه گذشت از لغزش برايتان مانده است ، از خدا مىخواهيم كه ما ، و شما را به پيروى از خود و رسولش وادار سازد ، و با افزونى رحمتش از ما ، و شما درگذرد ، به جاى خود بنشيند ، و بر گرفتاريها شكيبا باشيد ، و دست و شمشيرهايتان را در خواهشهاى زبانهايتان به كار نياندازيد ، و به آنچه كه خداوند شما را مكلف نساخته است شتاب نكنيد ، زيرا هر كس از ميان شما در بسترش از دنيا برود ، و حال آن كه حق خدا و پيامبر و خاندان پاكش را بشناسد ، شهيد مرده و اجرش با خدا مىباشد و شايسته پاداش كردار نيكى است كه در انديشه داشته است ، و همين نيّت او ، جاى شمشير كشيدنش را مىگيرد ، و همانا هر امرى را مدّتى و سررسيدى مىباشد . »
شرح
احمده شكرا لانعامه : شكرا ،
مصدر منصوب و مفعول مطلق براى فعل احمد مىباشد ، كه از جنس خودش نيست ، اما به قرينه لانعامه به معناى شكر و سپاسگزارى مىباشد ، امام بعد از اين بيان از خداوند خواسته است كه وى را در اداى حقوق واجب و غير واجب از قبيل نماز و بقيه عبادتها كه بايد به عنوان شكر نعمتها انجام دهد كمك كند و البته اين توفيق كه باعث مواظبت بر انجام دادن اعمال و عبادات است ، خود نعمتى است كه استحقاق شكر و سپاس دارد ،و باعث سعادت حقيقى براى آينده انسان است .
عزيز الجند ،
منصوب و حال مىباشد و اضافه لفظيه است و همچنين عظيم المجد ، و معناى عبارت چنين است : از خدا كه داراى اين دو صفت است كمك مىخواهم تا حقوقش را ادا كنم ، كه او بر همه چيز تواناست .
و پس از حمد خدا ، شهادت به رسالت پيامبر وى داده و به ذكر احوال وى كه مبدأ پيدايش دين حق بوده پرداخته است تا آن كه شنوندگان را به اقتدا كردن به آن حضرت وادار سازد كه به پيروى از او ديگران را دعوت به ديانت كنند و با دشمنان دين و كافران به ستيز برخيزند ، و نصب جهادا به عنوان مصدرى است كه به جاى حال آمده ، يا مفعول مطلق براى فعل قاهر است كه از غير لفظش مىباشد ، به اين دليل كه به معناى جاهد است ، و عن دينه متعلق به جهادا مىباشد چون نزديكتر است ، و احتمال ديگر آن است كه متعلق به قاهر باشد .
لا يثنيه ،
يعنى پيامبر اكرم چنان بود كه اگر تمام مردم به تكذيب او مىپرداختند و براى خاموش كردن نور پيامبريش گرد مىآمدند ، نمىتوانستند وى را از دعوتش باز دارند ، و از مبارزه با دشمنان دين منصرف سازند .
لفظ نور ، استعاره از معنوياتى است كه از طرف خداوند آورد و راهبر به سوى طريق الهى مىباشد ، و پس از آن كه توجه اصحاب خود را به شكر و سپاس خداوند و گواهى دادن به رسالت و نيز صبر و استقامت پيامبر جلب فرمود ، در عبارت بعد به آنان هشدار مىدهد كه تقواى الهى را پيشه سازند زيرا كه سرچشمه تمام كمالات و كارهاى نيك تقوا مىباشد : فاعتصموا بتقوى اللَّه ، پس به تقوا چنگ زنيد چنان كه پيامبر شما ، با آشكار كردن دين خود و مواظبت بر آن ،تقوا را پيشه خود ساخت ، و از دشمن بيم نداشته باشيد با آن كه جمعيت شما زياد است چنان كه پيامبر نترسيد ، در حالى كه تنها و بىياور بود .
پرهيزكار باشيد كه پرهيزكارى همانند ريسمانى است كه جاى دستگيره آن محكم است ، هر كس به آن تمسك جويد ، دشمن قادر نيست به او زيانى برساند ، و نيز پناهگاهى است محدود به ديوارهاى بلند كه هر كس بدان پناه برد از هر گونه گزندى بدور خواهد ماند ، در اين عبارت امام ( ع ) واژههاى جبل و معقل را براى تقوا ، استعاره آورده و شرح اين گونه استعارهها در خطبه هاى قبل بيان شده است ، و پس از بيان اهميت تقوا ، اصحاب خود را امر كرده است كه به سوى مرگ و سختيهاى آن بشتابند ،يعنى آن چنان با انجام دادن اعمال خير و عبادات ، خود را آماده پذيرش مرگ و ناگواريهايش سازند كه گويا در مسابقهاى شركت دارند تا فضايلى كسب كنند كه پيش از فرا رسيدن مرگ آمادگى خويش را اعلان كنند كه با رسيدن مرگ غافلگير و دچار عذاب نشوند .
و كفى بذلك ،
ياد مرگ و سختيهايش و قيامت و هراسهايش خردمند را براى بازداشتن از گناه و روآوردن به كارهاى نيك ، كفايت مىكند ، اين كه امام ( ع ) اين امر را ويژه خردمند قرار داده است به اين دليل است كه خطابهاى شرعى بطور كلى مخصوص عاقلان و خردمندان مىباشد .
و معتبرا لمن جهل ،
يعنى محل عبرت و پند است براى غافلان ، حقيقت امر آن است كه عارض شدن مرگ بر اين ساختمان بدن و متلاشى شدن چنين پيكرى كه به اين استوارى و نظم لطيف ساخته شده پند دهنده بليغى است كه نفس آدمى را از پيروى خواسته هاى مادّى باز مىدارد و وسيله عبرتى است ، كه انسان مى فهمد كه پس از اين وجود مادى و پشت سر اين بدن خاكى ،وجودى برتر و شريفتر از آن قرار دارد كه هدف غايى آن مى باشد و اگر غير از اين بود نمى بايست اين بناى مستحكم و استوار به تعطيل كشيده و متلاشى شود ،و بلكه اين امر ، كارى سفيهانه و بر خلاف حكمت مىبود ، همچنان كه اگر انسان خانهاى را با كمال استحكام بسازد و با زينتهاى رنگارنگ آن را بيارايد و پس از اتمام ، آن را عمدا خراب كند ، جامعه وى را سفيه و نابخرد مىخوانند مگر آن كه غرض از ساختن اين خانه چيز ديگرى باشد كه پس از تحصيل آن ، خرابى خانه امرى خردمندانه خواهد بود ، اين جا نيز هدف از ساختمان جسم مادى انسان ، كمال نفسانى بشر است ، كه با مكارم اخلاق و كسب معارف به دست مىآيد و پس از رسيدن به اين مرحله ، مقصود حاصل شده و جسم مادى عمرش به سر مىرسد و مرگ وى را فرا مىگيرد اين جاست كه از بين بردن بدن به وسيله مرگ از جانب گرداننده جهان امرى خردمندانه و حكمت آميز مىباشد .
و قبل بلوغ الغاية ما تعملون ،
پيش از آمدن قيامت به چيزهايى آگاهى مىيابيد . . . اين جمله عطف بر جمله « قبل نزوله » مىباشد .
من ضيق الارماس . . . الصفيح ،
در اين عبارت حضرت گرفتاريهايى را كه پيش از قيامت براى آدمى رخ مىدهد تشريح مىفرمايد و آن عبارت از ويژگيهاى مرگ و هراسهايش مىباشد بديهى است كه خانه قبر نسبت به منزلهاى دنيا تنگ و تاريك است و هنگام رفتن از دنيا ، دورى احباب و مشاهده سختيهايى كه انتظارش را نمىكشيد باعث شدت اندوه و حزن وى مىباشد آن چنان ترس و اضطراب او را فرا مىگيرد كه عقل از سرش مىرود ، از اين رو ، در روايت آمده است : خدايا از هول مطلع به تو پناه مىبرم .
و روعات الفزع ،
مرا از روع همان فزع است امّا اضافه به اعتبار كثرت آن مىباشد ، و مراد همه افراد حقيقت آن است .
و اختلاف الاضلاع ،
جابجا شدن دندهها كنايه از فشار قبر است زيرا به اين وسيله دندهها در همديگر فرو مىرود . مراد از استكاك اسماع از بين رفتن قوه شنوايى از شدت صداهاى وحشتزا و يا بىحس شدن آن به سبب مرگ مىباشد .
و خيفة الوعد ،
هر گاه خير و شر ، هر دو ، در كلام ذكر شوند واژه وعد به كار مىرود چنان كه گفتهاند : « و لا تعدانى ، الخير و الشر مقبل [ 3 ] » اما اگر با هم ذكر نشوند ، در مورد خير ، عده و وعد ، و در مورد شرّ ، ايعاد و وعيد را به كار مىبرند در عبارت خيفة الوعد كه امام ( ع ) به كار بردهاند اگر چه خير و شرّ در كلام نيست اما كلمه خيفه كه به معناى ترس است مانند قرينهاى بر وجود شرّ مىباشد كه وعد براى آن به كار رفته است و منظور از عبارت غمّ الضريح ، اندوه فراوانى است كه براى انسان از مقايسه تنگى قبر با فراخى منازل دنيا به وجود مىآيد و همچنين ساير امور ترسآورى كه امام ( ع ) بيان فرموده است . اين كه حضرت از اين امور بيمناك و ترسآور ياد نموده به اين سبب است كه هدف پند و اندرز ، و ترس و تحزيف است ، و به همين منظور مطلب را با ترس از خدا تأكيد كرده و بيان فرموده است علت اين كه بايد از آينده نگران باشيد اين است كه گذشت دنيا به يك روال است ، پس همچنان كه خداوند گذشتگان و آثار آنها را به هلاكت رساند ، نسبت به شما نيز همين رفتار را خواهد داشت پس بهوش باشيد و غفلت نكنيد و در حوادث به خدا پناه ببريد .
و انتم و الساعة فى قرن ،
اين جمله كنايه از نزديك بودن قيامت و آخرين منزل مىباشد كه گويا اين مردم با قيامت در يك عصر و زمان هستند .
و كأنها قد جاءت باشراطها ،
سرعت فرا رسيدن رستاخيز را به امرى تشبيه كرده است كه آمده و حضور يافته است ، و اين تشبيه را با كلمه قد تاكيد فرموده كه گويا اين آمدن تحقق يافته است ، و علامتهاى قيامت از قبيل ظهور دجّال و دابّة الارض [ 4 ] و ظهور حضرت مهدى ( ع ) و عيسى و جز اينها مىباشند ، به همين معناست جملههاى بعد كه مىفرمايد : و پرچمهايش را بر افراشته ، و شما را سر راه خود متوقف ساخته ، تا جايى كه مىفرمايد : . . . و تازه آن كهنه و فربه آن لاغر شد يعنى قيامت شما را هم اكنون براى پرسش و سؤال بر روى صراط نگهداشته و هم اكنون اين امر تحقق يافته است .
و كانّها قد أشرفت بزلازلها ،
گويا هم اكنون زمين لرزههاى قيامت بر شما وارد شده است ، و در جمله بعد رستاخيز و هجوم هول و هراسهاى طاقت فرسايش را به شترى تشبيه فرموده است كه سينه خود را پهن كرده و بر روى آنها خوابيده است ، و چون هول و هراس قيامت گوناگون و متعدد است لذا مشبّه به را به صورت جمع كلاكل : سينهها ، ذكر كرده است ، و چون از جمله و اناخت تا وصار . . . سمينها غثّا ، همگى عطف بر جمله بالا مىباشد ، داخل در تشبيه خواهند بود ، گويا دنيا ساكنان خود را فانى ساخته و شما از تحت حفاظت آن بيرون شدهايد ، بالاخره دنياى حاضر موجود به دليل زودگذر بودنش چنان فرض شده است كه گويا پايان يافته و با اهلش قطع رابطه كرده و آنان را به فنا ،سپرده است ، و نيز آنان را به مادرى تشبيه كرده است كه فرزند خود را نگهدارى مىكند تا هنگامى كه از تحت حضانت او بيرون آيد ، در معناى دو ، واژه سمين و غثّ ، دو احتمال وجود دارد كه يكى همان معناى حقيقى و لغوى آن كه عبارت از فربهى و لاغرى است كه بالاخره در دنيا هر چاقى سرانجام لاغر مىشود ، احتمال دوم آن است كه كنايه از لذتهاى فراوان و خوشيهاى دنياست كه با مرگ دگرگون شده و از بين مىرود .
فى موقف ،
اين كلمه متعلق به فعل صار مىباشد ، و منظور از آن ، موقف قيامت است ، اين بديهى است كه آنچه در دنيا ، جديد و فربه ، به حساب مىآيد ، در روز قيامت كهنه و لاغر و بالاخره بىاعتبار مىباشد ، تنگى توقفگاه قيامت ، يا به آن دليل است كه ازدحام جمعيت در آن روز بسيار است و يا به خاطر آن است كه توقف در آن جا به سبب طولانى بودن آن خسته كننده است ، علاوه بر آن كه ستمكاران هر آن خود را در خطر ورود بسيارى از ناگواريها مىبينند ،و مراد از امور مشتبه بزرگ حالات وحشتزاى قيامت است كه انسان براى پيدا كردن راه فرار از آن سرگردان است و نمى داند چگونه خود را نجات دهد و بديهى است كه حرارت آتش آن جهان بسيار دردناك است ، قرآن كريم درباره صداهاى وحشتناك و شعله هاى سوزان و فريادهاى خشمناك آن بيش از آنچه حضرت در اين خطبه بيان فرموده ، توصيف كرده است ، « إذا اُلْقُوا فيها سَمِعُوا لَها شَهيقاً وَ هِىَ تَفُور تكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الغَيْظِ [ 5 ] » و در جاى ديگر مىفرمايد : « سَمِعُوْا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً [ 6 ] » واژه تغيّظ كه به معناى خشم و براى آتش استعاره آورده شده ، به اين دليل است كه با آن حركتهاى قوى و شديدش ، خشمگين و عصبانى به نظر مىآيد ، و يا به اين منظور است كه حركتهاى شديد آن باعث آزار و ايجاد غيظ و خشم مىشود .
عم قرارها ،
اسناد عمى و نابينايى به آرامش و قرارگاه آتش دوزخ به يكى از دو دليل است .
الف چون آتش دوزخ تاريك است و كسى از آن ، راهى به جايى نمىبرد .
ب يا به اين دليل است كه عمقش زياد است و هيچ كس از قعر آن آگاهى نمىيابد .
كلمه حاميه كه به معناى داغ است ، استعاره ، و لفظ قدور كه به معناى ديكهاست به عنوان ترشيح براى آن آورده شده است [ 7 ] ، و معلوم است كه تمام اين حالات سخت و نفرتآور مىباشد و امام ( ع ) اين امور را به اين منظور بيان فرموده است كه آدمى را از گناهانى كه سبب آتش دوزخ با اين خصوصيات مىشود ، باز دارد ، و آن گناهان عبارت از ترك تقوا و پيروى هواهاى نفسانى است ، و پس از بيان اين ويژگيها ، به ذكر آيه قرآن كه درباره پرهيزكاران است پرداخته كه گروه گروه داخل بهشت مىشوند ، و براى تشويق و وادار ساختن شنوندگان به تقوا و پرهيزگارى ، لوازم آن را خاطر نشان ساخته است كه اهل تقوا در روز قيامت ، از عذاب و كيفر و سرزنش و ملامت در امان و از حرارت آتش دوراند ، بهشت برايشان منزل آرامبخش است و خشنودند از اين كه چنين مكانى جايگاه آنان مىباشد ، و به دنبال آن به ذكر صفات پرهيزكاران پرداخته تا آنان كه بخواهند آن راه را برگزينند آگاه شوند لذا مىفرمايد : آنان كسانى هستند كه در دنيا كارهايشان از خودنمايى و ريا كه شرك پنهانى است ، پاك و چشمهايشان از عظمت الهى و ترس كيفر و دورى از رحمت او گريان بود ، و شبها در دنيا براى آنها به منزله روزها ، پر تحرك بوده ، زيرا آن را به خواب ، پايان نمىدادند ،بلكه پيوسته در حالت خشوع به سر مىبردند ، و هر دم از پيشگاه حق تعالى براى گناهان خود طلب آمرزش مىكردند و هر لحظه با حركت و جنب و جوش عبادت شب زندهدار بودند ، و بر عكس ، روزها بر آنان همانند شب بود امّا نه اين كه آن را به خواب و استراحت به سر برند ، بلكه به همان طريق كه بطور معمول شب ، هنگام تنها زيستن و كنارهگيرى از جامعه مىباشد ، ايشان نيز روزهاى روشن را مانند شبهاى تاريك از خلق كنارهگيرى كرده و به تنهايى و اضطراب به سر مىبردند . و پيوسته نگران آينده و آخرت نامعلوم خود بودند . در نسخهاى كه به خط سيّد رضى ديدهام به جاى كان كأنّ آمده كه تشبيه صريح مىباشد .
فجعل اللَّه . . .
گويا امام ( ع ) در اين عبارت مىخواهد بفرمايد كه وقتى اهل تقوا به دليل اتصاف به اين ويژگيها ، آماده فضايل و كمالات شدند و شايستگى رضايت و خشنودى خداوند را پيدا كردند ، حق تعالى بهشت را جايگاه آنان قرار داده و پاداشهاى عظيمى از نعمتهاى بىپايان خود را براى ايشان آماده ساخته ، و آنان سزاوار چنين پاداشى مىباشند .
فى ملك . . . قائم ،
در قدرتى هميشگى و نعمتى پا بر جا ، و اين عبارت تفسير جزا و پاداش پرهيزكاران مىباشد و پس از بيان اين امور ، با بيان برخى از فايدههاى تقوا كه رستگارى پرهيزكاران و انجام دادن اعمال نيك مىباشد ،سفارش به اين موضوع را مؤكّد فرموده است ، منظور از واژه مبطلون آنانى هستند كه از حق دور و از دايره اهل تقوا بيرون مىباشند و چون از اين ويژگى دورند گرفتار خسران و زيان خواهند بود .
و با دروا آجالكم بأعمالكم ،
با انجام دادن عبادات و كارهاى خير ، به پيشواز مرگ رويد ، خودتان را آماده فرا رسيدن مرگ سازيد كه مبادا غافلگير شويد و پيش از آمادگى شما اجلتان فرا رسد ، زيرا در آن موقع براى فراهم ساختن زاد و توشه سفر آخرت فرصت نخواهيد داشت .
فانكم . . . قدمتم ،
واژه مرتهن كنايه از نفوس انسانهاى گناهكار مىباشد كه به سبب گناهان ، در قيد گرفتار شده و با انجام دادن اعمال نيك از قيد و بند آزاد مىشوند همان طور كه رهن معمولى ، در گرو قرض گرفتار مىشود و با اداى آن قرض ، از گرو آزاد مىشود ، لفظ جزا كه در حقيقت به معناى پاداش و نتيجه عمل خير است در اين عبارات ، به عنوان مجاز از باب اطلاق شيئى بر ضدّ خود بر كيفر اطلاق شده است كه نتيجه گناه و عمل شرّ مىباشد ، خلاصه امام ( ع ) در اين عبارات مردم را هشدار داده است كه با معاصى و گناهان گذشته نفسهاى خود را در قيد و بند گرفتار ساختهاند و بايد هر چه زودتر با انجام دادن كارهاى نيك آن را از گروه معاصى و قيد و بند آزاد سازند و گرنه به عقوبت و كيفر آن دچار خواهند شد .
و كأن قد نزل ،
كلمه كأن مخفّف كأنّ از حروف مشبهه به فعل است و قيد تشبيه مىباشد اسمش ضمير شأن و خبر آن هم جمله قد نزل است و مقصود همانند ساختن حالت حاضر مردم به موقعى است كه عامل ترس يعنى مرگ بر آنها فرود آمده كه در اين صورت فرصت از دست رفته و زمان برگشتن گذشته است .
امام پس از اين بيانات دعا كرده و از خدا خواسته است كه او و يارانش را بر اطاعت حق تعالى و پيامبرش موفق بدارد و از جرايم و گناهانشان صرف نظر فرمايد زيرا او سر چشمه فضل بىپايان و رحمت بىانتها مىباشد ، و به دنبال پند و اندرزها و بر حذر داشتن ياران خود از گناه و پس از دعا براى آنها آنان را متوجه مىفرمايد كه پس از حيات خودش تا زمانى كه رهبر حقّى قيام نكرده باشد در خانه بنشينند و در مقابل ستمكاران و مخالفان به جهاد برنخيزند و قيام به شمشير جايز نيست مگر با اذن امام وقت :
و لا تحرّكوا بايديكم و سيوفكم فى هوى السنتكم ،
به دنبال فحشها و ناسزاها كه از خواهشهاى زبانهايتان بر مىخيزد ، دستها و شمشيرهايتان را به حركت در نياوريد و دست به جنگ و ستيز نزنيد و بر طبق خواستههاى نفسانى عمل نكنيد و پيش از آن كه خداوند شما را به جنگ و جهاد دستور ندهد شما به سوى آن شتاب نكنيد . باء در بايديكم زايده مىباشد ، احتمال دارد مفعول تحركوا ، شيئا بوده كه حذف شده است .
فانه من مات منكم . . . لسيفه ،
موقعى كه امام ياران خود را براى زمانهاى بعد از جنگ و شمشير كشيدن نهى فرموده و به آنان دستور مىدهد كه در خانه بنشينند ، اين مطلب باعث ملالت خاطر آنان شده و خود را از ثواب جنگ و شهادت محروم مىبينند ، حضرت به منظور رفع حيرت و افسردگى آنها ايشان را آگاه مىكند كه چنين نيست بلكه هر كس با اعتقاد به حقانيت خداوند و رسالت پيامبر و خاندان پاكش بميرد ، اگر چه روى بستر و در ميان خانهاش هم باشد همدرجه با شهيدان خواهد بود و به اندازه صبرى كه در اين راه تحمل كرده و خون دلى كه از دست دشمنان حق خورده و عبادتهايى كه انجام داده پاداش عظيم از خداى خود دريافت خواهد كرد و نيت صادقانه او كه منتظر است هر گاه امام بر حق قيام كند همراه او باشد و به ياريش برخيزد ، باعث اجر و پاداشى براى او مىشود كه به يارى امام خود برخاسته و در ركاب او براى خدا شمشير كشيده است .
فانّ لكلّ شيئى مدة واجلا ،
بايد صبر كرد و پيش از فرا رسيدن وقت نبايد دست به شمشير زد و قيام كرد زيرا هر كارى وقتى مخصوص به خود دارد ، يك روز حكومت باطل سركار مىآيد و چند صباحى به خودنمايى مىپردازد و موقعى ديگر دولت حق برقرار مىشود و براى قيام و مبارزه مسلحانه در برابر دشمنان دين هم شرايطى است كه بايد رعايت شود ، اين بود مطالبى كه از اين سخنان درر بار مولى ( ع ) به ذهن اين جانب رسيد ، و اين خطبه از رساترين خطبه هاى حضرت مىباشد تا آن جا كه ابن نباته خطيب ، بسيارى از كلمات آن را ضمن سخنرانى خود ذكر كرده است ، از جمله : شديد كلبها عال لجبها ساطعا لهبها متغيّظ زفيرها متأحجّ سعيرها . . . فظيعه امورها و همچنين از هول المطّلع . . . وردم الصفيح ،خلاصه اين كه با استفاده از متن سخنان امام كلمات خود را زينت داده و ارزش لفظى و معنوى سخنان خود را بالا برده است . توفيق و محفوظ ماندن از لغزش با خداست .
______________________________________________
[ 1 ] سوره زمر ( 39 ) آيه ( 73 ) ، يعنى : و آنان كه از تقواى الهى بر خوردار بودند گروه گروه به سوى بهشت سوق داده مىشوند .
[ 2 ] من مات فقد قامت قيامته .
[ 3 ] به من وعده خوبى ندهيد ، و حال آن كه شرّ رو آورنده است .
[ 4 ] دابة الارض : از علامتهاى قيامت و يا نخستين علامت است كه كوه صفا منشقّ شود و از آن برآيد ، به مكه و مردم به سوى منا روان باشند و كسى برآيد كه با وى عصاى موسى و خاتم سليمان باشد و آن امير المؤمنين ( ع ) است و مؤمنان را به عصا زند و بر روى آنها بنويسد : مذا مؤمن و در روى كافران مهر كند و بنويسد كه هذا كافر . فرهنگ سعيد نفيسى حرف دال . ( مترجم )
[ 5 ] سوره ملك ( 67 ) آيه ( 6 ) يعنى : هر گاه دوزخيان در آن افكنده شوند صداى هولناكى از آن بشنوند و آن چنان جوشش و فوران دارد كه نزديك است از خشم تكه تكه شود .
[ 6 ] سوره فرقان ( 25 ) قسمتى از آيه ( 11 ) يعنى : . . . خروش و فرياد خشمناك دوزخ را از دور مىشنوند .
[ 7 ] اين اصطلاحات مربوط به علم بلاغت است كه در جلد اول تشريح شده و در پاورقى ص . . . . . اين قسمت نيز بيان شده است .